سرود ملی: ای ایران ای مرز پرگهر

نقش دولتمردان و رسانه های آمریکایی در شورش 22 بهمن 1357

۱۳۸۸/۰۶/۰۲

دوشنبه: 2/6/1388 (زمان - 00:03 بامداد)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توجه: ما به هیچ حزب، دسته، گروه یا مرامی وابسته نیستیم.
تقاضا داریم برای باز نشر مطالب انتشار یافته درین وبلاگ، نام منبع اصلی را درج نمایید.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

یاران و هم میهنان بامدادتان گرامی باد. اینک دقایقی پس از نیمه شب یکشنبه و آغاز بامداد دوشنبه دوم شهریور ماه است و ما "پست" جدید خود را با مطلب زیر آغاز می نمائیم:
---
از کوزه همان برون تراود که در اوست
گاهی صاف و صادق بودن و حقایق را اگرچه دردناک باشد، پذیرقتن؛ خود نشان شهامت، پاکی، انسانیت و سلامت فکر و روان است بخصوص اگر این خصلت های نیکو در روزنامه نگاران باشد زیرا که این گروه از مردم وظیفه و رسالتی والاتر از چاپلوسی و تحریف حقایق(از روی جبن و ترس و یا برای ادامه انتشار نشریه) بعهده دارند. اگر غیر ازاین باشد باعث دلسردی و عدم اعتماد می گردند حتا ، اگر هنوز به انتشار نشریه ای ادامه دهند و دستگاه حاکمه یا اشغالگر آنان را نیز به سرنوشت سایر نشریات منتقد محکوم و گرفتار ننماید.
روزنامه اعتماد نشریه ای بود که علی رغم همه لغزش های آشکا و پنهان، بدلیل آن که گاهی بی پرده مطالب پشت پرده را انتشار می داد اندک مقبولیتی در جامعه داشت اما با انتشار مقاله ای "صد در صد" مزخرف و بدور از حقایق، مشتش را برای جامعه باز کرد که:
از کوزه همان برون تراود که در اوست" ...!!!
عکس زیر و مطلب مربوطه را از صفحه نخست "روزنام اعتماد" که قرار است تا ساعاتی دیگر نشر و در سطح ایران توزیع گردد برایتان انتخاب کرده ایم و قضاوت درباره این مطلب را به خودتان واگذار می نماییم:
***

همسر ایرانی "بتی محمودی" درگذشت
دکتر بزرگ محمودي که همسرآمریکایی او" بتي"؛ با چاپ کتابي عليه فرهنگ ايران به نام «بدون دخترم هرگز» در دهه 80 جنجالي در غرب برپا کرد، روز شنبه در 70سالگي پس از 25 سال دوري از فرزندش در بيمارستاني در تهران درگذشت.جنجال بتي محمودي عليه همسرش و فرهنگ ايران در سال 1984 ميلادي بعد از چاپ کتاب او، تبديل به فيلم سينمايي نيز شد که با واکنش بسياري از ايرانيان در کشورهاي غربي و همچنين داخل کشور روبه رو شد. فرزند دختر بزرگ محمودي، مهتاب، در زمان جدايي از او چهار سال داشت و توسط همسر امريکايي او بتي از ايران برده شد و پس از آن هيچ گاه اين پدر نتوانست فرزندش را ببيند.فيلم سينمايي «بدون دخترم هرگز» در سال 1991 با هنرپيشگي سالي فيلد در نقش بتي و آلفرد مولينا در نقش دکتر محمودي اکران شد و با مخالفت بسياري از ايرانيان که معتقد بودند فرهنگ آنان به ريشخند گرفته شده است، روبه رو شد.
بتي محمودي در کتاب خود ادعا کرده بود شوهرش او و دختر چهارساله شان را براي سفري کوتاه به تهران آورده بوده و بعداً از خروج آنان از کشور جلوگيري کرده است.بتي محمودي در کتاب «بدون دخترم هرگز» به صورت لخت و عريان به فرهنگ و نحوه زندگي ايرانيان تاخته بود تا جايي که حتي نوع زندگي و غذاهاي ايرانيان را با فضاسازي بي رحمانه يي عقب افتاده تصوير کرده بود. او در تصويري که از غذاي سنتي کله پاچه- که اينک در بسياري از کشورهاي اروپايي و حتي امريکا پخته شده و به فروش مي رسد- در کتاب داده بود، ايرانيان را وحشي خوانده بود. بتي محمودي همچنين به نحوه زندگي ايرانيان تاخته بود که چرا در دستشويي و آبريزگاه هاي خود به جاي کاغذ توالت از آب استفاده مي کنند.بتي محمودي به اتفاق فرزندش چندي بعد از آمدن به ايران به ياري چند قاچاقچي از ايران به ترکيه مي رود و از همان جا شروع به نوشتن کتاب ضدايراني و جنجالي خود مي کند. او که هنگام ازدواج با بزرگ محمودي در ميشيگان امريکا مي زيست، در بازگشت چند مصاحبه جنجالي نيز ترتيب داد و از محل مصاحبه ها و چاپ چندباره کتاب و بعداً فيلم سينمايي ثروتي به دست آورد و اعلام کرد چون جاسوسان شوهرش براي بازگرداندن او و فرزندش فعالند، جاي خود را مشخص نمي کند.اينک که همسر ايراني بتي محمودي در تهران درگذشته است بار ديگر خبرگزاري ها از واقعه يي که 25 سال پيش براي سال ها منبع جنجال عليه فرهنگ ايران بود، گزارش تهيه کرده اند.البته اين گزارش ها زماني براي بار ديگر تهيه مي شود که غربيان بيشتر از گذشته با فرهنگ ايرانيان آشنا شده اند و همچون دهه 80 ابهام موجود در دانش آنان از زندگي ايرانيان نمي تواند به پذيرفتن ادعاهايي منجر شود که بتي محمودي با وارونه سازي عادات در زندگي ايرانيان و بزرگنمايي آنها به فرهنگ ايرانيان تاخته بود.دکتر محمودي سال ها بعد در مصاحبه يي در ايران گفت او نيز تصميم گرفته است کتابي درباره زندگي خود با بتي بنويسد. او گفت اين حق براي او محفوظ است که حتي فيلمي تهيه شود و او در آن سخن بگويد. محمودي درباره فيلم و کتاب بتي گفت؛ آنها يک مساله سياسي از يک طلاق ساده ساخته اند و اضافه کرد او توانسته است مانند هر پدري مراتب عشق و علاقه اش را به دخترش برساند. او البته خوشحال بود که دخترش مانند پدرش دانشجوي پزشکي شده است.او همچنين گفت متاسفانه اگر به امريکا برود به خاطر شکايت بتي دستگير مي شود و در نهايت معتقد بود زندگي او قرباني سياست شده است.
*****
بیانیه اعتراضی حزب مشارکت:
زنان بازداشت شده را به اعترافات ساختگی در خصوص مسائل اخلاقی مجبور می‌کنند
*
بسم الله الرحمن الرحیم
به دنبال مفتضح شدن کودتاچیان و افشای جنایات بی سابقه آنها در حق جوانان این مرز و بوم و عقیم ماندن پروژه اعترافگیری، عوامل عصبانی و خشمگین این پروژه شکست خورده آخرین تلاشهای خود را به کار می بندند تا بلکه بتوانند در چند روز باقیمانده عمرشان، مانع افشای همه نقشههای خود شوند.
همانگونه که از قبل هم مشخص بود عوامل کودتا هیچگونه سند و مدرکی از دخالت اصلاحطلبان و مخصوصاً زندانیان سیاسی در جریان حوادث اخیر نداشته و ندارند. اقدام اول آنها در تهیه اقرار و اعتراف از طریق فشارهای سنگین جسمی و روحی بر زندانیان با شکست کامل روبرو شد و جریان به اصطلاح دادگاههای برگزارشده نشان داد که این جماعت برای فرار از شکست محتوم، حاضر به قربانی کردن همه آبروی نظام و بی حیثیت کردن دستگاه قضائی کشور هستند.
اینک به نظر میرسد در ادامه راه، این گروه قلیل، با تمرکز بر دو شیوه "تفتیش عقاید" و "اجبار بازداشتشدگان بخصوص زنان پاکدامن و نستوه اسیر، به اعترافات ساختگی درخصوص مسائل اخلاقی" باب جدیدی را در روند نجات کودتا آغاز کرده اند.آنها تلاش میکنند سران اصلاحطلب دستگیرشده را که در بی خبری محض به سر می برند و همچنان در انفرادی های روحشکن زندانی هستند، در پروسه طولانی تفتیش عقاید از پای درآورند. خبرهای رسیده حاکی است که از مدتها قبل، بازجوئیها نه حول مسائل انتخابات و نه حول حوادث پس از آن و نه حتی حول فعالیتهای سیاسی افراد است، بلکه صرفاً حول مسائل ایدئولوژیک دور میزند و تلاش میشود تا از زبان این اسیران آزاده، کلمه ها یا جمله هایی در تأیید عقاید باطل و ظالمانه فرقه کودتا بدست آورند و آنرا با شاخ و برگ فراوان منتشر کنند. همچنین خبرهای رسیده حاکی است که بخش عمده ای از دستگیری زنان محترم و متعهد سیاسی تنها و تنها بدین منظور انجام شده است تا با فشار طاقت فرسای روحی و جسمی به حریم خصوصی و خانوادگی آنها، آنان را مجبور به اعتراف اخلاقی علیه خود و افراد دیگر کنند.
به راستی اگر کوچکترین سند مستدل و محکمه پسندی در اختیار بازجویان بود آیا به این اقدامات شنیع و ضدشرعی و ضد قانونی و ضداخلاقی دست میزدند؟ آیا جز این است که میخواهند با حربه های اینچنینی اراده پولادین اسیران خود را بشکنند؟ از سوی دیگر با فشار روزافزون افکار عمومی و بعضی نهادهای مسئول کشوری و خالی شدن پشت مجریان این پروژه ها از سوی حامیان بی چون و چرای آنها - به خاطر افشای کم نظیر رفتارهای قانون شکنانه - به نظر میرسد می خواهند هرچه زودتر خود را از شر پرونده زندانیان سیاسی که روز به روز بیشتر مایه رسوایی آنها میشود نجات دهند.
به همین منظور تشکیل دادگاههای آنچنانی را در دستور کار خود قرار دادند تا با مغشوش کردن فضا و مشوش کردن افکار عمومی و مخلوط کردن حق و باطل، این پرونده ها را با کمترین هزینهای ببندند. شنیده میشود قرار است در دادگاههای آینده از قول سعید حجاریان متنی را قرائت کنند و از آنجا که حجاریان نه به لحاظ جسمانی نه به لحاظ روحی و به خصوص با تجویز داروهائی که مشخص نیست چه می باشد قدرت هیچگونه عکس العملی ندارد، منویات خود را به نام او تبلیغ کنند.
از سوی دیگر شنیده میشود قرار است دادگاههای ضربتی چند دقیقه ای برای بعضی از سران اصلاحطلب برگزار شود درحالیکه نه خود این عزیزان و وکلای آنها هیچگونه دسترسی به پرونده نداشته اند و فرصت تهیه هیچ دفاعیه ای برای آنها فراهم نشده است تا در روز دادگاه مانع از دفاع جانانه و رسواکننده آنها شوند؛ و طبق روال قبلی درصورت اعتراض زندانی یا وکیل او بر اساس آنچه خود رأفت اسلامی میخوانند، یک هفته فرصت دهند تا دفاعیات خود را تنها به صورت "مکتوب" ارائه دهند.
جبهه مشارکت ایران اسلامی با محکوم کردن این اعمال و رفتار که با هیچ منطق شرعی و قانونی سازگاری ندارد از همه مسئولین امر بخصوص رئیس محترم قوه قضائیه، رئیس محترم قوه مقننه، هیأت مخصوص قوه قضائیه برای رسیدگی به امر زندانیان، کمیته ویژه پیگیری مجلس، فراکسیون اقلیت مجلس، و تمامی دلسوزان کشور درخواست میکند با بذل توجه کافی مانع از فرار به جلوی کودتاچیان شوند.
جبهه مشارکت ایران اسلامی خواستار آزادی بی قید و شرط همه زندانیان سیاسی و رسیدگی به نحوه بازداشت، بازجوئی، و چگونگی رفتار با این افراد در زمان بازداشت آنها میباشد و بنا بر این اعتقاد است که اگر واقعاً طبق قانون کسی باید محاکمه شود، باید با رعایت همه موازین آئین دادرسی و با دسترسی کامل متهم و وکیل اختیاری او به تمام پرونده و فراهم کردن فرصت کافی برای تهیه دفاعیه از سوی آنها، دادگاه آنها بصورت علنی و در فضای سالم و آرام برگزار گردد و صدا و سیما نیز تمام این محاکمه را برای ملت پخش کند تا نشان دهد که به لحاظ کار حرفهای، حداقل تعهد رادیو تلویزیون ملی ایران در پخش محاکمه خسرو گلسرخی را دارد.
*****
ادامه وعده هاي اعضاي کميته هاي مجلس در مورد پيگيري حوادث اخير
کميته ويژه درباره بازداشتي ها به لاريجاني گزارش مي دهد
بهارستان نشين ها ديروز باز هم وعده دادند به زودي «روزي» هم به ملاقات فعالان سياسي «بي خبر» خواهند رفت و هم سراغ پاسارگاد و شاپور رفته و «حتماً» گزار ش هايشان را به افکار عمومي ارائه خواهند داد تا مبادا کسي تصور کند کار کميته ها ظاهري است. مجلس تعطيلاتش تمام شد و اعضاي کميته ويژه يکي پس از ديگري به راهروهاي مجلس آمدند و دوربين ها را صدا زدند و مصاحبه کردند و قول دادند به زودي از حال سعيد حجاريان خبر بياورند و خودشان به ديدار مهدي کروبي رفته تا از او حقايق ماجراهايي را که افشا کرده، بپرسند. علاء الدين بروجردي، کاظم جلالي و فرهاد تجري سه نماينده يي بودند از اعضاي کميته ويژه که در برابر رسانه ها همان جمله هايي را که دو هفته پيش با گفتن آن راهرو را ترک کرده بودند، تکرار کردند.بروجردي گفت از حجاريان هنوز بي خبرند و قول مي دهند اين هفته خبر بياورند. کاظم جلالي وقتي مجبور شد دوباره وعده دهد که شايد اين هفته به بازديد شاپور و پاسارگاد بروند، در پاسخ به سوال «اعتماد» که مگر ورود به پاسارگاد خط قرمز نيست، عنوان کرد گر چه شنيده مي شود بازداشتگاه پاسارگاد تحت نظارت سپاه است اما تا کنون در هيچ يک از بازديدها خط قرمزي مبني بر اينکه از نهادهاي زير نظر سپاه بازديد نشود، وجود نداشته است. وي همچنين وعده داد اعضاي کميته ويژه مجلس با مهدي کروبي ديدار کنند و سخنان وي را بشنوند و ادله هاي مربوط به ماجراي ترانه موسوي را دريافت کنند. هر چند در اين بازديدها هم از ملاقات با چهره هايي که تا کنون خانواده هايشان نتوانسته اند با آنها ديدار کنند، خبري نيست. بهزاد نبوي، عرب سرخي، تاج زاده، ميردامادي، عبدالله رمضان زاده، جهانبخش خانجاني و محسن امين زاده از جمله چهره هايي هستند که کاظم جلالي مي گويد به همراه حجاريان به دنبال وقت ملاقات با آنها هستند. کاظم جلالي تاکيد دارد به زودي گزارش کميته ويژه را به لاريجاني مي دهند. هر چند براي ارائه اين گزارش هم مانند گزارش کميته حقيقت ياب، امروز و فردا مي شود، اما جلالي سخنگوي کميته فوق اين سوال را بي پاسخ گذاشت که وقتي کميته هنوز نتوانسته بسياري از درهاي اوين، شاپور، پاسارگاد و ساير بازداشتگاه ها را به روي خود باز کند بر چه اساسي و به استناد چه اطلاعاتي گزارش مي دهد. در اين بين ادامه يافتن روند بازداشت ها هم در مجلس براي برخي از نماينده ها دغدغه ساز شده؛ درست همان لحظاتي که جلالي مي گويد همچنان منتظر رافت اسلامي و آزاد شدن بسياري از بازداشتي ها هستند در آن سوي مجلس برخي از نماينده ها از نحوه بازداشت بازداشتي هاي اخير ابراز نگراني مي کنند. اين گونه فضاي مبهم مجلس سبب شده حتي برخي از نماينده ها هشدار دهند اگر شرايط به همين منوال ادامه يابد و خبري از نتيجه بخش بودن گزارش هاي کميته حقيقت ياب و ويژه نشود، ماجراي تحقيق و تفحص را استارت خواهند زد.محسن نريمان از اقليت مجلس ديروز در گفت وگو با پارلمان نيوز ماجراي تحقيق و تفحص را يک موضوع جدي عنوان کرده و گفته اکثر نمايندگان نسبت به کارايي کميته هاي لاريجاني نااميد شده اند. استدلال اين طيف از نمايندگان هم دسترسي نداشتن نماينده ها به هر آنچه مي خواهند، است. به گفته آنها بايد مجلسي ها بتوانند بدون شرط و شروط از تمام بازداشتگاه ها ديدن کنند. چون نفس تشکيل چنين کميته هايي يافتن گزارش هايي از پشت پرده ماجرا است و قرار هم بود کميته هاي مجلس بتوانند با همه زنداني ها بدون محدوديت ديدار داشته باشند. قدرت الله عليخاني هنوز گلايه مند است و توضيحات بروجردي و تجري را براي ملاقات پنهان با تاج زاده بدون حضور هفت عضو ديگر کميته ويژه قانع کننده نمي داند.او اصرار دارد اراده هايي مانع است تا افراد طيف اصلاح طلب بتوانند به بازداشتگاه ها رفته و براي رفع نگراني ها خبر بياورند.مجلسي ها حتي در مورد سرنوشت کهريزک هم ترديد دارند. از يک سو برخي مي گويند کهريزک تعطيل است و خراب شده اما آن طرف ماجرا بروجردي مي گويد کهريزک خراب نشده و خبر گرفته ساختمان کهريزک هنوز سالم است. هرچند از همين خبر، برخي استدلال مي کنند و مي گويند ادله جرم را نبايد از بين برد.جلالي در پاسخ به سوال خبرنگاري که پرسيد در کهريزک افراد را مجبور مي کردند ورزش هاي سختي کرده و وقتي امتناع مي کردند آزار بدني مي شدند، گفت؛ اين رفتارها به هيچ وجه قابل دفاع نيست اما اينکه چرا دادگاه متهمان کهريزک علني تشکيل نمي شود، به نظر دستگاه قضايي برمي گردد.به هر حال بروجردي در جمع خبرنگاران مصاحبه کرد، جلالي با دوربين ها گفت وگو کرد، فرهاد تجري چند مصاحبه اختصاصي را ترتيب داد اما در سخنان هيچ کدام، خبر جديدي براي تيتر کردن نبود تا بهانه يي شود براي بسياري از خبرگزاري ها تا ديروز تيتر بزنند اعضاي کميته مجلس گفتند «صبر کنيد»، «ان شاءالله گزارش مي دهيم» يا «فعلاً خبري نيست».
