سرود ملی: ای ایران ای مرز پرگهر

نقش دولتمردان و رسانه های آمریکایی در شورش 22 بهمن 1357

۱۳۸۸/۰۴/۰۴

پنجشنبه: 4/4/1388 (ساعت 3:30 بامداد)

ویدئوی زیر حدود پانزده دقیقه پیش توسط یار گرامی آقای دکتر بحری از آمریکا برایمان ارسال شده:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پیام زیر از یک هم میهن دلسوخته با نام مستعار "نیوشا ایرانی" برای دوست و همیار و همکار گرامی جناب رضا بحری ارسال گردیده (بدلیل این که میل باکس های ما چنان انباشته گشته که ایمیل های جدید از سوی سرویس دهنده ها برای ارسال کننده عودت داده میشود، این هم میهن پیام را برای آقای بحری فرستاد و ایشان به آیمیل خصوصی ما فوروارد کردند) و چون بسیار لطیف و زیباست، برایتان در زیر به نمایش می گذاریم:
***
سلام
اين مطلب من براي ايران و ايرانيه
براتون مي فرستم تا به همه بخونن و شايد يه روز اين ايران آزاد شه
بنام خالق عادل
آن لحظه را بياد مي آورم كه با همكلاسي هايمان با صداي بلند و رسا ، همه با هم ، مي خوانيديم ، با تمام وجودمان ...

(( آب را گل نكنيم
در فرود دست انگار كفتري مي خورد آب
يا كه در بيشه دور ، سيره اي پر مي شويد
يا كه در آبادي ، كوزه اي پر مي گردد .
آب را گل ننكيم
شايد اين آب روان مي رود پاي سپيداري تا فرو شويد اندوه دلي
(( شايد ... شايد ))
شايد دست درويشي نان خشكيده فرو برده در آب
زن زيبايي آمد لب رود ،
آب را گل نكنيم
روي زيبا دوبرابر شده است ...
چه گوارا اين آب ! چه زلال اين رود !
مردم بالادست چه صفايي دارند !
چشمه هاشان جوشان ، گاوهاشان شير افشان باد !
من نديدم دهشان ، ... بي گمان پاي چپر هاشان جا پاي خداست .
ماهتاب آن جا مي كند روشن پهناي كلام .
بي گمان در ده بالادست ، چينه ها كوتاه است .
مردمش مي دانند ، كه شقايق چه گلي است .
بي گمان آن جا آبي ، آبي است .
غنچه يي مي شكفد اهل ده باخبرند . چه دهي بايد باشد .!
كوچه باغش پر موسيقي باد !
مردمان سر رود آب را مي فهمند .
گل نكردندش ، ما نيز آب را
گل نكنيم ... ))
آنگاه معلم مان از روستايي كه هيچ وقت ما نديديمش ، صحبت مي كرد ، از ده بالادست مي گفت ... از مردمانش ... از جا پاي خدا ، پاي چپرهاي اين قوم مي گفت ... از كوچه باغ پر از موسيقي ... دلمان خوش بود ...
دل مان خوش بود مردم بالادست از شقايق خبري دارند ...
مي دانند كه شقايق چه گلي است ...
دل مان خوش بود مردمان سر رود آب را مي فهمند ....
دلمان خوش بود ...
اين كه گفتم مال ديروز است براي كودكان ديروز ، جوانان امروز
كودكان ديروز امروز را خوب مي فهمند ...
مي دانند ...
آب اين شهر و ديار گل شده است ...
نه روان است اين رود و نه زلال است اين آب ...
چشمه هاشان ديگر جوشان نيست ...
رنگ خشكي به خودش مي گيرد ...
ما نديديم رخ زيبايي در اين برزن و كوي
اگرم بود شقايق بودند ...
همه جا تاريك است ...
نور ماهتاب حتي پهناي كلام مرا هم روشن نمي كند ...
اصلا جا پاي خداي را در اين نزديكي كسي نمي بيند ...
اهل ده در بي خبري ! يا كه در خواب و خيال سير مي كنند ...
بي خبر از مردمان سر رود ... مردماني كه چقدر فهميدند ...
آب را گل كردند !
آب را گل كردند ....
نويسنده ( مستعار ) نيوشا ايراني
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

هیچ نظری موجود نیست: