یکشنبه: 18/5/1388 (زمان 00:01 بامداد)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توجه:ما به هیچ حزب، دسته، گروه یا مرامی وابسته نیستیم.
نه سبزیم، نه آبی، نه سیاه ، نه بنفش، نه...
ما فقط و فقط به انسانیت و انسان بودن و مقام شامخ آزادی و دموکراسی معتقدیم.
تنها رنگ مورد پرستش و ستایش ما، پرچم سه رنگ و شیروخورشید نشان ماست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توجه:ما به هیچ حزب، دسته، گروه یا مرامی وابسته نیستیم.
نه سبزیم، نه آبی، نه سیاه ، نه بنفش، نه...
ما فقط و فقط به انسانیت و انسان بودن و مقام شامخ آزادی و دموکراسی معتقدیم.
تنها رنگ مورد پرستش و ستایش ما، پرچم سه رنگ و شیروخورشید نشان ماست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یاران و هم میهنان و همرزمان عزیز بامدادتان گرامی باد.
24 ساعتی دیگر را پشت سرنهادیم و از این لحظه روزی دگر را آغاز می نماییم. دیروز (شنبه) را در حالی سپری کرده و به پایان رساندیم که هر ساعتش پیامدی و پیامی (هر روزه) از سیاهکاریها، ریا و دروغ و تقلب، حرکات و نمایشات مزبوحانه و پرت و پلا گوئی های رژیم در حال فنا و نابودی را به همراه داشت. از نمایش مسخره بیدادگاه سری دوم گرفتاران زندانهای رژیم تا خبرپراکنی های شرم آور و نوشتارهای بی معنا و تفسیر و تعبیرهای رسانه ها و خبرگزاری های وابسته به رژیم ولایت وقیح که دوام و بقایشان بستگی به دوام و بقای ملایان دارد و این بدان معناست که این بیشرمان وابسته به رژیم، خود بهتر می دانند که پایان و زوال عمر ننگین و فعالیت هایشان بسرعتی سرسام آور رو به زباله دان تاریخ میتازد و در آینده ای نچندان دور همراه با سروران و ارباب هایشان، در دادگاههای مردمی باید پاسخگوی هوچی گریها و خوش رقصی ها و دروغ پردازی هایشان باشند.
ما تصمیم داریم سه پیشنهاد عملی را از طریق یارانمان در گروههای بین المللی، به سازمانهای دست اندرکار اینگونه پیشنهادات عرضه نماییم:
1- اعلام سیستم بیدادگستری رژیم منفور و پلید ولایت وقیح، بعنوان کثیف ترین سیستم در نوع خود.
2- اعلام خبرگزاری فارس (بنگاه یاوه پراکنی سپاه پاسداران)، بعنوان بیشرم ترین و دروغگوترین بنگاه یاوه پراکنی دنیا.
3- اعلام روزی نامه کیهان(محل غصب شده توسط حسین بازجوی پلید)، بعنوان وقیح ترین لجن نامه تاریخ بشری.
امیدواریم که این سه پیشنهاد هرچه زودتر جامه عمل پوشیده و جوایز مربوطه که عبارت خواهد بود از طناب دار یا جوخه آتش اعدامهای انقلابی نصیب این سه سه نهاد ضد مردمی و ضد بشریت گردد.
امروز بار دیگر نخستین "پست" خود را با عکس صفحه نخست روزی نامه کیهان (که تا 5 یا 6 ساعت دیگر منتشر و توزیع خواهد شد) آغاز نماییم بدون هیچ تفسیر و توضیحی زیرا که گفته اند: "تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل":
و این هم دو مطلب تصویری و نوشتاری از بنگاه تزویر و دروغ پردازی خبرگزاری فارس، وقیح ترین بنگاه نشر اکاذیب دنیا:
گزارش تصويري/
دومين جلسه رسيدگي به پرونده متهمان كودتاي مخملي
**
حاشيههاي دومين دادگاه رسيدگي به متهمان كودتاي مخملي
موكلي كه با اظهارات خود تن وكيل باسابقهاش را لرزاند
به گزارش خبرنگار سياسي خبرگزاري فارس دومين جلسه دادگاه رسيدگي به اتهامات متهمان حوادث پس از انتخابات و متهمان كودتاي مخملي صبح امروز شنبه در شعبه 15 دادگاه عمومي و انقلاب تهران به صورت علني برگزار شد كه اين جلسه حاشيههاي نيز به همراه داشت.
حاشيههاي دومين دادگاه رسيدگي به متهمان كودتاي مخملي
موكلي كه با اظهارات خود تن وكيل باسابقهاش را لرزاند
به گزارش خبرنگار سياسي خبرگزاري فارس دومين جلسه دادگاه رسيدگي به اتهامات متهمان حوادث پس از انتخابات و متهمان كودتاي مخملي صبح امروز شنبه در شعبه 15 دادگاه عمومي و انقلاب تهران به صورت علني برگزار شد كه اين جلسه حاشيههاي نيز به همراه داشت.
* جلسه دادگاه ساعت 8:40 دقيقه صبح به رياست قاضي صلواتي و با حضور تعدادي از متهمان كودتاي مخملي و اغتشاشگران با قرائت آياتي از سوره نصر آغار شد.
* قاضي صلواتي در ابتداي اين جلسه به مدت 10 دقيقه در خصوص جلسه صحبت هاي را بيان كرده و پس از آن ساعت 8:50 دقيقه معاون دادستان تهران بخش دوم كيفر خواست متهمان را شروع به قرائت كرد كه قرائت اين كيفر خواست تا ساعت 10:35 دقيقه به طول انجاميد.
* حضور تعداد زيادي خبرنگاران از خبرگزاريها و همچنين صدا و سيما براي پوشش اين جلسه قابل توجه بود.
* زماني كه يكي از متهمان، اتهامات وارده خود را پذيرفت و از ارتباط خود با گروهك منافقين در دادگاه به صورت علني پرده برداشت وكيل وي به منظور دفاع از موكلش پشت تريبون رفته و در ابتداي سخنان خود خطاب به قاضي گفت: بنده كه چندين سال است وكيل هستم بدنم از اظهارات موكل خودم به لرزه افتاد.
* قاضي صلواتي هم خطاب به وي گفت: شما چرا بدنتان به لرزه افتاده شما كه از وكلاي قديمي كشور هستيد نبايد بدنتان به لرزه بيافتد.
* در حين برگزاري دادگاه دو نفر كارتن به دست وارد جلسه شدند كه توجهات را به خود جلب كرد، اين دو نفر به قسمت جلويي دادگاه رفته و كارتنها را پايين گرفته و به هر نفر يك سانديس و كيك دادند.
*قاضي به دليل اينكه روند دادگاه به جاي حساسي رسيده بود و از طرفي هم به لحظات اذان ظهر نزديك ميشديم درخواست ادامه جلسه را صادر كرد.
* خانم نازك افشاري كارمند بخش فرهنگي سفارت فرانسه كه در چند اغتشاش حضور داشته بود پس از پايان جلسه در جمع خبرنگاران در پاسخ به اين سوال كه برخورد ماموران در زندان با شما چگونه بوده است، گفت: برخورد بسيار خوب بوده و آنها با ما مهربان بودند.
* اضطراب شهاب طباطبايي عضو شوراي مركزي حزب مشاركت و رئيس شاخه جوانان حامي مير حسين موسوي و كلوتيلد ريس تبعه كشور فرانسه در دادگاه به چشم ميخورد.
* در اين دادگاه تعدادي از متهمان ضمن اينكه كيفر خواست آنها در دادگاه قرائت شد از خود دفاع كرده و وكلاي آنها نيز به دفاع از اين متهمان پرداختند.
* حضور 2 خانم مرتبط به عناصر خارجي هم در اين جلسه به چشم ميخورد كه يكي كلوتيلد ريس تبعه فرانسه و ديگري نازك افشار كارمند بخش فرهنگي سفارت فرانسه بود.
* در اين جلسه علي تاجرنيا، هدايت آقايي، جواد امام، شهاب طباطبايي و احمد زيد آبادي به عنوان متهم حضور داشتند.
*****
متنی برگزیده از روزنامه اعتماد: (یکشنبه 18/5/1388)
اينجا ايران است، «انجمن صنفي روزنامه نگاران»
احمد پورنجاتي
اينجا ايران است، «انجمن صنفي روزنامه نگاران»
احمد پورنجاتي
«اگرچه دردسر مي دهم، اما چه مي توان کرد، نشخوار آدميزاد حرف است. آدم حرف هم که نزند دلش مي پوسد. ما يک رفيق داريم اسمش «دمدمي» است. اين «دمدمي» حالا بيشتر از يک سال بود موي دماغ ما شده بود که؛ کبلايي تو که هم از اين روزنامه نويس ها پيرتري هم دنيا ديده تري، هم تجربه ات زيادتر است الحمدلله به هندوستان هم که رفته يي، پس چرا يک روزنامه نمي نويسي؟ مي گفتم؛ عزيزم، دمدمي، اولاً همين تو که الان با من ادعاي دوستي مي کني، آن وقت دشمن من خواهي شد. ثانياً از اينها گذشته حالا آمديم روزنامه بنويسيم، بگو ببينم چه بنويسيم؟ يک قدري سرش را پايين مي انداخت، بعد از مدتي فکر سرش را بلند کرده مي گفت؛ چه مي دانم، از همين حرف ها که ديگران مي نويسند. معايب بزرگان را بنويس، به ملت، دوست و دشمنش را بشناسان.مي گفتم؛ عزيزم، والله بالله اينجا ايران است. در اينجا اين کارها عاقبت ندارد. مي گفت؛ پس يقين تو هم مستبد هستي، پس حکماً تو هم بله... باري چه دردسر بدهم. آنقدر گفت و گفت و گفت تا ما را به اين کار واداشت. حالا که مي بيند آن روي کار بالاست، دست و پايش را گم کرده، تمام آن حرف ها يادش رفته. تا يک فراش قرمزپوش مي بيند دلش مي تپد، تا به يک ژاندارم چشمش مي افتد، رنگش مي پرد...» (فرازي از کتاب چرند و پرند، مجموعه نوشته هاي علي اکبر دهخدا در روزنامه صوراسرافيل)اين همه تکرار و تشابه، گويي نه يک قرن پيش، بلکه همين روزهاست که مرحوم علي اکبر دهخدا براي «حرفه روزنامه نگاري» اوضاع و احوالي را توصيف مي کند که بيش از هر چيز به سرنوشت ترحم انگيز و گريزناپذير شخصيت اسطوره يي «سيزيف» شباهت دارد.«روزنامه نگاري» کار بسيار آسان و جذاب و نان و آب دار و خوش آينده يي است، اگر در خدمت اصحاب قدرت و مکنت باشد. لابد ملاحظه فرموده ايد در اين سال ها، «آن روزنامه نگاري» را که مثل آب خوردن، وزير شد، و «آن خبرنگاري» را که وکيل شده است، پس چرا گروهي از بهترين روزنامه نگاران اين مرز و بوم هم اکنون زنداني اند؟ چرا کم يا بيش همواره سايه نحس دلهره ناامني شغلي و عذاب وجدان خودسانسوري و کابوس پرونده سازي بر زندگي و خواب و بيداري روزنامه نگار، همچون بختک سنگيني مي کند؟ پس چرا «انجمن صنفي روزنامه نگاران» به عنوان گسترده ترين نهاد صنفي قانوني و غيردولتي روزنامه نگاران ايران با بيش از سه هزار عضو و پس از 11 سال فعاليت قانوني، با يک دستور دو سطري و اقدام شبانه، پلمب مي شود؟مگر انجمن صنفي روزنامه نگاران چه کرده است؟ آيا دفاع و پيگيري حقوق صنفي و قانوني اعضاي يک حرفه، تلاش براي صيانت از امنيت شغلي آنان، کوشش براي ارتقاي صلاحيت ها و توانمندي هاي حرفه يي روزنامه نگاران و نيز فراهم ساختن اندک امکانات از اينجا و آنجا براي آسان سازي فعاليت روزنامه نگاري گناه کبيره است؟ خيانت است؟، البته ماجراي پلمب ساختمان انجمن صنفي روزنامه نگاران که اين شب ها در قالب يک اقدام قضايي و با دستور دادستان انجام شده، صرف نظر از اينکه با چه مستند قانوني و به چه دليل- که البته هنوز معلوم نيست - صورت گرفته باشد، نخستين مورد مواجهه دستگاه هاي رسمي کشور با اين تشکل قانوني نيست. گام نخست را براي به تعطيلي کشاندن اين انجمن، دولت نهم برداشت اما از آنجا که بهانه جويي هاي به ظاهر قانوني وزارت کار دولت نهم، پايه و مايه استوار و حقوقي نداشت، سرانجام نتوانست موجوديت «انجمن صنفي روزنامه نگاران ايران» را به مخاطره اندازد.مگر مي شود به همين آساني، بي اعتنا به پيامدهاي زيانبار نابود کردن يک تشکل صنفي قانوني و تضييع حقوق به رسميت شناخته شده بيش از سه هزار عضو آن، که همگي بخش اصلي بدنه رسانه ها و مطبوعات کشور را مي سازند، مثل آب خوردن آن را تعطيل کرد؟، البته شايد صدايي از آن سوي تاريکي بگويد؛ «آري، مي شود. ما کرده ايم. خواهيم کرد. خواهيد ديد،»اما صدايي که از روشنايي به گوش مي رسد، صدايي که دغدغه حيثيت نظام و اعتبار انقلاب را دارد، صدايي که دلواپس انگ خفقان و سانسور و محدوديت براي آزادي هاي قانوني و امنيت حرفه يي اصحاب انديشه و اطلاع رساني مستقل و حقيقت جويانه است و سرانجام صدايي که نمي خواهد وجهه درخشان انقلاب اسلامي که با شعار استقلال و آزادي به جهانيان معرفي شد، مخدوش شود، پاسخ مي دهد؛ هرگز،آخر اين چه شيوه شبهه ناک و رمزآلود و ناموجهي است که برخي از نهادهاي مجري قانون ترجيح مي دهند به خيال خود «آسان ترين و سريع ترين» راه را - هرچند با ناديده انگاشتن و دور زدن مجاري قانوني- انتخاب کنند؟، آيا هيچ نهاد نظارتي و کنترل کننده وجود ندارد که نه به قصد دفاع از حق قانوني انجمن صنفي روزنامه نگاران، بلکه براي جلوگيري از مخدوش شدن اعتبار يک نهاد قانوني و قضايي، بپرسد؛ «چرا و به چه دليل و با چه مستند قانوني؟،» آيا افکار عمومي يا دست کم بخشي از افکار عمومي يعني سه هزار عضو يک تشکل قانوني حق ندارند و تا اين حد براي آنها ارزش قائل نيستيد که با چند جمله کوتاه- البته مستدل و قانوني- به آنها توضيح بدهيد و چه بسا قانع شان کنيد؟،مي دانم که نمي توانيد. اما به عنوان يک شهروند ايراني که دل در گرو سرنوشت ايران و انقلاب و نظام اسلامي دارد و عمر ناچيز خود را در عرصه هاي خدمت فرهنگي و سياسي و اجتماعي در همين نظام گذرانده، عرض مي کنم که؛ من جرب المجرب حلت به الندامه؛ چرا عاقل کند کاري که باز آرد پشيماني؟ نکند آنچه را «پلمب» مي کنيد، خود «قانون» باشد، هرگز گمان مبريد فضاي غبارآلود سياسي- امنيتي موجود، آتش تهيه مناسبي براي يکسره کردن پروژه هاي ناتمام است.حضرات، اينها که ملاحظه مي فرماييد مردمانند. مردمان همين سرزمين اهورايي، اينک مجال پاياني اين نوشته را براي گراميداشت روز خبرنگار- روز شهادت يک خبرنگار به دست فرقه طالبان، - مغتنم مي شمارم و ياد و خاطره روزنامه نگاران متعهد و زنداني شده را عزيز مي دارم و به همگنان و ياران و بستگان خانوادگي و حرفه يي آنان درود مي فرستم. «پرنده، مردني ست، پرواز را به خاطر بسپار»
*****
مرگ يک نوجوان 12 ساله : یک خبر مشکوک و لزوم شفافیت
موج سبز آزادی : چندی پیش خبری در فضای اینترنت منتشر شد مبنی بر اینکه یک نوجوان 12 ساله در مراسم چهلم شهدای جنبش سبز در بهشت زهرا کشته شده است. «موج سبز آزادی» اگرچه در همان روز این خبر را دریافت کرده بود، ولی با توجه به قرائن مختلف و نبودن هیچ منبع دیگری که این خبر را تایید کند، خبر مذکور را منتشر نکرد. اما خبر مذکور به علت تکرار پیاپی، باورپذیر و واقعی به نظر آمد.
موج سبز آزادی : چندی پیش خبری در فضای اینترنت منتشر شد مبنی بر اینکه یک نوجوان 12 ساله در مراسم چهلم شهدای جنبش سبز در بهشت زهرا کشته شده است. «موج سبز آزادی» اگرچه در همان روز این خبر را دریافت کرده بود، ولی با توجه به قرائن مختلف و نبودن هیچ منبع دیگری که این خبر را تایید کند، خبر مذکور را منتشر نکرد. اما خبر مذکور به علت تکرار پیاپی، باورپذیر و واقعی به نظر آمد.
حال امشب [دیشب، شنبه شب] بخش خبری «بیست و سی» شبکه دو صداوسیما که خود در دروغ گفتن سابقهی طولانی دارد، با دو نفر به عنوان خانوادهی این نوجوان مصاحبه کرد و آنها تاکید کردند که فرزندشان در دهه اول تیر ماه در یک تصادف کشته شده است. حال جا دارد منتشرکنندگان این خبر، یا خبر صداوسیما را تکذیب و یا منشأ خبر را بررسی و نتیجه را به صراحت کنند.
«موج سبز آزادی» و بسیاری از دلسوزان جنبش سبز مردم ایران پیش از این هشدار داده بود که تیمهای هدایت خبری یک نهاد نظامی مشغول جعل و خبرپراکنی و درآمیختن اخبار درست و نادرست به منظور مشکوک و غیر قابل اعتماد نشان دادن فضای خبررسانی بانیان و حامیان جنبش سبز هستند.
این اقدامات ناجوانمردانه در شرایطی صورت میگیرد که اصلاح طلبان و هواداران این جنبش از بسیاری از امکانات رسانهای محروماند و در مقابل کودتاچیان با پول و تجهیزات گسترده بر صداوسیما و رسانههای حکومتی و یا به ظاهر مستقل، سیطره دارند.
در چنین شرایطی، ناپرهیزی و کمبود حساسیت در کسانی که در سایتها، وبلاگها، شبکههای اجتماعی و ... به انتشار خبر میپردازند و یا خبرهای موجود را پخش و گسترش میدهند، گناهی نابخشودنی است. از کسانی که دستی در کار خبر دارند، هیچ کس حق کاهلی و کوتاهی در تحقیق و بررسی درباره خبرهایی که میخواهند منتشر کنند، ندارند و ما همه از این بابت مسئولیم.
«موج سبز آزادی» به صراحت و بیتعارف از همه سایتها و وبلاگهایی که خبر کشته شدن این نوجوان 12 ساله در بهشت زهرا را منتشر کردهاند، میخواهد منبع خود را در این خصوص ذکر کنند و صحت و سقم خبر و اطلاعات بیشتر در این باره را جویا شوند؛ تا اگر صداوسیما مثل همیشه دروغ میگفت، مثل همیشه رسوا شود و یا اگر کسی در بین فعالان عرصه خبری نفوذ کرده و یا کسی در انتشار این خبر کوتاهی کرده، همه نسبت به ضرورت دقت مضاعف در شرایط فعلی، هوشیار باشند.
بررسیهای ابتدایی ما نشان می دهد که این خبر برای اولین بار در دو آدرس زیر منتشر شده که لازم است دارندگان این دو وبلاگ درباره منبع خبر خود توضیح دهند:
http://nafeeran.blogspot.com/2009/08/12.html
http://personline.wordpress.com/2009/08/04
متن خبری هم که در این دو آدرس منتشر شده و بعدا در جاهای دیگر شرح و بسط داده شده، این پاراگراف است:
پنجشنبه گذشته عليرضا همراه با پدرش براي شركت در چهلم شهداي سركوب اخير به بهشت ندا رفته بودن در هنگام بازگشت لحظه اي دست عليرضا از دست پدرش جدا مي شود ، در اين هنگام دست او از زندگي كوتاه مي شود عليرضا بر اثر اصابت ضربه ي باتوم كه به سرش خورد دچار خونريزي مغزي شد و به شهادت رسيد روحش شاد عليرضا فقط 12 سال سن داشت. خانواده عليرضا بعد از 4 روز بالاخره ديروز توانستند جنازه او را از پزشك قانوني تحويل بگيرند.
«موج سبز آزادی» و بسیاری از دلسوزان جنبش سبز مردم ایران پیش از این هشدار داده بود که تیمهای هدایت خبری یک نهاد نظامی مشغول جعل و خبرپراکنی و درآمیختن اخبار درست و نادرست به منظور مشکوک و غیر قابل اعتماد نشان دادن فضای خبررسانی بانیان و حامیان جنبش سبز هستند.
این اقدامات ناجوانمردانه در شرایطی صورت میگیرد که اصلاح طلبان و هواداران این جنبش از بسیاری از امکانات رسانهای محروماند و در مقابل کودتاچیان با پول و تجهیزات گسترده بر صداوسیما و رسانههای حکومتی و یا به ظاهر مستقل، سیطره دارند.
در چنین شرایطی، ناپرهیزی و کمبود حساسیت در کسانی که در سایتها، وبلاگها، شبکههای اجتماعی و ... به انتشار خبر میپردازند و یا خبرهای موجود را پخش و گسترش میدهند، گناهی نابخشودنی است. از کسانی که دستی در کار خبر دارند، هیچ کس حق کاهلی و کوتاهی در تحقیق و بررسی درباره خبرهایی که میخواهند منتشر کنند، ندارند و ما همه از این بابت مسئولیم.
«موج سبز آزادی» به صراحت و بیتعارف از همه سایتها و وبلاگهایی که خبر کشته شدن این نوجوان 12 ساله در بهشت زهرا را منتشر کردهاند، میخواهد منبع خود را در این خصوص ذکر کنند و صحت و سقم خبر و اطلاعات بیشتر در این باره را جویا شوند؛ تا اگر صداوسیما مثل همیشه دروغ میگفت، مثل همیشه رسوا شود و یا اگر کسی در بین فعالان عرصه خبری نفوذ کرده و یا کسی در انتشار این خبر کوتاهی کرده، همه نسبت به ضرورت دقت مضاعف در شرایط فعلی، هوشیار باشند.
بررسیهای ابتدایی ما نشان می دهد که این خبر برای اولین بار در دو آدرس زیر منتشر شده که لازم است دارندگان این دو وبلاگ درباره منبع خبر خود توضیح دهند:
http://nafeeran.blogspot.com/2009/08/12.html
http://personline.wordpress.com/2009/08/04
متن خبری هم که در این دو آدرس منتشر شده و بعدا در جاهای دیگر شرح و بسط داده شده، این پاراگراف است:
پنجشنبه گذشته عليرضا همراه با پدرش براي شركت در چهلم شهداي سركوب اخير به بهشت ندا رفته بودن در هنگام بازگشت لحظه اي دست عليرضا از دست پدرش جدا مي شود ، در اين هنگام دست او از زندگي كوتاه مي شود عليرضا بر اثر اصابت ضربه ي باتوم كه به سرش خورد دچار خونريزي مغزي شد و به شهادت رسيد روحش شاد عليرضا فقط 12 سال سن داشت. خانواده عليرضا بعد از 4 روز بالاخره ديروز توانستند جنازه او را از پزشك قانوني تحويل بگيرند.
*****
برای هاله سحابی و همه زندانیان پشت دیوارهای 209 اوین
میدان زنان/ شادی صدر: با حساب روز دستگیری، امروز سومین روز است که دربند هستی و برای اطرافیان و دوستانی که نگران تلفن نزدن، نگران سلامتی و نگران سری هستند که باتوم خورده و زخمی شده، همه چیز با حدس و گمان پیش می رود. راستش من زیاد تو را نمی شناسم. دست بالا، در یکی دو نشست عمومی زنان دیده باشمت و از اینجا یادم مانده باشد که کسی گفته است: "می شناسی؟! هاله سحابی است، دختر مهندس سحابی!" اما با این همه می توانم حدس بزنم همه آنچه بر تو می رود و سئوالهایی را که از تو پرسیده می شود نه بابت اینکه دختر کسی هستی، بلکه بابت اینکه فعال جنبش زنان هستی.
هرچند هنوز هیچکس نمی داند تو را کجا برده اند، اما از شب همان روزی که در بهارستان دستگیر شدی، حسم به من می گفت در 209 هستی، در یکی از همان سه سلول انفرادی بند خواهران؛ شاید در همان سلول شماره 11 که شیوا نظرآهاری* 32 روز، تا قبل از اینکه من را بیندازند آنجا، آنجا بوده است. دیوارهای سلولهای 209 را تازه رنگ زده اند تا شعارها و نامهای زندانیان پاک شود اما حس زنانی که در آن سلول بوده اند، روزها و ثانیه ها را شمرده اند، مشت به دیوار کوبیده اند، گریه کرده اند و فریاد زده اند را نتوانسته اند پاک کنند.
اما تو زیاد آنجا نمی مانی؛ یکی از آن شش زندانبان زن که چند سالی است همانها هستند، بی هیچ تغییری، در سلول داغت را که حتی دریچه ای کوچک به خنکی راهروی بیرون ندارد باز می کند و می گوید: "آماده بشید برای بازجویی!" و این یعنی پوشیدن مانتو و شلوار زندان، سر کردن روسری و چادر زندان و بستن چشم بند. کفشهایت را و لباسهایت را همان اول که آمده ای گرفته اند و حالا باید دمپایی بپوشی که در شان تو نیست و به بازجویی بروی که آن هم در شان تو نیست! هیچ چیز آن دیوارها، آن راهروهای نه چندان تمیز، آن اتاقهای بازجویی که بازجوهای مرد درش را نیمه باز می گذارند تا بعدا بتوانند بگویند مقتضیات شرعی را رعایت کردیم، آن لخ لخ دمپایی زندانبانان، بازجوها و همه کارمندان 209، آن سردی و تعلیق و تشویش حاکم بر فضا و آن "رو به دیوار بنشین و چشم بندت را بر ندار" ها، هیچکدام در شان آدمی مثل تو نیست.
اما فعلا که در بندی و دست و پا بسته؛ می نشینی، رو به دیوار، و چشم بندت را برنمی داری، مبادا بازجو را ببینی، و علاقه ای هم به دیدن بازجویان نداری! روی صندلی که مثل صندلی های مدرسه، میز کوچکی جلویش است می نشینی و برگه ای را با خودکاری که در سلول از تو دریغ می کنند، می گذارند جلویت. مشخصات خود و خانواده ات و همه شماره تلفنهای نزدیکانت.در فاصله بین نوشتن ها، اسمها و جمله هایی را که زندانیان دیگر روی دسته صندلی نوشته اند می خوانی: "می گذرد این روزها، با ایمان"، "آزادی، کجایی؟" و نامهای آشنایی که دل تو را گرم می کنند.
بعد از تو ای میل ات را خواهند خواست، اگر وبلاگی داری یا وب سایتی، باید آدرس آنها را هم بنویسی. و ناباورانه، پسورد همه آنها را خواهند خواست: ای میلها، وبلاگها و وب سایتهایت را. اگر ای میلت یاهو باشد خوشحال می شوند که می توانند هک اش کنند و اگر جی میل باشد، چهره در هم می کشند و می گویند تا وقتی پسورد را نداده ای اینجا می مانی! مقاومت فایده ای ندارد!
بعد، فهرست کلیشه ای سئوالها شروع می شود؛ ممکن است وسطش چند تا سئوال درباره روابط خصوصی تو و همسرت هم بپرسند یا مسائل خصوصی از این دست. یکباره همه چیزهایی که فکر می کردی به هیچکس ربط ندارد، به بازجوهایی که نمی بینی و نمی شناسی شان ربط پیدا می کند. داغ می شوی، گر می گیری و ممکن است اعتراض کنی. آنها موضوع را درز می گیرند اما بار دیگری خواهد بود که دوباره برگردند، جای دیگری، وقتی که ضعیف تر باشی و خسته تر از اینکه اعتراض کنی.