*****
از میان ایمیل های رسیده:
نبشتن بهتر است از نا نبشتن
محمدعلي توفيقي
ای برادر! هرچه می نویسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آنچه در این روزها نبشتم همه آن است كه یقین ندانم كه نبشتن بهتر است از نا نبشتن.
ای دوست می ترسم-و جای ترس است -از مكر سرنوشت...
اگر هیچ ننویسم نشاید،
و اگر گویم نشاید،
و هم اگر خاموش گردم نشاید،
و اگر این وا گویم نشاید واگر وا نگویم هم نشاید....
"از رسا له عشق شهید عین القضات"
امروز دو ماهی می شود که مطلبی برای نوشتن قلمی نکرده ام، البته نه از آن جهت که حرفی برای "گفتن" نبوده است و یا حرفهایی برای "نگفتن" داشته ام بلکه بیشتر از "حس غریبی" بوده که این روزها بر جسم و جان و روح و روانم سایه انداخته است. اتفاقا این دو ماه که از نظر حجم حوادث رخ داده و سرعت سیر آنها با چند سال برابری می کند، پیام ها و حرف های زیادی برای گفتن و نوشتن داشته است.سرنوشت تلخی که انتخابات پیدا کرد، همدلی بی نظیری که مردم را برای دفاع از رای شان به خیابان ها کشاند و تاریخ ما را مهمان "جنبش سبز" کرد، برخورد غیرمنطقی و از سر عصبیت با اعتراضات مدنی و مسالمت آمیز مردم، دربند کردن مردمان از سیاستمدار و دانشجو گرفته تا افراد عادی کوچه و بازار، برپایی دادگاه های دسته جمعی و غیرقضایی، پایمردی غیر منتظره نامزدها درکنار مردم، نامه ها و گلایه هایی که هر روز به این سوی و آن سوی ارسال می شوند، اتفاقات دردناکی که قلم از بیان آنها شرمگین است، بسته شدن زندان کهریزک تنها بدلیل یک استاندارد نبودن ناقابل، اعترافات تلویزیونی و ده ها مطلب ریز و درشت دیگر همه و همه موضوعاتی هستند که می شد ساعت ها در مورد آنها قلم فرسایی کرد و یا حتی کتابها نوشت زیرا بعضی از وقایعی که در دو ماه گذشته تازه شاهد آثار آنها بوده ایم، دردهای کهنه ای هستند که اگر با دید آسیب شناسی به آنها پرداخته شود و در یک سیستم پویای اصلاح پذیر مورد توجه قرار گیرند هرکدام به تنهایی قادر به تضمین آینده ی بهتری برای جامعه استبداد زده ما خواهند بود. پس دلیل اصلی ننوشتنم در این دوران کمبود موضوع نبوده است زیرا سوژه هایی برای نوشتن وجود داشت که ارزش برخی از آنها خون بهای عزیزانمان بود.
می توانستم در مورد دوستان دربندم و رنج هایشان بنویسم و یا در مورد آرمان هایی که داشتیم. یا حداقل مانند برخی دوستان که شروع کرده اند به اعتراف نویسی قبل از زندان، من هم در یاداشتی، پخش هرگونه اعتراف تلویزیونی از خودم در مورد برنامه ریزی برای کودتای مخملی وبراندازی، ارتباط با بیگانگان، خوش رفتاری براداران بازجو، انکاردریافت قرص های روانگردان، نفی تقلب در انتخابات و "کویت" بودن زندان را پیشاپیش تکذیب نمایم.اما باز همان "حس غریب" مانع از نوشتن می شد. گرچه رویدادها و حال و هوای روزهای پس از انتخابات در پیدایش(یا حداقل تشدید) این حس خاکستری بی تاثیر نبوده است اما راستش را بخواهید آنچه که این روزها برخی ها با ناباوری نظاره گرش هستند چندان هم برایم عجیب، غیر منتظره و غیرقابل پیش بینی نبوده است که در نتیجه شوک حاصل از آن به "درد ننوشتن" گرفتار شده باشم چه که بارها حداقل در بیانیه های سازمان و سخنان و بحث های دلسوزان در مورد مسیری که به سوی تعطیل جمهوریت، تعلیق آزادی و استبداد دینی است هشدارها شنیده بودم، جالب آنجاست دو سال قبل هنگامیکه در بیانیه کنگره یازدهم سازمان به برخوردهای غیرانسانی و خشن اتفاق افتاده در جریان طرحی موسوم به جمع آوری آنانیکه نیروی انتظامی اراذل و اوباش می نامیدشان اعتراض کردیم و آن را مقدمه ای برای برخوردهای مشابه با فعالان عرصه سیاست دانستیم و صریحا گفتیم: "اگر در برابر چشم و نظر مردم می‌توان نسبت به حقوق قانونی و مشروع افراد بی اعتنا بود و آنها را نقض کرد، چرا نمی‌توان و یا نباید در خفا و حریم خصوصی یا در حبس و زندان مرتکب نقض حقوق مهم‌تر از جمله تعذیب و شکنجه و یا احیاناً سلب حق حیات شد؟" اما خیلی ها این هشدار را جدی نگرفتند و آن را زیاده روی- و به عادت مرسوم تندروی- و بدبینی پنداشتند! بگذریم از این شرح که خود مثنوی هفتاد من کاغذ است و به درد ننوشتنی که از یک حس غریب پدیدآمده بود بازگردیم.
برای کسی که می نویسد، آنچه که بر کاغذ نقش می بندد تنها ردیف شدن حروف و نگاشته شدن جمله ها و یا روان شدن جوهر بر صفحه ای خشک و بی جان نیست بلکه پاره هایی از تن او ست که برای رساندن پیامی، بیان کلمه حقی و یا اعتراض به ظلمی همچون خونی در جان کلمات جاری می شوند و طبیعی است که اگر به بی مهری و یا به قیچی سانسوری گرفتار آیند حس و انگیزه نویسنده به شدت تحت تاثیر قرارمی گیرد. با اینکه بارها مطلبی که برای انتشار نگاشته ام زیر تیغ سانسور بی رحمانه جان باخته است، با اینکه دو نشریه ای که سردبیر آنها بودم به بلای توقیف گرفتارآمدند، با اینکه چندین بار سایت شخصی ام فیلتر شده است و با اینکه در جایی زندگی می کنم که هر از چند گاهی پاسبان ها شاعر می شوند و از فرط تکرار، این مصائب طبیعی می نمایند اما هنوز هم هیچ کدام از این اتفاقات ناگوار برایم عادی نشده و قباحت آنها هر روز برایم بیشتر از روز قبل می شود و هربار که هرکدام از این موارد را تجربه می کنم دوباره برای مدتی به "درد ننوشتن" گرفتار می شوم، چه که قلم "توتم" من است و "کلمه" از چنان شرفی برخوردار است که خدایش به سوگند آراسته است. این حس غریب که قلم را در دستهایم خشکاند و کلمات را به زندان ذهنم گرفتارکرد از آن است که شوربختانه در این روزهای تلخ و سیاه همه این اتفاقات وحشتناکی که هرکدامش به تنهایی می توانست مدتی از صفحه کاغذ دورم نماید با هم برایم اتفاق افتاد و آسمان آبی خیالم را ابرهای تیره به سیاهی کشاندند و دیوهای پلید تردید، قلمم را به زنجیر درکشیدند. اما این "حس غریب" رفتنی است همانگونه که برای همیشه، "ماه" در پس ابرها و "پرومته" در زنجیر نخواهد ماند. بی گمان ایمان و امید به راه سبزی که می رویم و وعده ای که خداوند برای آزادی و رستگاری-در قرائت امروزین، دمکراسی- داده است تحقق خواهد یافت و نباید شک داشت، هرکجا که باشم، هراتفاقی که بیفتد، هرکسی که بر اریکه قدرت باشد و در هر حال، "نبشتن" بهتر است از "نانبشتن".
*****
رژیم ملایان اظهارات مقامات آرژانتين را محکوم کرد
سخنگوي وزارت امور خارجه رژیم ملایان در واکنش به اظهارات مقامات آرژانتين درخصوص جوسازي پيرامون وزير پيشنهادي دولت غیر قانونی خاطرنشان کرد؛ مواضع مقامات آرژانتين دخالت آشکار در امور داخلي جمهوري اسلامي بوده و ما اين اقدام را شديداً محکوم مي کنيم.
به گزارش ايلنا حسن قشقاوي با اشاره به ضرورت توجه به اصول حقوقي همچون اصل برائت، عدم مداخله و احترام به حاکميت ساير کشورها به دولت آرژانتين گفت؛ ما توصيه مي کنيم به جاي فرافکني و سوء استفاده تبليغاتي به دنبال شناسايي مرتکبان واقعي اين اقدام تروريستي باشند که بر اساس اسناد و مدارک موجود در داخل آرژانتين عاملان واقعي آن قابل شناسايي هستند.وي افزود؛ از سال 1994 تا کنون دستگاه قضايي آرژانتين به رغم ادعاي خود مبني بر تحقيقات گسترده يي که انجام شده است نتوانسته حتي يک مورد سند حقوقي، قضايي محکمه پسند عليه ديپلمات ها و مقامات سياسي نظامي کشورمان ارائه دهد يا اثبات کند. حداکثر سند ارائه شده از سوي آرژانتين شهادت هاي غيرمستقيم، سراسر کذب و تناقض گويي هاي برخي از عناصر منافقين يا ديگر عناصر ضد انقلاب است که خود مورد پيگرد سازمان اينترپل هستند.
*****
افشاگری کروبی به خاطر اختلال حواس است!
ساعتی پس از اینکه علی لاریجانی رییس مجلس دستور داد تا کمیته پیگری حوادث اخیر درمجلس به دیدار کروبی بروند و مستندات وی را در تایید آنچه در کهریزک روی داده است دریافت کنند، سایت رجا نیوز، از حامیان تندروی محمود احمدی نژاد، در واکنشی شتابزده هرگونه مدرک ارائه شده از سوی کروبی را منتفی دانست.
این سایت دست به جعل خبری زد که حکایت داشت "پزشک معالج مهدی کروبی" در خصوص وضعیت وی اظهاراتی داشته که ضرورت درخواست سند از سوی کروبی را منتفی می کند.
سایت رجا نیوز که متعلق به فاطمه رجبی، همسر سخنگوی دولت احمدی نژاد است، به نقل از این "پزشک" ادعا کرد شیخ اصلاحات از 16 ماه قبل دچار اختلال حواس شده است.
این سایت بدون ذکر نام پزشکی که ادعا می کند پزشک مهدی کروبی است فقط به اختصار از وی با عنوان دکتر "م " یاد کرده و مدعی شده است نامبرده 11 سال است به عنوان پزشک شخصی کروبی مسئولیت درمان و چک آپ‌های وی را برعهده دارد و نامه‌ای را به همراه پرونده پزشکی کروبی به یکی از مراجع مسئول کشور ارسال کرده و در آن بر هشدارهای خود مبنی بر لزوم کنترل حواس کروبی 70 ساله در در دو سال اخیر تاکید نموده است.
رجانیوز قصد پزشک مورد نظر خود را تنها "از بین نرفتن زحمات پزشکی‌اش در یک دهه اخیر" ذکر کرده و مدعی شده است که او هدف دیگری نداشته است!
سایت فاطمه رجبی همچنین ادعا کرده که هشدارهای پزشک معالج کروبی می تواند کمک شایانی به این روحانی بکند و او را با استناد به فراموشی‌اش از "اجرای حد شرعی" معاف کند.
یک تحلیل گر سیاسی نزدیک به مهدی کروبی با "خنده دار" توصیف کردن "آخرین راه حل ابتکاری هواداران متجاوزان در زندان ها" برای مقابله با افشاگری های کروبی، اظهار داشت: "اگر قرار باشد کسی در عرصه سیاست ایران اختلال حواس داشته باشد، همان فردی است که قبل و بعد از انتخابات دو بار از فوت پدر خود خبر می دهد و در حضور روحانیون ارشد با دست اندازه هاله نور دور بدن خود را نشان می دهد."
*****
یکی از قلدران سپاه اوباشان:
سپاه به اقتضاي نياز بايد وارد فاز نظامي شود
فرمانده سپاه عاشورا گفت؛ سپاه پاسداران صرفاً يک نيروي نظامي، انتظامي و امنيتي نيست بلکه ماموريت سپاه فراتر از اينها صيانت و حراست از دستاوردهاي انقلابي است که محصول خون هزاران شهيد گلگون کفن ايران اسلامي است.به گزارش ايرنا علي اکبر پورجمشيديان فرمانده سپاه عاشورا طي سخناني که در طرح ولايت بسيج طلاب و روحانيون سپاه عاشورا ارائه شد با اشاره به فلسفه وجودي سپاه پاسداران گفت؛ سپاه پاسداران صرفاً يک نيروي نظامي، انتظامي و امنيتي نيست. البته به اقتضاي شرايط و نياز بايد وارد فاز نظامي بشود چنان که در دوران هشت سال دفاع مقدس کارنامه درخشاني از خود به جا گذاشت. فرمانده سپاه عاشورا در پايان افزود؛ استکبار جهاني ديروز مرزهاي ما را تهديد مي کرد، امروز مغزهاي ما را نشانه گرفته است.
*****
داد و هوار رجاله ها در آمده:
قحط الرجال نيست که زنان وزير شوند
يک عضو فراکسيون روحانيون مجلس با انتقاد از معرفي سه زن به عنوان گزينه هاي پيشنهادي براي وزارتخانه هاي آموزش و پرورش، رفاه و بهداشت و درمان گفت؛ در جمهوري اسلامي قحط الرجال نيست که زنان وزير شوند.«سيدمصطفي طباطبايي نژاد» به سايت خبري فردا گفت؛ اگر آقاي احمدي نژاد خود را اصولگرا مي داند بايد در مورد معرفي وزراي زن تجديدنظر کند. اين چهره اصولگرا ادامه داد؛ مراجع بر اساس نظرات فقهي خود به اين استنباط رسيده اند که حضور زنان به عنوان وزير، شبهه شرعي دارد. لذا مجلس و دولت بايد خود را مکلف به تمکين از نظرات مراجع بدانند.
*****
خانواده‏های اسرای در بند:
هر شب روبروی اوین تجمع خواهیم کرد
در حالی که مراسم افطار خانواده‏های اسرای در بند که قرار بود تا پایان ماه رمضان، هر شب در مقابل زندان اوین برگزار شود در شب دوم متوقف شده‏است آن‏ها تاکید کردند که هر شب هنگام اذان در این محل تجمع خواهند کرد.
مراسم افطاری خانواده زندانیان در مقابل زندان اوین تنها در شب اول برگزار شد و حاضرین در مقابل زندان اوین، در شب دوم این مراسم را برگزار نکردند و تنها به گپ و گفت با یکدیگر مشغول بودند. در پاسخ به پرسشی برای یافتن علل برگزار نشدن این مراسم، خانواده تعدادی از بازداشت شدگان گفتند اجازه‌ی برگزاری مراسم افطار را نداده‌اند و گفته‌اند تداوم برگزاری این مراسم شرایط را برای بازداشت شدگان سخت تر می کند. براساس این گزارش، عماد الدین باقی رئیس انجمن دفاع از حقوق زندانیان نیز در جمع خانواده زندانیان، حاضر شد و به آنان امیدواری می داد.
خانواده زندانیان بدون برگزاری مراسم خاصی، روزه شان را در مقابل زندان، افطار کردند. خانمی که خود را از اهالی محل معرفی کرد، با توزیع شله زرد میان خانواده زندانیان با آنها همدردی کرد و گفت این شله زرد را نذر آزادی زندانیان کرده است. مشاهدات خبرنگار ما حاکی است که بعضی فلاکسی آورده بودند و توی لیوان یک‌بار مصرف به بقیه‌ چای می‌دادند. پیرمردی روی پله‌های منتهی به درب زندان نشسته بود و سیگار دود می‌کرد. قاطی جمعیت نمی‌شد و حواسش جای دیگری بود. جلو رفتم و از حالش پرسیدم. سری تکان داد و از پسرش گفت که گویا روز تحلیف وقتی که از کنار خیابان می‌گذشته دستگیر شده و هیچ خبری از او ندارد. گفته‌اند جرمی ندارد و همین روزها آزادش می‌کنند، اما دقیق نگفته‌اند کی. او هم شب سوم است که همین‌جا می‌نشیند و منتظر آزادی فرزندش است. وقتی درب زندان باز شد سیگار دیگری روشن کرد و به سمت درب زندان رفت و حرفش را نیمه‌کاره رها کرد.
خانواده‌های زندانیان با روحیه‌ای که شاید تصورش سخت باشد دور هم جمع شده بودند و گپ می‌زدند. افطار کرده بودند و دیگر آن بی‌رمقی قبل از افطار در چهره‌شان دیده نمی‌شد. سرحال بودند. عمادالدین باقی هم همراه با خانواده‌ و دوستانش در کنار دیگر خانواده‌های زندانیان ایستاده بود و چایی می‌خورند و گپ می‌زدند. ب‌رغم اینکه اعلام کرده بودند در ماه رمضان زودتر زمان آزادی زندانیان را اعلام می‌کنند، هیچ خبری نبود. ساعت از نه گذشته بود و هنوز کسی نه آزاد شده بود و نه خبری از آزادی کسی بود.
اگرچه در شب دوم خانواده زندانیان، همانند شب اول سفره افطار پهن نکردند و گفتند که تحت فشار از این کار خودداری کرده اند ولی بر ادامه برنامه اصرار دارند و اعلام کردند که شب های دیگر ماه رمضان نیز مقابل زندان تجمع خواهند کرد و انتظار دارند مردم نیز به این جمع بپیوندند تا با حمایت مردم زمینه آزادی آنان فراهم شود.
*****
اینجا آگاهی شاپور است...
گزارشی را که درزیر می خوانید توسط فعالین دموکراسی و حقوق بشر انتشار یافته و وضعیت آگاهی شاپور و بخشی از شکنجه های قرون وسطائی که در این بازداشتگاه علیه زندانیان بی دفاع صورت می گیرد را تشریح کرده است. فعالین حقوق بشر و دموکراسی در ایران نوشته اند هدف از انتشار این گزارش از یک سو آگاهی فعالین سیاسی به شرایط این بازداشتگاه و از سوی دیگر جلب توجه نهادهای بین المللی مدافع حقوق بشر نسبت به جنایاتی که در آگاهی شاپور می گذرد، می باشدموقعیت داخلی بازداشتگاه اداره دوازدهم آگاهی شاهپور:بازداشتگاه اداره داوزدهم؛ از بازداشتگاههای مخوف تهران می باشد که زندانیان بی دفاع را در آن جا تحت شکنجه های قرون وسطائی قرار میدهند.