دوباره بر می گردند به سئوالات کلیشه ای: نامها، آدمها، همه آدمهای زندگیت، همه دوستانت، در داخل و خارج، بنویس با چه کسانی رابطه داری! بنویس رابطه ات با هر یک از آنها چطوری است! بنویس! و وای بر تو اگر گذرت برای کنفرانسی یا حتی سفر تفریحی با خانواده به خارج افتاده باشد. لحظه لحظه سفرت را باید برایشان بنویسی و باز هم قطعا کافی نخواهد بود. بهت خواهند گفت: صادقانه بنویسید خانوم! و این، در زندانی که پایه اش بر ناراستی بنا شده، یعنی آنچه ما می خواهیم بنویسید خانوم!
و بحث از جایی شروع می شود، درباره همه چیز، سیاست، انتخابات، جنبش زنان، گروههایی که در آن عضو هستی و همه کارهای کرده و نکرده ات. از جایی به بعد خسته می شوی از توضیح دادن واقعیات آنچه بوده است و آنچه کرده ای. لحظه ای در بازجویی ها می رسد که به یکباره در می یابی سناریو چیست. می فهمی از تو چه می خواهند و اگر چه بنویسی خلاص می شوی. مقاومت می کنی، بحث می کنی طبیعتا و نمی پذیری اما "نرود میخ آهنین در سنگ"! شاید با تو هم درباره طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا حرف بزنند که جنبش های زنان در کل کشورهای منطقه و از جمله ایران، عاملان آن هستند و تو در این طرح بزرگ، عامل کوچکی بیش نیستی. "البته نظام بادی نیست که از این بیدها بلرزد اما بدان و آگاه باش که از این پس، ما تو را عامل آمریکا می دانیم برای تغییر و تغییر یعنی براندازی!" اول، گوشهایت می شنوند اما مغزت باور نمی کند. نگران نباش. انفرادی برای همین است، برای همین که باورنکردنی ها باور شوند. انفرادی، معجزه هایی دارد که هنوز مانده تا ببینی.
برت می گردانند. زندانبان غذای شب را می آورد و بی توجه به صورت در هم شکسته ات می گوید: غذا بخور! غذای اینجا از همه زندانها بهتر است؛ اینجا هتل است! و تو دلت می خواهد غذا را پرت کنی توی صورتش. اما نه، این تو نیستی، این خشمی است که تو را فرا گرفته؛ خشمی مهار نشدنی که تنها با مشتهایی که به دیوار می کوبی، کمی خالی می شود. حس می کنی دستهایت بی حس شده اند و قلبت دارد از سینه می زند بیرون؛ نمی توانی نفس بکشی. دکمه ای را که چراغی را در اتاق زندانبانان روشن می کند فشار می دهی** و ده دقیقه بند که زندانبان در را باز می کند فقط می توانی بگویی: بهداری!
صبر کن هاله جان، ما به خشم تو و خشم همه آن زندانیان پشت دیوارهای 209 نیاز داریم؛ برای آن که دیگر دیواری نباشد و برای اینکه 209، نامی شود در تاریخ!
پی نوشت ها: * شیوا نظرآهاری، عضو کمیته گزارشگران حقوق بشر، دو روز پس از انتخابات 22 خرداد در محل کارش بازداشت شد و تا همین امروز، در بند 209 اوین زندانی است. در این مدت تنها چند بار توانسته است تلفنی با خانواده اش صحبت کند. ** پیش از این در زندان 209، زندانیان اگر برای دستشویی یا بهداری یا هر منظور دیگر کاری با زندانبان داشتند به در سلول می کوبیدند. اما اخیرا، به در کوبیدن ممنوع شده و دکمه هایی در هر سلول نصب شده که با فشار دادن آن چراغی در اتاق زندانبانان روشن می شود که متوجه می شوند زندانی کاری دارد. بنابراین، تنها صدایی که قانون سکوت زندان 209 را می شکست و نشانه زندگی زندانیان بود هم حذف شده است.
میدان زنان/ شادی صدر: با حساب روز دستگیری، امروز سومین روز است که دربند هستی و برای اطرافیان و دوستانی که نگران تلفن نزدن، نگران سلامتی و نگران سری هستند که باتوم خورده و زخمی شده، همه چیز با حدس و گمان پیش می رود. راستش من زیاد تو را نمی شناسم. دست بالا، در یکی دو نشست عمومی زنان دیده باشمت و از اینجا یادم مانده باشد که کسی گفته است: "می شناسی؟! هاله سحابی است، دختر مهندس سحابی!" اما با این همه می توانم حدس بزنم همه آنچه بر تو می رود و سئوالهایی را که از تو پرسیده می شود نه بابت اینکه دختر کسی هستی، بلکه بابت اینکه فعال جنبش زنان هستی.
هرچند هنوز هیچکس نمی داند تو را کجا برده اند، اما از شب همان روزی که در بهارستان دستگیر شدی، حسم به من می گفت در 209 هستی، در یکی از همان سه سلول انفرادی بند خواهران؛ شاید در همان سلول شماره 11 که شیوا نظرآهاری* 32 روز، تا قبل از اینکه من را بیندازند آنجا، آنجا بوده است. دیوارهای سلولهای 209 را تازه رنگ زده اند تا شعارها و نامهای زندانیان پاک شود اما حس زنانی که در آن سلول بوده اند، روزها و ثانیه ها را شمرده اند، مشت به دیوار کوبیده اند، گریه کرده اند و فریاد زده اند را نتوانسته اند پاک کنند.
اما تو زیاد آنجا نمی مانی؛ یکی از آن شش زندانبان زن که چند سالی است همانها هستند، بی هیچ تغییری، در سلول داغت را که حتی دریچه ای کوچک به خنکی راهروی بیرون ندارد باز می کند و می گوید: "آماده بشید برای بازجویی!" و این یعنی پوشیدن مانتو و شلوار زندان، سر کردن روسری و چادر زندان و بستن چشم بند. کفشهایت را و لباسهایت را همان اول که آمده ای گرفته اند و حالا باید دمپایی بپوشی که در شان تو نیست و به بازجویی بروی که آن هم در شان تو نیست! هیچ چیز آن دیوارها، آن راهروهای نه چندان تمیز، آن اتاقهای بازجویی که بازجوهای مرد درش را نیمه باز می گذارند تا بعدا بتوانند بگویند مقتضیات شرعی را رعایت کردیم، آن لخ لخ دمپایی زندانبانان، بازجوها و همه کارمندان 209، آن سردی و تعلیق و تشویش حاکم بر فضا و آن "رو به دیوار بنشین و چشم بندت را بر ندار" ها، هیچکدام در شان آدمی مثل تو نیست.
اما فعلا که در بندی و دست و پا بسته؛ می نشینی، رو به دیوار، و چشم بندت را برنمی داری، مبادا بازجو را ببینی، و علاقه ای هم به دیدن بازجویان نداری! روی صندلی که مثل صندلی های مدرسه، میز کوچکی جلویش است می نشینی و برگه ای را با خودکاری که در سلول از تو دریغ می کنند، می گذارند جلویت. مشخصات خود و خانواده ات و همه شماره تلفنهای نزدیکانت.در فاصله بین نوشتن ها، اسمها و جمله هایی را که زندانیان دیگر روی دسته صندلی نوشته اند می خوانی: "می گذرد این روزها، با ایمان"، "آزادی، کجایی؟" و نامهای آشنایی که دل تو را گرم می کنند.
بعد از تو ای میل ات را خواهند خواست، اگر وبلاگی داری یا وب سایتی، باید آدرس آنها را هم بنویسی. و ناباورانه، پسورد همه آنها را خواهند خواست: ای میلها، وبلاگها و وب سایتهایت را. اگر ای میلت یاهو باشد خوشحال می شوند که می توانند هک اش کنند و اگر جی میل باشد، چهره در هم می کشند و می گویند تا وقتی پسورد را نداده ای اینجا می مانی! مقاومت فایده ای ندارد!
بعد، فهرست کلیشه ای سئوالها شروع می شود؛ ممکن است وسطش چند تا سئوال درباره روابط خصوصی تو و همسرت هم بپرسند یا مسائل خصوصی از این دست. یکباره همه چیزهایی که فکر می کردی به هیچکس ربط ندارد، به بازجوهایی که نمی بینی و نمی شناسی شان ربط پیدا می کند. داغ می شوی، گر می گیری و ممکن است اعتراض کنی. آنها موضوع را درز می گیرند اما بار دیگری خواهد بود که دوباره برگردند، جای دیگری، وقتی که ضعیف تر باشی و خسته تر از اینکه اعتراض کنی.
دوباره بر می گردند به سئوالات کلیشه ای: نامها، آدمها، همه آدمهای زندگیت، همه دوستانت، در داخل و خارج، بنویس با چه کسانی رابطه داری! بنویس رابطه ات با هر یک از آنها چطوری است! بنویس! و وای بر تو اگر گذرت برای کنفرانسی یا حتی سفر تفریحی با خانواده به خارج افتاده باشد. لحظه لحظه سفرت را باید برایشان بنویسی و باز هم قطعا کافی نخواهد بود. بهت خواهند گفت: صادقانه بنویسید خانوم! و این، در زندانی که پایه اش بر ناراستی بنا شده، یعنی آنچه ما می خواهیم بنویسید خانوم!
و بحث از جایی شروع می شود، درباره همه چیز، سیاست، انتخابات، جنبش زنان، گروههایی که در آن عضو هستی و همه کارهای کرده و نکرده ات. از جایی به بعد خسته می شوی از توضیح دادن واقعیات آنچه بوده است و آنچه کرده ای. لحظه ای در بازجویی ها می رسد که به یکباره در می یابی سناریو چیست. می فهمی از تو چه می خواهند و اگر چه بنویسی خلاص می شوی. مقاومت می کنی، بحث می کنی طبیعتا و نمی پذیری اما "نرود میخ آهنین در سنگ"! شاید با تو هم درباره طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا حرف بزنند که جنبش های زنان در کل کشورهای منطقه و از جمله ایران، عاملان آن هستند و تو در این طرح بزرگ، عامل کوچکی بیش نیستی. "البته نظام بادی نیست که از این بیدها بلرزد اما بدان و آگاه باش که از این پس، ما تو را عامل آمریکا می دانیم برای تغییر و تغییر یعنی براندازی!" اول، گوشهایت می شنوند اما مغزت باور نمی کند. نگران نباش. انفرادی برای همین است، برای همین که باورنکردنی ها باور شوند. انفرادی، معجزه هایی دارد که هنوز مانده تا ببینی.
برت می گردانند. زندانبان غذای شب را می آورد و بی توجه به صورت در هم شکسته ات می گوید: غذا بخور! غذای اینجا از همه زندانها بهتر است؛ اینجا هتل است! و تو دلت می خواهد غذا را پرت کنی توی صورتش. اما نه، این تو نیستی، این خشمی است که تو را فرا گرفته؛ خشمی مهار نشدنی که تنها با مشتهایی که به دیوار می کوبی، کمی خالی می شود. حس می کنی دستهایت بی حس شده اند و قلبت دارد از سینه می زند بیرون؛ نمی توانی نفس بکشی. دکمه ای را که چراغی را در اتاق زندانبانان روشن می کند فشار می دهی** و ده دقیقه بند که زندانبان در را باز می کند فقط می توانی بگویی: بهداری!
صبر کن هاله جان، ما به خشم تو و خشم همه آن زندانیان پشت دیوارهای 209 نیاز داریم؛ برای آن که دیگر دیواری نباشد و برای اینکه 209، نامی شود در تاریخ!
پی نوشت ها: * شیوا نظرآهاری، عضو کمیته گزارشگران حقوق بشر، دو روز پس از انتخابات 22 خرداد در محل کارش بازداشت شد و تا همین امروز، در بند 209 اوین زندانی است. در این مدت تنها چند بار توانسته است تلفنی با خانواده اش صحبت کند. ** پیش از این در زندان 209، زندانیان اگر برای دستشویی یا بهداری یا هر منظور دیگر کاری با زندانبان داشتند به در سلول می کوبیدند. اما اخیرا، به در کوبیدن ممنوع شده و دکمه هایی در هر سلول نصب شده که با فشار دادن آن چراغی در اتاق زندانبانان روشن می شود که متوجه می شوند زندانی کاری دارد. بنابراین، تنها صدایی که قانون سکوت زندان 209 را می شکست و نشانه زندگی زندانیان بود هم حذف شده است.
*****
من شریک جرم عبد الله مومنی ام
رشيد اسماعيلي
عبدالله مومنی هفته هاست که در بازداشت نیروهای امنیتی است، تماسهای محدود او با منزل هر بار بر نگرانی خانواده و دوستانش افزود تا اینکه در روزهای اخیر مقامات امنیتی اجازه ملاقات مومنی با خانواده را صادر کردند، این ملاقات اما نه تنها چیزی از نگرانیها و آلام نزدیکان عبدالله مومنی نکاست بلکه آنها را به عمق زجر و رنجی که مومنی در روزهای بازداشت کشیده است آگاه کرد.
عبدالله پیش از این نیز بارها به زندان انفرادی رفته اما هر گز با وضعیتی چنین روبرو نشده بود، ما می دانیم که او به زندان عادت دارد و از تجربه لازم در این زمینه برخوردار است، حال چه بر سر او آورده اند که اند که همسر دلیر و گرامی اش-خانم آدینه وند- می گوید "از عبدالله جز پوست و استخوانی بدون تعادل روحی چیزی نمانده است" چرا صورت عبدالله مومنی سیاه شده و بیست کیلو وزن کم کرده؟ چرا در حالی که از فرط ضعف و لرزش بدن حتی قدرت تکلم نداشته تنها یک جمله را تکرار می کرده: جای من اینجا خیلی خوب است!
قرار است عبدالله تحت چنین شرایطی به چه چیز اعتراف کند؟ مثل کیان تاجبخش به جاسوسی؟ مثل سعیدی سیرجانی به فساد و خیانت؟ مثل علی افشاری به هزار گناه نکرده و راه نارفته؟ به توطئه برای براندازی و مبارزه مسلحانه؟ گیریم که همه اینها را هم گفت. چه کسی باور می کند؟ چه کسی باور می کند این حرفها را از عبداللهی که جز پوست و استخوان و یک روان نامتعادل از او نمانده است؟ شرم بر شما باد.
به راستی کجاست انسانیت؟ کجاست شرف و اخلاق؟ کجاست مسلمانی؟ بنی عباس هم با مخالفین خود چنین نمی کرده اند، دولت کودتا جانشین بر حق ابوجهل و ابوسفیان است، این اکنون منطق استالین و صدام است که عبدالله مومنی را به "پوست و استخوان" تبدیل کرده است،چه زیبا و تلخ گفت خانم فاطمه آدینه وند که بعد از شهادت عزیزانش در جبهه های جنگ به دست مزدوران صدام حال با اسارت عبدالله بار دیگر سایه شوم صدام را بر فراز زندگی خود حس می کند.
آنچه بر عبدالله گذاشته است مسلما بیانگر نوع و شیوه ای به غایت بد اندیشانه و غیر انسانی از شکنجه است، لا اقل طی سالهای اخیر سابقه نداشته است که یک فعال سیاسی در سطح عبدالله مومنی به این شیوه ی - فعلا برای ما ناشناخته - شکنجه شود، شیوه شکنجه عبدالله مومنی بیانگر عمق کینه و نفرت عمله امنیتی رژیم کودتا نسبت به عبدالله مومنی است، ببینید آش این شکنجه ها چقدر شور شده که صدای محسنی اژه ای هم با همه وفاداریش به نظام ولایی در آمده ! حال تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
عبدالله مومنی جرمی جز دفاع صریح و بی پرده و ملاحظه از حقوق بشر نداشته و ندارد، او سخنگو و خدمتگزار بی مزد و منت قربانیان بی شمار نقض حقوق بشر بود، هر جا سخن دفاع از حقوق بشر بود عبدالله مومنی هم آنجا بود، مومنی حقوق بشر را هم استراتژی می داند و هم تاکتیک، او معتقد به شیوه مبارزه مسالمت جویانه برای نیل به اصلاحات بنیادین است، او همواره خواهان اتحاد عمل نیروهای دموکراسی خواه بود و از هیچ تلاشی برای نزدیک کردن تحولخواهان مضایقه نمی کرد، مومنی در یکسال و اندی اخیر عملا به یکی از استراتژیست های نیروهای تحولخواه و اصلاح طلبان ساختارگرا تبدیل شده بود، همه اینها بس بود تا خفاشان کور و زشت شب کینه این مرد را به دل بگیرند و مترصد بر زمین زدنش باشند، این سد سترگ کینه در شرایط فعلی فرصتی برای شکستن و سیلاب شدن یافته است تا با توسل به غیراخلاقی ترین و مهیب ترین روشها عبدالله مومنی را غرق کند، اما زهی خیال باطل، ما در کنار عبدالله هستیم، حال که گناه عبدالله اعتقادش به دموکراسی و حقوق بشر است ما هم در این جرم و گناه شریک اوییم و برای شراکت در مجازاتش نیز آماده ایم، پس بگیرید ما را، بکشید ما را،شکنجه کنید ما را، به کرده ناکرده واردار به اعتراف کنید مارا.. این از جهل و کوته بینی شماست که فکر می کنید با این شیوه ها می توانید جنبش سبز را متوقف کنید، نه این مردم را این بار سر باز ایستادن نیست، آب شما را با خود خواهد برد، باد کاشته اید و سرانجام طوفان درو می کنید.
شما از هیچ دروغ و پستی و رذالتی برای شکستن مخالفین تان دریغ نخواهید کرد اما "مردم" دیگر می دانند و این اعترافها و شکنجه ها نه تنها هیچ از محبوبیت قربانیان کم نمی کند که عزت بر عزتشان خواهد افزود و ذلت بر ذلت شما خواهد انباشت تا روزی که زیر بار این ذلت نیست شوید و نشانی از شما نماند.
شجاعت، صداقت، پاکی و سلامت نفس، آزادگی و آزادیخواهی همواره مهمترین خصوصیات عبدالله مومنی بوده اند، این چیزی است که همه ی آنها که این "برادر شهید" را می شناسند به آن معترفند، پس هر اعتراف ساختگی و جعلی که بخواهد نافی این خصوصیات بارز عبداالله باشد از سوی افکار عمومی با استهزا مواجه خواهد شد.
اما سخنی با شما بازجویان محترم !... به یاد بیاورید سرنوشت سعید امامی را و عبرت بگیرید. دیدید با او چه کردند همانهایی که او برای تداوم قدرتشان مخلصانه و از روی اعتقادی جاهلانه به هر کار و جنایتی دست میزد ؟ فکر می کنید سرانجامی بهتر از او خواهید داشت؟ ببینید امروز چگونه خدمتگزاران قدیمی این نظام را برای محاکمه به صف کرده اند. ببینید با حاج سعید و همسرش چه کردند، مطمئن باشید شبح این خطر بر فراز زندگی شما و خانواده ی تک تکتان هست، شما بی رحم هستید، قبول! ولی باور کنید سیستمی که شما به آن خدمت می کنید از شما بی رحم تر هم دارد، آغوش ملت گشوده است، شما برای عموم مردم ناشناخته اید و هیچ کدامتان به اندازه هاشمی رفسنجانی زمانی مورد خشم مردم نبوده اید، اما ببینید که چگونه همراهی هاشمی با مردم برایش عزت و محبوبیت آورد، باور کنید که آینده همه شما در گرو همراهی با مردم است پس آغوش گشاده ملت را بپذیرید و دست دراز شده روشنفکران و فعالین دموکراسی خواه را بفشارید نه اینکه این دست را بشکنید و آن آغوش را به گلوله ببندید.
ما شرمنده همسر و فرزندان نوجوان عبدالله مومنی (امیر و حمید) و همسر و فرزندان تک تک زندانیان سیاسی هستیم. ما در کنار آنها هستیم و تا زنده ایم و زندانی نیستیم با تمام وجود برای آزادی این فرزندان ملت خواهیم کوشید، ملت در کنار خانواده های مضطرب زندانیان سیاسی است چرا که عزیزان در بندشان هموراه در کنار ملت و پیشتاز جبهه ملت بوده اند، ما آماده ایم تا در تمام این هزینه ها شریک شویم تا این درد به صورت مساوی بین ما تقسیم شود و هزینه آزادیخواهی و حق طلبی سر شکن گردد.
عبدالله مومنی برای خیلی از دانشجویان الگو است، خیلی از ما بر سر مواضع و اندیشه ها با او توافق حد اکثری داریم، عبدالله برای خیلی از ما دوست و رفیقی بی همتاست، پس ما با تمام وجود شریک جرم اوییم، زندانی کنید ما را، شکنجه کنید ما را...
باکی نیست؛
چون سرانجام پر از نکبت هر تیره روانی را /که جنایت را چون مذهب حق/موعظه می فرماید می دانم
رشيد اسماعيلي
عبدالله مومنی هفته هاست که در بازداشت نیروهای امنیتی است، تماسهای محدود او با منزل هر بار بر نگرانی خانواده و دوستانش افزود تا اینکه در روزهای اخیر مقامات امنیتی اجازه ملاقات مومنی با خانواده را صادر کردند، این ملاقات اما نه تنها چیزی از نگرانیها و آلام نزدیکان عبدالله مومنی نکاست بلکه آنها را به عمق زجر و رنجی که مومنی در روزهای بازداشت کشیده است آگاه کرد.
عبدالله پیش از این نیز بارها به زندان انفرادی رفته اما هر گز با وضعیتی چنین روبرو نشده بود، ما می دانیم که او به زندان عادت دارد و از تجربه لازم در این زمینه برخوردار است، حال چه بر سر او آورده اند که اند که همسر دلیر و گرامی اش-خانم آدینه وند- می گوید "از عبدالله جز پوست و استخوانی بدون تعادل روحی چیزی نمانده است" چرا صورت عبدالله مومنی سیاه شده و بیست کیلو وزن کم کرده؟ چرا در حالی که از فرط ضعف و لرزش بدن حتی قدرت تکلم نداشته تنها یک جمله را تکرار می کرده: جای من اینجا خیلی خوب است!
قرار است عبدالله تحت چنین شرایطی به چه چیز اعتراف کند؟ مثل کیان تاجبخش به جاسوسی؟ مثل سعیدی سیرجانی به فساد و خیانت؟ مثل علی افشاری به هزار گناه نکرده و راه نارفته؟ به توطئه برای براندازی و مبارزه مسلحانه؟ گیریم که همه اینها را هم گفت. چه کسی باور می کند؟ چه کسی باور می کند این حرفها را از عبداللهی که جز پوست و استخوان و یک روان نامتعادل از او نمانده است؟ شرم بر شما باد.
به راستی کجاست انسانیت؟ کجاست شرف و اخلاق؟ کجاست مسلمانی؟ بنی عباس هم با مخالفین خود چنین نمی کرده اند، دولت کودتا جانشین بر حق ابوجهل و ابوسفیان است، این اکنون منطق استالین و صدام است که عبدالله مومنی را به "پوست و استخوان" تبدیل کرده است،چه زیبا و تلخ گفت خانم فاطمه آدینه وند که بعد از شهادت عزیزانش در جبهه های جنگ به دست مزدوران صدام حال با اسارت عبدالله بار دیگر سایه شوم صدام را بر فراز زندگی خود حس می کند.
آنچه بر عبدالله گذاشته است مسلما بیانگر نوع و شیوه ای به غایت بد اندیشانه و غیر انسانی از شکنجه است، لا اقل طی سالهای اخیر سابقه نداشته است که یک فعال سیاسی در سطح عبدالله مومنی به این شیوه ی - فعلا برای ما ناشناخته - شکنجه شود، شیوه شکنجه عبدالله مومنی بیانگر عمق کینه و نفرت عمله امنیتی رژیم کودتا نسبت به عبدالله مومنی است، ببینید آش این شکنجه ها چقدر شور شده که صدای محسنی اژه ای هم با همه وفاداریش به نظام ولایی در آمده ! حال تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
عبدالله مومنی جرمی جز دفاع صریح و بی پرده و ملاحظه از حقوق بشر نداشته و ندارد، او سخنگو و خدمتگزار بی مزد و منت قربانیان بی شمار نقض حقوق بشر بود، هر جا سخن دفاع از حقوق بشر بود عبدالله مومنی هم آنجا بود، مومنی حقوق بشر را هم استراتژی می داند و هم تاکتیک، او معتقد به شیوه مبارزه مسالمت جویانه برای نیل به اصلاحات بنیادین است، او همواره خواهان اتحاد عمل نیروهای دموکراسی خواه بود و از هیچ تلاشی برای نزدیک کردن تحولخواهان مضایقه نمی کرد، مومنی در یکسال و اندی اخیر عملا به یکی از استراتژیست های نیروهای تحولخواه و اصلاح طلبان ساختارگرا تبدیل شده بود، همه اینها بس بود تا خفاشان کور و زشت شب کینه این مرد را به دل بگیرند و مترصد بر زمین زدنش باشند، این سد سترگ کینه در شرایط فعلی فرصتی برای شکستن و سیلاب شدن یافته است تا با توسل به غیراخلاقی ترین و مهیب ترین روشها عبدالله مومنی را غرق کند، اما زهی خیال باطل، ما در کنار عبدالله هستیم، حال که گناه عبدالله اعتقادش به دموکراسی و حقوق بشر است ما هم در این جرم و گناه شریک اوییم و برای شراکت در مجازاتش نیز آماده ایم، پس بگیرید ما را، بکشید ما را،شکنجه کنید ما را، به کرده ناکرده واردار به اعتراف کنید مارا.. این از جهل و کوته بینی شماست که فکر می کنید با این شیوه ها می توانید جنبش سبز را متوقف کنید، نه این مردم را این بار سر باز ایستادن نیست، آب شما را با خود خواهد برد، باد کاشته اید و سرانجام طوفان درو می کنید.
شما از هیچ دروغ و پستی و رذالتی برای شکستن مخالفین تان دریغ نخواهید کرد اما "مردم" دیگر می دانند و این اعترافها و شکنجه ها نه تنها هیچ از محبوبیت قربانیان کم نمی کند که عزت بر عزتشان خواهد افزود و ذلت بر ذلت شما خواهد انباشت تا روزی که زیر بار این ذلت نیست شوید و نشانی از شما نماند.
شجاعت، صداقت، پاکی و سلامت نفس، آزادگی و آزادیخواهی همواره مهمترین خصوصیات عبدالله مومنی بوده اند، این چیزی است که همه ی آنها که این "برادر شهید" را می شناسند به آن معترفند، پس هر اعتراف ساختگی و جعلی که بخواهد نافی این خصوصیات بارز عبداالله باشد از سوی افکار عمومی با استهزا مواجه خواهد شد.
اما سخنی با شما بازجویان محترم !... به یاد بیاورید سرنوشت سعید امامی را و عبرت بگیرید. دیدید با او چه کردند همانهایی که او برای تداوم قدرتشان مخلصانه و از روی اعتقادی جاهلانه به هر کار و جنایتی دست میزد ؟ فکر می کنید سرانجامی بهتر از او خواهید داشت؟ ببینید امروز چگونه خدمتگزاران قدیمی این نظام را برای محاکمه به صف کرده اند. ببینید با حاج سعید و همسرش چه کردند، مطمئن باشید شبح این خطر بر فراز زندگی شما و خانواده ی تک تکتان هست، شما بی رحم هستید، قبول! ولی باور کنید سیستمی که شما به آن خدمت می کنید از شما بی رحم تر هم دارد، آغوش ملت گشوده است، شما برای عموم مردم ناشناخته اید و هیچ کدامتان به اندازه هاشمی رفسنجانی زمانی مورد خشم مردم نبوده اید، اما ببینید که چگونه همراهی هاشمی با مردم برایش عزت و محبوبیت آورد، باور کنید که آینده همه شما در گرو همراهی با مردم است پس آغوش گشاده ملت را بپذیرید و دست دراز شده روشنفکران و فعالین دموکراسی خواه را بفشارید نه اینکه این دست را بشکنید و آن آغوش را به گلوله ببندید.
ما شرمنده همسر و فرزندان نوجوان عبدالله مومنی (امیر و حمید) و همسر و فرزندان تک تک زندانیان سیاسی هستیم. ما در کنار آنها هستیم و تا زنده ایم و زندانی نیستیم با تمام وجود برای آزادی این فرزندان ملت خواهیم کوشید، ملت در کنار خانواده های مضطرب زندانیان سیاسی است چرا که عزیزان در بندشان هموراه در کنار ملت و پیشتاز جبهه ملت بوده اند، ما آماده ایم تا در تمام این هزینه ها شریک شویم تا این درد به صورت مساوی بین ما تقسیم شود و هزینه آزادیخواهی و حق طلبی سر شکن گردد.
عبدالله مومنی برای خیلی از دانشجویان الگو است، خیلی از ما بر سر مواضع و اندیشه ها با او توافق حد اکثری داریم، عبدالله برای خیلی از ما دوست و رفیقی بی همتاست، پس ما با تمام وجود شریک جرم اوییم، زندانی کنید ما را، شکنجه کنید ما را...
باکی نیست؛
چون سرانجام پر از نکبت هر تیره روانی را /که جنایت را چون مذهب حق/موعظه می فرماید می دانم
*****
پاسخ خواننده سایت نوروز به حسین شریعتمداری:
نویسنده بیانیه “من” هستم. دنبال “او” نگردید
پس از انتشار یادداشت حسین شریعتمداری در سایت نوروز، مخاطبین سایت نوروز با ارسال مطالب متنوع، پاسخ های مناسب را به این سایت ارسال کردند. مطلبی که در پی می خوانید یکی از این مطالب است که متن کامل آن بدون هرگونه ویرایش و حذف و اضافه ای درج میگردد.
متن کامل این کامنت، که با نام"زبان سبز" نوشته شده بدین شرح است:
"روزنامه کیهان مورخ 17 /5/88 به قلم جنابعالی ، با عنوان ” پس او کیست ؟ “ حاوی سوالی است بنیادی . این سوال حکایت از شناخت و درک جنابعالی از “شرایط بحرانی کشور” است و نباید بی پاسخ بماند . شما با اشاره به مقدماتی بسیار قانونی و منطقی ، آورده اید : “بيانيه اخير حزب مشاركت روز چهارشنبه 14/5/88 صادر شده و اين در حالي است كه دبيركل، قائم مقام، معاونان و تقريباً تمامي اعضاي شوراي مركزي حزب ،از مدتها قبل بازداشت شده و در زندان به سر مي برند، بنابراين بيانيه حزب مشاركت را چه كسي و يا چه كساني نوشته و به نام حزب منتشر كرده اند؟!” و در ادامه بسیار منطقی استدلال کرده اید : ” مطابق اساسنامه حزب مشارکت ، اعلام دیدگاهها و صدور بیانیه از وظایف دبیر کل است و در غیاب ایشان با قائم مقام دبیر کل . اکنون که آقای دبیر کل جناب میردامادی و قائم مقام محترم حزب جناب رمضان زاده در زندان هستند ، پس متن بیانیه را چه کسی نوشته است و بیانیه را چه کسی صادر کرده است ؟ ” (باختصار) و در نهایت با نگرانی پرسیده اید :اما، «او» كيست؟ و اين مركز فرماندهي كجاست؟! آقای شریعتمداری ، بسیار واضح و شفاف می گویم . نویسنده اصلی بیانیه حزب مشارکت “من” هستم . دنبال “او” نگردید . من در حزب سمتی ندارم ، اما متن بیانیه را تهیه و برای تایید و رویت دبیر کل و حتی قائم مقام حزب مشارکت ، توسط یکی از وکلای ِ محترم ایشان به زندان فرستاده و پس از تائید نامبردگان منتشر کردم . آقای شریعتمداری! اکنون دادگاه تشکیل شده است و در سایه قانون مقدس جمهوری اسلامی ، وکلای متهمان به آنها دسترسی داشته و زندانیان از کلیه حقوق قانونی خود برخوردارند ! مگر خدای ناکرده شما منکر اجرای قانون اید و یا از متن قانون بی خبرید که نمی دانید ، وفق ماده 35 قانون اساسی و ماده (128) قانون آئيندادرسيدادگاههاي عمومي و انقلاب مصوب 1378.6.28 حقوق زندانیان به تمامی رعایت می شود و اکنون که دادگاه تشکیل شده ، زندانیان در چارچوب قانون این نظام مقدس به وکیل دسترسی دارند ؟ آقای شریعتمداری ! پنهان نکنید . اگر به مجریان قانون و همکاران خود دردانشگاه انسان سازِ اوین شک دارید ، اگر اساسا منکر اجرای قانون در نظام جمهوری اسلامی هستید و یا از عدم اجرای آن اطلاع مخصوص دارید ، هیچ نیمه ای را پنهان نکنید . آفتابی شوید . بدون لفافه وصریح و با نام خودتان اعلام فرمائید : وقتی قوانین جزای اسلامی در مورد زندانیان اجرا نمی شود و آنان به وکیل دسترسی ندارند و نمی توانند خانواده خود را ملاقات کنند ، پس این بیانیه چگونه به رویت دبیر کل حزب و قائم مقام او رسیده است ؟ آن گاه ”من” نیز ، صریح تر از شما و صد البته قاطع تر و محکم تر و آشکار تر از شما ، خودم را معرفی کنم ، تا با هم در محضر دادگاه ِ نظام مقدس جمهوری اسلامی محاکمه شویم . آقای شریعتمداری ، دنبال ” او ” نگردید ! اینجا فقط “من” و “تو” هستیم . آیا تو هم مانند من به آنچه می نویسی پای بندی ؟ سر سبز باشید "
پس از انتشار یادداشت حسین شریعتمداری در سایت نوروز، مخاطبین سایت نوروز با ارسال مطالب متنوع، پاسخ های مناسب را به این سایت ارسال کردند. مطلبی که در پی می خوانید یکی از این مطالب است که متن کامل آن بدون هرگونه ویرایش و حذف و اضافه ای درج میگردد.
متن کامل این کامنت، که با نام"زبان سبز" نوشته شده بدین شرح است:
"روزنامه کیهان مورخ 17 /5/88 به قلم جنابعالی ، با عنوان ” پس او کیست ؟ “ حاوی سوالی است بنیادی . این سوال حکایت از شناخت و درک جنابعالی از “شرایط بحرانی کشور” است و نباید بی پاسخ بماند . شما با اشاره به مقدماتی بسیار قانونی و منطقی ، آورده اید : “بيانيه اخير حزب مشاركت روز چهارشنبه 14/5/88 صادر شده و اين در حالي است كه دبيركل، قائم مقام، معاونان و تقريباً تمامي اعضاي شوراي مركزي حزب ،از مدتها قبل بازداشت شده و در زندان به سر مي برند، بنابراين بيانيه حزب مشاركت را چه كسي و يا چه كساني نوشته و به نام حزب منتشر كرده اند؟!” و در ادامه بسیار منطقی استدلال کرده اید : ” مطابق اساسنامه حزب مشارکت ، اعلام دیدگاهها و صدور بیانیه از وظایف دبیر کل است و در غیاب ایشان با قائم مقام دبیر کل . اکنون که آقای دبیر کل جناب میردامادی و قائم مقام محترم حزب جناب رمضان زاده در زندان هستند ، پس متن بیانیه را چه کسی نوشته است و بیانیه را چه کسی صادر کرده است ؟ ” (باختصار) و در نهایت با نگرانی پرسیده اید :اما، «او» كيست؟ و اين مركز فرماندهي كجاست؟! آقای شریعتمداری ، بسیار واضح و شفاف می گویم . نویسنده اصلی بیانیه حزب مشارکت “من” هستم . دنبال “او” نگردید . من در حزب سمتی ندارم ، اما متن بیانیه را تهیه و برای تایید و رویت دبیر کل و حتی قائم مقام حزب مشارکت ، توسط یکی از وکلای ِ محترم ایشان به زندان فرستاده و پس از تائید نامبردگان منتشر کردم . آقای شریعتمداری! اکنون دادگاه تشکیل شده است و در سایه قانون مقدس جمهوری اسلامی ، وکلای متهمان به آنها دسترسی داشته و زندانیان از کلیه حقوق قانونی خود برخوردارند ! مگر خدای ناکرده شما منکر اجرای قانون اید و یا از متن قانون بی خبرید که نمی دانید ، وفق ماده 35 قانون اساسی و ماده (128) قانون آئيندادرسيدادگاههاي عمومي و انقلاب مصوب 1378.6.28 حقوق زندانیان به تمامی رعایت می شود و اکنون که دادگاه تشکیل شده ، زندانیان در چارچوب قانون این نظام مقدس به وکیل دسترسی دارند ؟ آقای شریعتمداری ! پنهان نکنید . اگر به مجریان قانون و همکاران خود دردانشگاه انسان سازِ اوین شک دارید ، اگر اساسا منکر اجرای قانون در نظام جمهوری اسلامی هستید و یا از عدم اجرای آن اطلاع مخصوص دارید ، هیچ نیمه ای را پنهان نکنید . آفتابی شوید . بدون لفافه وصریح و با نام خودتان اعلام فرمائید : وقتی قوانین جزای اسلامی در مورد زندانیان اجرا نمی شود و آنان به وکیل دسترسی ندارند و نمی توانند خانواده خود را ملاقات کنند ، پس این بیانیه چگونه به رویت دبیر کل حزب و قائم مقام او رسیده است ؟ آن گاه ”من” نیز ، صریح تر از شما و صد البته قاطع تر و محکم تر و آشکار تر از شما ، خودم را معرفی کنم ، تا با هم در محضر دادگاه ِ نظام مقدس جمهوری اسلامی محاکمه شویم . آقای شریعتمداری ، دنبال ” او ” نگردید ! اینجا فقط “من” و “تو” هستیم . آیا تو هم مانند من به آنچه می نویسی پای بندی ؟ سر سبز باشید "
*****
گافهای دومین دادگاه نمایشی...!!!
از براندازی از طریق برگزاری آزمون ILETS تا انتقال اطلاعات محرمانه به سرویس اطلاعاتی امارات برای انتشار در فیسبوک!!
واقعا تردید داریم که نوشتن درباره کیفرخواست بیهوده و بیمعنای دادگاه نمایشی امروز، کار مفیدی باشد. اما طبق وعده قبلی، مواردی را به ایرادات املایی و انشایی این متن موسوم به کیفرخواست اضافه میکنیم که نشان میدهد نویسندگان آن حتی با ارفاق هم نمیتوانند نمره قبولی بگیرند.
1- اگر در کیفرخواست جلسه قبل یکسری ظواهر رعایت شده بود، این بار نقش کیهاننویسان در تهیه این کیفرخواست رو شده است؛ آنجا که از «ناتوی فرهنگی» سخن میگوید: عوامل ناتوي فرهنگي دشمن با بهره گيري از امپراطوري رسانه اي سعي در اجراي طرح ها و برنامه هاي براندازانه داشته اند ...
2- در این کیفرخواست، یکی از نشانههای دخالت سفارت انگلیس در مسائل داخلی ایران، شناسایی عناصر مطلع از طریق برگزاری آزمون انگلیسی ILETS عنوان شده است. با این اوصاف بعید نیست که در کیفرخواست بعدی، آموزش زبان انگلیسی نیز یکی از اتهامات اصلی باشد!
3- «قرار دادن نرمافزار ترجمه انگليسي به فارسي و بالعكس براي استفاده عمومي» یکی دیگر از کمکهای کشورهای غربی به اغتشاشات اخیر عنوان شده است. از این پس باید در استفاده از سایت google هم نگران بود.
4- کیفرخواست دادگاه نمایشی، انگليس را بازوي اطلاعاتي آمريكا و اسراييل توصیف کرده است؛ اتهامی که دستکم با شعار همیشگی کیهان (استعمار پیر) سازگار به نظر نمیرسد.
5- در جایی از کیفرخواست، کشورهای غربی به «حمايت رياكارانه از حقوقبشر و دموكراسي در ايران» متهم شدهاند و در یک جای دیگر و بامزهتر «افشاي موارد نقض حقوقبشر» از مصادیق دخالت کشورهای غربی در مسائل سیاسی ایران دانسته شده است.
6- همچنین متن کیفرخواست آنقدر طولانی بوده که شاهدان عینی گفتهاند برخی زندانیان و حتی ماموران در زمان خوانده شدن آن، چرت میزدهاند.
7- در مورد متهم فرانسوی نیز جالب است که کیفرخواست، او را به تهیه عکس از تجمعات و ارسال آنها به خارج از کشور متهم میکند، خود او هم در دادگاه اعتراف میکند که هر دوی این کارهای را کرده، اما در بیرون و در جمع خبرنگاران توضیح میدهد عکسهایی که او با ایمیلش به افرادی در خارج از ایران فرستاده، عکسهایی که خودش تهیه کرده نبوده، بلکه عکسهایی بوده که در اینترنت وجود داشته است.
8. یکی از گافهای خارج از کیفرخواست دادگاه نمایشی، این بوده که این خانم متهمه را وسط دادگاه بیرون میبرند تا مقنعهاش را عوض کند و روسری سر کند؛ لابد از بابت اینکه باید چهره او شاد و طبیعی نشان داده میشد، نه مانند یک زندانی افسرده و یا چهرهای متفاوت با بیرون؛ تا بلکه چندنفری حرفهایش را باور کنند.
9- رضا رفیعی که در این کیفرخواست یکی از سنگینترین اتهامات را دارد و به او اتهام جاسوسی نسبت داده، در اعترافاتی زیبا و حیراتانگیز گفته است: «در زمان انتخابات سرویس اطلاعاتی امارات مطالبی را خواستند و من نیز در پاسخ به تقاضای آنها برخی اسناد محرمانه را در فیس بوک منتشر کردم.» از سخاوت آن سرویس اطلاعاتی باید تعجب کرد که اطلاعات محرمانه را صرفا برای انتشار در فیسبوک میخواهد و بس.
10 - کیفرخواست به یکسری «گزارشات» و سیاستها اشاره کرده که «در راستاي اقدامات پنهان» با هدف "جنگ نرم" و "فروپاشي از درون" جمهوري اسلامي هستند. فارغ از غلط بودن کلمه «گزارشات» که خود یکی از غلط های دیکته پرغلط دادستان تهران است، مشخص نیست اگر این سیاستها پنهان بودهاند، چطور در «گزارشات» آمدهاند و به دست دادستان باسواد تهران رسیدهاند.
از براندازی از طریق برگزاری آزمون ILETS تا انتقال اطلاعات محرمانه به سرویس اطلاعاتی امارات برای انتشار در فیسبوک!!
واقعا تردید داریم که نوشتن درباره کیفرخواست بیهوده و بیمعنای دادگاه نمایشی امروز، کار مفیدی باشد. اما طبق وعده قبلی، مواردی را به ایرادات املایی و انشایی این متن موسوم به کیفرخواست اضافه میکنیم که نشان میدهد نویسندگان آن حتی با ارفاق هم نمیتوانند نمره قبولی بگیرند.
1- اگر در کیفرخواست جلسه قبل یکسری ظواهر رعایت شده بود، این بار نقش کیهاننویسان در تهیه این کیفرخواست رو شده است؛ آنجا که از «ناتوی فرهنگی» سخن میگوید: عوامل ناتوي فرهنگي دشمن با بهره گيري از امپراطوري رسانه اي سعي در اجراي طرح ها و برنامه هاي براندازانه داشته اند ...
2- در این کیفرخواست، یکی از نشانههای دخالت سفارت انگلیس در مسائل داخلی ایران، شناسایی عناصر مطلع از طریق برگزاری آزمون انگلیسی ILETS عنوان شده است. با این اوصاف بعید نیست که در کیفرخواست بعدی، آموزش زبان انگلیسی نیز یکی از اتهامات اصلی باشد!
3- «قرار دادن نرمافزار ترجمه انگليسي به فارسي و بالعكس براي استفاده عمومي» یکی دیگر از کمکهای کشورهای غربی به اغتشاشات اخیر عنوان شده است. از این پس باید در استفاده از سایت google هم نگران بود.
4- کیفرخواست دادگاه نمایشی، انگليس را بازوي اطلاعاتي آمريكا و اسراييل توصیف کرده است؛ اتهامی که دستکم با شعار همیشگی کیهان (استعمار پیر) سازگار به نظر نمیرسد.
5- در جایی از کیفرخواست، کشورهای غربی به «حمايت رياكارانه از حقوقبشر و دموكراسي در ايران» متهم شدهاند و در یک جای دیگر و بامزهتر «افشاي موارد نقض حقوقبشر» از مصادیق دخالت کشورهای غربی در مسائل سیاسی ایران دانسته شده است.
6- همچنین متن کیفرخواست آنقدر طولانی بوده که شاهدان عینی گفتهاند برخی زندانیان و حتی ماموران در زمان خوانده شدن آن، چرت میزدهاند.
7- در مورد متهم فرانسوی نیز جالب است که کیفرخواست، او را به تهیه عکس از تجمعات و ارسال آنها به خارج از کشور متهم میکند، خود او هم در دادگاه اعتراف میکند که هر دوی این کارهای را کرده، اما در بیرون و در جمع خبرنگاران توضیح میدهد عکسهایی که او با ایمیلش به افرادی در خارج از ایران فرستاده، عکسهایی که خودش تهیه کرده نبوده، بلکه عکسهایی بوده که در اینترنت وجود داشته است.
8. یکی از گافهای خارج از کیفرخواست دادگاه نمایشی، این بوده که این خانم متهمه را وسط دادگاه بیرون میبرند تا مقنعهاش را عوض کند و روسری سر کند؛ لابد از بابت اینکه باید چهره او شاد و طبیعی نشان داده میشد، نه مانند یک زندانی افسرده و یا چهرهای متفاوت با بیرون؛ تا بلکه چندنفری حرفهایش را باور کنند.
9- رضا رفیعی که در این کیفرخواست یکی از سنگینترین اتهامات را دارد و به او اتهام جاسوسی نسبت داده، در اعترافاتی زیبا و حیراتانگیز گفته است: «در زمان انتخابات سرویس اطلاعاتی امارات مطالبی را خواستند و من نیز در پاسخ به تقاضای آنها برخی اسناد محرمانه را در فیس بوک منتشر کردم.» از سخاوت آن سرویس اطلاعاتی باید تعجب کرد که اطلاعات محرمانه را صرفا برای انتشار در فیسبوک میخواهد و بس.
10 - کیفرخواست به یکسری «گزارشات» و سیاستها اشاره کرده که «در راستاي اقدامات پنهان» با هدف "جنگ نرم" و "فروپاشي از درون" جمهوري اسلامي هستند. فارغ از غلط بودن کلمه «گزارشات» که خود یکی از غلط های دیکته پرغلط دادستان تهران است، مشخص نیست اگر این سیاستها پنهان بودهاند، چطور در «گزارشات» آمدهاند و به دست دادستان باسواد تهران رسیدهاند.
*****
وقتی تو می گويی وطن
سرودهای زیبا از مصطفی بادکوبهای
(از میان ایمیل های رسیده)
**
وقتی تو می گويی وطن، من خاک بر سر مي کنم
گويی شکست شير را از موش باور ميکنم
وقتی تو ميگويی وطن، بر خويش می لرزد قلم
من نيز رقص مرگ را با او به دفتر می کنم
وقتی تو می گويی وطن، يکباره خشکم مي زند
وان ديده ی مبهوت را با خون دل تَر می کنم
بی کوروش و بی تهمتن با ما چه گويی از وطن
با تخت جمشيد کهن من عمر را سر می کنم
وقتی تو می گويی وطن، بوی فلسطين می دهی
من کی نژاد عشق با، تازی برابر می کنم
وقتی تو می گويی وطن، از چفيه ات خون می چکد
من ياد قتل نفس با الله و اکبر می کنم
وقتی تو می گويی وطن، شهنامه پرپر می شود
من گريه با فردوسی آن پير دلاور می کنم
بی نام زرتشت مَهين، ايران و ايرانی مبين
من جان فدا از بهرآن يکتا پيمبر مي کنم
خون اوستا در رگ فرهنگ ايران مي دود
من آيه های عشق را، مستانه از بر مي کنم
وقتی تو می گويی وطن، خون است و خشم وخودکشی
من يادي از حمام خون در تَلِ زَعتَر می کنم (اردوگاهي در فلسطين)
ايران تو، يعنی لباس تيره عباسيان
من رخت روشن بر تن گلگون کشور می کنم
ايران تو با ياد دين، زن را به زندان می کشد
من تاج را تقديم آن بانوی برتر مي کنم
ايران تو شهر قصاص و سنگسار و دارهاست
من کيش مهر و عفو را تقديم داور می کنم
تاريخ ايران تو را شمشير تازی می ستود
من با عدالتخواهيم يادی ز حيدر ميکنم
ايران تو مي ترسد از، بانگ نوایِ نای و نی
من با سرود عاشقی آن را معطر می کنم
وقتی تو می گويی وطن، يعنی ديار يار و غم
من کی گل"اميد"را نشکفته پر پر می کنم
وقتی تو می گويی وطن، من خاک بر سر مي کنم
گويی شکست شير را از موش باور ميکنم
وقتی تو ميگويی وطن، بر خويش می لرزد قلم
من نيز رقص مرگ را با او به دفتر می کنم
وقتی تو می گويی وطن، يکباره خشکم مي زند
وان ديده ی مبهوت را با خون دل تَر می کنم
بی کوروش و بی تهمتن با ما چه گويی از وطن
با تخت جمشيد کهن من عمر را سر می کنم
وقتی تو می گويی وطن، بوی فلسطين می دهی
من کی نژاد عشق با، تازی برابر می کنم
وقتی تو می گويی وطن، از چفيه ات خون می چکد
من ياد قتل نفس با الله و اکبر می کنم
وقتی تو می گويی وطن، شهنامه پرپر می شود
من گريه با فردوسی آن پير دلاور می کنم
بی نام زرتشت مَهين، ايران و ايرانی مبين
من جان فدا از بهرآن يکتا پيمبر مي کنم
خون اوستا در رگ فرهنگ ايران مي دود
من آيه های عشق را، مستانه از بر مي کنم
وقتی تو می گويی وطن، خون است و خشم وخودکشی
من يادي از حمام خون در تَلِ زَعتَر می کنم (اردوگاهي در فلسطين)
ايران تو، يعنی لباس تيره عباسيان
من رخت روشن بر تن گلگون کشور می کنم
ايران تو با ياد دين، زن را به زندان می کشد
من تاج را تقديم آن بانوی برتر مي کنم
ايران تو شهر قصاص و سنگسار و دارهاست
من کيش مهر و عفو را تقديم داور می کنم
تاريخ ايران تو را شمشير تازی می ستود
من با عدالتخواهيم يادی ز حيدر ميکنم
ايران تو مي ترسد از، بانگ نوایِ نای و نی
من با سرود عاشقی آن را معطر می کنم
وقتی تو می گويی وطن، يعنی ديار يار و غم
من کی گل"اميد"را نشکفته پر پر می کنم
*****
تاوان آزادگی را پس می دهند
فريبا داوودي مهاجر
جای من خوب است" این جمله ای است که عبدالله مومنی، سخنگوی دفتر ادوار تحکیم در حالی که قدرت تکلم طبیعی خود را از دست داده و قادر به ایستادن نیست بیان می کند.
عبدالله مومنی 20 کیلو وزن از دست داده است و به گفته همسرش نمی تواند درست راه برود. آنچنان که حتی برای راه رفتن به کمک اطرافیانش نیاز دارد. وی کمتر از 2 ماه پیش در دفتر ستاد شهروند مهدی کروبی باز داشت شد و بعد از مدتها بی خبری از وی فرزندانش قادر به شناختن پدر نبودند.
فاطمه آینه وند، همسر وی نگران و ملتهب است. از دیدن همسرش شوکه شده و می گوید عبدالله نمی توانست حتی یک قدم راه برود. فی الواقع مومنی تاوان کدامین عملکرد یا اندیشه اش را پس می دهد. تاوان آنکه آزادیخواه است و یا می خواهد که مردمش بدون دغدغه و با آرامش در کشوری دموکراتیک زندگی کنند؟ وی به کدامین گناه در مدتی کوتاه به وضعیتی دچار شده که صورتش سیاه شده، چشمانش گود رفته آنچنان که فرزندانش از روز ملاقات تا کنون مرتب گریه می کنند و همسرش می گوید : آنچه از عبدالله دیدم باور نمی کردم.
آیا تاوان فعالیت در ستاد قانونی یک کاندیدای ریاست جمهوری این چنین است؟ آنهم کاندیدایی که از دهها موانع و فیلتر های شورای نگهبان گذشته است و مورد تایید نظام است و سالها در مناصب مهم دولتی در خدمت جمهوری اسلامی بوده است.
آیا تاوان کنشگران سیاسی و اجتماعی ایران این است که به گفته احمدی نژاد سرشان به تاق کوبیده شود و تحت شدید ترین شکنجه ها قرار بگیرند و دست آخر مقابل دوربین ها علیه خودشان اعتراف کنند. عبدالله را به یاد آوریم که تعادل روحی وروانی اش را از دست داده است. عیسی سحر خیز را که دنده هایش خورد شده و احمد زید آبادی که به گفته همسرش وضعیت نگران کننده ای دارد و بریده بریده سخن می گوید. هاله سحابی که با سر شکسته باز داشت شد. ژیلا بنی یعقوب و بهمن احمدی، شیوا نظر آهاری که هیچ خبری از او نیست. هنگامه شهیدی که از ناراحتی قلبی رنج میبرد و سعید حجاریان که در نهایت بی رحمی باز داشت شد و هر روز حالش بدتر از دیروز می شود. زندانیان بی نام و نشانی را به یاد آوریم که تحت شکنجه های جنسی قرار گرفتند. انسان هایی که از شدت آزار بعد از آزادی جان می دهند.
به هر حال در عصری به سر بریم که در کشور اسلام، اله اکبر جرم است. در راه نماز جمعه افراد باز داشت میشوند. رای دادن به کاندیداهای تایید صلاحیت شده جرم تلقی می شود و در نیمه شعبان گرفتن جشن بر ای بعضی آزاد و برای بعضی ممنوع است. در زمانه ای هستیم که میزان رای آقاست و رای مردم بی ارزش است. میزان جماعت نیست که یک نفر بر همه حکم می راند.
اما حاکمان فراموش نکنند که در این زمانه جاده یک طرفه نیست. ملتی اراده کرده اند که برازنده باشند. اراده کرد ه اند که با عزت و منزلت زندگی کنند و برای این برازندگی نیز جان می دهند.
فراموش نکنیم که ظلم هیچ مستبدی پایدار نبوده و نخواهد بود ومردمی چون مردم ایران نیز تن به ظلم نخواهند داد.
فريبا داوودي مهاجر
جای من خوب است" این جمله ای است که عبدالله مومنی، سخنگوی دفتر ادوار تحکیم در حالی که قدرت تکلم طبیعی خود را از دست داده و قادر به ایستادن نیست بیان می کند.
عبدالله مومنی 20 کیلو وزن از دست داده است و به گفته همسرش نمی تواند درست راه برود. آنچنان که حتی برای راه رفتن به کمک اطرافیانش نیاز دارد. وی کمتر از 2 ماه پیش در دفتر ستاد شهروند مهدی کروبی باز داشت شد و بعد از مدتها بی خبری از وی فرزندانش قادر به شناختن پدر نبودند.
فاطمه آینه وند، همسر وی نگران و ملتهب است. از دیدن همسرش شوکه شده و می گوید عبدالله نمی توانست حتی یک قدم راه برود. فی الواقع مومنی تاوان کدامین عملکرد یا اندیشه اش را پس می دهد. تاوان آنکه آزادیخواه است و یا می خواهد که مردمش بدون دغدغه و با آرامش در کشوری دموکراتیک زندگی کنند؟ وی به کدامین گناه در مدتی کوتاه به وضعیتی دچار شده که صورتش سیاه شده، چشمانش گود رفته آنچنان که فرزندانش از روز ملاقات تا کنون مرتب گریه می کنند و همسرش می گوید : آنچه از عبدالله دیدم باور نمی کردم.
آیا تاوان فعالیت در ستاد قانونی یک کاندیدای ریاست جمهوری این چنین است؟ آنهم کاندیدایی که از دهها موانع و فیلتر های شورای نگهبان گذشته است و مورد تایید نظام است و سالها در مناصب مهم دولتی در خدمت جمهوری اسلامی بوده است.
آیا تاوان کنشگران سیاسی و اجتماعی ایران این است که به گفته احمدی نژاد سرشان به تاق کوبیده شود و تحت شدید ترین شکنجه ها قرار بگیرند و دست آخر مقابل دوربین ها علیه خودشان اعتراف کنند. عبدالله را به یاد آوریم که تعادل روحی وروانی اش را از دست داده است. عیسی سحر خیز را که دنده هایش خورد شده و احمد زید آبادی که به گفته همسرش وضعیت نگران کننده ای دارد و بریده بریده سخن می گوید. هاله سحابی که با سر شکسته باز داشت شد. ژیلا بنی یعقوب و بهمن احمدی، شیوا نظر آهاری که هیچ خبری از او نیست. هنگامه شهیدی که از ناراحتی قلبی رنج میبرد و سعید حجاریان که در نهایت بی رحمی باز داشت شد و هر روز حالش بدتر از دیروز می شود. زندانیان بی نام و نشانی را به یاد آوریم که تحت شکنجه های جنسی قرار گرفتند. انسان هایی که از شدت آزار بعد از آزادی جان می دهند.