این بازداشتگاه از یک راهروی اصلی که حدود ۵۰ متر طول دارد تشکیل شده است. از وسط این راهرو راهروی دیگری به سمت چپ امتداد می یآبد و طول آن در حدود ۲۰ متر می باشد. در این راهرو ۱۰ سلول وجود دارد که هر سلول آن ۱۰ متر مربع مساحت دارد. ۵ سلول در سمت راست راهرو و ۵ سلول دیگر در سمت چپ راهر قرار دارد. سلولها مقابل هم قرار گرفته اند. به هر کدام از سلول ها بند گفته می شود و به ترتیب از بند۱ تا بند ۱۰ تشکیل شده اند. به این مجموعه سلولها قسمت عمومی بازداشتگاه گفته می شود و تعداد زندانیان که در هر سلول آن نگهداری می شوند گاها تا ۹ نفر می رسید.
سلول های ویژه ی کودکان
در انتهای راهروی اصلی سرویس های بهداشتی قرار دارند و نرسیده به دستشوئی در سمت چپ آن ۲ سلول بنام قرنطینه است که محل نگهداری کودکان دستگیر شده می باشند. اکثر کودکان بازداشتی علاوه بر شکنجه های جسمی مورد تجاوز جنسی و سایر اذیت و آزارهای قرار می گرفتند.
سلولهای انفرادی مخفی
بازداشتگاه آگاهی شاپورراهروی اصلی به سرویس های بهداشتی منتهی می شود. هنگام ورود به سرویس های بهداشتی در سمت راست آن توالتها قرار دارند و در سمت چپ آن روشوئی ها هستند. در کنار این روشوئی ها دربی وجود دارد که جلب توجه نمی کند. این درب به سالن کوچک دیگری می خورد که در آن ۲ در وجود دارد. دربی که در روبرو قرار گرفته است ،درب ورودی قسمت مخفی بازداشتگاه است. ورودی آن در بالای چند پله قرار دارد. در این بازداشتگاه ۷ سلول انفرادی وجود دارد که در کنار هم قرار دارند. در انتهای سری سلولها اتاق پاسداربندهاست.ورود به این محل فقط با هماهنگی صورت می گیرد و بدون تماس تلفنی و هماهنگی قبلی به هیچ وجه امکان رود به اینجا نیست.
شرایط درونی سلولهای انفرادی مخفی بازداشتگاه
کف سلول از موکت پوشیده شده که بسیار کثیف می باشد بر روی آن مدفوع، خون و تهوع زندانیان وجود دارد بطوریکه پاسداربندها هنگامی که قصد ورود به این سلولها دارند با ماسک و دستکش وارد می شوند. سلولها فاقد پنجره می باشند و دربهای آن طوری ساخته شده است که کیپ هستند و هوا را به سختی عبور میدهند.یکی از سلولها وضعیت بدتری دارد و درجه حرارت آن چند درجه از دیگر سلول ها بیشتر می باشد و معمولا کسانی را که قصد قتل آنها را دارند در آنجا نگهداری می کنند. امیر توکلی برازجانی در همین سلول به قتل رسید.علیرغم اینکه به این سلول ها سلول انفرادی گفته می شود ولی ۲ الی ۴ نفر را در آن ها نگهداری می کنند.
قتل زندانیان در زیر شکنجه
تعداد زیادی از زندانیان در زیر شکنجه های قرون وسطائی مامورین ولی فقیه در آگاهی شاپور به قتل رسیده اند که به خاطر تهدیدات و ترس، خانواده های آنها حاضر به صحبت کردن در این مورد نیستند. از جمله کسانی که در این شکنجه گاه به قتل رسیدند. حسین (امیر) توکلی برازجانی ٣٣ ساله می باشد. خانواده وی تحت فشار هستند و تا به حال امکان شکایت کردن و احقاق حقوق خود را نیافته اند. شکنجه هایی که علیه زندانیان اعمال می شود
۱- با انبر دست پوست و نقاط حساس بدن را فشار دادن و زخمی کردن
2- فشردن ناخن های پا با انبردست
3- به مدت طولانی با باطوم و سایر اشیا زندانی را مورد شکنجه قرار دادن
4- از پشت دست بند و پابند زدن و مدت ها در این حالت رها کردن گاها تا یک ماه زندانی به این حالت نگه داشته می شود
5- منگنه کردن نقاط حساس بدن
6- جوجه کباب کردن
7- آویزان کردن به مدت طولانی تا زمانی که زندانی بیهوش شود
8- ندادن آب نوشیدنی به زندانی در گرمای مردادماه به مدت طولانی
9- زندانی در طی روز ۲ بار هنگام رفتن به سرویسهای بهداشتی حق نوشیدن آب دارند در حالی که کیسه بر سر اوکشیده است و حق برداشتن کیسه را هم ندارند
10- در طی ۲۴ ساعت زندانی فقط ۲ بار حق استفاده از سرویسهای بهداشتی دارد آن هم در عرض ۲ دقیقه اگر طولانی تر شود با باتون زندانی را مورد شکنجه قرار می دهند.
11- وادار کردن زندانی به خوردن مدفوعش و غذای بالا آورده
12- تجاوز جنسی به زندانیان و استعمال باتون و شکنجه های جنسی دیگر با دست پاره کردن، این عمل ضد بشری توسط فردی بنام حاج رفیعی صورت می گیرد.
13- زندانی تا یک ماه از استحمام محروم است
۱4- به زندانیان ۲ بار در روز غذا داده می شد. غذای آنها مقدار بسیار کمی نان و سیب زمینی است. زمانهای جیره غذایی آنها ساعت ۱۶:۰۰ بعد ظهر و ساعت ۲۱:۰۰ شب می باشد و شکنجه های دیگر...
اسامی تعدادی از شکنجه گران در آگاهی شاپور
سرهنگ مرتضی رستمی نیا رئیس قبلی بازداشتگاه، سرهنگ کرمی، سرهنگ مدحی و افراد تحت فرمان آنها از جمله شکنجه گران این بازداشتگاه می باشند. پاسدارانی که در سلولهای مخفی زندانیان را شکنجه می کنند با شماره همدیگر را صدا می زنند.
بازداشت شدگان در جریان اعتراضات اخیر مردم ایران
تعداد زیادی از جوانان دستگیر شدند و به این بازداشتگاه منتقل شدند و برای چند روز تحت شکنجه های قرون وسطائی قرار گرفتند.گزارشاتی حاکی از آن است که در حدود ۶۵ نفر از زندانیان زندان کهریزک به آگاهی شاپور انتقال داده شدند.بازداشتگاه آگاهی شاپور زیر نظر نیروی انتظامی اداره می شود که تحت امر ولی فقیه علی خامنه ای می باشد و به اعتقاد او در آنجا علیرغم شکنجه های ضدبشری اعمال شده، استانداردها ولی فقیه رعایت می شود و همچنان به قتل وشکنجه و تجاوز جنسی زندانیان بی دفاع ادامه میدهند.
*****
از میان ایمیل های رسیده (دقایقی پیش):
یکی از هم میهنان بسیار گرامی ما، شیرزنی قابل ستایش که مقیم آمریکا هستند قصه ی پر غصه "مهدی"، جوانی را که در بازداشتگاههای وحشتناک رژیم به کرات مورد تجاوزات کثیف جنسی قرار گرفته و پس از رهایی اقدام به خودکشی نمود (خوشبختانه هنوز در قید حیات است)، برای جلب توجه وجدانهای بیدار یا خفته جهانیان؛ به زبان انگلیسی ترجمه کرده اند و سپس آن را در یوتیوب به نمایش نهادند.
این ویدیو دقایقی پیش به نمایش نهاده شده و لینک آن را همین بانوی بزرگوار برایمان ارسال کردند.

*****
تکذیب "حذف هاشمی رفسنجانی"
تعیین امام جمعه موقت جدید برای تهران

درحالی که از هفته گذشته خبر اضافه شدن یک روحانی تندروی دیگر به جمع امامان موقت جمعه تهران از طریق منابع غیررسمی منتشر شده بود، روز گذشته مدیر روابط عمومی شورای سیاستگزاری ائمه جمعه با تایید اضافه شدن یک امام جمعه جدید جایگزینی وی به جای هاشمی رفسنجانی را تکذیب کرد.
درهمین باره جهانی مدیر روابط عمومی شورای سیاستگزاری ائمه جمعه با تایید انتصاب حجت الاسلام کاظم صدیقی به امامت موقت جمعه تهران جایگزینی وی به جای هاشمی رفسنجانی را رد رد کرده و گفت "آقای صدیقی نیز در كنار دیگر امامان موقت جمعه تهران به وظیفه خطیر اقامه نماز جمعه تهران خواهد پرداخت. مانند آیت الله [احمد] خاتمی كه به امام جمعه موقت تهران منصوب شدند و فردی از امامان جمعه دیگر حذف نشد."
مدیر روابط عمومی شورای سیاستگزاری ائمه جمعه درباره این که "آیا این امام جمعه جدید این هفته نماز جمعه تهران را اقامه می کند" نیز گفت: "اینكه چه كسی امامت جمعه تهران می شود به نظر رهبر معظم انقلاب بستگی دارد و ایشان تعیین می كنند كه چه كسی نماز جمعه را اقامه كند."
این اظهارات عضو شورای سیاستگزاری ائمه جمعه درحالی است که هفته گذشته منابع غیر رسمی خبرداده بودند که "حجت الاسلام کاظم صدیقی یکی از خطبای معروف مجالس مهدیه تهران و هیات رزمندگان اسلام به عنوان جایگزین آیت الله هاشمی رفسنجانی به امامت موقت جمعه تهران منصوب شده است."
کاظم صدیقی علاوه بر این که در محافل تندروی مذهبی دیدگاهی مورد پسند دارد از نظر مواضع به آیت الله احمد جنتی و احمد خاتمی دو امام جمعه موقت دیگر تهران نیز نزدیک است.
پیش از این چهار امام موقت آیت الله امامی کاشانی، احمد جنتی، احمد خاتمی و هاشمی رفسنجانی به ترتیب در نماز جمعه حضور می یافتند که با توجه به اعتراضات اخیر پس از انتخابات در اکثر نماز های جمعه احمد جنتی و احمد خاتمی حضور یافته اند و در این میان هاشمی رفسنجانی تنها یک بار پس از انتخابات در نماز جمعه حضور داشته است.
انتصاب امام جمعه جدید از سوی رهبری برای نماز جمعه تهران در حالی صورت می گیرد که رفسنجانی دو هفته پیش در 23 مردادماه هنگامی که خبر حضور او در نماز جمعه در رسانه ها اعلام و مورد استقبال منتقدان دولت قرار گرفت، در نماز جمعه حضور نیافت.
هرچند پایگاه اطلاع رسانی هاشمی رفسنجانی روز پیش از نماز جمعه 23 مردادماه علت عدم حضور او در نماز جمعه را خواست خود او عنوان کرد اما مسعود مرادی رئیس ستاد اقامه نماز جمعه تهران در این باره اعلام کرد که "انتخاب ائمه جمعه یک روال ترتیبی دارد مگر اینکه موارد استثنایی پیش بیاید و این روال توسط دفتر رهبری و با نظر خود آقا تعیین می شود."
هاشمی رفسنجانی پیش از برگزاری انتخابات نیز از اردیبهشت ماه در نماز جمعه حضور نیافته بود و در نهایت پس از اعتراضات گسترده به نتیجه انتخابات در 26 تیرماه در نماز جمعه تهران حضور یافته و راهکارهایی برای خروج کشور از بحران ارایه کرد که ا اظهاراتش مورد انتقاد شدید چهره های جناح حاکم برکشور قرار گرفت.
رفسنجانی در نماز جمعه 26 تیرماه با انتقاد از شورای نگهبان برای تایید شتابزده صحت انتخابات اعلام کرده بود که برای خروج کشور از بحران مسولان تمام بازداشت شدگان را آزاد کرده و به شکایات کاندیداهای معترض رسیدگی کنند.
همچنین پس از این موضع گیری آیت الله هاشمی در 26 تیرماه و غیبت او در نماز جمعه 23 مرداد ماه او روز شنبه در جلسه مجمع تشخیص مصلحت نظام که در غیاب معنی دار محمود احمدی نژاد و با حضور سران قوای مقننه، قضاییه و اعضای مجمع تشخیص برگزار شد بار دیگر بر به نوعی بر مواضع پیشین خود برای خروج از بحران در کشور تاکید کرد که قسمتی از اظهاراتش با تحریف مواجه شد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی آیت الله هاشمی رفسنجانی، رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام در این جلسه گفته بود "پایبندی به رهنمودهای رهبری انقلاب در مورد بازداشت‌های حوادث اخیر و احقاق حقوق افرادی که حقشان ضایع شده و برخورد با متخلفان را راهگشای مسائل موجود است."
این درحالی بود که برخی پایگاه های خبری به نقل از هاشمی رفسنجانی نوشته بودند که او اعلام کرده "پایبندی به دستورات آیت الله خامنه ای از سوی همه جناح های سیاسی را راهگشای وضع موجود" است.
*****
فاطمه حقیقت جو در گفت وگو با روز:
احمدی نژاد بیمار روانی است
فاطمه حقیقت جو نماینده مجلس ششم شورای اسلامی در گفت وگو با روز با تشریح ویژگی های معرفی سه وزیر زن توسط محموداحمدی نژاد به مجلس گفت که با توجه به عملکرد دولت وی در طی چهارسال گذشته ،این اقدام تنها فریبکاری است.
وی با تقبیح دلایلی که توسط احمدی نژاد برای حضور زنان درکابینه مطرح کرد واز جمله اینکه حضور زنان باعث می شود مردان کابینه رفتارخود وکلماتی که می گویند را کنترل کنند گفت: "چنین اظهار نظر هایی جای تاسف دارد. این نشان می دهد کابینه ای که آقای احمدی نژاد انتخاب کرده آنقدر کابینه ضعیف، سطحی و بی فرهنگی است که باید سه تا زن به کابینه بیاورد که حضور این زنان باعث بشود که آن مردان جوک سکسی نگویند. این نشان می دهد که چقدر وضع این مردان عضو کابینه احمدی نژاد خراب است."
حقیقت جو اقدام احمدی نژاد را از روی فریب کاری وی دانست وافزود: "همان طور که اساس دولت احمدی نژاد برپایه دروغ وفریب مردم است، این تصمیم نیزاز روی خلوص نیت و برای بهبود وضعیت و افزایش مشارکت زنان در سیاستگذاری ها وتصمیم گیری ها نیست. هدف احمدی نژاد از این تصمیم خرید زنان بوده است. چون که زنان در این جنبش سبز در خط مقدم هستند. در مواقع می خواهد بگوید که من سهم شما را داده ام و من را به عنوان رییس جمهور بپذیرید. او از روی فقدان مشروعیت می خواهد با معرفی چند زن به کسب مشروعیت در بین زنان بپردازد. همان طور که با دادن پول به بازنشستگان می خواهد به کسب مشروعیت درمیان آنها اقدام کند این هم اقدامی است برای کسب مشروعیت درمیان بخش دیگری از جامعه. خوشبختانه جنبش زنان خیلی اگاه تر وروشن تر از این است که این گونه اعمال تظاهر آمیز احمدی نژاد را بخورد. چون در پی عدم مشروعیت داخلی این دولت مشروعیت خارجی هم ندارد، می خواهد بگوید که دولت او به مساله زنان توجه دارد."
این نماینده مجلس ششم در خصوص دلایل خود برای فریب آمیز خواندن تصمیم احمدی نژاد را عملکردچهارسال گذشته دولت در حوزه زنان دانست واضافه کرد: "بیشترین توهین ها و تحقیرها در طی این چهار سال به زنان روا شده است. برخوردهایی که نیروی انتظامی در خیابان ها به نام حجاب وارشاد واین موضوعات صورت داده، بازداشت های صورت گرفته زنان ومساپلی از این است نقطه سیاهی در کارنامه احمدی نژاد ایجاد کرده است. نکته دوم نحوه برخوردی است که درخصوص ساعات کاری زنان شاغل داشته است. نکته سوم آنکه آقای شاهرودی در مورد لایحه تنظیم خانواده مطرح کرد که این دولت بوده که بحث تعدد زوجات را به لایحه حمایت از خانواده اضافه کرده است. این موضوع با واکنش گسترده زنان مواجه شد. نکته دیگر انتصاب یک زن بسیار سنتی درچهارسال گذشته به عنوان مسوول امور زنان که او هم دادن فرصت های شغلی به زنان را کاری عبث می دانست و معتقد بود نقش زن در خانه وبچه داری تجلی پیدا می کند. نکته بعدی برخورد با زنان معترض در طی دو ماه گذشته است. گزارش های منتشر شده درخصوص شکنجه وحتی آزار جنسی به این زنان صورت گرفته هنوز پیش چشم ماست که آقای احمدی نژاد حالا آمده سه زن برای کابینه معرفی کرده است. نکته آخر از منظر جنبش این است که هدف این جنبش از درخواست معرفی وزیر در پست های سیاست گذاری بهبود وضعیت زنان است نه صرف نمایش ودکور این زنانی که آقای احمدی نژاد معرفی کرده کارنامه مثبتی از این نظر ندارند. البته من خانم کشاورز را نمی شناسم اما از همین خانم کشاورز هم ما در اعتراض به مشکلات زنان در طی چهار سال گذشته چیزی ندیده ایم ونمی دانیم به صورت کلی مواضع و کارنامه اش در حوزه زنان چیست. اما آن دونفر دیگر یعنی خانم آجرلو و خانم مرضیه وحیددستجردی که هر دو نماینده مجلس بوده و هستند از لوایح ضدزن حمایت کرده اند."
فاطمه حقیقت جو با اشاره به کاربرد لفظ هلو و خوردن آن توسط محمود احمدی نژاد درتوصیف دکترلنکرانی وزیر بهداشت با توجه به ویژگی هایی که به کاربردن این کلمه در فرهنگ عامه دارد گفت: "من به عنوان یک روانشناس معتقدم که آقای احمدی نژاد از مشخصات یک بیمار روانی برخورداراست. اصلا ادم سالمی نیست. کارهای او را ما طی چهارسال گذشته دیده ایم. ایشان فرافکنی هم می کند. یعنی آنچه درضمیرش می گذرد را بیان می کند. معلوم است که خود ایشان هم به لحاظ جنسی دچار مشکلاتی است که از واژه هلو که مفهوم جنسی دارد استفاده می کند. این نشان می دهد که وی بیمار است."
*****
حکومت نمی‌شنود، با دیوار درد دل می‌کنیم
بعید است کسی در این دو ماه در خیابان‌های تهران یا شهرهای دیگر ایران قدم زده باشد و حداقل یک یا چند نمونه از دیوارنویسی‌های معترضان به کودتای انتخاباتی را ندیده باشد. به خصوص در برخی مناطق تهران، به هر گوشه که نگاه کنیم، نمونه‌هایی از دیوارنویسی‌های سبز را می‌بینیم که در بسیاری از آنها نیز جلوه‌های بی‌نظیری از خلاقیت به چشم می‌خورد. گزارش‌گونه‌ای خواندنی و دیدنی برای مخاطبان عزیز «موج سبز آزادی» تهیه شده که دیدنش را به طور ویژه توصیه می‌کنیم.