به هر حال در عصری به سر بریم که در کشور اسلام، اله اکبر جرم است. در راه نماز جمعه افراد باز داشت میشوند. رای دادن به کاندیداهای تایید صلاحیت شده جرم تلقی می شود و در نیمه شعبان گرفتن جشن بر ای بعضی آزاد و برای بعضی ممنوع است. در زمانه ای هستیم که میزان رای آقاست و رای مردم بی ارزش است. میزان جماعت نیست که یک نفر بر همه حکم می راند.
اما حاکمان فراموش نکنند که در این زمانه جاده یک طرفه نیست. ملتی اراده کرده اند که برازنده باشند. اراده کرد ه اند که با عزت و منزلت زندگی کنند و برای این برازندگی نیز جان می دهند.
فراموش نکنیم که ظلم هیچ مستبدی پایدار نبوده و نخواهد بود ومردمی چون مردم ایران نیز تن به ظلم نخواهند داد.
*****
دادگاه نمایش ورشکستگی اخلاقی وسیاسی بود
عبدالکریم لاهیجی نایب رییس فدراسیون بین المللی جوامع حقوق بشر در گفت وگو با روز به شرح ایرادات حقوقی دادگاه برگزار شده برای دستگیرشدگان بعد از انتخابات ریاست جمهوری پرداخت و گفت: "نه دادگاه انقلاب دادگاهی قانونی است، نه قاضی دادگاه قاضی دادگستری است و نه وکلا از موکلین خود دفاع می کنند. درنهایت این دادگاه جز نمایشی سیاسی که نشان دهنده ورشکستگی اخلاقی وسیاسی جمهوری اسلامی است چیز دیگری نیست."
وی با صرف نظر کردن از محتوای کیفرخواست ونحوه برگزاری محاکمه به طرح ایرادات شکلی دادگاه پرداخت و گفت: "باید پرسیدچنین دادگاهی آیا موقعیت قانونی دارد؟ این دادگاه، نه از نظر قوانین حقوق بشر و اصول ناظر بر محاکمه عادلانه یا Fair Trial و نه از نظر قوانین ایران جایگاه قانونی ندارد. درقانون اساسی جمهوری اسلامی ما مقوله ای به نام دادگاه انقلاب نداریم. دادگاه انقلاب از زمانی که قانون اساسی تصویب شده دیگر جایی در نظام قضایی ایران ندارد. دادگاه های قانونی، دادگاه های دادگستری هستند که زیر نظر قوه قضاییه قرار دارند. ولی باز نهادی مانند دادگاه انقلاب باقی مانده است تا چنین نمایشات افتضاح آمیزی را بر پا کند."
دکتر لاهیجی گفت که دادگاه های دوهفته گذشته یادآور محاکماتی است که درتاریخ دادگستری دنیا به "محاکمات مسکو" در زمان استالین معروف شده است. وی افزود: "کسانی که در این دادگاه ها به عنوان قاضی مطرح می شوند قاضی دادگستری نیستند بلکه سابقه خدمت در شبکه های اطلاعاتی داشته اند و بدون اینکه مانند هر دانشجویی وارد دانشگاه شوند، به دوره هایی خاص فرستاده شده و مقداری حقوق اسلامی خوانده اند. شما نمی توانید آنها را با قضات دادگستری مقایسه کنید. محاکمات، سیاسی هستند و همه افرادی که دستگیر شده اند اتهام سیاسی دارند. حتی کسانی که منتسب شده اند به گروه هایی که می خواستند کارهای تروریستی کنند. از سوی دیگر کسی از متهمان جراپم عمومی مرتکب نشده است. همین قانون اساسی جمهوری اسلامی می گوید که درچنین مواردی باید هیات منصفه حضور داشته باشد. محاکمه علنی هم نبوده است و به خانواده ها نگفته اند که قراراست چه کسی محاکمه شود. خانواده هایی هم که به جلوی دادگاه رفته بودند اجازه نیافتند که در دادگاه حضور به هم رسانند. دیدید با اینکه گفتند محاکمه ۱۰-۱۵ نفر است بسیاری از متهمان را در دادگاه آورده بودند وکنار هر یک هم چندین فرد از نیروی انتظامی گذاشته بودند که دادگاه پر شود و به این دلیل دادگاه علنی نباشد."
وی درخصوص وکلای حاضر ومتن کیفرخواست گفت: "تنها سه وکیل دادگستری در محاکمه حضور داشتند درحالی که تعداد بسیاری متهم در دادگاه بودند. همه این مساپل مقوله دادگاه ومحاکمه را زیر علامت سوال می برد. آقای نماینده دادستان چه شنبه گذشته وچه درجلسه دیروز تنها یک سخنرانی سیاسی کرد. نوشته های نماینده ولی فقیه در روزنامه کیهان توسط وی مطرح شد. مساپلی که سالهاست توسط مقامات جمهوری اسلامی مطرح می شود. این کیفرخواست علیه دولت های خارجی بود. علیه بی بی سی و تمام آنچه شبکه هایی که می خواهند "دموکراسی را القا کنند" کیفرخواست خواندند. یعنی عناصر موهوم و مجهول وکسانی که اصلا در دادگاه حضور نداشتند که بخواهند محاکمه شوند. به علاوه برخی اسامی مطرح شد که نه تنها در دادگاه حضور نداشتند بلکه حتی تحت تعقیب هم قرار ندارند. مثلا رهبر نهضت آزادی ویا عده ای از روزنامه نگاران و کسانی که در جریان صحبت های کارمند سفارت انگلیس گفته شده که با این افراد ملاقات داشته است. درحالی که ملاقات کردن هم اساسا جرم نیست. خواندن کیفرخواست یک تریبون سیاسی بود توسط کسی که نام خود را نماینده دادستان گذاشته، آن هم برای مقاصد سیاسی."
رییس جامعه حقوق بشر ایران با اشاره به عدم تجانس متهمان حاضر در کنار یکدیگر گفت: "تجانسی بین متهمین دادگاه وجود نداشت. یک روزنامه نگار مثل آقای احمد زیدآبادی در کنار یک سری از مسوولان ستادکاندیداتوری آقای موسوی از حزب مشارکت و کارگزاران و در کنار دو نفر کارمند سفارت انگلیس وفرانسه بودند. عده ای جوان هم حضور داشتند که از آنها به عنوان کسانی که می خواستند کارهای ترورریستی انجام بدهند ومسوول در انفجار حسینیه شیراز بودند نام برده شد. درحالی که سه- ماه پیش چهار جوان را به اتهام انجام انفجار گرفتند و در یکی از این دادگاه های انقلاب محکوم واعدام کردند؛ و اینکه دومرتبه این موضوع مطرح می شود جای سوال دارد. یا اینکه افرادی که بمب گذاری در مقبره آیت الله خمینی اتهامشان است که هیچ ارتباطی ندارد با اتهامات افرادی که به قول آنها می خواستند در ایران انقلاب مخملی کنند یا مثل آن زندانی فرانسوی که اتهامش این بوده که در تظاهرات شرکت کرده ویا چند ای میل به فرانسه فرستاده است. یک عنوانی در حقوق وجود دارد به نام «شرکت در جرم» . یعنی یک سری افراد از قبل تصمیم می گیرند که یک عمل مجرمانه ای را با هم انجام بدهند. مثل اینکه بروند با هم سرقت کنند. بنابراین باید از قبل بین اینها ارتباط وجود داشته باشد واینها همدیگر رابشناسند و با هم تصمیم بگیرند. اینها مراحل مقدماتی جرم در حقوق جزا محسوب می شوند. به اینها شریک جرم می گویند. اما چه ارتباطی بین آقای زیدآبادی وان خانم فرانسوی که اصلا هم همدیگر را نمی شناختند وجود داشت؟ "
وی در خصوص نقش وکلا در دادگاه دیروز اظهار داشت: "ما در مقابل یک ادعانامه قرارداشتیم واین کیفرخواست به معنی حقوقی قضیه نبود. با اینکه در پایان کیفرخواست هفته گذشته گفته شده بود که برای هر متهمی کیفرخواست جداگانه صادرخواهد شد امروز دیدیم که این بقیه مقدمه کیفرخواست هفته پیش است و بعد مطالبی را درخصوص آن چند جوان گفتند. این محاکمه برای من به عنوان یک وکیل دادگستری با چهل و پنج سال سابقه وکالت باعث تاسف است. در محاکمه ای که افراد را متهم به محاربه می کنند که مجازاتش در قانون مجازات اسلامی اعدام است هر کدام از این افراد چند دقیقه صحبت کردند و آن سه وکیلی که حضور داشتند (که نمی دانیم که از کانون وکلا پروانه وکالت دارند یا از قوه قضاییه) و چه وکیل خانم فرانسوی اصلا دفاعی نکردند. فقط گفته شد با توجه به اینکه این افراد اعتراف کرده اند واظهار پشیمانی کرده اند نسبت به اینها اعلام تخفیف بکنید. ما در مقابل یک مرجع غیرقانونی توسط یک گروه غیرقانونی که عنوان قاضی را جعل کرده اند و در شرایطی که نمی توانیم از آن به عنوان محاکمه یاد کنیم دفاعی از وکیل عدلیه هم نداشتیم. در این اوضاع واحوال می فهمیم چرا عبدالفتاح سلطانی ویا محمدعلی دادخواه در زندان هستند و چرا شرایطی را به سویی می برند که وکلای دادگستری نتوانند در این دادگاه ها شرکت واز مردم دفاع کنند."
وی با خالی خواندن دست مسوولین و صحنه گردانان نمایش دادگاه گفت: "در پایان دادگاه رییس دادگاه گفت که طی روزهای آینده تاریخ جلسه بعدی معلوم خواهد شد. درصورتی که گروهی که شنبه گذشته محاکمه شان صورت گرفت قرار بود این بار کیفرخواست شخصی شان مطرح شود. اما نشد. به همین جهت است که من معتقدم که این محاکمه یک نمایش است. به خصوص که فیلمبرداری هم می کنند. فکر می کنند که اینها باعث ارعاب وترس مردم می شود. اما مردم واقعا به پوچی این عملیات آنها و اینکه چقدر دستشان خالی است پی برده اند. این نمایش ورشکستگی اخلاق وسیاسی جمهوری اسلامی است و نشان می دهد که اینها چقدر چنته شان خالی است وچگونه به بن بست رسیده اند، حتی در زمینه سرکوب وعملیاتی که روز به روز متاسفانه قربانی بیشتری گرفته ومی گیرد."
*****
عبدالکریم لاهیجی نایب رییس فدراسیون بین المللی جوامع حقوق بشر در گفت وگو با روز به شرح ایرادات حقوقی دادگاه برگزار شده برای دستگیرشدگان بعد از انتخابات ریاست جمهوری پرداخت و گفت: "نه دادگاه انقلاب دادگاهی قانونی است، نه قاضی دادگاه قاضی دادگستری است و نه وکلا از موکلین خود دفاع می کنند. درنهایت این دادگاه جز نمایشی سیاسی که نشان دهنده ورشکستگی اخلاقی وسیاسی جمهوری اسلامی است چیز دیگری نیست."
وی با صرف نظر کردن از محتوای کیفرخواست ونحوه برگزاری محاکمه به طرح ایرادات شکلی دادگاه پرداخت و گفت: "باید پرسیدچنین دادگاهی آیا موقعیت قانونی دارد؟ این دادگاه، نه از نظر قوانین حقوق بشر و اصول ناظر بر محاکمه عادلانه یا Fair Trial و نه از نظر قوانین ایران جایگاه قانونی ندارد. درقانون اساسی جمهوری اسلامی ما مقوله ای به نام دادگاه انقلاب نداریم. دادگاه انقلاب از زمانی که قانون اساسی تصویب شده دیگر جایی در نظام قضایی ایران ندارد. دادگاه های قانونی، دادگاه های دادگستری هستند که زیر نظر قوه قضاییه قرار دارند. ولی باز نهادی مانند دادگاه انقلاب باقی مانده است تا چنین نمایشات افتضاح آمیزی را بر پا کند."
دکتر لاهیجی گفت که دادگاه های دوهفته گذشته یادآور محاکماتی است که درتاریخ دادگستری دنیا به "محاکمات مسکو" در زمان استالین معروف شده است. وی افزود: "کسانی که در این دادگاه ها به عنوان قاضی مطرح می شوند قاضی دادگستری نیستند بلکه سابقه خدمت در شبکه های اطلاعاتی داشته اند و بدون اینکه مانند هر دانشجویی وارد دانشگاه شوند، به دوره هایی خاص فرستاده شده و مقداری حقوق اسلامی خوانده اند. شما نمی توانید آنها را با قضات دادگستری مقایسه کنید. محاکمات، سیاسی هستند و همه افرادی که دستگیر شده اند اتهام سیاسی دارند. حتی کسانی که منتسب شده اند به گروه هایی که می خواستند کارهای تروریستی کنند. از سوی دیگر کسی از متهمان جراپم عمومی مرتکب نشده است. همین قانون اساسی جمهوری اسلامی می گوید که درچنین مواردی باید هیات منصفه حضور داشته باشد. محاکمه علنی هم نبوده است و به خانواده ها نگفته اند که قراراست چه کسی محاکمه شود. خانواده هایی هم که به جلوی دادگاه رفته بودند اجازه نیافتند که در دادگاه حضور به هم رسانند. دیدید با اینکه گفتند محاکمه ۱۰-۱۵ نفر است بسیاری از متهمان را در دادگاه آورده بودند وکنار هر یک هم چندین فرد از نیروی انتظامی گذاشته بودند که دادگاه پر شود و به این دلیل دادگاه علنی نباشد."
وی درخصوص وکلای حاضر ومتن کیفرخواست گفت: "تنها سه وکیل دادگستری در محاکمه حضور داشتند درحالی که تعداد بسیاری متهم در دادگاه بودند. همه این مساپل مقوله دادگاه ومحاکمه را زیر علامت سوال می برد. آقای نماینده دادستان چه شنبه گذشته وچه درجلسه دیروز تنها یک سخنرانی سیاسی کرد. نوشته های نماینده ولی فقیه در روزنامه کیهان توسط وی مطرح شد. مساپلی که سالهاست توسط مقامات جمهوری اسلامی مطرح می شود. این کیفرخواست علیه دولت های خارجی بود. علیه بی بی سی و تمام آنچه شبکه هایی که می خواهند "دموکراسی را القا کنند" کیفرخواست خواندند. یعنی عناصر موهوم و مجهول وکسانی که اصلا در دادگاه حضور نداشتند که بخواهند محاکمه شوند. به علاوه برخی اسامی مطرح شد که نه تنها در دادگاه حضور نداشتند بلکه حتی تحت تعقیب هم قرار ندارند. مثلا رهبر نهضت آزادی ویا عده ای از روزنامه نگاران و کسانی که در جریان صحبت های کارمند سفارت انگلیس گفته شده که با این افراد ملاقات داشته است. درحالی که ملاقات کردن هم اساسا جرم نیست. خواندن کیفرخواست یک تریبون سیاسی بود توسط کسی که نام خود را نماینده دادستان گذاشته، آن هم برای مقاصد سیاسی."
رییس جامعه حقوق بشر ایران با اشاره به عدم تجانس متهمان حاضر در کنار یکدیگر گفت: "تجانسی بین متهمین دادگاه وجود نداشت. یک روزنامه نگار مثل آقای احمد زیدآبادی در کنار یک سری از مسوولان ستادکاندیداتوری آقای موسوی از حزب مشارکت و کارگزاران و در کنار دو نفر کارمند سفارت انگلیس وفرانسه بودند. عده ای جوان هم حضور داشتند که از آنها به عنوان کسانی که می خواستند کارهای ترورریستی انجام بدهند ومسوول در انفجار حسینیه شیراز بودند نام برده شد. درحالی که سه- ماه پیش چهار جوان را به اتهام انجام انفجار گرفتند و در یکی از این دادگاه های انقلاب محکوم واعدام کردند؛ و اینکه دومرتبه این موضوع مطرح می شود جای سوال دارد. یا اینکه افرادی که بمب گذاری در مقبره آیت الله خمینی اتهامشان است که هیچ ارتباطی ندارد با اتهامات افرادی که به قول آنها می خواستند در ایران انقلاب مخملی کنند یا مثل آن زندانی فرانسوی که اتهامش این بوده که در تظاهرات شرکت کرده ویا چند ای میل به فرانسه فرستاده است. یک عنوانی در حقوق وجود دارد به نام «شرکت در جرم» . یعنی یک سری افراد از قبل تصمیم می گیرند که یک عمل مجرمانه ای را با هم انجام بدهند. مثل اینکه بروند با هم سرقت کنند. بنابراین باید از قبل بین اینها ارتباط وجود داشته باشد واینها همدیگر رابشناسند و با هم تصمیم بگیرند. اینها مراحل مقدماتی جرم در حقوق جزا محسوب می شوند. به اینها شریک جرم می گویند. اما چه ارتباطی بین آقای زیدآبادی وان خانم فرانسوی که اصلا هم همدیگر را نمی شناختند وجود داشت؟ "
وی در خصوص نقش وکلا در دادگاه دیروز اظهار داشت: "ما در مقابل یک ادعانامه قرارداشتیم واین کیفرخواست به معنی حقوقی قضیه نبود. با اینکه در پایان کیفرخواست هفته گذشته گفته شده بود که برای هر متهمی کیفرخواست جداگانه صادرخواهد شد امروز دیدیم که این بقیه مقدمه کیفرخواست هفته پیش است و بعد مطالبی را درخصوص آن چند جوان گفتند. این محاکمه برای من به عنوان یک وکیل دادگستری با چهل و پنج سال سابقه وکالت باعث تاسف است. در محاکمه ای که افراد را متهم به محاربه می کنند که مجازاتش در قانون مجازات اسلامی اعدام است هر کدام از این افراد چند دقیقه صحبت کردند و آن سه وکیلی که حضور داشتند (که نمی دانیم که از کانون وکلا پروانه وکالت دارند یا از قوه قضاییه) و چه وکیل خانم فرانسوی اصلا دفاعی نکردند. فقط گفته شد با توجه به اینکه این افراد اعتراف کرده اند واظهار پشیمانی کرده اند نسبت به اینها اعلام تخفیف بکنید. ما در مقابل یک مرجع غیرقانونی توسط یک گروه غیرقانونی که عنوان قاضی را جعل کرده اند و در شرایطی که نمی توانیم از آن به عنوان محاکمه یاد کنیم دفاعی از وکیل عدلیه هم نداشتیم. در این اوضاع واحوال می فهمیم چرا عبدالفتاح سلطانی ویا محمدعلی دادخواه در زندان هستند و چرا شرایطی را به سویی می برند که وکلای دادگستری نتوانند در این دادگاه ها شرکت واز مردم دفاع کنند."
وی با خالی خواندن دست مسوولین و صحنه گردانان نمایش دادگاه گفت: "در پایان دادگاه رییس دادگاه گفت که طی روزهای آینده تاریخ جلسه بعدی معلوم خواهد شد. درصورتی که گروهی که شنبه گذشته محاکمه شان صورت گرفت قرار بود این بار کیفرخواست شخصی شان مطرح شود. اما نشد. به همین جهت است که من معتقدم که این محاکمه یک نمایش است. به خصوص که فیلمبرداری هم می کنند. فکر می کنند که اینها باعث ارعاب وترس مردم می شود. اما مردم واقعا به پوچی این عملیات آنها و اینکه چقدر دستشان خالی است پی برده اند. این نمایش ورشکستگی اخلاق وسیاسی جمهوری اسلامی است و نشان می دهد که اینها چقدر چنته شان خالی است وچگونه به بن بست رسیده اند، حتی در زمینه سرکوب وعملیاتی که روز به روز متاسفانه قربانی بیشتری گرفته ومی گیرد."
*****
وب نوشته های شهاب الدین شیخی
شهاب الدین شیخی: شاعر،روزنامه نگار، ليسانس جامعه شناسي و دانشجوی کارشناسی ارشد مطالعات زنان می باشد.
تو را دوست می دارم چون خودکار و کاغذ
برای احمد زید آبادی عزیز و شریف
تو را دوست می دارم. تورا چنان دوست می دارم که قبل از آن که حتا عکس ات را دیده باشم. تورا چون نوشتن ات دوست می درم. از همان زمانی که یادداشت های بدون عکس ات را می خواندم. تورا دوست می دارم وقتی در یک یادداشت کوتاه همه ی آن چیزی را که رویای اش را داشتم بنویسم و انگار من هنوز نیاموخته بودم چنان بنویسم،می نوشتی. تو را دوست می دارم به خاطر مقاله های بلند ات. یادداشت های کوتاه ات. تورا دوست می دارم چون وقتی دیدم ات هرگز شک نکردم به همه ی دوست داشتن هایم در همه ی سال های قبل از دیدن ات. تو را به خاطر موضع گیری های انسانی ات بیشتر دوست می داشتم. به خاطر موضع گیری های ات در مقابل مسئله ی فلسطین که نه مثل عده ای از آن سوی بام افتاده، و مسلمانان فلسطینی را عده ای تروریست می دانستی و خود را مدافع حقوق بشر اسرایلی ها جلوه بدهی و نه مثل عده ای دیگر به "قدسیت " و «مقدس مابی» از مسئله ای انسانی می پرداختی و سربازان فلسظینی را نیز فرشته گانی از بهشت نمی دانستی .. تو هردوی این گروه را انسان می پنداشتی و برای هر دو نیز حق و وظیفه و خیر و شر قایل بودی..
تو را دوست می دارم به خاطر آن که بارها گفته ام اگر از نسل قدیم تر از تو روزنامه نگاری را دوست بدارم مسعود بهنود بوده و از نسل تو شاید بتوانم گفت تنها تویی که به تمامی دوست ات دارم. تو را دوست می دارم وقتی به تو حکم«ممنوع امصاحبه» دادند زیرا که فهمیدم بی جهت نیست که آن همه مصاحبه های ات را دوست دارم. تو را دوست می دارم چرا که صادقانه اعتراف می کنم بارها سعی کرده ام از روی دست تو یاد بگیرم نوشتن را. چگونه نوشتن را و چگونه تحلیل کردن را بدون شک شاگرد دور ی بوده ام و خوب نرسیده ام.
تو را دوست می دارم به خاطر همه ی موضع گیری های انسانی ات در مورد مسئله ی زنان قومیت ها، دانشجویان، کارگران و به دوباره برگردم سر اصل کلمه به خاطر آن که در مقابل آن چه به «انسان» می رفت موضع داشتی و اساسا به خاطر این که انسان صاحب موضعی بودی که کم بودند در این سال ها انسان هایی که حاضر باشند موضع شان را آشکار کنند. همیشه چهرات در مقابل چشمانم است با پیراهنی آستین کوتاه که در دستی خودکاری داشتی و ساعد دست دیگرت چسپیده بود به صندلی و عرق می کرد از نوشتن.
گرچه این روزها من نیز عادت کرده ام به تایپ کردن و کم تر از خودکار و کاغذ استفاده می کنم اما یادمان نمی رود که ما هنوز از نسل نویسندگان خودکار و کاغذ های کاهی هستیم و همه ی لذت نوشتن ام این بوده که یاد بگیرم مثل احمد زید آبادی با شرافت بنویسم و با شرافت زندگی کنم. اکنون که بعد مدت ها عکس های ات را در خبر گزاری اختصاصی بیدادگاه ها(فارس) می بینم. اکنون که مدت هاست که عکس ات را در گوشه ی سمت چپ روزنامه «روز آنلاین» نمی بینم و یادداشت های ات را نمی خواندم. صادقانه بگویم تمام این مدت به این فکر می کردم که اگر تو بیرون بودی این شرایط را چگونه تحلیل می کردی و کاش آن ها نیز صادقانه می گفتند که تمام ترس ولرز شان از این بود که تو بیرون باشی و این شرایط را تحلیل کنی.
حالا بیش از هر چیز خوشحالم که جسم ات زنده است. حالا دیگر برایم مهم نیست که در این محکمه تو چه خواهی گفت حتا اگر چیزهایی بگویی که تمام آن چه را که به خاطر آن دوست ات می داشته ام، انکار کنی و بر علیه همه ی آن ها بشوری من باز دوست ات خواهم داشت. بگو هرچه که آن ها دلشان خواست و اگر هم می توانی نگو.. برای من در دوست داشتن ات فرقی نمی کند و می دانم بسیارند که مثل من فکر می کنند.
دوست ات دارم چون خودکار و کاغذ... دوست ات دارم چون نوشتن.
برای احمد زید آبادی عزیز و شریف
تو را دوست می دارم. تورا چنان دوست می دارم که قبل از آن که حتا عکس ات را دیده باشم. تورا چون نوشتن ات دوست می درم. از همان زمانی که یادداشت های بدون عکس ات را می خواندم. تورا دوست می دارم وقتی در یک یادداشت کوتاه همه ی آن چیزی را که رویای اش را داشتم بنویسم و انگار من هنوز نیاموخته بودم چنان بنویسم،می نوشتی. تو را دوست می دارم به خاطر مقاله های بلند ات. یادداشت های کوتاه ات. تورا دوست می دارم چون وقتی دیدم ات هرگز شک نکردم به همه ی دوست داشتن هایم در همه ی سال های قبل از دیدن ات. تو را به خاطر موضع گیری های انسانی ات بیشتر دوست می داشتم. به خاطر موضع گیری های ات در مقابل مسئله ی فلسطین که نه مثل عده ای از آن سوی بام افتاده، و مسلمانان فلسطینی را عده ای تروریست می دانستی و خود را مدافع حقوق بشر اسرایلی ها جلوه بدهی و نه مثل عده ای دیگر به "قدسیت " و «مقدس مابی» از مسئله ای انسانی می پرداختی و سربازان فلسظینی را نیز فرشته گانی از بهشت نمی دانستی .. تو هردوی این گروه را انسان می پنداشتی و برای هر دو نیز حق و وظیفه و خیر و شر قایل بودی..
تو را دوست می دارم به خاطر آن که بارها گفته ام اگر از نسل قدیم تر از تو روزنامه نگاری را دوست بدارم مسعود بهنود بوده و از نسل تو شاید بتوانم گفت تنها تویی که به تمامی دوست ات دارم. تو را دوست می دارم وقتی به تو حکم«ممنوع امصاحبه» دادند زیرا که فهمیدم بی جهت نیست که آن همه مصاحبه های ات را دوست دارم. تو را دوست می دارم چرا که صادقانه اعتراف می کنم بارها سعی کرده ام از روی دست تو یاد بگیرم نوشتن را. چگونه نوشتن را و چگونه تحلیل کردن را بدون شک شاگرد دور ی بوده ام و خوب نرسیده ام.
تو را دوست می دارم به خاطر همه ی موضع گیری های انسانی ات در مورد مسئله ی زنان قومیت ها، دانشجویان، کارگران و به دوباره برگردم سر اصل کلمه به خاطر آن که در مقابل آن چه به «انسان» می رفت موضع داشتی و اساسا به خاطر این که انسان صاحب موضعی بودی که کم بودند در این سال ها انسان هایی که حاضر باشند موضع شان را آشکار کنند. همیشه چهرات در مقابل چشمانم است با پیراهنی آستین کوتاه که در دستی خودکاری داشتی و ساعد دست دیگرت چسپیده بود به صندلی و عرق می کرد از نوشتن.
گرچه این روزها من نیز عادت کرده ام به تایپ کردن و کم تر از خودکار و کاغذ استفاده می کنم اما یادمان نمی رود که ما هنوز از نسل نویسندگان خودکار و کاغذ های کاهی هستیم و همه ی لذت نوشتن ام این بوده که یاد بگیرم مثل احمد زید آبادی با شرافت بنویسم و با شرافت زندگی کنم. اکنون که بعد مدت ها عکس های ات را در خبر گزاری اختصاصی بیدادگاه ها(فارس) می بینم. اکنون که مدت هاست که عکس ات را در گوشه ی سمت چپ روزنامه «روز آنلاین» نمی بینم و یادداشت های ات را نمی خواندم. صادقانه بگویم تمام این مدت به این فکر می کردم که اگر تو بیرون بودی این شرایط را چگونه تحلیل می کردی و کاش آن ها نیز صادقانه می گفتند که تمام ترس ولرز شان از این بود که تو بیرون باشی و این شرایط را تحلیل کنی.
حالا بیش از هر چیز خوشحالم که جسم ات زنده است. حالا دیگر برایم مهم نیست که در این محکمه تو چه خواهی گفت حتا اگر چیزهایی بگویی که تمام آن چه را که به خاطر آن دوست ات می داشته ام، انکار کنی و بر علیه همه ی آن ها بشوری من باز دوست ات خواهم داشت. بگو هرچه که آن ها دلشان خواست و اگر هم می توانی نگو.. برای من در دوست داشتن ات فرقی نمی کند و می دانم بسیارند که مثل من فکر می کنند.