متن و تصاویر این گزارش با سفارش ما و توسط نویسندگان فعال و خلاق وبلاگ
«دیوارنویسی» تهیه شده که جا دارد از آنها به طور ویژه تشکر کنیم. نسخه پی دی اف این گزارش دیدنی هم که حاوی همین متن و تصاویر است، از آدرس زیر قابل دریافت است:
نسخه PDF این گزارش (کلیک کنید)
*****
از میان ایمیل های رسیده (تا ساعت 4 بامداد)
حسن یونسی (فرزند وزیر اطلاعات سابق)
باز هم نیروهای خودسر؟
شاید هیچگاه موضوع قتلهای زنجیره ای و برخی رفتارهای خشونت آمیز از سوی ماموران امنیتی و نظامی انتظامی و زمینه های آن به درستی موشکافی نشده باشد . اگرچه زمینه های فکری جریانی که خود را محق به چنین رفتارهایی می داند کم و بیش روشن است اما آنچه که لازم است بار دیگر به آن پرداخته شود اینکه چه می شود که عملا عده ای به خود اجازه می دهند درون یک سیستم امنیتی یا نظامی و ظاهرا فارغ از تصمیمات سیستمی دست به رفتارهای غیر قانونی برای حذف فعالین سیاسی دگراندیش بزنند. چگونه می شود که درون یک سیستم افرادی دست به رفتارهای خشونت آمیز و قتل و تجاوز می زنند و مدیران عالی َ خود را از چنین رفتارهایی مبرا میسازند؟ تکرار وقایعی مشابه در طول سالهای گذشته دیگر راه را برای خودسرانه دانستن این رفتارها مشکل کرده است. امروز دیگر مشکل است که بتوان عامه مردم را با چنین توجیهاتی قانع کرد. پرونده قتلهای زنجیره ای در زمان خود با خودسرانه دانستن چند متهم بسته شد اما آنچه که در آن شرایط بر همگان روشن شد اینکه بر فرض پذیرش این توجیه نمی شد از قصور وزیر اطلاعات وقت در نظارت بر سیستم تحت مدیریتش گذشت همین نگاه بود که به استعفای وزیر وقت منجر شد. خاتمی رئیس جمهور وقت معتقد بود ما حق نداریم چنین واقعیتی را از مردم پنهان کنیم برای بازگرداندن اعتماد مردم باید با آنها صادق باشیم .این رویکرد حداقل راه ممکن برای بازگرداندن اعتماد افکار عمومی به سیستمی است که اعتبارش مخدوش شده است و هر نوع رفتار دیگری برای سرپوش گذاشتن به چنین زخمهایی از سوی مردم به معنی همراهی حکومت تعبیر و تفسیر خواهد شد . این روزها بار دیگر بر اثر رفتارهای غیر انسانی با فعالین سیاسی و افراد بازداشت شده اعتبار و حیثیت نظام قضایی و نیروهای نظامی انتظامی به شدت مخدوش شده است به شکلی که بسیار مشکل است که بتوان افکار عمومی را به خودسرانه بودن این رفتارها قانع نمود. از سوی دیگر به نظر می رسد حاکمیت به هیچ وجه حاضر نیست برای احیای اعتماد عمومی قدمی پیش بگذارد و اگر اعتقاد دارد وجود چنین تفکر خشونت آمیزی در سیستم یک غده سرطانی است چرا حاضر نیست دست به یک جراحی بزند ؟ و یا حتی برای حفظ ظاهر اقدام به محکومیت صریح در تریبونهای رسمی نماید تا راه را برای تکرار ببندد. وقتی حاکمیت حاضر به هیچ نوع هزینه ای نیست آیا نباید به مردم حق بدهیم که تعبیر دیگری از این وقایع داشته باشند. وقتی حاکمیت قدمی برای جراحی سیستم و احیای اعتماد عمومی برنمی دارد نباید به مردم حق بدهیم تمامی این بدن را بیمار بدانند. چرا که می پندارند بیماری که عفونت و ضعف جای جای بدنش را فراگرفته باشد دیگر حاضر به جراحی نیست.
*****
مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران
کد خبر : 4220
نگرانی گزارشگران بدون مرز از وضعیت بهمن احمدی امویی و احمد زید آبادی
گزارشگران بدون مرز از آزادی ژیلا بنی یعقوب مطلع شد، این روزنامه نگار با سپردن صد میلیون تومان وثیقه و تا برگزاری دادگاه خود به طور موقت از زندان آزاد شده است.
ژیلا بنی یعقوب برنده جایزه شجاعت در روزنامه نگاری بنیاد رسانه زنان سال ٢٠٠٨ و مدیر سایت کانون زنان ایرانی از رسانه های اینترنتی مدافع حقوق زنان در شبانگاه سی خرداد به همراه همسرش بهمن احمد امویی روزنامه نگار بسیاری از روزنامه های اصلاح طلب دستگیر و به ندان اوین منتقل شدند.
گزارشگران بدون مرز نگران بی اطلاعی از وضعیت بهمن احمدی امویی است. بنا بر اطلاعاتی که به دست ما رسیده است، این روزنامه نگار همچنان در سلول های انفرادی بند ٢٠٩ زندان اوین نگاهداری می شود.
از سوی دیگر روزنامه نگار سرشناس ایرانی احمد زید ابادی که از تاریخ ٢٤ خرداد ماه در بازداشت بسر می برد در وضعیت نابسامانی بسر می برد. این روزنامه نگار در آخرین ملاقات خود به خانواده اش گفته است که ٣٥ روز را درسلولی "قبر" مانند بدون هیچ گونه ارتباطی با جهان خارج بسر برده است. وی در اعتراض به بازداشت خود به مدت ١٧ روز اعتصاب غذا کرده است که با توصیه پزشک درمانگاه زندان اوین اعتصاب خود را شکسته است. این پزشک به وی گفته است " هیچ کس از تو و اعتصاب غذای تو خبر ندارد." خانواده احمد زید ابادی از وضعیت سلامت او اظهار نگرانی کرده اند.
لازم به یادآوری است که همه روزنامه نگاران تا برگزاری دادگاه بصورت " موقت و با سپردن وثیقه" آزاد شده و می توانند دوباره بازداشت شوند. برخی از از این روزنامه نگاران پس از ازادی از سوی نهادهای قضایی امنیتی احضار و مورد بازجویی قرار می گیرند.
*****
از میان ایمیل های رسیده:
غیبت و حضور در جمکران
مسجد جمکران به هیبت و قامت و ساختار و حس و حالِ، فضایی است شبیه جمهوری اسلامی در ایران. نمایی از مذهب است. معنویتی که در بند مناسک ظاهری دین گم شده و فراموش شده است.
من با فلسفه غیبت و ظهور و این قضایا کار ندارم. بنا را بر این می گذارم که آقای احمدی نژاد از ته دل در نیویورک دعای فرج می خواند. فرج امامی که آشکارترین نماد حضورش در ایران، مسجدی است در حاشیه قم، یعنی جمکران.
اصل ماجرا، بنایی است مثل هر بنای مذهبی دیگر، مسجدی با گنبدی آبی که وسط آن کویر می توانست چشم را نوازش ببخشد.
جاده بدی شما را می رساند به محوطه ای با چند گنبد و چند گلدسته و ساختمانی که مدت هاست مثل وب سایت مسجد همه جایش در دست ساخت است.
گویا در عمر دولت آقای احمدی نژاد تصمیم گرفته شده است رونقی به این بنا داده شود که حاصلش چسباندن دو تا گلدسته سفید است به زمین مسجد که با کل فضا و معماری بخش های دیگر اصلا نمی خواند.
در بروشوری که در مسجد به دستمان دادند از قول آیت الله بروجردی نوشته بود که آرزو دارم دو کار بکنم یکی ساخت یک بیمارستان برای قم و دیگری ساخت یک راه برای مسجد جمکران. نه حکومت شاهنشاهی این آرزوی حضرت آیت الله را محقق کرده است و نه حکومت سی ساله اسلامی که انتظار ظهور مهدی موعود ذکر مدام آخرین رئیس جمهورش است.
این بنا هم احتمالا می شد آباد باشد و تر و تمیز و آبرومند اما نیست. این مسجد، سالانه مقصد میلیونها زائر و توریست مذهبی است. اما علاقه مندان به امام غائب ماشین هایشان را در بر بیابانی بی درخت و بی حصار و بی آسفالت و پر از خار پارک می کنند و به سمت گنبدها می روند.
روز نیمه شعبان که روز وفور نذر و شیرینی و شربت هم بود از جمله دیدم که دو سه نفر از جمله یک مامور نیروی انتظامی پشت وانتی که حرکت می کرد و پر از ساندیس بود ایستاده بودند و بسته های آبمیوه را روی زمین به طرف زائران پرت می کردند و از قضا بیست سی نفری دنبال وانت می دویدند و آبمیوه ها را از زمین برمی داشتند.
برای وارد شدن به محوطه داغ و پر خاک مسجد چادر اجباری است و چندین مامور زن و مرد هم هستند و تذکر می دهند که رعایت حجاب از زیارت جمکران واجب تر است. اینجا اصولا همه چیز مامور دارد. بین دستشویی و وضوخانه زنانه و مردانه دو سه مامور مرد نشسته اند که مبادا مردی روی سکوی پشت به دستشویی زنانه بنشیند و برعکس.
نمی دانم احتمال دارد چند تایی از زائران مسجد با نشستن پشت به دستشویی جنس مخالف مرتکب چه فعل حرامی بشوند که برای پیشگیری از آن و رفع و رجوعش سه تا مامور لازم است؟
در روز تولد امام غائب، چند هزار نفر زیر سایه ساختمان نیمه کاره در خاک و خل نشسته بودند. دور و بر چاه عریضه هم به همین شلوغی است. چاه عریضه محلی است که زائران حاجاتشان را روی کاغذ می نویسند و به مقصد امام غائب در چاه می اندازند.
چاه عریضه هم دو قسمت است بخش خواهران و برادران جداست. تعداد زیادی زن و تعداد کمتری مرد مشغول عریضه نوشتن به امام زمان هستند. اما خودشان نمی توانند آن را توی چاه بیندازند. دو نفر مامور بالای سر هر دهانه چاه هستند و عریضه ها را می گیرند و پرت می کنند توی دهانه چاهی که دور تا دورش را نرده فلزی زده اند.
*****
تجاوز جنسی به مثابه نقض حقوق بشر
آرش نراقی
تجاوز جنسی نوعی خشونت در قلمرو مناسبات جنسی است، و می تواند همانند سایر اشکال خشونت (خصوصاً در نظامهای سیاسی و اجتماعی پدرسالار) به ابزاری برای سرکوب و تحمیل سلطه بدل شود. در این نوشتار مایلم به اختصار پاره ای از جنبه های پدیده "تجاوز جنسی" را خصوصاً از منظر اخلاق و فلسفه حق بررسی کنم. بحث من عمدتاً بر سه پرسش زیر متمرکز خواهد بود:
پرسش اوّل: پدیده "تجاوز جنسی" چیست؟
پرسش دوّم: چرا پدیده "تجاوز جنسی" اخلاقاً ناروا است؟
پرسش سوّم: چگونه باید با پدیده "تجاوز جنسی" به مثابه ابزاری سیاسی برای سرکوب و تحمیل سلطه روبرو شد؟
پدیده "تجاوز جنسی" چیست؟ درباره ماهیت تجاوز جنسی دست کم چهار دیدگاه مهّم وجود دارد:
مطابق دیدگاه نخست، تجاوز جنسی را باید "سکس زوری" تلقی کرد، یعنی عمل جنسی ای که با توسل به زور علیه قربانی انجام می پذیرد. به بیان دیگر، فرد تجاوزگر به زور یا از طریق تهدید به زور قربانی خود را مرعوب و مغلوب می کند، مقاومت او را درهم می شکند و خود را بر او تحمیل می نماید. مطابق این دیدگاه، تجاوز جنسی با خشونت یا تهدید به خشونت علیه شخص قربانی ملازم است.
اما این تلقی جامع نیست و تمام مصادیق تجاوز جنسی را دربرنمی گیرد. برای مثال، فرض کنید که مردی فرزند زنی را به گروگان می گیرد، و آن زن را تهدید می کند که اگر تقاضاهای جنسی او را برنیاورد فرزندش را خواهد کشت. اگر این زن در این شرایط برای نجات جان فرزندش در برابر تقاضاهای جنسی آن مرد تسلیم شود، همچنان قربانی تجاوز جنسی است، هرچند که خود مستقیماً قربانی خشونت یا تهدید به اعمال خشونت نبوده است. بنابراین، اگرچه در غالب موارد، تجاوز جنسی با اعمال زور علیه فرد قربانی همراه است، اما این نوع اعمال زور شرط لازم وقوع تجاوز جنسی نیست.
دیدگاه دوّم می کوشد نقیصه دیدگاه نخست را جبران کند. مطابق دیدگاه دوّم، تجاوز جنسی را باید "سکس اجباری" تلقی کرد، یعنی عمل جنسی ای که در آن فرد قربانی تحت شرایط معینی مجبور می شود به رابطه جنسی تن دهد. در اینجا فرد تجاوزگر لزوماً علیه قربانی خود به زور و خشونت متوسل نمی شود، و حتّی او را مستقیماً به اعمال زور یا خشونت تهدید نمی کند، اما قربانیش را به شیوه های دیگری در معرض تهدید جدّی قرار می دهد، مثلاً (مانند مثال فوق) عزیزان او را در شرایطی چندان مخاطره آمیز قرار می دهد که قربانی به اجبار به تقاضاهای جنسی او تن دهد. در این شرایط اگر مقاومت فرد در برابر این تهدیدها درهم بشکند و لاجرم در برابر آن تقاضاهای جنسی تسلیم شود، تجاوز جنسی واقع شده است. بنابراین، مطابق این دیدگاه، تجاوز جنسی وقتی رخ می دهد که فرد تجاوزگر شرایطی فراهم آورد که قربانی خود را فقط با دو گزینه روبرو یابد: یا خطر خشونتی جدّی را برای خود یا عزیزانش انتظار داشته باشد، یا لاجرم به تقاضاهای جنسی فرد تجاوزگر تن دهد. مطابق این دیدگاه، فرد تجاوزگر می تواند قربانی خود را مورد تجاوز جنسی قرار دهد بدون آنکه لزوماً نسبت به شخص قربانی خشونت یا زور فیزیکی آشکاری اعمال کرده باشد. بنابراین، تمام مصادیق "سکس زوری" را می توان "سکس اجباری" دانست، اما تمام مصادیق "سکس اجباری" را نمی توان مصداق "سکس زوری" بشمار آورد.
اما تلقی دوّم (یعنی "سکس اجباری") نیز تمام مصادیق تجاوز جنسی را دربرنمی گیرد. برای مثال، فرض کنید که زنی برای گذران زندگی خود و فرزندانش سخت در تنگنای مالی است، و تنها روزنه امیدش آن است که در اداره ای کاری بیابد. اگر در این شرایط، کارفرما استخدام آن زن را منوط به انجام خدمات جنسی نماید، و آن زن از سر استیصال لاجرم به تقاضاهای جنسی آن کارفرما تن دهد، باید او را قربانی تجاوز جنسی بشمار آورد. در این شرایط، زن و نزدیکان او از جانب کارفرما در معرض خطر یا خشونت فیزیکی قرار ندارند. اما فشار شرایط (در اینجا شرایط اقتصادی) چنان است که آن زن ناچار می شود برخلاف میل خود به تقاضاهای جنسی کارفرما تن دهد. یا به عنوان مثال دیگر، فرض کنید که راننده ای در بیابانی دورافتاده در میانه ناکجاآباد یکباره زنی را مجروح در کناره جاده می یابد. زن از او تقاضای کمک می کند، اما راننده کمک خود را مشروط به آن می کند که زن به تقاضاهای جنسی او تسلیم شود. در اینجا راننده دو گزینه را در پیش روی زن می نهد: یا در آن گوشه دورافتاده با تن رنجور ساعتهای متمادی زیر آفتاب سوزان بماند و بمیرد یا به تقاضاهای جنسی او تن دهد. در این قبیل موارد، برقراری رابطه جنسی بر مبنای "زور" یا "اجبار" (به معنایی مفروض در دیدگاه دوّم) نیست، اما فرد در شرایطی قرار می گیرد که گاه ناچار است برغم میل خود به مناسبات جنسی تن دردهد. این نوع مناسبات جنسی را هم باید مصداق تجاوز جنسی بشمار آورد. بنابراین، اگرچه در غالب موارد، تجاوز جنسی با نوعی اجبار توأم است، اما اجبار(به معنای مفروض در دیدگاه دوّم) شرط لازم وقوع تجاوز جنسی نیست.
دیدگاه سوّم می کوشد موارد نقض دیدگاه دوّم را چاره کند. مطابق دیدگاه سوّم، تجاوز جنسی را باید "سکس نامختارانه" تلقی کرد، یعنی عمل جنسی ای که قربانی برخلاف میل و اراده خود یا به نحو غیرداوطلبانه لاجرم به آن تن می دهد. بنابراین، هرگاه فرد ناچار شود تحت فشار و به رغم میل خود به مناسبات جنسی تن دهد، تجاوز جنسی رخ داده است. در اینجا، "فشار" اعم از "زور" و "اجبار" است، و هرگونه شرایط دیگری را هم که تحت آن فرد قربانی وادار می شود برخلاف میل خود به تقاضاهای جنسی دیگری تسلیم شود، دربرمی گیرد. برای مثال، مطابق این تلقی، استادی که دانشجوی خود را میان رابطه جنسی یا اخراج از دانشگاه مخیّر می کند، اگر بتواند تحت این فشار با دانشجویش رابطه جنسی برقرار کند در واقع مرتکب تجاوز جنسی شده است. بنابراین، تمام مصادیق"سکس زوری" و "سکس اجباری" مصداق "سکس نامختارانه" است، اما هر "سکس نامختارانه" ای لزوماً از جنس "سکس زوری" یا "سکس اجباری" نیست.
اما دیدگاه سوّم نیز خالی از اشکالاتی نیست. برای مثال، فرض کنید که مردی کودکی را می فریبد و با او عمل جنسی انجام می دهد. می توان فرض کرد که در این شرایط زور و اجباری در کار نباشد و کودک به میل خود به چنان رابطه ای تن داده باشد. اما به نظر می رسد که حتّی تحت آن شرایط فرضی هم رفتار آن مرد را باید مصداق تجاوز جنسی بشمار آورد ولو آنکه کودک به میل خود به چنان رابطه ای وارد شده باشد. به عنوان مثال دیگر، فرض کنید که مردی به زنی داروهای روان گردان بخوراند، و زن بی آنکه به خود باشد کاملاً پذیرا و چه بسا مشتاقانه به تقاضاهای جنسی مرد تن دهد. در این شرایط البته زور و اجباری در کار نیست، و زن ظاهراً "بنا به میل خود" درگیر مناسبات جنسی است. اما بدون تردید، این نوع مناسبات جنسی را نیز باید مصداق تجاوز جنسی بشمار آورد. بنابراین، اگرچه در غالب موارد، تجاوز جنسی برغم میل قربانی انجام می پذیرد، اما میل و رغبت قربانی به برقراری رابطه جنسی لزوماً منافی با وقوع تجاوز جنسی نیست.
و سرانجام دیدگاه چهارم می کوشد بر دشواریهای دیدگاه سوّم نیز غلبه کند. مطابق دیدگاه چهارم، تجاوز جنسی را باید "سکس بدون رضایت" دانست، یعنی عمل جنسی ای که قربانی بدون رضایت و توافق مختارانه و آگاهانه به انجام آن وادار می شود. انجام یک فعل بر مبنای رضایت و توافق با انجام آن فعل از سر میل و رغبت متفاوت است. "رضایت" و "توافق" (به معنایی که در اینجا مورد نظر است) مستلزم حدّی از بلوغ فکری، مجال تأمل، آگاهی، و اختیار در مقام تصمیم گیری است. فردی که برای مثال تحت تأثیر داروهای روان گردان از سر میل و رغبت فعلی را انجام می دهد، لزوماً به انجام آن فعل رضایت نداده است.
از جمله پیامدهای مهّم دیدگاه چهارم آن است که مطابق آن باید موارد زیر را مصداق تجاوز جنسی بشمار آورد: (الف) سکس با کودکان، هرچند که کودک به میل خود به رابطه جنسی تن داده باشد؛ (ج) سکس با کسانی که قوای دماغی آنها به طور موقت یا دائم مختل شده است، مانند فردی که تحت تأثیر داروهای روان گردان است یا دچار عقب ماندگی ذهنی است (معلولان ذهنی می توانند تحت شرایط خاصی، از جمله با اذن قیم خود، به رابطه جنسی تن بدهند.)؛ (ج) سکس با کسانی که در معرض اطلاعات نادرست قرار گرفته اند و بر مبنای فریب تن به مناسبات جنسی داده اند (مانند وقتی که برای مثال یک پزشک تحت عنوان معاینه پزشکی با بیمار خود رابطه جنسی برقرار می کند.) در تمام این موارد، حتّی اگر زور و اجباری در کار نباشد، و فرد به میل خود به مناسبات جنسی تن دهد، عمل جنسی را باید مصداق تجاوز جنسی بشمار آورد، زیرا قربانی مطلقاً در شرایطی نیست که بتواند آگاهانه و مختارانه نسبت به برقراری مناسبات جنسی اعلام توافق و رضایت کند.
تمام انواع "سکس زوری"، "سکس اجباری"، و "سکس نامختارانه" مصداق "سکس بدون رضایت" است، اما خلاف آن صادق نیست. بنابراین، به نظر می رسد که دیدگاه چهارم، از جامعیت بیشتری برخوردار است، و به نحو دقیقتری می تواند ماهیت "تجاوز جنسی" را توضیح دهد.
چرا پدیده "تجاوز جنسی" اخلاقاً ناروا است؟ قبح اخلاقی تجاوز جنسی ناشی از زیانهایی است که در نتیجه این عمل بر فرد قربانی تحمیل می شود. این زیانها را می توان بر دو دسته تقسیم کرد: زیانهای ذاتی، و زیانهای عرضی.
(الف) مقصود از "زیانهای ذاتی" آن دسته از زیانهای تجاوز جنسی است که ذاتی آن عمل است، یعنی به محض آنکه تجاوز جنسی رخ می دهد آن زیانها لاجرم و به نحو تخلف ناپذیر حاصل می شود. مهمترین زیان ذاتی ناشی از تجاوز جنسی نقض حرمت بدنی فرد قربانی است. انسان مالک بدن خود است، و بنابراین یکی از بنیادین ترین مصادیق حقوق انسان حق او نسبت به بدن خویش است. به بیان دیگر، انسان حق دارد درباره آنچه در و بر بدن او می گذرد خود تصمیم بگیرد. خوبست برای روشن شدن این معنا مثالی بزنم. فرض کنید که من در کتابخانه نشسته ام و عمیقاً احساس ملال می کنم. ناگهان در گوشه کتابخانه فردی را سرگرم مطالعه می بینم که گردنی کشیده و زیبا دارد. از جای خود برمی خیزم، به او نزدیک می شوم و به آرامی گردن او را می بوسم. فرض کنید که در اینجا من هیچ نیّت سوئی ندارم، و کار من هیچ آسیب جسمانی و روانی نیز به آن فرد وارد نمی کند. اما آیا این عمل من اخلاقاً شایسته و رواست؟ به نظر می رسد که جملگی معتقد باشیم که آن کار اخلاقاً نارواست، زیرا من حریم جسمانی آن فرد را بدون اذن و رضایت او درنوردیده ام- مثل آنکه بدون اجازه کسی به خانه او وارد شده باشم. حقّ فرد نسبت به بدن خویش را گاهی "حقّ کرامت جسمانی" نیز می نامند. در تجاوز جنسی، این حق نقض می شود، زیرا فرد تجاوزگر بدون رضایت قربانی با بدن او تماس فیزیکی برقرار می کند، و حریم جسم او را بدون اذن او در می نوردد.
حقّ فرد نسبت به بدنش سرچشمه حقّ دیگری نیز هست: از آنجا که مناسبات جنسی ناگزیر با نوعی تماس بدنی همراه است، و نیز از آنجا که هر انسانی حق دارد تصمیم بگیرد چه کسی را و تا چه حدّ به حریم جسمانی خود راه دهد، بنابراین، هر انسانی حق دارد شریک جنسی خود و نیز نوع و سطح مناسبات جنسی خویش را با وی خود تعیین کند. فرد تجاوزگر در واقع حقّ تصمیم گیری فرد قربانی را در قلمرو مناسبات جنسی اش نقض می کند.
از سوی دیگر، فرد تجاوزگر با عمل خود (آگاهانه یا ناآگاهانه) خودمختاری یا استقلال فرد قربانی را نیز نشانه می رود، زیرا خودمختاری یا استقلال فرد تأمین نمی شود مگر آنکه فرد بتواند بر مبنای تشخیص خردمندانه خود درباره مقدرات خود مصلحت سنجی و تصمیم گیری کند، و نیز آن تصمیمها را (مادام که مخلّ حقوق دیگران نباشد) به اجرا درآورد. در این صورت، روشن است که اگر حقّ فرد نسبت به بدنش انکار شود، آن فرد بدشواری بتواند مصلحت اندیشهای خردمندانه خود را در مقام عمل تحقق بخشد. به بیان دیگر، حقّ فرد نسبت به بدن خویشتن را باید پیش شرط خودمختاری و استقلال او دانست، و اگر این حق محترم داشته نشود، استقلال و خودمختاری فرد با تهدیدی جدّی روبرو خواهد شد. تجاوز جنسی ناقض حقّ قربانی نسبت به بدن خویشتن است، و از اینرو خودمختاری و استقلال او را نقض می کند.
و سرانجام آنکه، تجاوزگر با عمل خود قربانی خویش را از هویت انسانی اش بیگانه می کند. در واقع، فرد تجاوزگر در گام نخست قربانی خود را موجودی صرفاً جنسی می بیند، یعنی تمام هویت او را به وجه جنسی او فرومی کاهد، و سپس او را به عنوان موجودی یکسره جنسی مورد حمله قرار می دهد. از چشم تجاوزگر قربانی هیچ نیست جز وسیله ای برای ارضای تمایلات جنسی او. به این ترتیب تجاوزگر قربانی خود را از شخص به شیء بدّل می کند، و نیز او را (دست کم به طور موّقت) وامی دارد که هویت خویشتن را از دریچه چشم تجاوزگر بنگرد. این فرآیند گوهر "از خودبیگانگی" است؛ تجاوز جنسی (ولو به طور موّقت) به ازخودبیگانگی قربانی می انجامد.
(ب) دسته دوّم زیانهای ناشی از تجاوز جنسی را "زیانهای عرضی" نامیدیم. مقصود من از "زیانهای عرضی" زیانهایی است که لزوماً و ضرورتاً با عمل تجاوز جنسی ملازم نیست، هرچند در غالب موارد عملاً در نتیجه تجاوز جنسی حاصل می شود. تا آنجا که قربانیان تجاوز جنسی مدّ نظر هستند، زیانهای عرضی تجاوز جنسی را می توان عمدتاً بر دو نوع تقسیم بندی کرد: (۱) زیانهای جسمانی، مانند آسیب یا پارگی اندامهای جنسی، شکستگی استخوان، کبودی و جراحت در اندامهای غیرجنسی، انواع عفونتها، از جمله عفونتهای مقاربتی، و(در مورد زنان) بارداری، و امثال آن. (۲) زیانهای روحی و روانی، مانند احساس ترس و ناامنی دائم، احساس اضطراب، اختلالات شخصیتی، بحران هویت و امثال آن.
همانطور که اشاره شد، در غالب موارد تجاوز جنسی با آسیبهای جسمی و روانی بسیار حادّ و ویرانگر همراه است. اما حتّی اگر قربانیان از هیچیک از این عوارض جسمی و روانی هم رنج نمی برند، عمل تجاوز جنسی همچنان به اعتبار نقض پاره ای از حقوق بنیادین فرد قربانی و نیز مخدوش شدن خودمختاری او عملی اخلاقاً شنیع و ناروا بشمار می آمد.
چگونه باید با پدیده "تجاوز جنسی" به مثابه ابزاری سیاسی برای سرکوب و تحمیل سلطه روبرو شد؟
نکته اوّل آنکه، مسأله تجاوز جنسی را می توان، به معنایی بسیار عام و ساده، آشکارا امری در قلمرو سیاست دانست: از یک سو همانطور که دیدیم، تجاوز جنسی پیش و بیش از هر چیز نقض پاره ای از حقوق بنیادین فرد قربانی است، و از سوی دیگر، یکی از مهمترین وظایف حکومت تأمین و تضمین حقوق شهروندان است. بنابراین، از جمله وظایف حکومت آن است که از طریق وضع قوانین مناسب و التزام به اجرای آن قوانین مانع از نقض حقوق شهروندان، از جمله نقض حقوق ایشان از طریق تجاوز جنسی، شود. به این معنا، نقض تمام حقوق شهروندی را باید امری در قلمرو سیاست بشمار آورد.
اما در اینجا باید میان دو نوع نقض حقوق شهروندی تمایز نهاد: در هر جامعه ای شهروندان عادی گاهی تحت شرایط معینی تکالیف خود را در قبال دیگران زیر پا می نهند و حقوق ایشان را عامدانه یا از روی سهو نقض می کنند. این نوع موارد نقض حقوق شهروندی را باید تحت عنوان "جرم" تلقی کرد. اما در پاره ای موارد، حکومت یا کارگزاران آن، آشکارا یا پنهان، خود حقوق شهروندان را نقض می کنند، یا از نقض حقوق ایشان حمایت می کنند، یا نقض آن حقوق را توسط گروههایی خاص نادیده می گیرند. در این گونه موارد، نقض برنامه ریزی شده و سازمان یافته حقوق شهروندان را توسط حکومت نمی توان صرفاً ارتکاب یک "جرم" (هرچند فاحش) تلقی کرد، بلکه باید آن را مصداق "نقض حقوق بشر" بشمار آورد.
اما تفاوت "جرم" و "نقض حقوق بشر" در چیست؟ شهروند عادی ای که صرفاً مرتکب "جرم" می شود، در واقع مستقل از حکومت و غالباً به نحو سازمان نایافته قانون را زیر پا می گذارد و حقوق دیگری را نقض می کند. در اینجا اوّلاً- شمار کسانی که از عمل آن فرد آسیب می بینند در غالب موارد بسیار محدود است؛ ثانیاً- تخلف و خطای آن فرد اصل ایده حق و عدالت را که بنیان قرارداد اجتماعی در جامعه است مخدوش نمی کند. اما وقتی که حکومت یا کارگزاران آن مستقیم یا غیر مستقیم، به نحو برنامه ریزی شده و سازمان یافته، حقوق شهروندان را زیر پا می گذارند، کار آنها بسی فراتر از نقض یک قانون خاص و محروم کردن یک یا چند شهروند از حقوقشان است. در اینجا، اوّلاً- شمار افرادی که از نقض حقوق شهروندی توسط حکومت یا کارگزارانش آسیب می بینند غالباً بسی پرشمارتر است؛ و ثانیاً- مهمّتر آنکه، در این گونه موارد اصل مفهوم حق و عدالت که بنیان مشروعیت بخش حکومت، و شرط ضمنی یا مصرّح در قرارداد اجتماعی است، نقض می شود. بر این مبنا، اگر برای مثال، سبزی فروش محله در یک نزاع خانوادگی همسرش را به قتل برساند، صرفاً مرتکب جرم شده است، اما اگر حکومتی در متن قانون قتل دگراندیشان را روا بدارد یا دست کارگزارانش را در قتل مخالفان گشوده بگذارد، نه فقط مرتکب جرم شده است، بلکه بالاتر از آن، عمل او را باید مصداق نقض حقوق بشر بشمار آورد. حکومتی که به نحو سازمان یافته و برنامه ریزی شده شهروندان خود را به قتل می رساند، شرط انصاف و عدالت را که مبنای قرارداد اجتماعی (یعنی پیمان میان آحاد ملّـت و نیز میان ملّت و دولت) است زیر پا نهاده است، و در نتیجه مشروعیت نظام سیاسی را مخدوش نموده است. بنابراین، قتل وقتی که توسط یک شهروند عادی انجام می شود صرفاً "جرم" است، اما وقتی که توسط حکومت یا کارگزاران آن به نحو برنامه ریزی شده و سازمان یافته انجام می شود، علاوه بر آن، مصداق "نقض حقوق بشر" نیز هست.
بر این مبنا می توان میان دو نوع تجاوز جنسی تمایز نهاد: "تجاوز جنسی به مثابه یک جرم"، و "تجاوز جنسی به مثابه مصداقی از نقض حقوق بشر". اگر برای مثال، مردی تحت تأثیر شوری آنی زنی را مورد تجاوز قرار دهد صرفاً مرتکب جرمی (هرچند فاحش) شده است. اما اگر حکومت به کارگزاران خود اجازه تجاوز جنسی به مننتقدان یا مخالفان سیاسی خود را بدهد، یا این اقدام کارگزارانش را نادیده بگیرد، در آن صورت دیگر نمی توان این نوع تجاوز جنسی را صرفاً یک جرم در کنار سایر تخلفات متعارف در نظام حقوقی بشمار آورد. در اینجا تجاوز جنسی مصداق آشکار نقض حقوق بشر است. "تجاوز جنسی به مثابه نقض حقوق بشر" در واقع ابزاری است که حکومت برای سرکوب مخالفان و تحمیل سلطه خود به کار می برد، و از اینرو به هیچ وجه نباید با سایر تخلفات قانونی ای که شهروندان عادی مرتکب می شوند، هم عرض تلقی شود. "تجاوز جنسی به مثابه نقض حقوق بشر" جرمی است که بنیان مشروعیت دولت و نظام سیاسی را نشانه می رود.
نکته دوّم آنکه،>حکومتهایی که از تجاوز جنسی به مثابه ابزاری برای سرکوب و تحمیل سلطه بهره می جویند، غالباً می کوشند پدیده تجاوز جنسی را نه بر مبنای "نقض حقوق شهروندی" بلکه به عنوان "بی ناموس کردن فرد قربانی" صورتبندی کنند.
در اینجا دست کم دو تفاوت مهمّ میان "تجاوز به مثابه نقض حق یک شهروند" و "تجاوز به مثابه بی ناموس کردن یک قربانی" وجود دارد:
تفاوت نخست آن است که اگر درک خود را از "تجاوز جنسی" بر مبنای مفهوم "حق" صورتبندی کنیم، در آن صورت این فرد تجاوزگر است که بیش و پیش از هر کس در خور ملامت و سرافکندگی خواهد بود. در تلقی حق مدار هیچ دلیلی برای ملامت قربانی یا سرافکندگی او وجود ندارد. این فرد تجاوزگر است که با نقض حقّ دیگری تکلیف خود را زیر پا نهاده و در خور سرافکندگی و ملامت است.
اما اگر درک خود را از "تجاوز جنسی" بر مبنای مفهوم"ناموس" صورتبندی کنیم (امری که خصوصاً در جوامع پدرسالار شایع است)، در آن صورت (صرفنظر از تمام مشکلات نظری این صورتبندی) عملاً زمینه را برای سرافکندگی و تحقیر قربانی فراهم آورده ایم. مطابق تلقی ناموس مدار، قربانی پس از آنکه تجربه هولناک تجاوز جنسی را از سر می گذراند، به فردی "ناموس دریده" و "بی آبرو" تبدیل می شود، و تازه پس از آن تجربه دردناک باید بار ننگ بی آبرویی را هم بر دوش بکشد. در غالب موارد، رنج "بی آبرویی" برای قربانی بسی جانکاه تر از اصل تجربه تجاوز است. تلقی ناموس مدار، فرد مورد تجاوز را دوبار قربانی می کند.
اما چرا تلقی ناموس مدار، تجاوز جنسی را با "بی آبرویی" یکسان می گیرد؟ این تلقی خصوصاً در متن یک جامعه پدرسالار می بالد. جامعه پدرسالار دست کم سه ویژگی مهّم دارد که زمینه را برای شکل گیری و گسترش تلقی ناموس مدار فراهم می آورد:
ویژگی نخست آن است که در جوامع پدرسالار "مرد بودن" امری بسیار مهّم و خطیر بشمار می آید. اهمیت "مردن بودن" خصوصاً در دو موضع آشکار می شود: در ساختار قدرت، و نیز در متن نظام ارزشی. در جوامع پدرسالار مردان آشکارا در هرم قدرت دست بالا را دارند، و لذا "مردانگی" نماد قدرت و سلطه است. اما مهمترین از آن، "مردانگی" مفهوم کانونی اخلاق پدرسالار نیز هست. برای مثال، در اخلاق پدرسالار مهمترین فضیلت اخلاقی "مروّت" (از ریشه عربی "مرء" به معنای "مردانگی") یا "virtue" (از ریشه لاتین، "virtus"، به معنای "مردانگی") است.
در این چارچوب، "مردانگی" جامع جمیع فضایل والای انسانی است، و "انسان شریف" کسی است که تا حدّ زیادی فضایل "مردانه" را بازمی تاباند. از سوی دیگر، در متن اخلاق پدرسالار غالب آنچه "رذیلت" بشمار می رود تحت عنوان صفات "زنانه" تقسیم بندی می شود. بنابراین، "مردن بودن" فقط نماد قدرت برتر نیست، بلکه علاوه بر آن نماد ارزش والاتر نیز هست. از این روست که در جوامع پدرسالار، امر جنسی با ساختار قدرت و هرم ارزشها پیوند عمیق می یابد، و نقشی که افراد در رابطه جنسی ایفا می کنند تا حدّ زیادی هویت افراد، و ارزش و جایگاه ایشان را در چشم دیگران معیّن می کند.