دوست ات دارم چون خودکار و کاغذ... دوست ات دارم چون نوشتن.
*****
صحنه ای از مضحکه "بیدادگاه" دیروز:
*****
از سایت:کمیته گزارشگران حقوق بشر
تو نگاه را به من آموختی (برای ژیلا بنی یعقوب)
پریسا کاکایی
مادرم معلم بود و هم او از کودکی هر لحظه مرا یادآور شد سپاس گوی آنی باشم که آموزگار من است. مادرم اما به من نگفت هر آنچه به تو می آموزند بی غلط نیست و تو خود باید جویای حقیقت باشی از میان دریای کلماتی که سرازیر می شود بر لوح خام وجودت.
و من از تو، حق را نوشتن آموختم و چگونه از حق را نوشتن. خوب یادم است وقتی پروین تلفن زد و گفت می خواهی برای روزنامه ی سرمایه بنویسی؟ ژیلا اینجاست، به او قول چند مطلب در هفته را بدهم؟ و من همیشه بدقول گفتم سه مطب و یک مطلب را هم به سختی وفادار بودم. اوایل مطلب را می نوشتم و بعد چاپ شده در روزنامه می خواندمش به هوای مقایسه و ادیت های انجام شده و وقتی تغییرات اندک را می دیدم خوشحال و امیدوار می شدم. بعدها ما را فراخواندی و در دفتر روزنامه با فریده و دیگران نشستیم و گفتیم هر کس در کدام بخش مربوط به صفحه زنان فعال باشیم. چقدر می رنجیدی وقتی جوانی مان را بهانه کم کاری ها می کردیم.
آن روزها گذشتند و کمپین با تمام شوقش شکل گرفت و تو از نخستین صندلی آن روزهای تصمیم، شریک و هم صدا پیش آمدی. و بعدترها که خواستیم گروه مصاحبه را منسجم و حرفه ای پیش ببریم با تمام مشغله ات دعوت را پذیرفتی و آمدی برای تقسیم دانشت.
من بسیار از تو آموختم. هنوز هم که در مترو قدم بر می دارم صدایت در گوشم است که جور دیگر ببینید، چیزی بیش از ریل و قطار. و من جور دیگر می بینم. می بینم آن زن دستفروش قطار گرد را. کودک فال فروش سیه چرده ی بی نگاه را. نظافت چی هر روزه را که مسیر مستقیمی را تی می کشد و همان مسیر را باز می گردد و کوپه های محدود و فشرده زنان و بیش مردان را.
ژیلا، من نگریستن اینگونه را از تو آموختم. و نوشتن از دیده هایم را.
مادرم معلم بود و خوب به یاد دارم سختی آموختن و عاشقی مجنون وارش را. و حال چگونه می توانم معلمان حقیقت گویم را فراموش کنم؟ چگونه می توانم نگویم ژیلا جان، سپاس برای تمامی لحظاتی که بی چشمداشت داشته هایت را با من و دیگران شریک شدی. سپاس خلوص و مهرمندی ات را.
امروز روز خبرنگار است. و تو میان آن دیوارهای بی قواره و بد شکل حتی قلمی نداری برای نگاشتن. تنها قلمت همان است که می دهند برای نوشتن و اعتراف به آنچه نیستی. چرا آن ها نمی توانند از آنچه هستی سرافراز باشند و به آنچه هستی قانع؟ چرا می خواهند از تو، توی دیگری بسازند بی آنکه بدانند اندیشه ی تو محصول سال ها تلاشی ست که در زیر آوار رنج تن و روح، خیال فراموشی ندارد؟ یادت هست؟ مدرسه ها هم می خواستند از ما چیز دیگری بسازند، چیزی هم شکل ایدئولوژی شان و ما اما شدیم خودمان. استبداد، همیشه ساختار تولید بر ضد خودش بوده است و مدرسه ها واحدهای کوچک تولیدی اش.
امروز روز خبرنگار است و تو در کنار شیوا نشسته ای شاید. می شود پیام مرا به او برسانی و بگویی زانو زده ام در برابر شرافتت رفیق؟ بسیار با خود می اندیشم که اگر در بند نبودید، این روزها را به نوشتن از کدام فاجعه قناعت می کردید؟ و من قرار بود چه برگی از بردباری و شجاعتتان را باز و باز بیاموزم؟
آن دیوارها چه خوشبختند از تن نویس شدن با قلم توانمندتان و آن بازجویان چه خوب خواهند آموخت آیین نگاشتن را با نگاشتن تان.
و امروز روز توست و همسرت و شیوا و مهسا و زیدآبادی و بسیاری دیگر که قلم تان را به زنجیر کشیده اند.
روزتان مبارک مهربان و شکوه اندیشه تان گرامی.
و من از تو، حق را نوشتن آموختم و چگونه از حق را نوشتن. خوب یادم است وقتی پروین تلفن زد و گفت می خواهی برای روزنامه ی سرمایه بنویسی؟ ژیلا اینجاست، به او قول چند مطلب در هفته را بدهم؟ و من همیشه بدقول گفتم سه مطب و یک مطلب را هم به سختی وفادار بودم. اوایل مطلب را می نوشتم و بعد چاپ شده در روزنامه می خواندمش به هوای مقایسه و ادیت های انجام شده و وقتی تغییرات اندک را می دیدم خوشحال و امیدوار می شدم. بعدها ما را فراخواندی و در دفتر روزنامه با فریده و دیگران نشستیم و گفتیم هر کس در کدام بخش مربوط به صفحه زنان فعال باشیم. چقدر می رنجیدی وقتی جوانی مان را بهانه کم کاری ها می کردیم.
آن روزها گذشتند و کمپین با تمام شوقش شکل گرفت و تو از نخستین صندلی آن روزهای تصمیم، شریک و هم صدا پیش آمدی. و بعدترها که خواستیم گروه مصاحبه را منسجم و حرفه ای پیش ببریم با تمام مشغله ات دعوت را پذیرفتی و آمدی برای تقسیم دانشت.
من بسیار از تو آموختم. هنوز هم که در مترو قدم بر می دارم صدایت در گوشم است که جور دیگر ببینید، چیزی بیش از ریل و قطار. و من جور دیگر می بینم. می بینم آن زن دستفروش قطار گرد را. کودک فال فروش سیه چرده ی بی نگاه را. نظافت چی هر روزه را که مسیر مستقیمی را تی می کشد و همان مسیر را باز می گردد و کوپه های محدود و فشرده زنان و بیش مردان را.
ژیلا، من نگریستن اینگونه را از تو آموختم. و نوشتن از دیده هایم را.
مادرم معلم بود و خوب به یاد دارم سختی آموختن و عاشقی مجنون وارش را. و حال چگونه می توانم معلمان حقیقت گویم را فراموش کنم؟ چگونه می توانم نگویم ژیلا جان، سپاس برای تمامی لحظاتی که بی چشمداشت داشته هایت را با من و دیگران شریک شدی. سپاس خلوص و مهرمندی ات را.
امروز روز خبرنگار است. و تو میان آن دیوارهای بی قواره و بد شکل حتی قلمی نداری برای نگاشتن. تنها قلمت همان است که می دهند برای نوشتن و اعتراف به آنچه نیستی. چرا آن ها نمی توانند از آنچه هستی سرافراز باشند و به آنچه هستی قانع؟ چرا می خواهند از تو، توی دیگری بسازند بی آنکه بدانند اندیشه ی تو محصول سال ها تلاشی ست که در زیر آوار رنج تن و روح، خیال فراموشی ندارد؟ یادت هست؟ مدرسه ها هم می خواستند از ما چیز دیگری بسازند، چیزی هم شکل ایدئولوژی شان و ما اما شدیم خودمان. استبداد، همیشه ساختار تولید بر ضد خودش بوده است و مدرسه ها واحدهای کوچک تولیدی اش.
امروز روز خبرنگار است و تو در کنار شیوا نشسته ای شاید. می شود پیام مرا به او برسانی و بگویی زانو زده ام در برابر شرافتت رفیق؟ بسیار با خود می اندیشم که اگر در بند نبودید، این روزها را به نوشتن از کدام فاجعه قناعت می کردید؟ و من قرار بود چه برگی از بردباری و شجاعتتان را باز و باز بیاموزم؟
آن دیوارها چه خوشبختند از تن نویس شدن با قلم توانمندتان و آن بازجویان چه خوب خواهند آموخت آیین نگاشتن را با نگاشتن تان.
و امروز روز توست و همسرت و شیوا و مهسا و زیدآبادی و بسیاری دیگر که قلم تان را به زنجیر کشیده اند.
روزتان مبارک مهربان و شکوه اندیشه تان گرامی.
*****
تخریب برخی قسمتهای زندان کهریزک و پاکسازی آثار جنایت
سایت حکومتی جهان: رفتارهای غیرقانونی برخی از مسئولین بازداشتگاه کهریزک که به مانند پدیده مشکوک لباس شخصی ها در حوادث مختلف، مشروعیت زدایی از برخی نهادهای نظام را هدف گرفته، چند سالی است دلسوزان نظام را با این سوال مواجه کرده که آیا این گونه رفتارها که منجر به بی اعتمادی مردم به بخشهایی از حاکمیت می شود اتفاقی است؟
تکرار مکرر حوادثی نظیر حمله به کوی دانشگاه و ضرب و شتم وحشیانه دانشجویان همزمان با شعار دادن در حمایت از رهبری از حوادث عجیبی است که نمی توان آن را اتفاقی و غیر مغرضانه دانست. چرا که انگیزه ضاربان در ضرب و شتم افراد بیگناه توام با شعار دادن در حمایت از ولایت فقیه و چرخاندن انگشت اتهام به سوی ارکان اصلی نظام توسط مهاجمان به راحتی قابل تعبیر و تفسیر است!
در همین رابطه پس از دستور مقام معظم رهبری در تعطیلی بازداشتگاه کهریزک اطلاعاتی به خبرنگار جهان رسید که ذکر آن کمک می کند تا برخی عوامل مغرض در نظام اسلامی شناخته شده و در صورت همت دستگاه قضایی مورد محاکمه جدی قرار گیرند.
بنابراین گزارش بازداشتگاه غیر استاندارد کهریزک معروف به شور آباد، زندانی است که اراذل و اوباش دوران بازجویی و محکومیت خود را در آن می گذرانند و در مواردی هم اعزام برخی زندانیان و متهمان با جرمهای دیگر به این بازداشتگاه گزارش شده است.
در این بازداشتگاه که متاسفانه طبق شواهد موجود برخی مسئولین قضایی نیز از آن با خبر بودند برخی اعمال غیر انسانی نظیر تعرض و ضرب وشتم متهمین توسط اراذل و اوباش با اراده بازجویان صورت می گرفته است.
پس از گزارش نیروی انتظامی مبنی بر وجود تنبیهات بدنی در این بازداشتگاه خبرهای ضدو نقیضی از کشته شدن 3 نفر در زندان کهریزک منتشر شده که محسن روح الامینی نیز در بین متوفیان بوده است.
گفته می شود پس از گزارشی که به مقامات عالیرتبه نظام در خصوص بازداشتگاه کهریزک داده می شود، این مقامات دستور ميدهند كه هرچه سريعتر پيگيري كنيد و اگر كسي عمدا كتك زده و باعث مرگ كسي شده شخص ضارب حتما بايد قصاص شود.
همچنین در محافل سیاسی از قول علی لاریجانی و حسن ابوترابی، رئیس و نایب رئیس مجلس شورای اسلامی نقل می شود که این افراد پس از با خبر شدن از جزئیات بازداشتگاه کهریزک ضمن اظهار تاسف شدید از این گزارش اعلام می کنند که یک مقام قضایی هم قبلا گفته بود كه برخي را بخواهيم رويشان را كم كنيم ميفرستيم شورآباد!
این موضوع وقتی جالب تر می شود که بلافاصله پس از اعزام گروه تحقیق از بازداشتگاه کهریزک و در حالی که تحقیقات ادامه داشته است، خبرهایی از پاکسازی آثار جرم و تخریب برخی قسمت های زندان به گوش می رسد.
سایت حکومتی جهان: رفتارهای غیرقانونی برخی از مسئولین بازداشتگاه کهریزک که به مانند پدیده مشکوک لباس شخصی ها در حوادث مختلف، مشروعیت زدایی از برخی نهادهای نظام را هدف گرفته، چند سالی است دلسوزان نظام را با این سوال مواجه کرده که آیا این گونه رفتارها که منجر به بی اعتمادی مردم به بخشهایی از حاکمیت می شود اتفاقی است؟
تکرار مکرر حوادثی نظیر حمله به کوی دانشگاه و ضرب و شتم وحشیانه دانشجویان همزمان با شعار دادن در حمایت از رهبری از حوادث عجیبی است که نمی توان آن را اتفاقی و غیر مغرضانه دانست. چرا که انگیزه ضاربان در ضرب و شتم افراد بیگناه توام با شعار دادن در حمایت از ولایت فقیه و چرخاندن انگشت اتهام به سوی ارکان اصلی نظام توسط مهاجمان به راحتی قابل تعبیر و تفسیر است!
در همین رابطه پس از دستور مقام معظم رهبری در تعطیلی بازداشتگاه کهریزک اطلاعاتی به خبرنگار جهان رسید که ذکر آن کمک می کند تا برخی عوامل مغرض در نظام اسلامی شناخته شده و در صورت همت دستگاه قضایی مورد محاکمه جدی قرار گیرند.
بنابراین گزارش بازداشتگاه غیر استاندارد کهریزک معروف به شور آباد، زندانی است که اراذل و اوباش دوران بازجویی و محکومیت خود را در آن می گذرانند و در مواردی هم اعزام برخی زندانیان و متهمان با جرمهای دیگر به این بازداشتگاه گزارش شده است.
در این بازداشتگاه که متاسفانه طبق شواهد موجود برخی مسئولین قضایی نیز از آن با خبر بودند برخی اعمال غیر انسانی نظیر تعرض و ضرب وشتم متهمین توسط اراذل و اوباش با اراده بازجویان صورت می گرفته است.
پس از گزارش نیروی انتظامی مبنی بر وجود تنبیهات بدنی در این بازداشتگاه خبرهای ضدو نقیضی از کشته شدن 3 نفر در زندان کهریزک منتشر شده که محسن روح الامینی نیز در بین متوفیان بوده است.
گفته می شود پس از گزارشی که به مقامات عالیرتبه نظام در خصوص بازداشتگاه کهریزک داده می شود، این مقامات دستور ميدهند كه هرچه سريعتر پيگيري كنيد و اگر كسي عمدا كتك زده و باعث مرگ كسي شده شخص ضارب حتما بايد قصاص شود.
همچنین در محافل سیاسی از قول علی لاریجانی و حسن ابوترابی، رئیس و نایب رئیس مجلس شورای اسلامی نقل می شود که این افراد پس از با خبر شدن از جزئیات بازداشتگاه کهریزک ضمن اظهار تاسف شدید از این گزارش اعلام می کنند که یک مقام قضایی هم قبلا گفته بود كه برخي را بخواهيم رويشان را كم كنيم ميفرستيم شورآباد!
این موضوع وقتی جالب تر می شود که بلافاصله پس از اعزام گروه تحقیق از بازداشتگاه کهریزک و در حالی که تحقیقات ادامه داشته است، خبرهایی از پاکسازی آثار جرم و تخریب برخی قسمت های زندان به گوش می رسد.
*****
در کوی دانشگاه به نام رهبری چشم دانشجویان را کور کردند
روزنامه سرمایه: در کوی دانشگاه به نام رهبری و حضرت زهرا(س) دانشجویان را کتک زدند. ابراهیم کلانتری با اشاره به بیانات مقام معظم رهبری مبنی بر اینکه دل انسان از حادثه کوی دانشگاه خون می شود، گفت: «متاسفانه در حادثه کوی دانشگاه عده ای به نام رهبری، اسلام و حضرت زهرا(س) دانشجویان را که فرزندان این نظام هستند کتک زدند، دست و پایشان را شکستند و حتی به چشم بعضی از آنها لطمه وارد شد، این موارد به هیچ قیمتی قابل قبول نیست و حتماً باید با تعیین مکانیسمی، قانونی مشخص برای جلوگیری از چنین رخدادهایی تعیین شود.» رئیس نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه تهران، جریان کوی دانشگاه را جریان بغرنجی عنوان و اظهار کرد: «خوابگاه دانشجویان همچون خانه آنهاست که نباید هیچ کسی وارد این حریم خصوصی شود. البته در این بین سیاسیون نیز نباید خانه شخصی دانشجو را به مرکز سیاسی جناحی و به عنوان سنگری برای دفاع یا حمله تبدیل کنند. از سوی دیگر نباید هیچ نهادی به راحتی وارد حریم خصوصی دانشجویان شود اما متاسفانه در حوادث اخیر کوی دانشگاه این اتفاق افتاد؛ دانشجویان دستگیر شدند و کتک خوردند.» وی ادامه داد: «در بررسی های حادثه کوی دانشگاه نباید تنها به این بعد قضیه که چرا به کوی دانشگاه حمله شد، نگریست بلکه باید به این موضوع نیز پاسخ داده شود که چرا کوی دانشگاه پاتوق عده ای از افرادی شد که نه تنها به دنبال مسائل صنفی دانشجو و دانشگاه نیستند بلکه به دنبال مسائل جناحی و حزبی و افکار ویژه خود بودند از این رو در بررسی حادثه کوی دانشگاه باید این دو بعد قضیه را در کنار یکدیگر دید یعنی اینکه از یک سو عده ای بدون دلیل داخل کوی شده و این حریم امن دانشجویان را تخریب و آنها را مضروب کردند و از سوی دیگر عده دیگر این حریم امن را تبدیل به سنگر سیاسی خود کرده بودند.»رئیس نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه تهران به ارائه پیشنهاداتی در زمینه قانونگذاری مدونی در حوادثی چون کوی دانشگاه پرداخت و گفت: «یکی از این پیشنهادات این است که نیروی رسمی انتظامی در شرایط اضطرار ورود به کوی دانشگاه باید با یونیفورم نظامی وارد شود و مهم تر از آن، نیرویی مخصوص با فرهنگ و درک دانشگاهی و آشنا با فضای دانشگاه و محیط دانشجویی باشد. به عبارتی دیگر این نیروها بدانند که دانشجو کیست و همان نیرویی که با اراذل و اوباش برخورد می کند، با دانشجویان برخورد نکند. دانشجو و دانشگاه را به دیده یک جمع فرهنگی باسواد ببیند و در این قالب انجام وظیفه کند؛ مطمئناً در این صورت حوادثی این گونه رخ نمی دهد و جلوی این قضایا گرفته می شود.»کلانتری در رابطه با چگونگی برخورد با متخلفان گفت: «کمیته دانشگاه تهران در راستای شناسایی و معرفی متخلفان به مراجع قضایی پیگیری های لازم را به صورت جدی انجام می دهد و در مرحله بعد به مسوولان ذی ربط فشار آورده تا با متخلفان برخورد شود چرا که غیر از همه دستگاه های پیگیری کننده این حادثه، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه تهران و نهاد مرکز با اعتقاد بر ریشه یابی این فتنه و برخورد با آن به صورت جدی در این زمینه کار می کنند. البته امیدواریم مسوولان ذی ربط به صورت جدی با متخلفان برخورد کنند.»کلانتری در رابطه با چگونگی احضار دانشجویان به کمیته انضباطی در وقایع اخیر گفت: «کمیته انضباطی کمیته داخلی دانشگاه است که رویکردش مبتنی بر گذشت است از این رو دانشجویان نباید ترسی از دعوت به کمیته انضباطی و توضیح در رابطه با برخی مسائل داشته باشند چرا که بسیاری از این دعوت ها و توضیحات سابقه ای برای دانشجو لحاظ نمی شود، مگر آنکه یک دانشجو خارج از چارچوب های متعارف لطمات روحی و مادی وارد کرده باشد که قطعاً با او برخورد می شود و این همان چیزی است که قانون می گوید و همه آن را می پسندند.»وی در رابطه با نحوه برخورد با دانشجویان شرکت کننده در تجمعات نیز گفت: «هیچ گاه روند کمیته انضباطی اینگونه نبوده که با همه افراد شرکت کننده در تجمعات برخورده شده یا آنها به کمیته انضباطی احضار شوند؛ همواره با افرادی که به مدیریت این تجمعات پرداخته و برخلاف قانون می خواستند فضا را متشنج کنند، برخورد می شود و در صورت شناسایی حکم برای آنها صادر می شود.»
روزنامه سرمایه: در کوی دانشگاه به نام رهبری و حضرت زهرا(س) دانشجویان را کتک زدند. ابراهیم کلانتری با اشاره به بیانات مقام معظم رهبری مبنی بر اینکه دل انسان از حادثه کوی دانشگاه خون می شود، گفت: «متاسفانه در حادثه کوی دانشگاه عده ای به نام رهبری، اسلام و حضرت زهرا(س) دانشجویان را که فرزندان این نظام هستند کتک زدند، دست و پایشان را شکستند و حتی به چشم بعضی از آنها لطمه وارد شد، این موارد به هیچ قیمتی قابل قبول نیست و حتماً باید با تعیین مکانیسمی، قانونی مشخص برای جلوگیری از چنین رخدادهایی تعیین شود.» رئیس نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه تهران، جریان کوی دانشگاه را جریان بغرنجی عنوان و اظهار کرد: «خوابگاه دانشجویان همچون خانه آنهاست که نباید هیچ کسی وارد این حریم خصوصی شود. البته در این بین سیاسیون نیز نباید خانه شخصی دانشجو را به مرکز سیاسی جناحی و به عنوان سنگری برای دفاع یا حمله تبدیل کنند. از سوی دیگر نباید هیچ نهادی به راحتی وارد حریم خصوصی دانشجویان شود اما متاسفانه در حوادث اخیر کوی دانشگاه این اتفاق افتاد؛ دانشجویان دستگیر شدند و کتک خوردند.» وی ادامه داد: «در بررسی های حادثه کوی دانشگاه نباید تنها به این بعد قضیه که چرا به کوی دانشگاه حمله شد، نگریست بلکه باید به این موضوع نیز پاسخ داده شود که چرا کوی دانشگاه پاتوق عده ای از افرادی شد که نه تنها به دنبال مسائل صنفی دانشجو و دانشگاه نیستند بلکه به دنبال مسائل جناحی و حزبی و افکار ویژه خود بودند از این رو در بررسی حادثه کوی دانشگاه باید این دو بعد قضیه را در کنار یکدیگر دید یعنی اینکه از یک سو عده ای بدون دلیل داخل کوی شده و این حریم امن دانشجویان را تخریب و آنها را مضروب کردند و از سوی دیگر عده دیگر این حریم امن را تبدیل به سنگر سیاسی خود کرده بودند.»رئیس نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه تهران به ارائه پیشنهاداتی در زمینه قانونگذاری مدونی در حوادثی چون کوی دانشگاه پرداخت و گفت: «یکی از این پیشنهادات این است که نیروی رسمی انتظامی در شرایط اضطرار ورود به کوی دانشگاه باید با یونیفورم نظامی وارد شود و مهم تر از آن، نیرویی مخصوص با فرهنگ و درک دانشگاهی و آشنا با فضای دانشگاه و محیط دانشجویی باشد. به عبارتی دیگر این نیروها بدانند که دانشجو کیست و همان نیرویی که با اراذل و اوباش برخورد می کند، با دانشجویان برخورد نکند. دانشجو و دانشگاه را به دیده یک جمع فرهنگی باسواد ببیند و در این قالب انجام وظیفه کند؛ مطمئناً در این صورت حوادثی این گونه رخ نمی دهد و جلوی این قضایا گرفته می شود.»کلانتری در رابطه با چگونگی برخورد با متخلفان گفت: «کمیته دانشگاه تهران در راستای شناسایی و معرفی متخلفان به مراجع قضایی پیگیری های لازم را به صورت جدی انجام می دهد و در مرحله بعد به مسوولان ذی ربط فشار آورده تا با متخلفان برخورد شود چرا که غیر از همه دستگاه های پیگیری کننده این حادثه، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه تهران و نهاد مرکز با اعتقاد بر ریشه یابی این فتنه و برخورد با آن به صورت جدی در این زمینه کار می کنند. البته امیدواریم مسوولان ذی ربط به صورت جدی با متخلفان برخورد کنند.»کلانتری در رابطه با چگونگی احضار دانشجویان به کمیته انضباطی در وقایع اخیر گفت: «کمیته انضباطی کمیته داخلی دانشگاه است که رویکردش مبتنی بر گذشت است از این رو دانشجویان نباید ترسی از دعوت به کمیته انضباطی و توضیح در رابطه با برخی مسائل داشته باشند چرا که بسیاری از این دعوت ها و توضیحات سابقه ای برای دانشجو لحاظ نمی شود، مگر آنکه یک دانشجو خارج از چارچوب های متعارف لطمات روحی و مادی وارد کرده باشد که قطعاً با او برخورد می شود و این همان چیزی است که قانون می گوید و همه آن را می پسندند.»وی در رابطه با نحوه برخورد با دانشجویان شرکت کننده در تجمعات نیز گفت: «هیچ گاه روند کمیته انضباطی اینگونه نبوده که با همه افراد شرکت کننده در تجمعات برخورده شده یا آنها به کمیته انضباطی احضار شوند؛ همواره با افرادی که به مدیریت این تجمعات پرداخته و برخلاف قانون می خواستند فضا را متشنج کنند، برخورد می شود و در صورت شناسایی حکم برای آنها صادر می شود.»
*****
گزارش فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران
بنابه گزارشات رسیده از مقابل دادگاه انقلاب و زندان اوین ، تجمعات اعتراضی خانواده های دستگیر شدگان قیام که بصورت روزانه و هر روز ساعتها در مقابل هر 2 محل صورت می گیرد خشم خانواده از ادامه بازداشت عزیزانشان و برخوردهای غیر انسانی پاسداران مستقر در زندان اوین و کارکنان دادگاه انقلاب را برانگیخته است. خانواده ها امروز در اعتراضات خود فریاد می زدند جرم فرزندانمان چیست؟ جزء آزادیخواهی است . آنها همچنین خواستار آزادی فوری و بی قید شرط عزیزان خود هستند.
روز یکشنبه 18 مرداد ماه بيش از 100 نفر از خانواده هاي بازداشت شده ها از ساعت 08:00 صبح در مقابل دادگاه انقلاب تجمع كردند .و خواستار آزادي سريع عزيزان خود بودند چرا كه همگي معتقد بودند عزيزانشان بي گناه هستند و تنها به جرم دفاع از آزادی و حق خود بازداشت شده اند..تمامي خانواده ها از بي اعتنايي مسئولان دادگاه انقلاب ،قوه قضاييه ، دادستاني ،زندان اوين به درخواست آزادي و حتي ملاقات عزيزانشان به شدت عصباني هستند و دائما خامنه اي و احمدي نژاد و شاهرودي را لعن و نفرين مي كنند.
در اثر شدت یافتن اعتراضات خشمگینانه خانواده ها دادگاه انقلاب ناچار شد حدود ساعت 10 صبح ليستي كه شامل 28 اسم بود براي گذاشتن كفالت و وثيقه اعلام کند .براي اكثر بازداشت شده ها 10 ميليون كفالت تعيين شده است .تعدادي از خانواده ها كه نمي توانستند اين مقدار كفالت را تهييه كنند و حتي سندي هم نداشتند كه جايگزين كنند به اين مقدار كفالت اعتراض كردند .كه كارمندان دادگاه با لحن تندي و غیر انسانی به آنها مي گفتند همين كه هست اگر مي خواهيد فرزندتان آزاد شوند برويد دنبال تهيه كفالت و يا سند در غير اينصورت تا گذاشتن كفالت در زندان مي ماند اين مبلغ بر حسب جرمشان تعيين شده است .كه خانواده ها اعتراض كردند كه چه جرمي، در اين مملكت خواستار آزادی و گرفتن حق جرم است ؟ و سعي كردند با دفتر حسن زارع دهنوی معروف به حسن حداد تماس بگيرند كه هيچ كس جوابگوي آنها نبود. همزمان تعدادی از خانواده های دستگیر شدگان قیام که در حدود 50 نفر بودند به زندان اوين مراجعه كردند و خواستار ملاقات با عزيزانشان و گرفتن خبري از وضعيت سلامتي آنها بودند كه تنها جوابي كه به آنها داده شد اين بود كه هر زمان قاضي پرونده اجازه ملاقات بدهد مي توانيد به ملاقات بياييد .برويد خانه و وقتتان را هدر ندهيد زمان ملاقات را خودمان به شما اطلاع مي دهيم. كه خانواده ها اعتراض كردند و گفتند برويم راحت در خانه بنشينيم تا هر بلايي كه مي خواهيد سر آنها بياوريد.امروز همچنین در اثر اعتراضات خانواده ها اسامي تعداي از بازداشت شده ها توسط زندان اوين به خانواده ها اعلام شد.لیست جدیدی از اسامی کسانی که اخیرا دستگیر شده اند برای ارسال به سازمانهای حقوق بشری و اطلاع عموم انتشار می یابد.
1- علي هاشمي 30 ساله فوق ديپلم پنجشنبه 15 مرداد در ونك بازداشت و مكان نگهداري وي نامشخص
2- عليرضا بهرامي 20 ساله دانشجو چهارشنبه 14 مرداد بازداشت و مكان نگهداري وي نامشخص3- ساغر محمدي 25 ساله چهارشنبه 14 مرداد بازداشت و به اوين منتقل شده4- علي اكبر نادري 36 ساله چهارشنبه 14 مرداد در حوالي بهارستان بازداشت و به اوين منتقل شده5- محمد جواد معتمدي 26 ساله ليسانس طراحي چهارشنبه 14 مرداد در بهارستان بازداشت و به كلانتري 160 منتقل و سپس به اوين منتقل شده6- مهدي شايان 21 ساله دانشجو چهارشنبه 14 مرداد در حوالي بازار بازداشت و مكان نگهداري وي ناشخص7- امير ميثاقي 23 ساله دانشجوي هنر چهارشنبه 14 مرداد حوالي بهارستان بازداشت و مكان نگهداري وي نامشخص
8- مسعود كريمي نژاد 25 ساله ليسانس علوم تغذيه دوشنبه 12 مرداد در ولي عصر توسط نيروهاي لباس شخصي موردضرب و شتم قرار گرفته و بازداشت و مكان نگهداري وي نامش9- سيد حسين مير طاهري 27 ساله ليسانس تاريخ دوشنبه 12 مرداد در ولي عصر بازداشت و به اوين منتقل شده10- كامران نصيري سركوهي 19 ساله دانشجو دوشنبه 12 مرداد بازداشت و به اوين منتقل شده
11- محمد رضا هادي پور 31 ساله فوق ليسانس عمران پنجشنبه 8 مرداد بازداشت و به اوين منتقل شده12- محمد ياسري 29 ساله ليسانس مكانيك پنجشنبه 8 مرداد در تخت طاووس بازداشت و به اوين منتقل شده13- كوروش فلاحي 27 ساله پنجشنبه 8 مرداد در ونك بازداشت و به اوين منتقل شده
14- نادر سعادتي نيا 25 ساله ليسانس مهندسي پزشكي جمعه 26 تير در انقلاب بازداشت و به اوين منتقل شده15- محسن فاطمي نسب 24 ساله دانشجوي كامپيوتر جمعه 26 تير در انقلاب بازداشت و به اوين منتقل شده
16- ناصر عظيمي 22 ساله شغل ازاد پنجشنبه 18 تير در امير آباد بازداشت و به اوين منتقل شده و در اين مدت هيچ گونه تماس تلفني و ملاقات با خانواده خود نداشته است17- خسرو انتظامي 28 ساله ليسانس فيزيك پنجشنبه 18 تير در امير اباد بازداشت و به اوين منتقل شده
سعید مرتضوی جنایتکار علیه بشریت که با مسخ کردن کلمه قضاوت با حکم قضائی وی دستگیر شدگان قیام به اردوگاه مرگ کهریزک و سایر شکنجه ها فرستاده می شدند که تا به حال منجر به جان باختن تعدادی از آنها در زیر شکنجه و همچنین وادار کردن دستگیر شدگان به اعترافات تلویزیونی در زیر شکنجه و پرونده سازی علیه آنها می باشد. او اتهامات ساختگی را تحت عنوان کیفر خواست به دادگاهی که رئیس آن صلوتی از قاضیهای وزارت اطلاعات است ارسال کرد. دادخواست سعید مرتضوی در چند جمله خلاصه می شود : - رسانه های بین المللی نباید اقدام به اانتشار اخبار جنایتهای آنها نمایند، فعالین حقوق بشر نباید از قربانیان آنها دفاع کنند ،فعالین سیاسی،زنان،دانشجویان و کارگران نباید از حقوق خود دفاع کنند او با اتهام زنی که شیوه ممول این جنایتکار علیه بشریت سعی دارد از جنایتهای که تا به حال مرتکب شده است شانه خالی کند. ولی دادخواست وی علیه دستگیر شدگان سند قاطع دیگری است از سری جنایتهای که علیه مردم ایران تا به حال مرتکب شده است می باشد. جنایتکار علیه بشریت سعید مرتضوی که از علی خامنه ای اختیارات ویژه ای دارد تا جنایتهای علیه بشریت که بدستور مسقیم علی خامنه ای ولی فقیه علیه مردم ایران صورت گرفته بصورت وارونه جلوه دهد تا شاید از عقاب آن بگریزند.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، جنایتهای سیستماتیک که شامل قتل زیر شکنجه،شکنجه های قرون وسطائی،پرونده سازی ،گرفتن اعترافات تلویزیونی در شکنجه گاهها و زیر شکنجه و ادامه بازداشت دستگیر شدگان را محکوم می کند و از دبیر کل و کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل که حفظ و حراست از قوانین حقوق بشر وظایف اولیه آنها است .خواستار اعزام یک هیئت تحقیق برای بررسی جنایت علیه بشریت در زندانهای ایران و معرفی آمرین و عاملین این جنایتها و تحت پیگرد بین المللی قرار دادن آنها است.
گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید: دفتر دبیرکل سازمان ملل - کمیساریای عالی حقوق بشر - کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا - سازمان عفو بین الملل - سازمان دیدبان حقوق بشر
بنابه گزارشات رسیده از مقابل دادگاه انقلاب و زندان اوین ، تجمعات اعتراضی خانواده های دستگیر شدگان قیام که بصورت روزانه و هر روز ساعتها در مقابل هر 2 محل صورت می گیرد خشم خانواده از ادامه بازداشت عزیزانشان و برخوردهای غیر انسانی پاسداران مستقر در زندان اوین و کارکنان دادگاه انقلاب را برانگیخته است. خانواده ها امروز در اعتراضات خود فریاد می زدند جرم فرزندانمان چیست؟ جزء آزادیخواهی است . آنها همچنین خواستار آزادی فوری و بی قید شرط عزیزان خود هستند.
روز یکشنبه 18 مرداد ماه بيش از 100 نفر از خانواده هاي بازداشت شده ها از ساعت 08:00 صبح در مقابل دادگاه انقلاب تجمع كردند .و خواستار آزادي سريع عزيزان خود بودند چرا كه همگي معتقد بودند عزيزانشان بي گناه هستند و تنها به جرم دفاع از آزادی و حق خود بازداشت شده اند..تمامي خانواده ها از بي اعتنايي مسئولان دادگاه انقلاب ،قوه قضاييه ، دادستاني ،زندان اوين به درخواست آزادي و حتي ملاقات عزيزانشان به شدت عصباني هستند و دائما خامنه اي و احمدي نژاد و شاهرودي را لعن و نفرين مي كنند.
در اثر شدت یافتن اعتراضات خشمگینانه خانواده ها دادگاه انقلاب ناچار شد حدود ساعت 10 صبح ليستي كه شامل 28 اسم بود براي گذاشتن كفالت و وثيقه اعلام کند .براي اكثر بازداشت شده ها 10 ميليون كفالت تعيين شده است .تعدادي از خانواده ها كه نمي توانستند اين مقدار كفالت را تهييه كنند و حتي سندي هم نداشتند كه جايگزين كنند به اين مقدار كفالت اعتراض كردند .كه كارمندان دادگاه با لحن تندي و غیر انسانی به آنها مي گفتند همين كه هست اگر مي خواهيد فرزندتان آزاد شوند برويد دنبال تهيه كفالت و يا سند در غير اينصورت تا گذاشتن كفالت در زندان مي ماند اين مبلغ بر حسب جرمشان تعيين شده است .كه خانواده ها اعتراض كردند كه چه جرمي، در اين مملكت خواستار آزادی و گرفتن حق جرم است ؟ و سعي كردند با دفتر حسن زارع دهنوی معروف به حسن حداد تماس بگيرند كه هيچ كس جوابگوي آنها نبود. همزمان تعدادی از خانواده های دستگیر شدگان قیام که در حدود 50 نفر بودند به زندان اوين مراجعه كردند و خواستار ملاقات با عزيزانشان و گرفتن خبري از وضعيت سلامتي آنها بودند كه تنها جوابي كه به آنها داده شد اين بود كه هر زمان قاضي پرونده اجازه ملاقات بدهد مي توانيد به ملاقات بياييد .برويد خانه و وقتتان را هدر ندهيد زمان ملاقات را خودمان به شما اطلاع مي دهيم. كه خانواده ها اعتراض كردند و گفتند برويم راحت در خانه بنشينيم تا هر بلايي كه مي خواهيد سر آنها بياوريد.امروز همچنین در اثر اعتراضات خانواده ها اسامي تعداي از بازداشت شده ها توسط زندان اوين به خانواده ها اعلام شد.لیست جدیدی از اسامی کسانی که اخیرا دستگیر شده اند برای ارسال به سازمانهای حقوق بشری و اطلاع عموم انتشار می یابد.
1- علي هاشمي 30 ساله فوق ديپلم پنجشنبه 15 مرداد در ونك بازداشت و مكان نگهداري وي نامشخص
2- عليرضا بهرامي 20 ساله دانشجو چهارشنبه 14 مرداد بازداشت و مكان نگهداري وي نامشخص3- ساغر محمدي 25 ساله چهارشنبه 14 مرداد بازداشت و به اوين منتقل شده4- علي اكبر نادري 36 ساله چهارشنبه 14 مرداد در حوالي بهارستان بازداشت و به اوين منتقل شده5- محمد جواد معتمدي 26 ساله ليسانس طراحي چهارشنبه 14 مرداد در بهارستان بازداشت و به كلانتري 160 منتقل و سپس به اوين منتقل شده6- مهدي شايان 21 ساله دانشجو چهارشنبه 14 مرداد در حوالي بازار بازداشت و مكان نگهداري وي ناشخص7- امير ميثاقي 23 ساله دانشجوي هنر چهارشنبه 14 مرداد حوالي بهارستان بازداشت و مكان نگهداري وي نامشخص
8- مسعود كريمي نژاد 25 ساله ليسانس علوم تغذيه دوشنبه 12 مرداد در ولي عصر توسط نيروهاي لباس شخصي موردضرب و شتم قرار گرفته و بازداشت و مكان نگهداري وي نامش9- سيد حسين مير طاهري 27 ساله ليسانس تاريخ دوشنبه 12 مرداد در ولي عصر بازداشت و به اوين منتقل شده10- كامران نصيري سركوهي 19 ساله دانشجو دوشنبه 12 مرداد بازداشت و به اوين منتقل شده
11- محمد رضا هادي پور 31 ساله فوق ليسانس عمران پنجشنبه 8 مرداد بازداشت و به اوين منتقل شده12- محمد ياسري 29 ساله ليسانس مكانيك پنجشنبه 8 مرداد در تخت طاووس بازداشت و به اوين منتقل شده13- كوروش فلاحي 27 ساله پنجشنبه 8 مرداد در ونك بازداشت و به اوين منتقل شده
14- نادر سعادتي نيا 25 ساله ليسانس مهندسي پزشكي جمعه 26 تير در انقلاب بازداشت و به اوين منتقل شده15- محسن فاطمي نسب 24 ساله دانشجوي كامپيوتر جمعه 26 تير در انقلاب بازداشت و به اوين منتقل شده
16- ناصر عظيمي 22 ساله شغل ازاد پنجشنبه 18 تير در امير آباد بازداشت و به اوين منتقل شده و در اين مدت هيچ گونه تماس تلفني و ملاقات با خانواده خود نداشته است17- خسرو انتظامي 28 ساله ليسانس فيزيك پنجشنبه 18 تير در امير اباد بازداشت و به اوين منتقل شده
سعید مرتضوی جنایتکار علیه بشریت که با مسخ کردن کلمه قضاوت با حکم قضائی وی دستگیر شدگان قیام به اردوگاه مرگ کهریزک و سایر شکنجه ها فرستاده می شدند که تا به حال منجر به جان باختن تعدادی از آنها در زیر شکنجه و همچنین وادار کردن دستگیر شدگان به اعترافات تلویزیونی در زیر شکنجه و پرونده سازی علیه آنها می باشد. او اتهامات ساختگی را تحت عنوان کیفر خواست به دادگاهی که رئیس آن صلوتی از قاضیهای وزارت اطلاعات است ارسال کرد. دادخواست سعید مرتضوی در چند جمله خلاصه می شود : - رسانه های بین المللی نباید اقدام به اانتشار اخبار جنایتهای آنها نمایند، فعالین حقوق بشر نباید از قربانیان آنها دفاع کنند ،فعالین سیاسی،زنان،دانشجویان و کارگران نباید از حقوق خود دفاع کنند او با اتهام زنی که شیوه ممول این جنایتکار علیه بشریت سعی دارد از جنایتهای که تا به حال مرتکب شده است شانه خالی کند. ولی دادخواست وی علیه دستگیر شدگان سند قاطع دیگری است از سری جنایتهای که علیه مردم ایران تا به حال مرتکب شده است می باشد. جنایتکار علیه بشریت سعید مرتضوی که از علی خامنه ای اختیارات ویژه ای دارد تا جنایتهای علیه بشریت که بدستور مسقیم علی خامنه ای ولی فقیه علیه مردم ایران صورت گرفته بصورت وارونه جلوه دهد تا شاید از عقاب آن بگریزند.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، جنایتهای سیستماتیک که شامل قتل زیر شکنجه،شکنجه های قرون وسطائی،پرونده سازی ،گرفتن اعترافات تلویزیونی در شکنجه گاهها و زیر شکنجه و ادامه بازداشت دستگیر شدگان را محکوم می کند و از دبیر کل و کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل که حفظ و حراست از قوانین حقوق بشر وظایف اولیه آنها است .خواستار اعزام یک هیئت تحقیق برای بررسی جنایت علیه بشریت در زندانهای ایران و معرفی آمرین و عاملین این جنایتها و تحت پیگرد بین المللی قرار دادن آنها است.
گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید: دفتر دبیرکل سازمان ملل - کمیساریای عالی حقوق بشر - کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا - سازمان عفو بین الملل - سازمان دیدبان حقوق بشر
*****
تنظيم شكايت نامه نمايندگان مجلس عليه اقدامات موسوي
کيهان : عضو كميسيون امنيت ملي و سياست خارجي مجلس اعلام كرد كه فراكسيون روحانيون به همراه تعدادي ديگر از نمايندگان مجلس عليه ميرحسين موسوي شكايت نامه اي تنظيم كرده اند كه به زودي تقديم قوه قضائيه خواهد شد. «محمد كرمي راد»، نماينده مردم كرمانشاه در گفت وگو با باشگاه خبرنگاران افزود: فراكسيون روحانيون همراه تعدادي از نمايندگان مجلس با عنايت به اينكه ميرحسين موسوي عامل اصلي ناآرامي هاي اخير كشور بوده، شكايت نامه اي عليه وي تنظيم كرده است. وي تصريح كرد: در جلسه اي كه نمايندگان با قاضي مرتضوي داشته اند، مشخص شد كه هنوز به قوه قضائيه اين شكايت نامه واصل نشده؛ لذا در حال پيگيري شكايت عليه موسوي هستيم و بزودي اين شكايت نامه تقديم قوه قضائيه مي شود تا روند قانوني دنبال شود و آشوب گران به جزاي اعمال خود برسند. عضو كميسيون امنيت ملي و سياست خارجي مجلس در خصوص وضعيت بازداشت شدگان اذعان داشت: بازداشت شدگاني كه از كف خيابان بودند با قرار وثيقه آزاد شده اند، ولي كساني كه متهم سياسي و منافقين هستند، همانطور كه مقام معظم رهبري توصيه كردندكه آسيب زدگان به جزاي عمل شان برسند، مجازات خواهند شد. وي ادامه داد: در خصوص باني اصلي اغتشاشات كه از نظر ما ميرحسين موسوي است، شكايت نامه عليه وي را پيگيري خواهيم كرد و يكشنبه با تشكيل جلسه سرنوشت شكايتي كه عليه وي تنظيم شده، مشخص خواهد شد.
کيهان : عضو كميسيون امنيت ملي و سياست خارجي مجلس اعلام كرد كه فراكسيون روحانيون به همراه تعدادي ديگر از نمايندگان مجلس عليه ميرحسين موسوي شكايت نامه اي تنظيم كرده اند كه به زودي تقديم قوه قضائيه خواهد شد. «محمد كرمي راد»، نماينده مردم كرمانشاه در گفت وگو با باشگاه خبرنگاران افزود: فراكسيون روحانيون همراه تعدادي از نمايندگان مجلس با عنايت به اينكه ميرحسين موسوي عامل اصلي ناآرامي هاي اخير كشور بوده، شكايت نامه اي عليه وي تنظيم كرده است. وي تصريح كرد: در جلسه اي كه نمايندگان با قاضي مرتضوي داشته اند، مشخص شد كه هنوز به قوه قضائيه اين شكايت نامه واصل نشده؛ لذا در حال پيگيري شكايت عليه موسوي هستيم و بزودي اين شكايت نامه تقديم قوه قضائيه مي شود تا روند قانوني دنبال شود و آشوب گران به جزاي اعمال خود برسند. عضو كميسيون امنيت ملي و سياست خارجي مجلس در خصوص وضعيت بازداشت شدگان اذعان داشت: بازداشت شدگاني كه از كف خيابان بودند با قرار وثيقه آزاد شده اند، ولي كساني كه متهم سياسي و منافقين هستند، همانطور كه مقام معظم رهبري توصيه كردندكه آسيب زدگان به جزاي عمل شان برسند، مجازات خواهند شد. وي ادامه داد: در خصوص باني اصلي اغتشاشات كه از نظر ما ميرحسين موسوي است، شكايت نامه عليه وي را پيگيري خواهيم كرد و يكشنبه با تشكيل جلسه سرنوشت شكايتي كه عليه وي تنظيم شده، مشخص خواهد شد.
*****
آزار و اذیت فیزیکی شبنم مددزاده، نایب دبیر شورای تهران دفتر تحکیم وحدت
با گذشت بیش از 170 روز از بازداشت موقت شبنم مددزاده، مسئولین شعبه 28 دادگاه انقلاب تهران کماکان از تعیین وقت دقیق دادرسی سرباز می زنند.
زندانبانان با سهمیه بندی زمان استفاده از سرویس بهداشتی برای شبنم مددزاده وی را در شرایط وخیم جسمی قرار داده اند. مددزاده که از ناراحتی دستگاه گوارشی رنج می برد نسبت به این وضعیت معترض شده است که مسئولین جواب قانع کننده ای به وی نداده اند. اگرچه بیش از 70 روز از پایان بازجویی های نایب دبیر شورای تهران دفتر تحکیم وحدت و عضو انجمن اسلامی دانشگاه تربیت معلم می گذرد، اما مسئولین دادگاه بدون ارائه پاسخ و یا دلیل قانونی از صدور قرار وثیقه برای وی سر باز می زنند.
لازم به ذکر است که پیش از این در اردیبهشت ماه بازپرس ویژه ی 3 امنیت دادگاه انقلاب با صدور قرار کفالت 50 میلیون تومانی موافقت کرده بود که این امر با مخالفت شدید معاونت امنیت دادستان، قاضی حداد روبه رو شد.
به گزارش خبرنامه امیرکبیر شبنم مددزاده که در حال حاضر به مراقبت شدید پزشکی نیازمند است در وضعیت بد روحی و جسمانی در زندان به سر می برد.
شبنم مددزاده در روز یکم اسفندماه به شکل نامعلومی بازداشت شد. برادر وی، فرزاد مددزاده نیز که در همان روز جهت پیگیری وضعیت خواهرش به نهادهای امنیتی مراجعه کرده بود، بازداشت شد.
با گذشت بیش از 170 روز از بازداشت موقت شبنم مددزاده، مسئولین شعبه 28 دادگاه انقلاب تهران کماکان از تعیین وقت دقیق دادرسی سرباز می زنند.
زندانبانان با سهمیه بندی زمان استفاده از سرویس بهداشتی برای شبنم مددزاده وی را در شرایط وخیم جسمی قرار داده اند. مددزاده که از ناراحتی دستگاه گوارشی رنج می برد نسبت به این وضعیت معترض شده است که مسئولین جواب قانع کننده ای به وی نداده اند. اگرچه بیش از 70 روز از پایان بازجویی های نایب دبیر شورای تهران دفتر تحکیم وحدت و عضو انجمن اسلامی دانشگاه تربیت معلم می گذرد، اما مسئولین دادگاه بدون ارائه پاسخ و یا دلیل قانونی از صدور قرار وثیقه برای وی سر باز می زنند.
لازم به ذکر است که پیش از این در اردیبهشت ماه بازپرس ویژه ی 3 امنیت دادگاه انقلاب با صدور قرار کفالت 50 میلیون تومانی موافقت کرده بود که این امر با مخالفت شدید معاونت امنیت دادستان، قاضی حداد روبه رو شد.
به گزارش خبرنامه امیرکبیر شبنم مددزاده که در حال حاضر به مراقبت شدید پزشکی نیازمند است در وضعیت بد روحی و جسمانی در زندان به سر می برد.
شبنم مددزاده در روز یکم اسفندماه به شکل نامعلومی بازداشت شد. برادر وی، فرزاد مددزاده نیز که در همان روز جهت پیگیری وضعیت خواهرش به نهادهای امنیتی مراجعه کرده بود، بازداشت شد.
*****
واقعیتهای کهریزک چه وقت آشکار خواهد شد؟
سایت دولتی تابناک - كدخبر: ۵۸۸۸۱
کلیگویی مسئولان و روشن نکردن واقعیتهای بازداشتگاه کهریزک، سبب شده است تا ضمن تقویت احساس بی اعتمادی مردم، داستان سراییهایی درباره آنچه در این بازداشتگاه رخ داده، صورت پذیرد که به شدت افکار عمومی را تخریب میکند.
به گزارش خبرنگار «تابناک»، پس از آنکه رهبر انقلاب در دستوری ویژه خواستار پیگیری وضعیت بازداشتگاه کهریزک شدند، آن وقت مشخص شد که پشت پرده این بازداشتگاه حوادث هولناکی رخ داده است که بیان آنها اعتراضات شدیدی را به دنبال داشت.
هرچند در روزهای نخست، همه ارگانها تلاش میکردند تا خود را از مدیریت این بازداشتگاه مبری بدارند، اما سرانجام پس از چند روز نیروی انتظامی مسئولیت آن را پذیرفت و با چند روز تاخیر، بار دبگر در بیانیه ای هر چند کلی، تلاش کرد این گونه اعلام کند که با مأموران خاطی برخورد خواهد شد؛ هرچند که در پایان همین بیانیه، مقصران اصلی این رخدادها را «اغتشتاشگران» و «تحريككنندگان» نامید.
در آغاز این بیانیه آمده است: به دنبال دستور مقام معظم رهبري مبني بر تعطيلي بازداشتگاه كهريزك و بررسي حوادث بازداشتگاه توسط هيأت ويژه شوراي عالي امنيت ملي، به دستور فرمانده نيروي انتظامي تيم ويژهاي توسط بازرسي كل ناجا، همزمان مسئول پيگيري موضوع شد.
نکتهای که در این بخش بیانیه اذهان عمومی را درگیر کرده، این است که آیا نظارت بر بازداشتگاههای نیروی انتظامی در حیطه وظایف بازرسی کل ناجا نبوده و اینکه آیا تاکنون گزارشی از این بازداشتگاه به اطلاع مسئولان نیروی انتظامی نرسیده است؟ یا اینکه آیا آن زمان که به دلیل اشباع بودن دیگر بازداشتگاهها به اجبار تعدادی از افراد را به این بازداشتگاه منتقل کردهاند، مسئولان نیروی انتظامی در جریان نبودهاند و اینکه چه مقامی در نیروی انتظامی این دستور را صادر کرده است؟
اینها بخشی از پرسشهایی است که این روزها در محافل عمومی مطرح میشود و البته پرسشهای دیگری که در ادامه این گزارش به آنها پرداخته خواهد شد.
بنا بر این گزارش، در بندهای چهارگانه آخرین اطلاعیه ناجا درباره وضعیت بازداشتگاه کهریزک و مسائل پیرامون آن مواردی تأملبرانگیز به چشم میخورد، مانند اینکه: شماري از دستگيرشدگان اغتشاشات 18 تير به زندان اوين برده ميشوند، ولي به خاطر محدوديت پذيرش، تعدادي از آنها به صورت موقت به بازداشتگاه كهريزك منتقل ميشوند كه با توجه به شرايط يادشده اصولا اعزام بازداشتيها به اين بازداشتگاهها درست نبوده است. یا اینکه: محدوديت پذيرش بازداشتگاه و اضافه شدن دستگيرشدگان 18 تير باعث تراكم جمعيت در بند بازداشتيها شده و شرايط نامساعد زيستي و بهداشتي موجبات آزار و اذيت آنان را فراهم ميآورد.
در بخش دیگر این بیانیه آمده است: برابر بررسيهاي انجام شده و مصاحبه با بازداشتشدگان و مطلعان، سهلانگاري و تخلف تعدادي از مسئولان، مأموران و كاركنان بازداشتگاه كهريزك و ردههاي نظارتي محرز ميباشد؛ بنابراين ضمن تشكيل و تكميل پرونده برای فرستاده شدن به مراجع قضايي براي افراد فوق اقدامات تنبيهي درونسازماني به شرح ذيل اعمال شد: عزل و تنبيه مسئولان بازداشتگاه به دليل پذيرش بازداشتشدگان بيش از ظرفيت بازداشتگاه، عدم انعكاس محدوديتها و مشكلات به سلسله مراتب، بيتوجهي و نبود نظارت و كنترل بر زيرمجموعه و عدم توجه به تدابير ابلاغ شده در خصوص نحوه نگهداري و مراقبت از بازداشتشدگان.
- عزل و تنبيه دو نفر از مسئولاني كه در انجام وظايف نظارتي و كنترلي كوتاهي و سهلانگاري داشتهاند. - برخورد و تنبيه دو نفر از افسران نگهبان وقت به دليل اقدام خودسرانه در تنبيه بدني بازداشتشدگان. ـ تنبيه انضباطي تعداد ديگري از مسئولان و مأموراني كه به صورت مستقيم و غيرمستقيم در ايجاد شرايط به وجود آمده نقش داشتهاند."
هرچند اقدامات فرماندهی ناجا در رسیدگی به وضعیت این بازداشتگاه و تخلفات صورت گرفته،البته پس از دستور ویژه رهبری ،امر مثبتی است اما این بیانیه نکاتی را در خود دارد و از سوی دیگر نکاتی را مغفول گذارده که اکنون مورد پرسش از سوی جامعه و فعالان اجتماعی و سیاسی است.
نخست اینکه ناجا تاکنون رسما اعلام نکرده است که چند نفر از دستگیر شدگان حوادث اخیر را به این بازداشتگاه اعزام داشتهاند؟ دوم آن که آیا آزار و اذیت و ضرب و شتم بی رحمانه بازداشت شدگان تنها توسط دو افسر نگهبان صورت گرفته است؟ اگر بیش از این بوده است که البته معقول تر این است که بیش از دو نفر در چنین اقداماتی مشارکت کرده باشند،تکلیف دیگرخاطیانی که حتی اشاره ای به تعداد آنها هم نشده چه میشود؟ اینکه اگر رهبر انقلاب دستوری در باره رسیدگی به وضعیت این بازداشتگاه صادر نمی کردند آیا بازرسی ناجا نباید وارد عمل میشد؟ و اینکه چرا تا آن موقع هیچ گزارشی در این باره تهیه نشده است؟
این پرسشها به یقین با این هدف بیان میشود که تلاش کنیم حقی از مظلومی ضایع نشود؛ بنابراین آیا مکانیسمی از سوی نیروی انتظامی برای شکایت کسانی که در این بازداشتگاهها مورد ظلم، اهانت و بی حرمتی قرار گرفتهاند تعبیه شده است؟
در همین باره، حميدرضا كاتوزيان، نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی نیز گفته است: در مورد وقايع كهريزك يك بخش قتلهايي است كه رخ داده و منجر به از بين رفتن تعدادي از جوانان اين كشور شده است كه در اين موضوع قانون روشن و شفاف است و صرفنظر از بحث سياسي بايد مورد بررسي قرار گيرد.این پرسش نیز که از سوی یک نماینده مجلس مطرح شده، از مواردی است که در بیانیه ناجا مغفول مانده است.