ویژگی دوّم آن است که در این جوامع پیوند عمیقی میان هویت افراد و مقوله "دخول جنسی" برقرار می شود: یکی از بارزترین مقوّمات "مردانگی" "دخول کردن" است، و یکی از بارزترین مقوّمات "زنانگی" "مورد دخول واقع شدن". به بیان دیگر، هویت فرد بر مبنای نقش او در رابطه جنسی تعریف می شود، و نقش او در رابطه جنسی بر مبنای نسبت او با امر "دخول جنسی" تعیین می گردد. از آنجا که در این چارچوب، "دخول کردن" با "مردانگی" (یعنی نماد قدرت) پیوسته است، انجام کامیابانه آن نشانه قدرت و سلطه است، و از آنجا که "مورد دخول قرار گرفتن" با "زنانگی" (نماد فرودستی) پیوسته است، مورد دخول واقع شدن نشانه ضعف و سلطه پذیری است. در واقع، زبان مناسبات جنسی تا حدّ زیادی با زبان جنگ ( که زبان مناسبات قدرت است) شباهت دارد: در این زبان مرد در عمل جنسی در مقام فاعلیت است و حریف جنسی خود را "به تصرّف در می آورد"، و زن در عمل جنسی در مقام انفعال است، و در برابر حریف جنسی خود "تسلیم می شود" و "به تصرّف درمی آید". از همین روست که در چارچوب جوامع پدرسالار می توان نشانه های آشکاری از پدیده ای به نام "ایدئولوژی دخول جنسی" را مشاهده کرد.
در نگاه پدرسالارانه، دخول جنسی همواره با اعمال سلطه (از جانب مرد) و سلطه پذیری (از جانب زن) ملازم است. البته در شرایط متعارف، مثلاً در روابط زناشویی، این رابطه سلطه تاحدّی به کمک عوامل دیگری (مثل دلبستگی زن و مرد به یکدیگر، خدمات اقتصادی کمابیش متقابل، وجود فرزندان و غیره) پنهان یا تلطیف می شود، و زنان غالباً این نوع مناسبات را طبیعی می انگارند و به آن تمکین می کنند. اما در تجاوز جنسی مناسبات سلطه در روابط جنسی به عریانترین شکلی آشکار می شود. تجاوز جنسی صورت عریان، بی پیرایه، و خشن رابطه سلطه در جامعه پدرسالار است. در اینجا، هیچ آرایه ای چهره خشونت آمیز مناسبات سلطه در روابط جنسی را پنهان یا تلطیف نمی کند.
در این چارچوب، عمل دخول جنسی می تواند فحوای سیاسی آشکاری بیابد و به عنوان ابزاری برای اعمال سلطه، سرکوب، و تحقیر به کار گرفته شود. در این چارچوب، زنی که مورد تجاوز قرار می گیرد مقهور سلطه فردتجاوزگر می شود تا به یاد داشته باشد که در هرم قدرت در مرتبه "فروتری" قرار دارد، و نیز در این چارچوب مردی که مورد دخول جنسی قرار می گیرد در واقع به مرتبه "فروتر" زنان تنزل داده می شود. در تجاوز سیاسی فرد تجاوزگر می کوشد قربانی اش را وادارد که خود را حقیر و فرودست بداند و در ارزش انسانی خود تردید کند.
ویژگی سوّم خصوصاً در مورد زنان قربانی صادق است: در متن جامعه پدرسالار زنان به معنای واقعی کلمه مالک بدن خود نیستند. در واقع مالک اصلی بدن زنان پدران یا شوهران آنها هستند. پیش از ازدواج بدن زن به پدر او تعلق دارد، و پس از ازدواج مالکیت آن به شوهر آن زن انتقال می یابد. به همین دلیل است که در جوامع پدرسالار، تجاوز به یک زن تجاوز به ناموس پدر و همسر او بشمار می آید. تجاوز به زن، احساس غرور و عزّت نفس مردی را که "صاحب" بدن آن زن است (یعنی پدر یا شوهر) عمیقاً جریحه دار می کند تا جایی که گاه داغ آن "ننگ" را جز با محو زن قربانی نمی توانند تاب آورد. بنابراین، در این شرایط، زن قربانی نه فقط رنج جانکاه تجاوز جنسی را بر دوش می کشد، بلکه علاوه بر آن، خود را مایه سرافکندگی و خواری خانواده خود می یابد، و چه بسا سرانجام "مردانگی" جریحه دار شده مردان قوم او را قربانی خشونتهای شنیع تری بکند. در اینجا، تجاوز جنسی به هتک آبرو و حرمت زن قربانی منحصر نمی ماند و خانواده او را نیز دربرمی گیرد.
در این بستر است که تلقی ناموس مدار از تجاوز جنسی متولد می شود. مطابق این تلقی، تجاوز جنسی که با دخول جنسی همراه است، کانون هویت فرد قربانی (و اطرافیان او) را نشانه می گیرد، و از این طریق می کوشد او را به عنوان فردی که "به تصرّف درآمده" و "مقهور شده" است، زبون سازد. در چارچوب این تلقی است که به فرد مورد تجاوز القاء می شود که "ناموس" یا "آبرو" یا "کرامت" خود را درباخته است.
اما تفاوت دوّم میان تلقی حق مدار و تلقی ناموس مدار از این قرار است: در تلقی حق مدار، واکنش عاطفی متناسب با تجاوز "خشم" است، اما در تلقی ناموس مدار، "شرم" یا "سرافکندگی است. خوبست در این باره توضیح کوتاهی بدهم: در تلقی حق مدار از تجاوز جنسی، نقض حق قربانی مصداق بی عدالتی است، و از منظر اخلاقی، مهمترین واکنش عاطفی متناسب با بی عدالتی و ظلم خشم است. این نوع خشم اخلاقاً روا واکنش عاطفی فعّالی است که از سر شناخت در برابر زیانها و آسیبهای ناعادلانه برانگیخته می شود. یکی از مهمترین ویژگیهای شهروندان یک جامعه آسیب پذیری آنها در برابر زیانهایی است که دیگران بر ایشان تحمیل می کنند. "خشم اخلاقاً روا" آحاد جامعه را در برابر این گونه تعرضها هوشیار و در حالت آماده باش نگه می دارد، و به ایشان انگیزه و شور دفاع از خود و دفع شرور را می بخشد. به این معنا "خشم اخلاقاً روا" را باید نیروی عاطفی فعّالی دانست که اگر با بینش کافی همراه باشد، می تواند به عنوان نیرویی سازنده و تصحیح کننده در حفظ کرامت، عزّت نفس، استکمال شخصیت، و نیز آزادی عمل شهروندان عمل کند. در مدل حق مدار، قربانی تجاوز جنسی آن واقعه را تضییع حق انسانی خود تلقی می کند، و در نتیجه شعله خشم سازنده در وجودش زبانه می کشد. این خشم برای انتقام جویی و اعمال خشونت متقابل نیست، این خشم نشانه حس و حساسیت عاطفی مثبت او نسبت به عدالت است، و او را در مقام جبران آن بی عدالتی و اعاده حقوق پایمال شده اش گرم پوی نگه می دارد.
اما در چارچوب تلقی ناموس مدار، واکنش عاطفی قربانی نسبت به تجربه تجاوز جنسی پیش و بیش از هر چیز احساس "شرم" و "سرافکندگی" است. نگاه ناموس مدار قربانی را وامی دارد که خود را از چشم تجاوزگر ببیند، یعنی خود را انسانی ببیند که هویتش یکسره در وجه جنسی او خلاصه شده است، و عمل دخول جنسی کرامت و حیثیت او را لکه دار کرده و او را به مرتبه انسانی فروتری تنزل داده است. نگاه ناموس مدار قربانی تجاوز را وامی دارد که آبرو یا ناموس خود را از دست رفته ببیند، و در نتیجه تصویری از خود بیابد که از تصویر آرمانی او و جامعه اش از یک انسان پاکیزه و فضیلت مند فاصله دارد. درک این فاصله احساس شرم یا سرافکندگی را در روح و روان قربانی برمی انگیزد. "شرم" واکنش عاطفی منفی فرد نسبت به مشاهده نقصانهای خویشتن ( یا دست کم آنچه او نقصانهای خویشتن می پندارد) است- عاطفه منفی ای که روح قربانی را فلج می کند و وحدت شخصیت او را به مخاطره می افکند. حکومتی که از تجاوز جنسی به عنوان ابزاری برای سرکوب و تحمیل سلطه بهره می جوید در واقع می کوشد تا این احساس شرم و سرافکندگی ویرانگر را در روان قربانی بنشاند. این احساس ویرانگر به طور خودکار و بدون دخالت فرد تجاوزگر رفته رفته خوره وار روح و شخصیت قربانی را به مرز فروپاشی می برد.
به نظر می رسد تلقی حق مدار هم از حیث نظری و هم از حیث عملی بر تلقی ناموس مدار برتری دارد، و مبنای اخلاقاً دفاع پذیرتر و سازنده تری را برای فهم و رویارویی با مقوله تجاوز جنسی، خصوصاً در قلمرو سیاست، فراهم می آورد.
حاصل آنکه، تجاوز جنسی را باید عمل جنسی ای دانست که قربانی بدون رضایت و توافق مختارانه و آگاهانه به انجام آن وادار می شود. این رفتار جنسی پیش و بیش از هر چیز ناقض پاره ای از حقوق اساسی فرد قربانی، از جمله حق او نسبت به بدن خویش، است. بنابراین، وقتی که حکومت به نحو برنامه ریزی شده و سازمان یافته به کارگزاران خود (مستقیماً یا تلویحاً) جواز می دهد که منتقدان و مخالفان خود را از طریق تجاوز جنسی منکوب نمایند، این اقدام را باید مصداق نقض حقوق بشر و بسی فراتر از ارتکاب یک جرم متعارف بشمار آورد. در این شرایط تجاوز جنسی از حدّ تضییع حقوق فرد قربانی فراتر می رود و بنیان مشروعیت حکومت را در معرض تردید قرار می دهد. برای رویارویی با آسیبهای ویرانگر تجاوز جنسی باید زمینه های فرهنگی و اجتماعی این پدیده را نیز مورد بررسی قرار داد. تصحیح تلقی عمومی از مقوله تجاوز جنسی می تواند تا حدّ زیادی از میزان و شدّت آسیبهایی این عمل بر قربانیان بکاهد. به نظر می رسد که مسأله تجاوز جنسی را باید تحت عنوان نقض حقوق قربانی صورتبندی کرد نه نقض ناموس و آبروی او. تجاوز جنسی را نباید چنان فهمید که فرد مورد تجاوز هویت خود را ویران و کرامت انسانی اش را برباد رفته ببیند. احساس گناه، شرم و سرافکندگی درخور تجاوزگران است نه قربانیان.
*****
فعالان حقوق بشر در ایران
کد خبر : 4244
20روز بی خبری مطلق از عبدالله مومنی
درحالی که قریب به بیست روز از ملاقات همسر و فرزندان عبدالله مومنی سخنگوی دربند سازمان دانش آموختگان ایران با او می‌گذرد، طی این مدت آنها در بی خبری مطلق از وی به سر می‌برند.
خبرگزاری هرانا : درحالی که قریب به بیست روز از ملاقات همسر و فرزندان عبدالله مومنی سخنگوی دربند سازمان دانش آموختگان ایران با او می‌گذرد، طی این مدت آنها در بی خبری مطلق از وی به سر می‌برند.به گزارش ادوار نیوز اواسط مردادماه وقتی برای اولین بار خانواده مومنی موفق شدند با وی در حیاط زندان اوین ملاقات کنند، همسر مومنی علیرغم تاکید و تهدید ماموران امنیتی در گفتگو با رسانه‌ها به افشاگری در مورد وضعیت وخیم جسمی عبدالله مومنی پرداخت و در اظهاراتی که بازتاب وسیعی به همراه داشت گفت: "همسرم شدیدا تحت فشار روحی و جسمی و شکنجه است و نزدیک 20 کیلو وزن کم کرده است". خانم آدینه وند افزود: "آن کسی که امروز دیدیم اصلا عبدالله مومنی نبود؛ فقط یک پوست و استخوانی بود که تعادل روحی و روانی و قدرت حرف زدن وایستادن و راه رفتن نداشت.هیچ چیزی از عبدالله نمانده است".اما در حالی که این ملاقات بیش از آنکه مرحمی بر زخم‌های خانواده مومنی باشد موجب نگرانی آنها شد، به نظر می‌رسد افشاگری همسر مومنی در مورد شکنجه‌های جسمی و روحی وارده به همسرش، موجب شده تا عوامل امنیتی هرگونه تماس تلفنی یا ملاقات را از عبدالله مومنی دریغ کنند.در این رابطه حسن اسدی زیدآبادی،‌عضو شورای مرکزی سازمان ادوار تحکیم وحدت می‌گوید:‌ "مشاهدات همسر آقای مومنی حکایت از آسیب‌های شدید جسمی به ایشان دارد و 20روز بی خبری از وضعیت عبدالله مومنی با توجه به شرایطی که از وضعیت جسمی او و زندان‌های کشور سراغ داریم، ما را نسبت به سلامتی وی به شدت نگران کرده است".گفتنی است، سازمان دانش آموختگان ایران پیش از این در بیانیه خود تاکید کرده بود که احمد زیدآبادی و عبدالله مومنی دبیرکل و سخنگوی این سازمان را گروگانهایی در اختیار سپاه پاسداران می‌داند.
*****
محسنی اژه‌ای دادستان کل کشور شد
محسنی اژه‌ای، وزیر اطلاعات دولت پیشین احمدی نژاد به عنوان دادستان کل کشور انتخاب شد. وزیر اطلاعات دولت نهم یک هفته پیش از پایان دوره نخست ریاست جمهوری احمدی‌نژاد از سوی وی برکنار شده بود.
به گزارش خبرگزاری نیمه رسمی مهر، عصر روز یکشنبه در جلسه مشورتی صادق لاریجانی رئیس جدید قوه قضائیه با قضات دیوان عالی کشور غلامحسین محسنی‌اژه‌ای، «با کسب رای اکثریت قاطع قضات دیوان عالی کشور» به عنوان دادستان جدید کل کشور انتخاب شده است.
وی به عنوان دادستان جدید کل کشور جانشین قربانعلی دری نجف‌آبادی می‌شود، که وی نیز سابقه حضور در وزارت اطلاعات در دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی را داشت که به دنبال افشای نقش وزارت اطلاعات در قتل‌های زنجیره‌ای مجبور به کناره‌گیری شد.
اژه‌ای پیش از انتخاب شدن به عنوان وزیر اطلاعات از سوی احمدی نژاد در قوه قضاییه جمهوری اسلامی ایران شاغل بود و به ویژه پس از قضاوت در دادگاه رسیدگی به اتهام‌های غلامحسین کرباسچی شهردار پیشین تهران در سال ۱۳۷۷ معروف شد.

در جلسه مشورتی صادق لاریجانی با قضات دیوان عالی کشور همچنین آیت الله گرکانی امام جمعه اراک و نماینده ولی فقیه در استان مرکزی به عنوان رییس جدید دیوان عالی کشور انتخاب شده است.
رئیس پیشین دیوان عالی کشور در دوران ریاست هاشمی شاهرودی بر قوه قضائیه حسن مفید بود که چهره چندان خبرسازی به شمار نمی‌آمد.
علاوه بر تایید احکام اعدام صادر شده از سوی دادگاه‌ها یکی دیگر از وظایف قانونی دیوان عالی کشور رسیدگی به تخلفات رییس جمهور است.
به دنبال انتصاب صادق لاریجانی به ریاست قوه قضائیه از سوی آیت الله علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، گزارش‌هایی در باره احتمال تغییراتی گسترده در این قوه منتشر شده بود.
در همین راستا پیشتر خبرگزاری‌ مهر اعلام کرده بود که رییس جدید قوه قضاییه قصد دارد، مرتضی بختياری را به عنوان جانشین سعید مرتضوی دادستان تهران انتخاب کند، این در حالی است که بختیاری از سوی احمدی‌نژاد به عنوان وزیر پیشنهادی برای وزارت دادگستری به مجلس معرفی شده است.
*****
افشای جزیات بیشتری از دفن مخفیانه اجساد جانباختگان در بهشت زهرا
تجری عضو کمیته ویژه کمیسیون امنیت ملی مجلس برای پیگیری وضعیت بازداشتگاه‌ها و بازداشت‌شدگان پس از انتخابات خبر منتشره دفن دسته جمعی کشته شدگان حوادث اخیر در بهشت زهرا را فقط پس از چند ساعت از انتشار آن و بدون هیچگونه تحقیق و بررسی تکذیب کرد.
این عضو اصولگرای راهیافته به مجلس هشتم به خبرنگار پایگاه خبری فراکسیون خط امام(ره)مجلس "پارلمان‌نیوز" ، در حالی که رسوایی رفتارها در بازداشتگاهها گوش فلک را کر کرده است و حتی جنتی هم بر بدرفتاریها صحه گذاشته، با تاکید گفته است:"آنچه که ما در این مدت دیده‌ایم شفافیت در نحوه بازداشت‌ها و برخوردها بوده است"
پایگاه اطلاع رسانی نوروز در روزهای گذشته خبری را منتشر کرد مبنی بر اینکه در روزهای 21 و 24 تیرماه پیکر دهها نفر از هموطنانمان بدون شناسائی و بدون درج مشخصات شخصی و صرفا با یک شماره جواز دفن در قطعه 302 بهشت زهرا به خاک سپرده است که این خبر بطور شتابزده از سوی آقای تجری راهیافته به مجلس هشتم ، که ظاهرا خود مسئولیت پیگیری و تحقیق در این باره را دارد ، تکذیب شد .
آقای تجری از آنجا که بر دفاع از حقوق مردم سوگند یاد کرده است خوب بود قبل از تکذیب این خبر برای حمایت از مردمی که با رای آنها به مجلس راهیافته و برای دفاع از حقوقشان سوگند شرافت خورده اند لااقل چند دقیقه ای وقت می گذاشتند و تا بهشت زهرای تهران قدم رنجه! می فرمودند تا دریابتد در قطعه 302 قبور دهها نفر از هموطنانمان را که بدون نام و صرفا بر اساس شماره جواز دفن به خاک سپرده شده اند ! حالاهم دیر نشده و جهت اطلاع ایشان و هر مسئولی که خود را نسبت به حقوق شهروندان ایرانی مسئول می داند و خواهان پیگیری و تحقیق پیرامون این موضوع می باشد بر آن شدیم تا شماره جوازهایی راکه برای دفن این عزیزان جانباخته صادر شده و در بالای سر این قبور تا این ساعت نصب بوده است منتشر نماییم تا شاید آقای تجری و دیگر دوستانشان کمی هم به وظایف اصلیشان که دفاع از حقوق و منافع این مردم است بیاندیشند.
21/4/88
-------------------------------------
2767-2866-2815-2649-2581-2553-2691-2619-2461-2747-2857-2704-2618-2674-2698-2615-2673-2705-2699-2584-2075-2063-2494-2530-2310-2476-2513-2596
24/4/88
-------------------------------------
2257-2288- 2233-2273-2411-2247-2079-2164-2172-2199-2196-2053-1920-1903-1898-2040
مردم تهران می توانند با حضور در بهشت زهرا و در قطعه 302 که در قسمت جدید این قبرستان واقع شده است ضمن مشاهده این قبور به مقام این شهدا ادای احترام کنند. پایگاه اطلاع رسانی نوروز در روزهای آینده و در زمان مقتضی تصاویر و فیلمهای دریافتی در مورد این واقعه را منتشر می کند.