البته این بخش از سخنان کاتوزیان هم اهمیت خاصی دارد که گفته است: در اين موضوع فرماندهي ناجا مسئول است و بايد پاسخگو باشد و اين را كه عنوان شود نميدانستيم، بنده درست نميدانم؛ زيرا بارها گزارش روزانه به او داده ميشود.
وي همچنین بیان داشته: در قانون كشور مشخص شده كه چگونه بايد با جاني برخورد شود، لذا اينكه بخواهند تنها دو نفر از افسران را بگيرند و بازداشت كنند، نه فرزندان خانوادهها زنده ميشوند و نه توهيني كه به نظام جمهوري اسلامي شده توسط اين افراد، به اين وسيله پاك ميشود."
به نظر میرسد اکنون که موضوع بازداشتگاه کهریزک حساسیت افکار عمومی را برانگیخته جای آن دارد که فرمانده نیروی انتظامی یا یکی از مقامات ارشد آن، با حضور در رسانه ای مانند تلویزیون به طور شفاف و صادقانه، به بیان واقعیتهای موجود در باره بازداشتگاه کهریزک بپردازد زیرا اگر طبق ادعای مسئولان این نیرو تخلفات صورت گرفته تنها از سوی برخی عوامل انتظامی بوده و به عنوان یک رویه اعمال نمی شده است، این شفاف سازی خدمت به مأموران و تشکیلات نیروی انتظامی خواهد بود چرا که نگه داشتن جامعه در بی اطلاعی و ابهام، سبب داستان سراییها و انتشار شایعاتی غلو آمیز در خصوص وضعیت این بازداشتگاه و برخورد مأمورین با بازداشت شدگان خواهد شد که این موضوع نه برای نیروی انتظامی و نه وجهه نظام در عرصه ملی و بینالمللی خوشایند نخواهد بود.
بر پایه این گزارش، اکنون بسیاری از رسانههای بیگانه و برخی سایتهای اینترنتی با دادن اطلاعات و تحلیلهایی که به نظر میرسد، برخی از آنها بزرگنمایی شده است، ادعا میکنند دیگر بازداشتگاهها نیز وضعیت مشابه ای با کهریزک داشته و یا اینکه بازداشتگاههایی متعلق به این نیرو و یا سایر ارگانهاست که نظارتی بر آنها نبوده و وضعیتی مشابه کهریزک دارند.
بنابراین به نظر میرسد، شفاف سازی در این مورد خاص، با صراحت و صداقت از سوی مسئولان نیروی انتظامی ضمن آنکه به بازسازی وجهه آسیب دیده این نیرو در ماجرای این بازداشتگاه کمک خواهد کرد، حقی است که برای مردم و به ویژه آسیب دیدگان در این بازداشتگاه وجود دارد.
واقعیتهای کهریزک چه وقت آشکار خواهد شد؟
سایت دولتی تابناک - كدخبر: ۵۸۸۸۱
کلیگویی مسئولان و روشن نکردن واقعیتهای بازداشتگاه کهریزک، سبب شده است تا ضمن تقویت احساس بی اعتمادی مردم، داستان سراییهایی درباره آنچه در این بازداشتگاه رخ داده، صورت پذیرد که به شدت افکار عمومی را تخریب میکند.
به گزارش خبرنگار «تابناک»، پس از آنکه رهبر انقلاب در دستوری ویژه خواستار پیگیری وضعیت بازداشتگاه کهریزک شدند، آن وقت مشخص شد که پشت پرده این بازداشتگاه حوادث هولناکی رخ داده است که بیان آنها اعتراضات شدیدی را به دنبال داشت.
هرچند در روزهای نخست، همه ارگانها تلاش میکردند تا خود را از مدیریت این بازداشتگاه مبری بدارند، اما سرانجام پس از چند روز نیروی انتظامی مسئولیت آن را پذیرفت و با چند روز تاخیر، بار دبگر در بیانیه ای هر چند کلی، تلاش کرد این گونه اعلام کند که با مأموران خاطی برخورد خواهد شد؛ هرچند که در پایان همین بیانیه، مقصران اصلی این رخدادها را «اغتشتاشگران» و «تحريككنندگان» نامید.
در آغاز این بیانیه آمده است: به دنبال دستور مقام معظم رهبري مبني بر تعطيلي بازداشتگاه كهريزك و بررسي حوادث بازداشتگاه توسط هيأت ويژه شوراي عالي امنيت ملي، به دستور فرمانده نيروي انتظامي تيم ويژهاي توسط بازرسي كل ناجا، همزمان مسئول پيگيري موضوع شد.
نکتهای که در این بخش بیانیه اذهان عمومی را درگیر کرده، این است که آیا نظارت بر بازداشتگاههای نیروی انتظامی در حیطه وظایف بازرسی کل ناجا نبوده و اینکه آیا تاکنون گزارشی از این بازداشتگاه به اطلاع مسئولان نیروی انتظامی نرسیده است؟ یا اینکه آیا آن زمان که به دلیل اشباع بودن دیگر بازداشتگاهها به اجبار تعدادی از افراد را به این بازداشتگاه منتقل کردهاند، مسئولان نیروی انتظامی در جریان نبودهاند و اینکه چه مقامی در نیروی انتظامی این دستور را صادر کرده است؟
اینها بخشی از پرسشهایی است که این روزها در محافل عمومی مطرح میشود و البته پرسشهای دیگری که در ادامه این گزارش به آنها پرداخته خواهد شد.
بنا بر این گزارش، در بندهای چهارگانه آخرین اطلاعیه ناجا درباره وضعیت بازداشتگاه کهریزک و مسائل پیرامون آن مواردی تأملبرانگیز به چشم میخورد، مانند اینکه: شماري از دستگيرشدگان اغتشاشات 18 تير به زندان اوين برده ميشوند، ولي به خاطر محدوديت پذيرش، تعدادي از آنها به صورت موقت به بازداشتگاه كهريزك منتقل ميشوند كه با توجه به شرايط يادشده اصولا اعزام بازداشتيها به اين بازداشتگاهها درست نبوده است. یا اینکه: محدوديت پذيرش بازداشتگاه و اضافه شدن دستگيرشدگان 18 تير باعث تراكم جمعيت در بند بازداشتيها شده و شرايط نامساعد زيستي و بهداشتي موجبات آزار و اذيت آنان را فراهم ميآورد.
در بخش دیگر این بیانیه آمده است: برابر بررسيهاي انجام شده و مصاحبه با بازداشتشدگان و مطلعان، سهلانگاري و تخلف تعدادي از مسئولان، مأموران و كاركنان بازداشتگاه كهريزك و ردههاي نظارتي محرز ميباشد؛ بنابراين ضمن تشكيل و تكميل پرونده برای فرستاده شدن به مراجع قضايي براي افراد فوق اقدامات تنبيهي درونسازماني به شرح ذيل اعمال شد: عزل و تنبيه مسئولان بازداشتگاه به دليل پذيرش بازداشتشدگان بيش از ظرفيت بازداشتگاه، عدم انعكاس محدوديتها و مشكلات به سلسله مراتب، بيتوجهي و نبود نظارت و كنترل بر زيرمجموعه و عدم توجه به تدابير ابلاغ شده در خصوص نحوه نگهداري و مراقبت از بازداشتشدگان.
- عزل و تنبيه دو نفر از مسئولاني كه در انجام وظايف نظارتي و كنترلي كوتاهي و سهلانگاري داشتهاند. - برخورد و تنبيه دو نفر از افسران نگهبان وقت به دليل اقدام خودسرانه در تنبيه بدني بازداشتشدگان. ـ تنبيه انضباطي تعداد ديگري از مسئولان و مأموراني كه به صورت مستقيم و غيرمستقيم در ايجاد شرايط به وجود آمده نقش داشتهاند."
هرچند اقدامات فرماندهی ناجا در رسیدگی به وضعیت این بازداشتگاه و تخلفات صورت گرفته،البته پس از دستور ویژه رهبری ،امر مثبتی است اما این بیانیه نکاتی را در خود دارد و از سوی دیگر نکاتی را مغفول گذارده که اکنون مورد پرسش از سوی جامعه و فعالان اجتماعی و سیاسی است.
نخست اینکه ناجا تاکنون رسما اعلام نکرده است که چند نفر از دستگیر شدگان حوادث اخیر را به این بازداشتگاه اعزام داشتهاند؟ دوم آن که آیا آزار و اذیت و ضرب و شتم بی رحمانه بازداشت شدگان تنها توسط دو افسر نگهبان صورت گرفته است؟ اگر بیش از این بوده است که البته معقول تر این است که بیش از دو نفر در چنین اقداماتی مشارکت کرده باشند،تکلیف دیگرخاطیانی که حتی اشاره ای به تعداد آنها هم نشده چه میشود؟ اینکه اگر رهبر انقلاب دستوری در باره رسیدگی به وضعیت این بازداشتگاه صادر نمی کردند آیا بازرسی ناجا نباید وارد عمل میشد؟ و اینکه چرا تا آن موقع هیچ گزارشی در این باره تهیه نشده است؟
این پرسشها به یقین با این هدف بیان میشود که تلاش کنیم حقی از مظلومی ضایع نشود؛ بنابراین آیا مکانیسمی از سوی نیروی انتظامی برای شکایت کسانی که در این بازداشتگاهها مورد ظلم، اهانت و بی حرمتی قرار گرفتهاند تعبیه شده است؟
در همین باره، حميدرضا كاتوزيان، نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی نیز گفته است: در مورد وقايع كهريزك يك بخش قتلهايي است كه رخ داده و منجر به از بين رفتن تعدادي از جوانان اين كشور شده است كه در اين موضوع قانون روشن و شفاف است و صرفنظر از بحث سياسي بايد مورد بررسي قرار گيرد.این پرسش نیز که از سوی یک نماینده مجلس مطرح شده، از مواردی است که در بیانیه ناجا مغفول مانده است.
البته این بخش از سخنان کاتوزیان هم اهمیت خاصی دارد که گفته است: در اين موضوع فرماندهي ناجا مسئول است و بايد پاسخگو باشد و اين را كه عنوان شود نميدانستيم، بنده درست نميدانم؛ زيرا بارها گزارش روزانه به او داده ميشود.
وي همچنین بیان داشته: در قانون كشور مشخص شده كه چگونه بايد با جاني برخورد شود، لذا اينكه بخواهند تنها دو نفر از افسران را بگيرند و بازداشت كنند، نه فرزندان خانوادهها زنده ميشوند و نه توهيني كه به نظام جمهوري اسلامي شده توسط اين افراد، به اين وسيله پاك ميشود."
به نظر میرسد اکنون که موضوع بازداشتگاه کهریزک حساسیت افکار عمومی را برانگیخته جای آن دارد که فرمانده نیروی انتظامی یا یکی از مقامات ارشد آن، با حضور در رسانه ای مانند تلویزیون به طور شفاف و صادقانه، به بیان واقعیتهای موجود در باره بازداشتگاه کهریزک بپردازد زیرا اگر طبق ادعای مسئولان این نیرو تخلفات صورت گرفته تنها از سوی برخی عوامل انتظامی بوده و به عنوان یک رویه اعمال نمی شده است، این شفاف سازی خدمت به مأموران و تشکیلات نیروی انتظامی خواهد بود چرا که نگه داشتن جامعه در بی اطلاعی و ابهام، سبب داستان سراییها و انتشار شایعاتی غلو آمیز در خصوص وضعیت این بازداشتگاه و برخورد مأمورین با بازداشت شدگان خواهد شد که این موضوع نه برای نیروی انتظامی و نه وجهه نظام در عرصه ملی و بینالمللی خوشایند نخواهد بود.
بر پایه این گزارش، اکنون بسیاری از رسانههای بیگانه و برخی سایتهای اینترنتی با دادن اطلاعات و تحلیلهایی که به نظر میرسد، برخی از آنها بزرگنمایی شده است، ادعا میکنند دیگر بازداشتگاهها نیز وضعیت مشابه ای با کهریزک داشته و یا اینکه بازداشتگاههایی متعلق به این نیرو و یا سایر ارگانهاست که نظارتی بر آنها نبوده و وضعیتی مشابه کهریزک دارند.
بنابراین به نظر میرسد، شفاف سازی در این مورد خاص، با صراحت و صداقت از سوی مسئولان نیروی انتظامی ضمن آنکه به بازسازی وجهه آسیب دیده این نیرو در ماجرای این بازداشتگاه کمک خواهد کرد، حقی است که برای مردم و به ویژه آسیب دیدگان در این بازداشتگاه وجود دارد.
*****
احمدی مقدم: در اتفاقات بازداشتگاه كهريزك من هم مقصر بودم
ایلنا: فرمانده نیروی انتظامی خود را در اتفاقات بازداشتگاه كهريزك مقصر دانست و گفت: نمیخواهم از زیر بار مسئولیت این موضوع شانه خالی کنم.
به گزارش خبرنگار ايلنا، سردار اسماعيل احمديمقدم، فرمانده نيروي انتظامي در حاشيه مراسم توديع و معارفه روسال قديم و جديد پليس اهنمايي و رانندگي ناجا در جمع خبرنگاران با بيان اين كه در بازداشتگاه کهریزک تخلفاتی انجام شده و برخی مسئولان در این بازداشتگاه به وظایف خود عمل نکردهاند، اظهار داشت: در این بازداشتگاه و اتفاقات آن من هم تقصیر دارم و نمیخواهم از زیر بار مسئولیت این موضوع شانه خالی کنم هرچند از قبل دستوراتی را در خصوص عدم بازداشت دانشجویان در این مکان و برخورد فیزیکی با آنها صادر کرده بودند.
وي گفت: پس از بررسي شرايط در بازداشتگاه كهريزك مدير بازداشتگاه بازداشت و سپس عزل شد و دو نفر از مسئولان حفاظتي و نظارتي اين بازداشتگاه نيز بركنار شدند.احمدي مقدم افزود: بازداشتگاه كهريزك ويژه نگهداري مجرمان خطرناك و اراذل و اوباش بود.
كشته شدگان در اين بازداشتگاه بر اثر ضرب و جرح فوت نكردهاند
سردار احمديمقدم تصريح كرد: كشته شدگان در اين بازداشتگاه بر اثر ضرب و جرح فوت نكردهاند بلكه بر اثر يك بيماري ويروسي جان باختهاند.
وي در خصوص دريافت رشوه از سوي ماموران پليس گفت: دريافت رشوه توسط ماموران همواره با اخراج همراه نيست بلكه برخي از خدمت معاف ميشوند و برخي نيز بازنشسته ميشوند.
فرمانده نيروي انتظامي ادامه داد: رشوه، همكاري با قاچاقچيان مواد مخدر و آلودگي اخلاقي در محيط كار از جرمهايي است كه باعث اخراج پرسنل خاطي خواهد شد، البته درصد افرادي كه جرائم فوق را انجام ميدهند زياد نيست و تعدادشان اندك است.
ایلنا: فرمانده نیروی انتظامی خود را در اتفاقات بازداشتگاه كهريزك مقصر دانست و گفت: نمیخواهم از زیر بار مسئولیت این موضوع شانه خالی کنم.
به گزارش خبرنگار ايلنا، سردار اسماعيل احمديمقدم، فرمانده نيروي انتظامي در حاشيه مراسم توديع و معارفه روسال قديم و جديد پليس اهنمايي و رانندگي ناجا در جمع خبرنگاران با بيان اين كه در بازداشتگاه کهریزک تخلفاتی انجام شده و برخی مسئولان در این بازداشتگاه به وظایف خود عمل نکردهاند، اظهار داشت: در این بازداشتگاه و اتفاقات آن من هم تقصیر دارم و نمیخواهم از زیر بار مسئولیت این موضوع شانه خالی کنم هرچند از قبل دستوراتی را در خصوص عدم بازداشت دانشجویان در این مکان و برخورد فیزیکی با آنها صادر کرده بودند.
وي گفت: پس از بررسي شرايط در بازداشتگاه كهريزك مدير بازداشتگاه بازداشت و سپس عزل شد و دو نفر از مسئولان حفاظتي و نظارتي اين بازداشتگاه نيز بركنار شدند.احمدي مقدم افزود: بازداشتگاه كهريزك ويژه نگهداري مجرمان خطرناك و اراذل و اوباش بود.
كشته شدگان در اين بازداشتگاه بر اثر ضرب و جرح فوت نكردهاند
سردار احمديمقدم تصريح كرد: كشته شدگان در اين بازداشتگاه بر اثر ضرب و جرح فوت نكردهاند بلكه بر اثر يك بيماري ويروسي جان باختهاند.
وي در خصوص دريافت رشوه از سوي ماموران پليس گفت: دريافت رشوه توسط ماموران همواره با اخراج همراه نيست بلكه برخي از خدمت معاف ميشوند و برخي نيز بازنشسته ميشوند.
فرمانده نيروي انتظامي ادامه داد: رشوه، همكاري با قاچاقچيان مواد مخدر و آلودگي اخلاقي در محيط كار از جرمهايي است كه باعث اخراج پرسنل خاطي خواهد شد، البته درصد افرادي كه جرائم فوق را انجام ميدهند زياد نيست و تعدادشان اندك است.
*****
«برخی را بخواهيم رويشان را كم كنيم می فرستيم شورآباد!»
سایت جهان یکی از سایت های متعلق به حامیان احمدی نژاد در مطلبی اعلام کرد که یک مقام قضایی پیش از این اعلام کرده بود که «برخی را بخواهيم رويشان را كم كنيم ميفرستيم شورآباد!»
به گزارش خبرنامه امیرکبیر این گزارش امروز و پس از اظهارات کاتوزیان نمانیده مجلس که فرمانده نیروی انتظامی را مسئول قتلهای کهریزک دانست، این سایت حامی احمدی نژاد منتشر شده است.
در این گزارش آمده است:
«بازداشتگاه غیر استاندارد کهریزک معروف به شور آباد، زندانی است که اراذل و اوباش دوران بازجویی و محکومیت خود را در آن می گذرانند و در مواردی هم اعزام برخی زندانیان و متهمان با جرمهای دیگر به این بازداشتگاه گزارش شده است.
در این بازداشتگاه که متاسفانه طبق شواهد موجود برخی مسئولین قضایی نیز از آن با خبر بودند برخی اعمال غیر انسانی نظیر تعرض و ضرب وشتم متهمین توسط اراذل و اوباش با اراده بازجویان صورت می گرفته است.»
در این مطلب همچنین آمده است:
«همچنین در محافل سیاسی از قول علی لاریجانی و حسن ابوترابی، رئیس و نایب رئیس مجلس شورای اسلامی نقل می شود که این افراد پس از با خبر شدن از جزئیات بازداشتگاه کهریزک ضمن اظهار تاسف شدید از این گزارش اعلام می کنند که یک مقام قضایی هم قبلا گفته بود كه برخي را بخواهيم رويشان را كم كنيم ميفرستيم شورآباد!
این موضوع وقتی جالب تر می شود که بلافاصله پس از اعزام گروه تحقیق از بازداشتگاه و در حالی که تحقیقات ادامه داشته است، خبرهایی از پاکسازی آثار جرم و تخریب برخی قسمت های زندان به گوش می رسد.»
سایت جهان یکی از سایت های متعلق به حامیان احمدی نژاد در مطلبی اعلام کرد که یک مقام قضایی پیش از این اعلام کرده بود که «برخی را بخواهيم رويشان را كم كنيم ميفرستيم شورآباد!»
به گزارش خبرنامه امیرکبیر این گزارش امروز و پس از اظهارات کاتوزیان نمانیده مجلس که فرمانده نیروی انتظامی را مسئول قتلهای کهریزک دانست، این سایت حامی احمدی نژاد منتشر شده است.
در این گزارش آمده است:
«بازداشتگاه غیر استاندارد کهریزک معروف به شور آباد، زندانی است که اراذل و اوباش دوران بازجویی و محکومیت خود را در آن می گذرانند و در مواردی هم اعزام برخی زندانیان و متهمان با جرمهای دیگر به این بازداشتگاه گزارش شده است.
در این بازداشتگاه که متاسفانه طبق شواهد موجود برخی مسئولین قضایی نیز از آن با خبر بودند برخی اعمال غیر انسانی نظیر تعرض و ضرب وشتم متهمین توسط اراذل و اوباش با اراده بازجویان صورت می گرفته است.»
در این مطلب همچنین آمده است:
«همچنین در محافل سیاسی از قول علی لاریجانی و حسن ابوترابی، رئیس و نایب رئیس مجلس شورای اسلامی نقل می شود که این افراد پس از با خبر شدن از جزئیات بازداشتگاه کهریزک ضمن اظهار تاسف شدید از این گزارش اعلام می کنند که یک مقام قضایی هم قبلا گفته بود كه برخي را بخواهيم رويشان را كم كنيم ميفرستيم شورآباد!
این موضوع وقتی جالب تر می شود که بلافاصله پس از اعزام گروه تحقیق از بازداشتگاه و در حالی که تحقیقات ادامه داشته است، خبرهایی از پاکسازی آثار جرم و تخریب برخی قسمت های زندان به گوش می رسد.»
*****
پیشنهاد موج سبز:
گوانتاناموی کهریزک را رسوا کنیم
نزدیک به دو هفته از اعلام تعطیلی کشتارگاه کهریزک میگذرد؛ جایی که نه فقط در طول ۵۰ روز اخیر که در طی ۴ سال گذشته مقتل انسانهای بیگناه و بی نام و نشان بسیاری بوده است و هماکنون هم مشخص نیست که واقعا تعطیل شده باشد.
پس از سالها خونریزی و کشتار و شکنجه، این بار جنازههای جوانان مظلوم و بیگناهی که تنها جرمشان، شعار پس گرفتن رای سبزشان بود، از این مکان بیرون آمد. آخرین سکانس مخوف که از این جنایت سریالی هولناک علیه بشریت پرده برداشت، قتل شهید محسن روحالامینی، پسر یکی از سرداران سابق سپاه بود که در این مکان به دست عدهای آدمکش که هنوز هویتشان فاش نشده، صورت گرفت. شاید اگر این اتفاق نمیافتاد، شکنجه و کشتارها همچنان تا مدتها ادامه مییافت و ندای بازماندگان مظلوم هم به هیچ کجا نمیرسید.
خون پاک شهید روحالامینی، سند و دلیلی شد برای توبیخ عوامل این جنایات که مدتها بود از سوی مقامات ارشد انکار میشد و به ناگاه به عنوان بازداشتگاهی غیراستاندارد (!) قرار بر تعطیلی آن شد! اما گویا حتی بعد از صدور دستور رهبر هم، این قاتلان کودتاچی هنوز قصد جان مردم بیگناه را دارند و با سرپیچی از فرمان ولی امرشان، درست مانند آنچه در مورد انتصاب اسفندیار رحیممشایی رخ داد، این بار هم به جای تعطیل کردن این کشتارگاه حرف از اصلاح و استاندارد کردنش میزنند!
این جریان مرموز که از برخی مقامات ارشد نیروی انتظامی هم خط میگیرد، گویی هنوز قصد ندارد به این جنایت بشری پایان دهد و سردمداران آن گمان کردهاند که میتوانند با محاکمه نمایشی دو سرباز و گروهبان و نامگذاری آن به تادیب و برخورد و تنبیه، سر ملتی را کلاه بگذارند و به این فجایع در کهریزک و یا بازداشتگاههای غیراستاندارد (!) دیگر که هنوز مشخصاتشان کشف نشده، ادامه دهند.
امروز سردار فرماندهی معظم! ناجا البته تقصیر را به گردن یک ویروس انداختهاند تا از تشکیلات تحت مسئولیت خود سلب مسئولیت کنند. اما آش آنقدر شور شده که حتی نمایندگان اصولگرا هم از لزوم اعلام اسم و رسم شکنجهگران و مسئولیت اصلی احمدی مقدم در این ماجرا سخن میگویند یا یکی از سایتهای حامی کودتا (جهان نیوز) فاش میکند که در کهریزک، اراذل و اوباش (بخوانید دستگیرشدگان و شکنجه شدگان سالهای قبل) را به جان دستگیرشدگان انداختهاند و دستکم سه تن در همین بازداشتگاه کشته شدهاند؛ سه نفری که احمدی مقدم هم به آنها اشاره میکند، اما با این جملات: فقط سه تن از افراد بازداشتی به علت ایجاد بینظمی مورد تنبیه بدنی قرار گرفتند! گویی در قاموس سردار، تنها شکنجههای منجر به مرگ، «تنبیه بدنی» محسوب میشود.
کیست که نداند این خبرسازیها و نامهنگاریها و به اصطلاح تادیبها چیزی بیش از یک بازی و نمایش کثیف نیست و پشت پرده این مسائل بازیگردانانی مشغول دسسیسهچینی دیگری برای تداوم شکنجهها و کشتارها در آن مکان مخوفاند؟
هویت جنایتکاران حقیقی و عاملان مستقیم این کشتارها، تا زمانی که شاهدان عینی آن وقایع لب به سخن نگشایند، فاش نخواهد شد. پس آنچه را خود یا اطرافیانتان در کهریزک دیده یا تجربه کردهاید، برایمان بنویسید! خواندن و شنیدن این تجربیات از شاهدان عینی یا نزدیکان آنان به ما کمک میکند تا اطلاعات دقیقی از چند و چون این جنایات را به گوش همه برسانیم و راه فرار و «ماستمالی» کردن این اتفاقات ناگوار را بر عوامل اصلی آن ببندیم.
عدهای دستاندرکار توجیهگر این فجایع، با اراذل و اوباش خواندن معترضان وقایع اخیر، مدعی شدهاند که بعد از تظاهرات ۱۸ تیر بود که به علت پر شدن فضای اوین، اقدام به انتقال افراد خاطی به کشتارگاه کهریزک کردهاند! این ادعا در حالی مطرح شده است که وضعیت نابسامان و به واقع افتضاح بازداشتگاه کهریزک توسط بازداشتشدگانی که پیش از ۱۸ تیر در این محل نگهداری میشدند و اکنون آزاد شدهاند، تا به حال بارها بیان شده است و باز هم در این باره نیز باید گفت و نوشت تا دروغ استفاده موقت از کهریزک، جا نیفتد.
لذا از همه کسانی که قبل و بعد از وقایع ۱۸ تیر براساس تجربه شخصی خود و یا نقل از دوستان و آشنایانشان، اخباری از چند و چون وضعیت بازداشتگاه کهریزک و نیز هویت شکنجهدهندگان دارند، درخواست میکنیم که دانستههای خود در این زمینه را برای «موج سبز آزادی» بفرستند. این خاطرات و نوشتهها سندی خواهند بود بر جنایت آنانی که این روزها صورت زشت خود را پشت نقاب پنهان کردهاند تا از خشم ملت در امان بمانند.
نوشتهها و نوشتنهای شما کمک خواهد کرد تا صدای اعتراضمان نسبت به فراموشی یا پشت گوش انداختن فجایع مربوط به کهریزک با محاکمه نمایشی دو نگهبان و گروهبان که نقش اصلی را در این شکنجهها و کشتارها ایفا نکردهاند، از طریق افکار عمومی به گوش همه مقامات کشور و علمای قم برسانیم و بر خواسته مدنی خود مبنی بر کشف هویت جانیان اصلی کهریزک پافشاری کنیم. آنان که دستشان به خون جوانان این سرزمین آلوده شده است، باید تاوان سنگینی پس بدهند. پس در یافتن و مجازات آنان یاریگرمان باشید!
مطالبتان را به این ایمیل بفرستید: farakhan@mowjcamp.com
نزدیک به دو هفته از اعلام تعطیلی کشتارگاه کهریزک میگذرد؛ جایی که نه فقط در طول ۵۰ روز اخیر که در طی ۴ سال گذشته مقتل انسانهای بیگناه و بی نام و نشان بسیاری بوده است و هماکنون هم مشخص نیست که واقعا تعطیل شده باشد.
پس از سالها خونریزی و کشتار و شکنجه، این بار جنازههای جوانان مظلوم و بیگناهی که تنها جرمشان، شعار پس گرفتن رای سبزشان بود، از این مکان بیرون آمد. آخرین سکانس مخوف که از این جنایت سریالی هولناک علیه بشریت پرده برداشت، قتل شهید محسن روحالامینی، پسر یکی از سرداران سابق سپاه بود که در این مکان به دست عدهای آدمکش که هنوز هویتشان فاش نشده، صورت گرفت. شاید اگر این اتفاق نمیافتاد، شکنجه و کشتارها همچنان تا مدتها ادامه مییافت و ندای بازماندگان مظلوم هم به هیچ کجا نمیرسید.