آقای تجری چندی پیش بعد از آنکه بازجوها موفق به گرفتن اعتراف از مصطفی تاج زاده نشدند، با رفتن به زندان اوین و دیدار تائید نشده ای با وی با نقل این موضوع که تاج زاده انتخابات را سالم دانسته است به کمک بازجویان آمد و آن را به تیتر یک روزنامه های حامی جریان احمدی نژاد تبدیل کرد
آقای تجری چندی پیش با دیدار از مصطفی تاج زاده در زندان اوین به عنوان عضو کمیته پی گیری کمسیون امنیت ملی، و نقل این موضوع که تاج زاده انتخابات را سالم می داند، به کمک بازجویان آمد و کاری که آنها در بازجویی هایشان نتوانسته بودند به آن برسند وی به سرانجام رساند و رسانه های حامی دولت برآمده از کودتا این مطلب را به عنوان اعتراف تاج زاده منتشر کردند.اما سوال اصلی اینجاست چرا تجری خود را موظف می داند نسبت به هر خبری واکنش نشان بدهد؟
فیلمی از قبرهای بی نام قطعه "302"

*****
توزیع گوشت بز افغانی در بازارهای ایران برای کاهش قیمت گوشت
در حالی که سه روز از ماه رمضان می‌گذرد و هنوز وعده توزیع گوشت گرم و ارزان عملی نشده است، آگاهان امر از واردات گسترده بز از افغانستان خبر می‌دهند.
در حالی که سه روز از ماه رمضان می‌گذرد و هنوز وعده توزیع گوشت گرم و ارزان عملی نشده است، آگاهان امر از واردات گسترده بز از افغانستان خبر می‌دهند. بر این اساس، این فرضیه قوت گرفته است که، گوشت‌هایی که قرار است از امروز در تهران و به قیمت هر کیلو کمتر از 7‌هزار تومان توزیع شود، گوشت گوسفند و گوساله وعده داده شده دولت نیست و اساساً گوشت بز است.
به گزارش خبرنگار اعزامی خبر به زاهدان، طی روزهای اخیر گله‌های متعدد بز افغانی از طریق مرز شرقی کشور وارد استان سیستان و بلوچستان شده است.
قاسم نوده فراهانی، رئیس شورای اصناف کشور نیز با تأیید تلویحی واردات گوشت از افغانستان روز گذشته به خبرنگاران گفت: «نخستین محموله گوشت قرمز به میزان 30 تن از سیستان و بلوچستان به‌زودی وارد تهران می‌شود.» هر کیلوگرم از این گوشت، کمتر از 7 هزار تومان عرضه خواهد شد. فراهانی افزود: هنوز قیمتی برای عرضه گوشت گوسفند در بازار تهران تعیین نشده اما احتمالاً 20 تا 30 درصد پایین‌تر از قیمت کنونی بازار خواهد بود. به گفته رئیس شورای اصناف کشور قرار است هر روز تا زمان تعدیل قیمت گوشت قرمز بیش از 15‌تن گوشت از سیستان و بلوچستان به تهران منتقل شود.
فراهانی مدعی است: «گوساله‌ها و گوسفندهایی که در سیستان خریداری می‌شود از کشورهای همجوار وارد شده است که پس از سه ماه قرنطینه و اطمینان از سلامت آن، این دام‌ها در بازار سیستان عرضه می‌شود.» این درحالی‌است که منابع آگاه در سیستان و بلوچستان می‌گویند: امکانات قرنطینه در این منطقه در حدی نیست که بتوان روزانه 30 تن گوشت را نگهداری و کنترل کرد.
گفته می‌شود همزمان با اقدام دولت، دام‌های وارداتی از افغانستان از سوی دامداران بلوچ نیز خریداری و در شهر‌های مرزی ذبح و گاه با کامیون‌های فاقد امکانات لازم برای حمل بهداشتی گوشت به تهران منتقل شده که همین امر سبب فساد بخشی از گوشت‌های وارداتی از افغانستان شده است.
کارشناسان معتقدند، گوشت‌های وارداتی بز از افغانستان سرشار از انگل است. منشأ تب برفکی که دو سال پیش در کشور شیوع یافت هم به دلیل واردات گوشت از افغانستان به شهر‌های مرزی بود.
این درحالی‌است که گوشت‌های وارداتی به کشور از انواع و اقسام کشورها به ایران وارد می‌شود که آخرین آن افغانستان است. پیش از این نیز گوشت گوساله منجمد برزیلی به قیمت 5 هزار تومان وارد کشور شد که حرف و حدیث‌های خاص خود را برانگیخت. همچنین کارشناسان تغذیه می‌گویند، گوشت بز طبع سردی دارد اما کم دنبه و چربی است و تشخیص آن با گوشت گوسفندی چندان آسان نیست. گوشت بز سفت و دیرپز‌تر از گوشت گوسفند است و کمی هم بدبوست. قیمت گوشت بز از گوشت شتر هم ارزان‌تر است اما هنوز مشخص نیست در تهران تا چه میزان ارزان‌تر از هر کیلو 7 هزار تومان فروخته خواهد شد.
گفتنی است، دولت برای تأمین نیاز گوشت داخل در آستانه ماه مبارک رمضان با بی‌برنامگی مواجه شد و همین امر سبب شد تا قیمت گوشت به شکل فزاینده بالا برود به صورتی که قیمت یک کیلو گوشت گوساله بین 12 تا 14 هزار تومان در تهران فروخته شد و واکنش‌هایی را درپی‌داشت. اعتراضات بر افزایش قیمت گوشت سبب شد تا دولت برای تأمین بازار به واردات گوشت بپردازد.
*****
گفتگوی کمیته ویژه مجلس با کروبی
عضو کمیته ویژه مجلس شورای اسلامی برای بررسی وضعیت بازداشت شدگان از دیدار امروز این کمیته با مهدی کروبی رئیس سابق مجلس با هدف بررسی مستندات وی خبر داد.
فرهاد تجری عضو کمیته ویژه مجلس در گفتگو با خبرنگار پارلمانی مهر، با اعلام این خبر اظهارداشت: این دیدار که ساعت 4 بعد از ظهر انجام می شود ، با حضور تعدادی از اعضای کمیته ویژه خواهد بود.
تجری که خود نیز در این دیدار حضور خواهد داشت، گفت: هماهنگی های لازم با آقای کروبی برای انجام این دیدار انجام گرفته است.
وی ادامه داد: در این جلسه اگر مستنداتی از سوی آقای کروبی ارائه شود مورد بررسی کمیته ویژه قرار خواهد گرفت.
روز گذشته نیز کاظم جلالی سخنگوی کمیته ویژه یادآور شده بود که پیشنهادی برای دیدار با آقای کروبی از سوی کمیته مطرح شده و علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی با این موضوع موافقت کرده است.
*****
محمد ملکی به بند مخوف 209 منتقل شد
فرزند دکتر محمد ملکی، خبر داد که پدرش را از دیروز به بند 209 زندان اوین منتقل کرده اند.
عمار ملکی خبر داد که در ملاقاتی که دکتر یوسف مولایی، وکیل دکتر محمد ملکی، روز یکشنبه اول شهریور در دادگاه انقلاب با قاضی پرونده داشته است، دکتر محمد ملکی وکالتنامه‌اش را امضا کرده و اعلام شده که ایشان به اتهام تحریک و اقدام عیله امنیت ملی در حوادث پس از انتخابات بازداشت شده است. اما وی با اعلام اینکه در انتخابات شرکت نکرده و در جریان حوادث پس از انتخابات تاکنون نیز در بستر بیماری بوده، این اتهام را رد و به آن اعتراض کتبی کرده است.
فرزند این زندانی سیاسی همچنین هشدار داده که با توجه به بیماری حاد پروستات و ابتلا به آریتمی قلبی و وضعیت جسمی دکتر ملکی در سن 76 سالگی، نگهداری وی در سلول انفرادی بند 209 زندان اوین می‌تواند خطرات و عواقب ناگواری برای ایشان در پی داشته باشد.
*****
انتقال هنگامه شهیدی به بند عمومی
هنگامه شهیدی پس از گذشت ٥٠ روز از بازداشتش از زندان انفرادی به بند عمومی در اوین منتقل شده است.
مادر هنگامه شهیدی با اعلام این خبر به سحام نیوز گفت: اول ماه رمضان با منزل تماس گرفت و گفت که پس از ٥٠ روز از زندان انفرادی به بند عمومی منتقل شده و با یک خانمی هم بند است. البته هنگامه گفت که هنوز بازجویی های او ادامه دارد.
وی گفت : هنگامه اظهار داشت که حالش خوب است و مرتب داروهای خود را مصرف می کن ولی من با توجه به بیماری قلبی و افت فشار همچنان نگران سلامتی دخترم هستم.
مادر هنگامه شهیدی با ابراز امیدواری برای آزادی تمام زندانیان سیاسی گفت : طبق وعده هایی که داده شده بود قرار بود که تا قبل از ماه رمضان تمام زندانیان سیاسی آزاد شوند ولی هنوز بسیاری در بند هستند و بنابراین من عاجزانه از مسولان تقاضا دارم که همه زندانیان را آزاد کنند.
وی گفت : من و آقای مصطفایی وکیل هنگامه هر روز از صبح تا شب پیگیر کارهای دخترم برای آزادیش هستیم ولی تا کنون به نتیجه ای نرسیده ایم و من از مسولان تقاضا دارم تا با توجه به بیماری قلبی دخترم هرچه سریعتر مقدمات آزادی او را فراهم کنند .
*****
بهمن احمدی امویی، روزنامه نگار ممنوع الملاقات است
امروز خانواده بهمن احمدی امویی ،روزنامه نگار زندانی وقتی برای ملاقات او به زندان اوین مراجعه کردند .پس از ساعنها انتظار و تا رفتن به محل ملاقات کابینی با این جمله مواجه شدند ": او ممنوع الملاقات است ." برادر بهمن احمدی گفت " نمی دانم چرا از همان اول صبح که به مسوولان سالن ملاقات اوین مراچعه کردیم به ما نگفتند که حق ملاقات ندارید و حتی کارت ملاقات به ما داده شد . اما پس از ساعت ها انتظار یکی از ماموران بند دویست و نه ما را تا محل ملاقات کابینی برد و ساعتی هم ما را در آنجا معطل کرد و بعد در انجا به ما گفت :" بهمن ممنوع ملاقات است . آیا این نوع رفتارها معنایی جز آزار و اذیت خانواده زندانی را دارد؟خانواده ای که به خاطر زندانی بودن برادر عزیزشان این همه فشار روحی را تحمل می کنند؟" او بعد از این دیدار گفت :"نمی دانم برادرم چه جرمی مرتکب شده که حتی اجازه ملاقات کابینی با او را از من سلب کرده اند . من دیروز از بندر عباس و پس از ساعت ها رانندگی به تهران آمده ام تا پی گیر کار بهمن شوم . از صبح دیروز در دادگاه انقلاب به من گفتند پرونده بهمن مفقود شده آقای سبحانی باز پرس شعبه دو داد گاه انقلاب تاکید کردند. هر طورشده شماره پرونده بهمن را پیدا کنیم تا به کارش رسیدگی شود من امروز به همین منظور قصد داشتم بهمن را ملاقات کنم . اما حتی موفق به گفتن این جمله به برادرم نشدم ." به گفته احمدی، بهمن برادر او از معدود زندانیانی است که در طی 65 روز زندانی بودنش تنها یک بار خانواده اش را ملاقات کرده است . او ادامه می دهد :" همسر برادرم ژیلا بنی یعقوب هم که چند روزی است با قراروثیقه صد میلیونی از زندان آزاد شده در این ملاقات همراهم بود تا پس از روزهای متمادی زندانی بودن بتواند دوباره همسرش را ملاقات کند اما او هم از این دیدار محروم ماند ." صفر احمدی که ساعتهای متمادی رانندگی کرده بود . پس از این ماجرا با چشمان اشک آلود بلافاصله به طرف شهر محل اقامتش بازگشت تا این بار نیز با اخباری ناخوشایند به نزد مادر پیر بهمن برود . او از مسولان تقاضا دارد هر چه زودتر وضعیت بلاتکلیف پرونده این روزنامه نگار را مشخص کنند . او در حال حاضر هیچ پرونده ای در هیچ یک از شعبه های دادگاه انقلاب ندارد . سازمان‌ گزارشگران بدون مرز با صدور بیانیه ای ای می‌گوید که نگران وضعیت بهمن احمدی امویی است که از 52 روز پیش در سلول انفرادی به سر می‌برد. بهمن احمدی امویی شامگاه سی‌ام خرداد ماه همراه با همسرش ژیلا بنی یعقوب در خانه اش دستگیر شد.
*****
رمضان زاده به علت شکنجه‌های غیر انسانی به بیمارستان منتقل شده است
شورای هماهنگی اصلاح‌طلبان کرد با انتشار بیانیه‌ای ضمن محکوم کردن دستگیری عبدالله رمضانزاده اعلام کرد که رمضان زاده سخنگوی دولت در دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی بر اثر ضرب و شتم در هنگام دستگیری و شكنجه‌هاي غيرانساني در طی مدت بازداشت، دچار آسيب‌هاي جسمي و روحي فراواني شده و به همين دليل مدتي است كه در بيمارستان بستري شده است.
اصلاح طلبان کرد همچنین با طرح این پرسش که «آيا پاداش زحمات و تلاش‌هاي چندين ساله‌ رمضانزاده براي دفاع ازانقلاب و اجراي قانون اساسي و تشويق مردم به مشاركت در انتخابات اينگونه بايستي داده شود؟» و با اشاره به نحوه بازداشت سخنگوی دولت خاتمی و عضو شورای مرکزی حزب مشارکت نوشته اند «آیارمضان زاده مرتكب آدمكشي، تجاوز به حقوق مردم و شكنجه‌ي انسان‌هاي بيگناه شده كه بايد با او اين گونه رفتار شود؟ »
شورای هماهنگی اصلاح طلبان کرد در عین حال تاکید کرده که اطمینان دارد «برخورد هاي بدتر از اين، ذره‌اي ازاراده‌ي پولادين اين نواده‌ي كاوه را نه تنها سست نخواهد كرد بلكه همچنان كوه پيكر خواهد ايستاد.»
شورای هماهنگی اصلاح طلبان کرد همچنین تاکید کرده که « افكار عمومي ملت شريف ايران و كردهاي آزادي‌خواه چنان از اين بازداشت‌هاي خودسرانه و غيرقانوني رنجيده شده كه جز اعاده‌ي حيثيت، آزادي زندانيان و دستگيري عاملان و آمران شكنجه، آن راالتيام نخواهد بخشيد.»
این شورا در پایان بیانیه خود آورده است « بارديگر ضمن محكوم كردن دستگيري اين فرزند آزاده‌ كرد و شكنجه هاي وحشيانه او كه منجر به بستري دربيمارستان شده خواستار آزادي فوري و بي‌قيد وشرط او مي‌باشيم. »
*****
پدرمصطفی غنیان از دو روزنامه‌ی وابسته به دولت کودتا شکایت کرد
حاج محمد تقی غنیان، پدر شهید مصطفی غنیان، با ارسال نامه‌ای به هیئت نظارت بر مطبوعات از روزنامه‌های وطن امروز و ایران دو تریبون تیم رسانه‌ای کودتاچیان، به علت انتصاب اظهارات سراسر دروغ و کذب به وی شکایت کرد و خواستار تعقیب مسئولان این دو روزنامه شد.
به گزارش موج سبز آزادی، شهید غنیان دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد رشته معماری دانشگاه تهران که در شامگاه 26 خرداد ماه در حالی که روی پشت بام ساختمان 8طبقه در حال سر دادن بانگ «الله اکبر» بود، به ضرب گلوله تک تیراندازهای مستقر در محله سعادت آباد به شهادت رسید. دانشجوی شهید مصطفی غنیان پس از گذشت چند دقیقه از اصابت گلوله‌ای که به سوی سر او شلیک شده بود و شقیقه‌اش را سوراخ کرده بود، در آغوش پدرش جان داد و به شهادت رسید.
این گزارش حاکی است، روزنامه‌های وطن امروز و ایران و خبرگزاری دروغگو فارس که از حامیان رسانه‌ای کودتاچیان محسوب می‌شوند، پیش از این با انتصاب سخنان کذب به پدر شهید مصطفی غنیان از قول وی مدعی شده بودند که پدر شهید غنیان در مراسم ختم فرزند شهیدش در مسجد « کرامت» مشهد، مهندس موسوی را مسئول خون فرزندش دانسته است.
این اظهارات دروغ در حالی منتشر شد که مراسم ختم شهید مصطفی غنیان در مسجد «قبا» شهر مشهد برگزار شده بود و پدر شهید غنیان پس از انتشار این مطالب کذب، در توضیحاتی به خبرگزاری ایرنا منطقه خراسان و مصاحبه‌ای با هفته نامه نخست در مشهد، مطالب منتشر شده در رسانه‌های کودتاچیان را به شدت تکذیب کرد. اما با وجود این تکذیب‌ها، رسانه‌های کودتاچیان مطالب کذبی را که در صفحه اول روزنامه‌ها و سایت‌هایشان منتشر کرده بودند، تصحیح نکردند.
بر اساس گزارش «موج سبز آزادی» پدر شهید غنیان در مراسم ترحیم فرزند شهیدش در مسجد قبا شهر مشهد اینچنین می‌گوید: «... فرزندم این لیاقت را داشت که در راه اسلام و قرآن و در راه حفظ استقلال این کشور و در راه آزادی ملت مسلمان و عزیز ایران، تنها سرمایه‌اش را که جانش بود، غریبانه نثار کند.»