خون پاک شهید روحالامینی، سند و دلیلی شد برای توبیخ عوامل این جنایات که مدتها بود از سوی مقامات ارشد انکار میشد و به ناگاه به عنوان بازداشتگاهی غیراستاندارد (!) قرار بر تعطیلی آن شد! اما گویا حتی بعد از صدور دستور رهبر هم، این قاتلان کودتاچی هنوز قصد جان مردم بیگناه را دارند و با سرپیچی از فرمان ولی امرشان، درست مانند آنچه در مورد انتصاب اسفندیار رحیممشایی رخ داد، این بار هم به جای تعطیل کردن این کشتارگاه حرف از اصلاح و استاندارد کردنش میزنند!
این جریان مرموز که از برخی مقامات ارشد نیروی انتظامی هم خط میگیرد، گویی هنوز قصد ندارد به این جنایت بشری پایان دهد و سردمداران آن گمان کردهاند که میتوانند با محاکمه نمایشی دو سرباز و گروهبان و نامگذاری آن به تادیب و برخورد و تنبیه، سر ملتی را کلاه بگذارند و به این فجایع در کهریزک و یا بازداشتگاههای غیراستاندارد (!) دیگر که هنوز مشخصاتشان کشف نشده، ادامه دهند.
امروز سردار فرماندهی معظم! ناجا البته تقصیر را به گردن یک ویروس انداختهاند تا از تشکیلات تحت مسئولیت خود سلب مسئولیت کنند. اما آش آنقدر شور شده که حتی نمایندگان اصولگرا هم از لزوم اعلام اسم و رسم شکنجهگران و مسئولیت اصلی احمدی مقدم در این ماجرا سخن میگویند یا یکی از سایتهای حامی کودتا (جهان نیوز) فاش میکند که در کهریزک، اراذل و اوباش (بخوانید دستگیرشدگان و شکنجه شدگان سالهای قبل) را به جان دستگیرشدگان انداختهاند و دستکم سه تن در همین بازداشتگاه کشته شدهاند؛ سه نفری که احمدی مقدم هم به آنها اشاره میکند، اما با این جملات: فقط سه تن از افراد بازداشتی به علت ایجاد بینظمی مورد تنبیه بدنی قرار گرفتند! گویی در قاموس سردار، تنها شکنجههای منجر به مرگ، «تنبیه بدنی» محسوب میشود.
کیست که نداند این خبرسازیها و نامهنگاریها و به اصطلاح تادیبها چیزی بیش از یک بازی و نمایش کثیف نیست و پشت پرده این مسائل بازیگردانانی مشغول دسسیسهچینی دیگری برای تداوم شکنجهها و کشتارها در آن مکان مخوفاند؟
هویت جنایتکاران حقیقی و عاملان مستقیم این کشتارها، تا زمانی که شاهدان عینی آن وقایع لب به سخن نگشایند، فاش نخواهد شد. پس آنچه را خود یا اطرافیانتان در کهریزک دیده یا تجربه کردهاید، برایمان بنویسید! خواندن و شنیدن این تجربیات از شاهدان عینی یا نزدیکان آنان به ما کمک میکند تا اطلاعات دقیقی از چند و چون این جنایات را به گوش همه برسانیم و راه فرار و «ماستمالی» کردن این اتفاقات ناگوار را بر عوامل اصلی آن ببندیم.
عدهای دستاندرکار توجیهگر این فجایع، با اراذل و اوباش خواندن معترضان وقایع اخیر، مدعی شدهاند که بعد از تظاهرات ۱۸ تیر بود که به علت پر شدن فضای اوین، اقدام به انتقال افراد خاطی به کشتارگاه کهریزک کردهاند! این ادعا در حالی مطرح شده است که وضعیت نابسامان و به واقع افتضاح بازداشتگاه کهریزک توسط بازداشتشدگانی که پیش از ۱۸ تیر در این محل نگهداری میشدند و اکنون آزاد شدهاند، تا به حال بارها بیان شده است و باز هم در این باره نیز باید گفت و نوشت تا دروغ استفاده موقت از کهریزک، جا نیفتد.
لذا از همه کسانی که قبل و بعد از وقایع ۱۸ تیر براساس تجربه شخصی خود و یا نقل از دوستان و آشنایانشان، اخباری از چند و چون وضعیت بازداشتگاه کهریزک و نیز هویت شکنجهدهندگان دارند، درخواست میکنیم که دانستههای خود در این زمینه را برای «موج سبز آزادی» بفرستند. این خاطرات و نوشتهها سندی خواهند بود بر جنایت آنانی که این روزها صورت زشت خود را پشت نقاب پنهان کردهاند تا از خشم ملت در امان بمانند.
نوشتهها و نوشتنهای شما کمک خواهد کرد تا صدای اعتراضمان نسبت به فراموشی یا پشت گوش انداختن فجایع مربوط به کهریزک با محاکمه نمایشی دو نگهبان و گروهبان که نقش اصلی را در این شکنجهها و کشتارها ایفا نکردهاند، از طریق افکار عمومی به گوش همه مقامات کشور و علمای قم برسانیم و بر خواسته مدنی خود مبنی بر کشف هویت جانیان اصلی کهریزک پافشاری کنیم. آنان که دستشان به خون جوانان این سرزمین آلوده شده است، باید تاوان سنگینی پس بدهند. پس در یافتن و مجازات آنان یاریگرمان باشید!
مطالبتان را به این ایمیل بفرستید: farakhan@mowjcamp.com
*****
مسئوليت جان زندانيان برعهده فرماندهان و گروگانگيران است
سازمان دانش آموختگان ايران (ادوارتحکيم وحدت) در واکنش به برگزاری دادگاه روز گذشته و حضور احمد زیدآبادی دبیرکل این سازمان در آن و همچنین انتشار اخبار نگران کننده در مورد وضعیت جسمی عبدالله مومنی سخنگوی این سازمان، بیانیهای منتشر و در آن تاکید کرده است «مسئوليت جان زندانيان برعهده فرماندهان و گروگانگيران است». متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:
مجموعه تلويزيوني و نمايش مضحک «بيدادگاه کودتا» روز گذشته نيز از سوي کودتاچيان و متمردان از قانون در قوه قضاييه اجرا شد و تعداد ديگري از فعالان احزاب اصلاح طلب از جمله دبيرکل سازمان دانش آموختگان ايران، دکتر احمد زيدآبادي به اين جلسه آورده شدند.
البته نقد حقوقي جلسهاي که بر آن نام دادگاه گذاشته اما در واقع چيزي نيست جز نمايش علني کينهتوزي حاکمان مستبد و کودتاچيان نظامي عليه اراده ملت، امري عبث است. دادگاهي که در آن پرده از ماهيت ناقض حقوق بشر حاکميت کنار زده ميشود و در کيفرخواست قرائت شده رسما اعلام ميگردد که «افشاي موارد نقض حقوق بشر» يکي از شيوههاي دشمنان آن بوده است.
در چنين دادگاهي که خود نماد بارز حکومت اسلحه و بي قانوني در کشور است به غيرقانوني بودن سازمان دانش آموختگان ايران (ادوار تحکيم وحدت) اشاره رفته و شگفتا ادعايي که تا پيش از اين تنها در ستونهاي روزنامه کيهان تکرار ميشد علنا و در کمال وقاحت در کيفرخواست نيز مطرح ميشود بدون آنکه هيچ دادگاهي تاکنون حتي اتهامي را نسبت به اين سازمان مطرح کرده يا پرونده آن به واسطه تخلفي در کميسيون احزاب وزارت کشور مورد بررسي قرار گرفته باشد.
چنين اتهام و ادعايي البته براي ما نگران کننده نيست؛ هنگامي که محاکم دادگستري چشم بر اعمال مجرمانه قاتلان و کودتاگراني که خون دهها شهروند بيگناه را به زمين ريختهاند بسته و عوامل خود را براي اخلال در مراسم يادبود شهدا گسيل ميدارند و در مقابل، آموزش زبانهاي خارجي و تعبيه نرمافزارهاي ترجمه را جرمي نابخشودني ميدانند، ديگر چه جاي سخن گفتن از قانون و استدلالهاي حقوقي است.
در پاسخ به اتهام غيرقانوني بودن آيا بايد به اسناد موجود در وزارت کشور، پروانه فعاليت قانوني و ... استناد کنيم يا اينکه بجاست بار ديگر اين اعتقاد خود را در گوشهاي ناشنواي مدعيان عدالت و شجاعت فرياد کنيم که اين دولت برآمده از تقلب و کودتاست که «غيرقانوني» است، حتي اگر بخواهند خونهاي به ناحق ريخته را جوهر تاييد حکم انتصاب آن کنند.
امروز مساله ما پاسخ به ادعاي قانوني بودن يا نبودن سازمان ادوار تحکيم وحدت نيست، مساله اصلي نگراني از حيات و تماميت جسمي آقايان احمد زيدآبادي و عبدالله مومني دبيرکل و سخنگوي دربند اين سازمان در کنار ساير بازداشتشدگان است.
اعلام ميکنيم که به باور ما همچنان که در بيانيه پيشين نيز اشاره شد، اين زندانيان که خارج از بازداشتگاهها و زندانهاي رسمي کشور و خارج از حوزه اقتدار قوه قضاييه، وزارت اطلاعات يا نيروي انتظامي در مکاني نامعلوم و در اختيار نيروهاي «سپاه پاسداران» ميباشند، در واقع گروگانهايي هستند که بيش از 50 روز از تاريخ ربودهشدن آنها ميگذرد و تماسهاي تلفني و قرارهاي ملاقات آنان نيز مطابق روال آدمربايان بوده و جز ايجاد ترس و واهمه در خانوادهها و به رخ کشيدن قدرت پوشالي گروگانگيران هدف ديگري ندارد.
ما اينک نگران جسم نيمهجان عبدالله مومني هستيم که بر اساس مشاهدات همسرش در جريان ملاقاتي کوتاه با وي، به شدت نحيف شده و بر اثر شکنجههاي جسمي و روحي توان ايستادن را نيز از دست داده است و تاکيد ميکنيم که تلاش مذبوحانه گروگانگيران براي اعترافگيري از عبدالله مومني و عليه او از ساير بازداشت شدگان، پروژهاي از پيش شکست خورده است.
ما اينک نگران احمد زيدآبادي هستيم که بار ديگر جايزه محبوبيت و اعجاز قلماش را در روز خبرنگار از سوي کينه توزاني که از سالها پيش در کمين اين قلم آزاده هستند، دريافت کرد.
تماشاي تصاوير دبيرکل دربند سازمان، در محکمهاي که او را به عنوان تماشاگر به آن آورده و البته در «رسانههاي دروغ» عنوان متهم به او ميدهند، اين واقعيت را پيش روي جهانيان گذارد که در کارگاههاي اعترافگيري حاکميت و در خلوت سلولهاي انفرادي که عبارت سياهچاله توصيف مناسبتري براي آنهاست، با چشمان نگران حقوق انسانها و منافع ملي ميهن چه ميرود.
سازمان دانش آموختگان ايران (ادوار تحکيم وحدت) يکبار ديگر بر بي ارزش بودن اتهامات وارده و اعترافات منتشر شده تاکيد کرده و با صراحت اعلام ميدارد مسئوليت حفظ جان زندانيان مستقيما بر عهده فرماندهان اين گروگانگيري بوده و هشدار ميدهيم که مسئوليت جان زنداني امري نيست که بتوان مانند خونهاي ريخته شده مردم معترض در خيابان بر عهده خود آنان گذارد و بدون شک اعضاي اين سازمان در جهت احقاق حقوق و آزادي آقايان احمد زيدآبادي و عبدالله مومني از هيچ کوششي فروگذار نخواهند کرد.
سازمان دانش آموختگان ايران (ادوارتحکيم وحدت) در واکنش به برگزاری دادگاه روز گذشته و حضور احمد زیدآبادی دبیرکل این سازمان در آن و همچنین انتشار اخبار نگران کننده در مورد وضعیت جسمی عبدالله مومنی سخنگوی این سازمان، بیانیهای منتشر و در آن تاکید کرده است «مسئوليت جان زندانيان برعهده فرماندهان و گروگانگيران است». متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:
مجموعه تلويزيوني و نمايش مضحک «بيدادگاه کودتا» روز گذشته نيز از سوي کودتاچيان و متمردان از قانون در قوه قضاييه اجرا شد و تعداد ديگري از فعالان احزاب اصلاح طلب از جمله دبيرکل سازمان دانش آموختگان ايران، دکتر احمد زيدآبادي به اين جلسه آورده شدند.
البته نقد حقوقي جلسهاي که بر آن نام دادگاه گذاشته اما در واقع چيزي نيست جز نمايش علني کينهتوزي حاکمان مستبد و کودتاچيان نظامي عليه اراده ملت، امري عبث است. دادگاهي که در آن پرده از ماهيت ناقض حقوق بشر حاکميت کنار زده ميشود و در کيفرخواست قرائت شده رسما اعلام ميگردد که «افشاي موارد نقض حقوق بشر» يکي از شيوههاي دشمنان آن بوده است.
در چنين دادگاهي که خود نماد بارز حکومت اسلحه و بي قانوني در کشور است به غيرقانوني بودن سازمان دانش آموختگان ايران (ادوار تحکيم وحدت) اشاره رفته و شگفتا ادعايي که تا پيش از اين تنها در ستونهاي روزنامه کيهان تکرار ميشد علنا و در کمال وقاحت در کيفرخواست نيز مطرح ميشود بدون آنکه هيچ دادگاهي تاکنون حتي اتهامي را نسبت به اين سازمان مطرح کرده يا پرونده آن به واسطه تخلفي در کميسيون احزاب وزارت کشور مورد بررسي قرار گرفته باشد.
چنين اتهام و ادعايي البته براي ما نگران کننده نيست؛ هنگامي که محاکم دادگستري چشم بر اعمال مجرمانه قاتلان و کودتاگراني که خون دهها شهروند بيگناه را به زمين ريختهاند بسته و عوامل خود را براي اخلال در مراسم يادبود شهدا گسيل ميدارند و در مقابل، آموزش زبانهاي خارجي و تعبيه نرمافزارهاي ترجمه را جرمي نابخشودني ميدانند، ديگر چه جاي سخن گفتن از قانون و استدلالهاي حقوقي است.
در پاسخ به اتهام غيرقانوني بودن آيا بايد به اسناد موجود در وزارت کشور، پروانه فعاليت قانوني و ... استناد کنيم يا اينکه بجاست بار ديگر اين اعتقاد خود را در گوشهاي ناشنواي مدعيان عدالت و شجاعت فرياد کنيم که اين دولت برآمده از تقلب و کودتاست که «غيرقانوني» است، حتي اگر بخواهند خونهاي به ناحق ريخته را جوهر تاييد حکم انتصاب آن کنند.
امروز مساله ما پاسخ به ادعاي قانوني بودن يا نبودن سازمان ادوار تحکيم وحدت نيست، مساله اصلي نگراني از حيات و تماميت جسمي آقايان احمد زيدآبادي و عبدالله مومني دبيرکل و سخنگوي دربند اين سازمان در کنار ساير بازداشتشدگان است.
اعلام ميکنيم که به باور ما همچنان که در بيانيه پيشين نيز اشاره شد، اين زندانيان که خارج از بازداشتگاهها و زندانهاي رسمي کشور و خارج از حوزه اقتدار قوه قضاييه، وزارت اطلاعات يا نيروي انتظامي در مکاني نامعلوم و در اختيار نيروهاي «سپاه پاسداران» ميباشند، در واقع گروگانهايي هستند که بيش از 50 روز از تاريخ ربودهشدن آنها ميگذرد و تماسهاي تلفني و قرارهاي ملاقات آنان نيز مطابق روال آدمربايان بوده و جز ايجاد ترس و واهمه در خانوادهها و به رخ کشيدن قدرت پوشالي گروگانگيران هدف ديگري ندارد.
ما اينک نگران جسم نيمهجان عبدالله مومني هستيم که بر اساس مشاهدات همسرش در جريان ملاقاتي کوتاه با وي، به شدت نحيف شده و بر اثر شکنجههاي جسمي و روحي توان ايستادن را نيز از دست داده است و تاکيد ميکنيم که تلاش مذبوحانه گروگانگيران براي اعترافگيري از عبدالله مومني و عليه او از ساير بازداشت شدگان، پروژهاي از پيش شکست خورده است.
ما اينک نگران احمد زيدآبادي هستيم که بار ديگر جايزه محبوبيت و اعجاز قلماش را در روز خبرنگار از سوي کينه توزاني که از سالها پيش در کمين اين قلم آزاده هستند، دريافت کرد.
تماشاي تصاوير دبيرکل دربند سازمان، در محکمهاي که او را به عنوان تماشاگر به آن آورده و البته در «رسانههاي دروغ» عنوان متهم به او ميدهند، اين واقعيت را پيش روي جهانيان گذارد که در کارگاههاي اعترافگيري حاکميت و در خلوت سلولهاي انفرادي که عبارت سياهچاله توصيف مناسبتري براي آنهاست، با چشمان نگران حقوق انسانها و منافع ملي ميهن چه ميرود.
سازمان دانش آموختگان ايران (ادوار تحکيم وحدت) يکبار ديگر بر بي ارزش بودن اتهامات وارده و اعترافات منتشر شده تاکيد کرده و با صراحت اعلام ميدارد مسئوليت حفظ جان زندانيان مستقيما بر عهده فرماندهان اين گروگانگيري بوده و هشدار ميدهيم که مسئوليت جان زنداني امري نيست که بتوان مانند خونهاي ريخته شده مردم معترض در خيابان بر عهده خود آنان گذارد و بدون شک اعضاي اين سازمان در جهت احقاق حقوق و آزادي آقايان احمد زيدآبادي و عبدالله مومني از هيچ کوششي فروگذار نخواهند کرد.
*****
گزارش فعالین حقوق بشر ودمکراسی در ایران
بنابه گزارشات رسیده از بند 1 زندان گوهردشت کرج،زندانی سیاسی بهروز جاوید طهرانی برای چندمین بار مورد شکنجه وحشیانه قرار گرفت،شدت شکنجه علیه او به حدی بود که شکنجه گران ناچار به انتقال وی به بهداری زندان شدند.روز چهارشنبه 14 خرداد ماه تعدادی از زندانیان بند 1 زندان گوهرداشت کرج که پاسداربندها به آن بند آخر خطیها می گویند در اعتراض به شرایط طاقت فرسا و قرون وسطائی اقدام به اعتصاب غذا نمودند. فردی بنام بخشی که در قتل زنده یاد زهرا کاظمی خبرنگار ایرانی –کانادائی نقش داشت.آقای جاوید طهرانی را از سلول خود بیرون برد و به سلولی که محل شکنجه زندانیان است انتقال داد. به دستان ، پاها و چشم او پابند،دست بند و چشم بند زدند و همراه با خادم رئیس بند 1 و چند پاسدار بند دیگر او را آماج باتون های خود قرار دادند ،که در اثر ضربات باتون چند نقطه از بدن او دچار خونریزی می شود و شرایط جسمی او به وخامت می گرایید. بخشی همراه با 2 پاسداربند دیگر سراسیمه او را به بهداری زندان منتقل کردند. شاهدان عینی که در بهداری زندان، زندانی سیاسی بهروز جاوید طهرانی را دیده بودند .او از ناحیه دست ،پشت و پا بشدت مورد شکنجه قرار گرفته بود و از ناحیه پا دچار خونریزی شده بود. افسر پاسدار بخشی از تماس زندانیان با او بشدت ممانعت می کرد.زندانی سیاسی بهروز جاوید طهرانی مدتهاست که در این بند تحت شکنجه های قرون وسطائی قرار دارد تا به حال در اثر شکنجه های وحشیانه دچار صدمات جدی شده است. دستها و پاهای او کبود و زخمی هستند،کتف راست او در رفته است،کلیه های او دچار آسیب جدی شده است،زانوی وی در اثر ضربات باتون آسیب دیده است و به سختی قادر به راه رفتن است. وضعیت کلی جسمی او در شرایط بسیار بدی است. شکنجه های مستمر و پایان ناپذیر در بند مخوف1 زندان گوهردشت چیزی جزء قصد حذف فیزیکی او نمی تواند باشد.کسانی که در شکنجه و اذیت و آزار او نقش دارند و او را به سوی مرگ تدریجی سوق میدهند عبارتند از علی حاج کاظم رئیس زندان که بدستور وی به این شکنجه گاه منتقل شده است،علی محمدی معاون زندان ، کرمانی و نبی الله فرج نژاد رئیس و معاون حفاظت و اطلاعات زندان،خادم رئیس بند 1 زندان همراه با تعدادی از پاسداربندها صورت می گیرد. علی محمدی معاون اجرائی زندان گوهردشت کرج خطاب به آقای بهروز جاوید طهرانی گفته است: که در این شرایط از شر تو هم راحت خواهیم شد. از طرفی دیگر فشارها و اذیت وآزارها علیه زندانیان سیاسی و سایر زندانیان شدت یافته است. یکی از شیوه های غیر انسانی که علیه زندانیان بکار برده می شود. زندانیان بی دفاع از ساعت 09:30 از سلولهای خود به محوط زندان برده می شوند و آنها را تاساعت 12:00 در زیر آفتاب شدید و گرمای زیاد نگهداری می شوند که هر روز تعدادی از آنها دچار گرما زدگی می شوند. زندانیان در طی مدتی که به محوطه برده می شوند از نوشیدن آب محروم هستند و همچنین امکان استفاده از دستشوئی را ندارند. آخریان رئیس فعلی بند 6 و افسر پاسدار حسن کرد همراه با تعدادی پاسداربند هنگام انتقال زندانیان به این محوطه آنها را با باتون مورد ضرب وشتم قرار میدهند. در بند 4 زندان گوهردشت کرج که در حال حاضر محل تجمع زندانیان سیاسی سرشناس می باشد. چندین برابر ظرفیتش زندانی در آن جای داده اند در حالیکه بر امکانات این بند چیزی افزوده نشده است و زندانیان از حداقل حقوق انسانی خود محروم هستند.فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،نسبت به خطر جدی که جان زندانی سیاسی بهروز جاوید طهرانی را مورد تهدید قرار میدهد هشدار میدهد.و از کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل و سایر سازمانهای حقوق بشری خواستار اقدامات فوری برای نجات جان این زندانی سیاسی است.
بنابه گزارشات رسیده از بند 1 زندان گوهردشت کرج،زندانی سیاسی بهروز جاوید طهرانی برای چندمین بار مورد شکنجه وحشیانه قرار گرفت،شدت شکنجه علیه او به حدی بود که شکنجه گران ناچار به انتقال وی به بهداری زندان شدند.روز چهارشنبه 14 خرداد ماه تعدادی از زندانیان بند 1 زندان گوهرداشت کرج که پاسداربندها به آن بند آخر خطیها می گویند در اعتراض به شرایط طاقت فرسا و قرون وسطائی اقدام به اعتصاب غذا نمودند. فردی بنام بخشی که در قتل زنده یاد زهرا کاظمی خبرنگار ایرانی –کانادائی نقش داشت.آقای جاوید طهرانی را از سلول خود بیرون برد و به سلولی که محل شکنجه زندانیان است انتقال داد. به دستان ، پاها و چشم او پابند،دست بند و چشم بند زدند و همراه با خادم رئیس بند 1 و چند پاسدار بند دیگر او را آماج باتون های خود قرار دادند ،که در اثر ضربات باتون چند نقطه از بدن او دچار خونریزی می شود و شرایط جسمی او به وخامت می گرایید. بخشی همراه با 2 پاسداربند دیگر سراسیمه او را به بهداری زندان منتقل کردند. شاهدان عینی که در بهداری زندان، زندانی سیاسی بهروز جاوید طهرانی را دیده بودند .او از ناحیه دست ،پشت و پا بشدت مورد شکنجه قرار گرفته بود و از ناحیه پا دچار خونریزی شده بود. افسر پاسدار بخشی از تماس زندانیان با او بشدت ممانعت می کرد.زندانی سیاسی بهروز جاوید طهرانی مدتهاست که در این بند تحت شکنجه های قرون وسطائی قرار دارد تا به حال در اثر شکنجه های وحشیانه دچار صدمات جدی شده است. دستها و پاهای او کبود و زخمی هستند،کتف راست او در رفته است،کلیه های او دچار آسیب جدی شده است،زانوی وی در اثر ضربات باتون آسیب دیده است و به سختی قادر به راه رفتن است. وضعیت کلی جسمی او در شرایط بسیار بدی است. شکنجه های مستمر و پایان ناپذیر در بند مخوف1 زندان گوهردشت چیزی جزء قصد حذف فیزیکی او نمی تواند باشد.کسانی که در شکنجه و اذیت و آزار او نقش دارند و او را به سوی مرگ تدریجی سوق میدهند عبارتند از علی حاج کاظم رئیس زندان که بدستور وی به این شکنجه گاه منتقل شده است،علی محمدی معاون زندان ، کرمانی و نبی الله فرج نژاد رئیس و معاون حفاظت و اطلاعات زندان،خادم رئیس بند 1 زندان همراه با تعدادی از پاسداربندها صورت می گیرد. علی محمدی معاون اجرائی زندان گوهردشت کرج خطاب به آقای بهروز جاوید طهرانی گفته است: که در این شرایط از شر تو هم راحت خواهیم شد. از طرفی دیگر فشارها و اذیت وآزارها علیه زندانیان سیاسی و سایر زندانیان شدت یافته است. یکی از شیوه های غیر انسانی که علیه زندانیان بکار برده می شود. زندانیان بی دفاع از ساعت 09:30 از سلولهای خود به محوط زندان برده می شوند و آنها را تاساعت 12:00 در زیر آفتاب شدید و گرمای زیاد نگهداری می شوند که هر روز تعدادی از آنها دچار گرما زدگی می شوند. زندانیان در طی مدتی که به محوطه برده می شوند از نوشیدن آب محروم هستند و همچنین امکان استفاده از دستشوئی را ندارند. آخریان رئیس فعلی بند 6 و افسر پاسدار حسن کرد همراه با تعدادی پاسداربند هنگام انتقال زندانیان به این محوطه آنها را با باتون مورد ضرب وشتم قرار میدهند. در بند 4 زندان گوهردشت کرج که در حال حاضر محل تجمع زندانیان سیاسی سرشناس می باشد. چندین برابر ظرفیتش زندانی در آن جای داده اند در حالیکه بر امکانات این بند چیزی افزوده نشده است و زندانیان از حداقل حقوق انسانی خود محروم هستند.فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،نسبت به خطر جدی که جان زندانی سیاسی بهروز جاوید طهرانی را مورد تهدید قرار میدهد هشدار میدهد.و از کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل و سایر سازمانهای حقوق بشری خواستار اقدامات فوری برای نجات جان این زندانی سیاسی است.
*****
از میان ایمیل های دریافتی (ارسالی توسط گل-ناز)
بنی آدم ..!
بني آدم اعضاي يکديگرند
که در آفرينش زيک گوهرند
اگر بود سعدي دراين روزگار
نمي گفت هرگز سخن زين قرار
به دنياي بيداد بيدادگر
که فرمان نگيرد طفل ازپدر
يکي گرد نان ديگري گرد زر
يکي غرق نعمت يکي دربدر
به اين بي خدايان قهّارمست
که در عين نعمت نگيرند دست
که گفتست اعضاي يک پيکرند!
که گفتست اينان زيک گوهرند!
به دزدان کفتار کودک فروش
که آرند دل مادران را به جوش
به مستاق زن باره ي پست کار
کجا گفته ذات خداوندگار!
زيک گوهرست و زيک پيکرست
به آدم که در اصل ديو دَرست
الا سعدي اي شيخ والا مقام
که تا زندگانيست بر تو سلام
در اين روزگاري که آدم کم است
يکي خودسراست ويکي خود پرست
ندانم هنوزم براين باوري!
که گوهرستيزان کنند گوهری..؟
*****
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بدلیل پائین آوردن سرعت اینترنت از سوی رژیم در حال زوال، ناگزیر شده ایم هر صفحه را فقط به یک "پست" اختصاص دهیم. برای خواندن مطالب و دیدن تصاویر و ویدئوهای "پست" های قبلی با مراجعه به "بایگانی وبلاگ" در نوار جنبی (سمت راست) پست و روز مورد نظر را انتخاب کرده و بروی آن کلیک کنید
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بدلیل پائین آوردن سرعت اینترنت از سوی رژیم در حال زوال، ناگزیر شده ایم هر صفحه را فقط به یک "پست" اختصاص دهیم. برای خواندن مطالب و دیدن تصاویر و ویدئوهای "پست" های قبلی با مراجعه به "بایگانی وبلاگ" در نوار جنبی (سمت راست) پست و روز مورد نظر را انتخاب کرده و بروی آن کلیک کنید
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