اکنون محمدتقى غنیان در شکایتنامه ارسالی خود به هیئت نظارت بر مطبوعات آورده است: « خبر روزنامه وطن‌امروز و ایران مبنى بر شکایت اینجانب از مهندس موسوى جعلى و سراسر دروغ است. »
به گزارش روزنامه حیات نو که برای اولین بار این شکایتنامه را منتشر کرد، متن این شکایتنامه بدین شرح است: «مصطفى غنیان فرزند جوان اینجانب محمدتقى غنیان در حوادث اخیر تهران در بامداد روز 26/3/1388 در روى پشت‌بام طبقه هشتم منزل مسکونى واقع در سعادت‌آباد به ضرب گلوله کشته شده و مجالس یاد بود فرزند بیگناه و مظلومم روزهاى 29 و 30 خرداد 88 در مسجد قباى مشهد برگزار شده است.اینجانب در سخنان خود در مجالس یاد شده و سایر مجالس در حضور هزاران نفر از مردم شریف مشهد هیچ‌گونه جهت‌گیرى سیاسى در مورد عاملین قتل فرزندم یا متهم کردن شخص خاصى نکرده‌ام. لیکن متاسفانه روزنامه وطن‌امروز متعلق به آقاى مهرداد بذرپاش در شماره 173 مورخ 3/4/88 در عنوان بزرگ صفحه اول و دوم از قول اینجانب مهندس میرحسین موسوى را متهم اول مرگ فرزندم معرفى و تقاضاى مجازات ایشان را چاپ کرده و مطالب کذب دیگرى نیز اضافه نموده است و روزنامه ایران نیز در شماره 4246 مورخ 7/4/88 خلاصه خبر جعلى و سراسر دروغ فوق را در صفحه 3 (دیگه چه خبر؟) چاپ کرده است.اینجانب در مصاحبه مشروح روز 10/4/88 با خبرگزارى جمهورى اسلامى (ایرنا) با کد خبر: 570981 ضمن شرح مصیبت وارده اخبار چاپ شده فوق را تکذیب کرده‌ام از آن هیئت محترم تقاضا دارم: طبق قانون مطبوعات، ضمن دستور تعقیب مسئولان این روزنامه‌ها از نظر نشر خبر جعلى و دروغ مقرر فرمایید هر دو روزنامه فوق متن این تکذیب‌نامه را در اولین فرصت و در همان صفحات و با همان تیتر چاپ و به آگاهى عموم برسانند. »
*****
جو امنیتی و فریاد الله اکبر در خوابگاه های دانشگاه شیراز همزمان با بازگشایی دانشگاه
به دنبال بازگشایی دانشگاه شیراز و آغاز امتحانات معوقه در این دانشگاه به علت اعتراضات به نتیجه انتخابات، جو دانشگاه شیراز به شدت امنیتی شده است.
به گزارش خبرنامه امیرکبیر از روز شنبه انتظامات در ورودی دانشگاه به شدت ورود و خروج دانشجویان را کنترل کرده و اجتماع بیش از چند نفر را به شدت زیر نظر می گیرند. تعداد افراد انتظامات از حالت معمولی بیشتر است و ورود و خروج درب ورودی دانشگاه به شدت کنترل می شود.
دانشجوبان بسیجی و وابسته هم دانشجویان را زیر نظر دارند و به نهادهای امنیتی در سرکوب دانشجویان کمک می کنند. این افراد در جریان اعتراض دانشجویان به انتخابات به همکاری با نیروهای سرکوبگر پرداخته و در بازداشت دانشجویان و تحویل دانشجویان به نیروهای امنیتی تقش زیادی داشتند. ضرب و شتم دانشجویان در هنگام ورود به خوابگاه ها، دستگیری دانشجویان معترض و تحویل آنان به نیرو های امنیتی و تلاش برای بر هم زدن و مقابله با اعتراض دانشجویان به نتیجه انتخابات از فعالیت های بسیج دانشگاه بود.
با وجود تمامی این تدابیر، دانشجویان از ساعت 23 شب یکشنبه در خوابگاه های دانشگاه شیراز و علوم پزشکی فریاد "الله اکبر" و "مرگ بر دیکتاتور" سر دادند. به گزارش خبرنامه امیرکبیر این فریادها که با استقبال دانشجویان بسیاری روبرو شد، تا مدت زیادی ادامه داشت و دانشجویان "شعارهای الله اکبر" و "مرگ بر دیکتاتور" سر داده و به این ترتیب همچنان اعتراض خود را به کشتار مردم، نتیجه انتخابات و انتصاب احمدی نژاد نشان دادند.
لازم به یادآوری است پس از انتخابات و از روز 23 خرداد جو دانشگاه شیراز متشنج شد و با پیوستن مردم به دانشجویان سرکوب اعتراضات بیشتر شد، به صورتی که در روز 25 خرداد در اثر حمله به مردم عده زیادی به دانشگاه پناه آوردند.
نیروهای نظامی برای سرکوب مردم و دانشجویان از تیر ساچمه ای استفاده کردند که منجر به آسیب چشمی تعدادی شد و پس اینکه حدود 100 داشجوی دانشگاه شیراز و حدود 300 نفر از مردم در روز 25 خرداد در جریان یورش به دانشگاه توسط نیرو های نظامی و شبه نظامی دستگیر شدند، دانشگاه تعطیل و خوابگاه ها به سرعت تخلیه شد.
*****
از میان ایمیل های رسیده
پاسخ به دروغهای یک رئیس دانشگاه
امروز مطلبی در تابناک خواندم با عنوان: " نا گفته های رییس دانشگاه شیراز از استعفایش"
شنیدن دروغ در جامعه ما امری عادی است . مثلا نموداری وجود دارد که تورم را 12 درصد نشان می دهد. بیکاری به زیر 10 درصد میرسد. هاله نور اطراف یکی را می گیرد . راه آهن شیراز اصفهان افتتاح شد و هزاران دروغ دیگر از این دست. کسی هم نیست بگوید چرا و اگر یکی دو نفر بیایند حقیقت را بگویند بلایی سرشان می آورند که آدم از گفتنش خجالت می کشد.
امروز عیار هر شخص به میزان دروغگوییش است و هر که دروغش بیش عزتش در نظر رییس بیشتر.
ماجرا از این قرار است که مطالبی در خبرگزاری ها در مورد استعفای رییس دانشگاه شیراز از زبان این عامل کودتا خواندم که بی اختیار مرا به یاد ارباب دروغ گویش انداخت.این مطلبی که مینویسم واقعیت هايی در این مورد است
خبر این بود:
رئیس دانشگاه شیراز که همزمان با حوادث پس از انتخابات و لغو امتحانات این دانشگاه از سمت خود استعفا کرده بود دلیل استعفای خود را پس از دو ماه اعلام کرد. محمد هادی صادقی در گفتگو با خبرنگار مهر گفت: قصد داشتم پس از پذیرفته شدن استعفا از سوی وزیر علوم دلایل این استعفا را اعلام کنم که با توجه به درخواست اساتید و دانشجویان معترض از این تصمیم منصرف شده و استعفای خود را پس گرفتم. رئیس دانشگاه شیراز درباره دلیل استعفای خود تاکید کرد: من در اعتراض به نحوه مدیریت و عملکرد مسئولان استان در جریان حوادث پس از انتخابات و درگیر کردن دانشگاه در این جریانها از سمت خود استعفا داده بودم. صادقی درباره خسارت وارده به دانشگاه شیراز در حوادث پس از انتخابات نیز به مهر گفت: بیش از دو میلیارد ریال خسارت به دانشگاه وارد شده که بدون مساعدت و همراهی مسئولان توانایی بازسازی و مرمت کامل دانشگاه را نداریم. وی گفت: در حد توان و ظرفیت دانشگاه کار بازسازی و مرمت خرابیهای اغتشاشات پس از انتخابات را انجام دادیم اما برای بازسازی و جبران کامل خرابی ها نیاز به اعتباری در حدود دو میلیارد ریال داریم که تحقق چنین امری بدون کمک و همراهی وزارت علوم و دولت امکانپذیر نیست. صادقی پیشرفت مرمت دانشگاه را کمتر از 50 درصد برآورد کرد و افزود: در این زمینه تا کنون هیچ گونه بودجه و یا وامی را دریافت نکرده ایم. در نتیجه با تکیه بر همان ظرفیتهای موجود تا حدودی کار بازسازی ساختمانها و تاسیسات دانشگاه را پیش بردیم.
جواب من هم به این صورت است که:
ماجرای شب 25 خرداد اینگونه بود که از ظهر مطالب و کاغذ پاره هایی در دانشگاه پخش شد که رییس دانشگاه تضمین امنیت دانشگاه را به عهده گرفته بود و گفته بود هیچ خطری دانشجویان را تهدید نمی کند. اما غروب همان روز با یورش نیروهای لباس شخصی و گارد ویژه به داخل پردیس دانشگاه و ضرب و شتم و دستگیری خیل زیادی از دانشجویان بلندگوهای دانشگاه اعلام کردند که رییس دانشگاه استعفا کرده و دانشگاه تا اطلاع ثانوی( حد اقل 10 روز) تعطیل است. و تا فردا صبح فرصت تخلیه خوابگاهها را دادند، صبح فردا مشخص شد محمد هادی صادقی همان شب پس از انجام موفقیت آمیز ماموریتش استعفایش را پس گرفته است. چند نکته در درروغ پردازی های این شخص هست که به آنها اشاره می کنم:
تمام دانشجویان، اساتید و کارمندان دانشگاه جز عده معدودی از محمد هادی صادقی متنفر هستند و کسی به ایشان درخواست پس گرفتن استعفا را نداد. استعفای محمد هادی صادقی تنها یک دلیل داشت و آن اینکه دانشگاه به شدت شلوغ بود و می خواست جو را آرام کند و اصلا ماموران امنیتی با موافقت ایشان وارد دانشگاه شدند. خسارتهای وارده به دانشگاه در طی سه روز تجمع از 23 خرداد تا 25 خرداد به این شرح بود شکسته شدن حدود 20 چراغ روشنایی شکسته شدن شیشه های آلونک نگهبانان تخریب ایستگاه اتوبوس خارج از دانشگاه قطع سیم دوربین مدار بسته داخل دانشگاه له شدن گلهای بولوار ورودی دانشگاه به طول 10 متر پاره شدن عکس رهبر البته با تدابیر ریاست جمهور تورم آنقدر بالا هست که این رقم دو ملیارد ریال شود. همه این خسارت ها تا ظهر فردا جبران شد و معلوم نیست قصد محمد هادی صادقی از تامین اعتبار چیست
شاید هم بهتر است این پول را از آنهایی بگیرد که با تیر ساچمه ای به طرف دانشجویان شلیک کردند یا از آنهایی که باتوم برقی داشتند و بدن دانشجویان را کبود کردند و یا از آنها که گاز اشک آور به سمت دانشجویان می انداختند و یا از موتور سوارانی که با موتور روی جمعیت آمدند و همه را له کردند این پول را بگیرد.
*****
پاسخ قاطع کروبی به منتقدان و انتشار متن اظهارات یکی از بازداشت‌شدگان که مورد تجاوز قرار گرفته است
مهدی کروبی در پاسخ به تمام کسانی که مدعی بودند وی مستنداتی مبنی بر اظهارات خود درباره آزار جنسی زندانیان کهریزک ندارد، متن اظهارات یکی از این بازداشت شدگان را در سایت حزب خود (سحام نیوز) منتشر کرد. کروبی ضمن انتشار این متن تکان‌دهنده، همچنین اعلام کرده که این مطلب تنها گوشه‌ای از مستندات وی است و تهدید کرده که به زودی مطالب دیگری را نیز منتشر خواهد کرد. او همچنین به درخواست احمد توکلی برای سکوت و مصلحت‌سنجی نیز پاسخ داد.
متن کامل اظهارات این فرد به شرح زیر است :
حاج آقای کروبی پس از اظهارات من روزهای فراوانی را با من نشست و برخاست و تجربه زندگی در کنار ایشان بود که بعد از مدتی توانستم غرور له شده و شخصیت تکیده خود را بازیابم. ایشان ساعت های مدید با من سخن می گفت ومانند یک روانپزشک زمین و زمان را به هم می دوخت تا قانعم کند که من در این موضوع بی گناهم و داستان های دینی و تجربی فراوانی را برایم بازگوکرده و مثال های مختلفی را در این رابطه زدند و داستان مرا با آنان مقایسه کرد و من متوجه شدم بنا به سخنان ایشان اگر کسی که با دست و پای بسته و بدون اینکه از خود قدرتی داشته باشد مورد تجاوز قرار گیرد نه تنها گناهی نکرده بلکه مظلوم نیز واقع شده است.
روزها طول کشید تا که حالم کمی بهتر شد وتوانستم خودی بازیابم و با این موضوع کنار بیایم و فکر خودکشی را از سر بیرون کنم و خودم را دوباره احیا کنم پس از چندی بالخره روز چهارشنبه 2/5/88 به دستور آقای شاهرودی رئیس قوه قضائیه مرا نزد نماینده آقای دری (دادستان کل کشور )فرستادند به نام آقای محمدی که ایشان انسان بسیار محترمی بود و بعد از صحبت کردن با من و دیدن ,وضعیت تاسف بارم بسیار با ملاطفت با من صحبت کردند و یکسره با شرح های من اظهار تاسف می کردند و می گفتند وای بر ما و تمامی سوالاتشان در جهتی بود که به شناسایی محل زندانی من و اشخاص ضارب من مربوط می شد به جاهایی هم رسیدیم و ایشان چند جا را حدس زدند. در آخرهم برایم دعا کردند ومرا به توکل به خدا تشویق کردند و مرا در آغوش گرفتند و بوسیدند که من باز گریه ام گرفت و گفتند قوی باش مرد و فقط نکته ایی که ایشان را ناراحت کرد باخبر بودن دوتن از دوستان آقای کروبی از داستان من بود.
اما قضیه پنج شنبه 29/5/88 بسیار متفاوت بود ساعت حدود 2 بود که سه نفراز طرف منبع دیگری از قوه قضائیه به دفتر آقای کروبی آمدند و پس از آن برگه بازجویی جلویم گذاشتند- نمی دانم من متهم بودم یا شاکی- قاضی مقدمی و 2 نفر دیگر مشغول بازجویی از من شدند ابتدا از من پرسیدند شما از چه کسی شاکی هستی من گفتم من شاکی نیستم وفقط اتفاقی را که برایم افتاده برای آقای کروبی بازگو کردم اما باز می گفتند که از چه کسی شکایت داری و من ناگزیر گفتم شما به من بگویید از چه کسانی می توانم شکایت کنم تا من انتخاب کنم که دیگر قاضی فهمید منظورم چیست وحرفی نزد. به من گفتند که شرح ما وقع را بنویس من هم نوشتم بعد سوالاتشان شروع شد که اکثر آنها درمورد این بود که من از کجا آقای کروبی را می شناسم؟ از کجا به ایشان اعتماد کردم؟ چگونه ارتباط برقرار کردم؟چرا نفس نفس می زنم؟چه طور اعتماد کردم تا به آقای کروبی بگویم؟چرا حاضرشدم که آقای کروبی ازمن فیلم بگیرد؟چرا اصلا فیلم گرفتیم؟هدف آقای کروبی از آگاه کردن آقای گرامی مقدم و آقای داوری چه بود؟آقای گرامی مقدم و داوری کیستند؟چه ساعتی به حزب زنگ زدم؟با چه شماره ایی زنگ زدم؟به چه بهانه به حزب رفتم؟آنجا چه گفتم؟آنها چه گفتند؟وقتی زنگ زدم چه کسی گوشی را برداشت؟بعد به چه کسی وصل کرد؟به آن شخص چه گفتم؟با چه کسی رفتم؟در کدام تظاهرات ها شرکت کردم؟ و هزار چرای دیگر بی ربط به قضیه ی تجاوز که بعد از حدود 3 ساعت که من به ایشان اعتراض کردم .
ایشان به من گفتند ما نمی دانیم توراست می گویی یا نه تو ادعای سنگینی می کنی . کل نظام مقدس را زیر سوال بردی ما از کجا بدانیم که تورا تطمیع نکرده اند؟و وقتی که من گفتم که شما مثل اینکه یادتان رفته است مسئله چیست به ظاهر خواستند سئوالاتی در این خصوص کنند سئوالاتی از این دست که دخول تا کجا بوده و آیا آن شخص ارضا شده است یا نه؟که این سوالات بیش از پیش باعث تخریب روح و روان من شد.
آن جور که من احساس می کنم دوستان آقای مرتضوی نظرشان این است که با تخریب شخصیت اینجانب موضوع را به سمتی سوق دهند که من از آقای کروبی پول گرفتم یا آقای کروبی تطمیعم کرده تااین ادعا را بکنم.
بعد هم از من خواستند که با ایشان به پزشکی قانونی بروم ومن علی رغم اینکه از ایشان خواستم باتوجه به مناسب نبودن حالم و داشتن سرگیجه بگذارند برای روز دیگر که ایشان مخالفت کردندو باهم راهی پزشکی قانونی شدیم.
بعد هم در راه پزشکی قانونی قاضی به من می گویند حدیث داریم از حضرت امام جعفر صادق که احمق و بدبخت کسی است که آخرتش را به دنیایش بفروشد بدبخت تر و مفلوک تر از او کسی است که آخرتش را به دنیای دیگران بفروشد.خودتان قضاوت کنید که منظور حاج آقای مقدمی از بیان این جمله چیست؟!
و بعد تلویحا به من می گوید که گول بازی های سیاسی را نخورم و بعد هم که گفتم تقلب شده گفت: " وقتی آقای کرباسچی به آقای موسوی رای داده ببین قضیه از چه قرار است من حتی مطمئنم که خود آقای کروبی هم به آقای موسوی رای داده" ودیگر پی این داستان را به توصیه بزرگان با سکوت ادامه دادم و وقتی گفتم چرا با بچه ها اینکار را کردید و چرا اینجور کردید مگرما چه کار کردیم؟ گفت وقتی رهبری فرمودند انتخابات درست بوده یعنی بوده که من گفتم نعوذ بالله که رهبری خدا نیستند و معصوم هم نیستند که بعد دیدم دارد به سفسطه می کشاند که باز سکوت پیشه کردم.
در میان راه ایستادیم و دونفر دیگر آمدند تا شیفتشان را عوض کنند، من به قاضی مقدمی گفتم که اگر ممکن است دیگر اینها نفهمند و ایشان هم قول داد و گفت که نامه مهر و موم شده به دستم می دهد اما نه تنها نامه را به دست من نداد بلکه با آن مامور پچ پچ کرد و زمانی که من به پزشک قانونی رسیدم .
مامور نامه را باز کرد و به دست مامور پذیرش داد نمی دانم یک نامه معاینه تجاوز به چند کلمه نیاز دارد که قاضی محترم صفحه را ریز ریزپر کرده بود و دکتر قریب 5 دقیقه آن را می خواند بعد هم مامور همراهم ،به نزد دکتری که مرا معاینه کرد رفت و چند بار به قاضی زنگ زد و دایم از من دور می شد مباد که من بشنوم چه می گوید؟در ضمن دکتر پزشکی قانونی به من گفت که من دو نامه می دهم تا شرح درمانت را پزشکانی که رفته ایی برای من بنویسند تا نظر دهم اما آن مامور این نامه ها را به من نداد وهرچه به او گفتم که من خودم دیدم که آن نامه ها را گرفتی هاشا کرد بعد هم زمانی که منتظر جواب بودیم مامور به من می گوید من فکر نمی کنم کسی اینکار را بکند بعد هم به من تهمت دروغگویی می زند و می گوید می دانی اگر نتوانی ثابت کنی چه بلایی سرت می آورند؟ بعد که دید خیلی محکم ایستاده ام و می گویم من فقط از خدا می ترسم و روی حرفم ایستاده ام به من می گوید اگر اتفاقی هم افتاده نباید می گفتی باید به خدا واگذار می کردی الان ببین آبروی خودت و خانواده ات را برده ایی بعد هم که از دکتر نقل قول کردم که می گوید بعد از 1.5 ماه هیچ چیز مشاهده نمی شود مامور به من می گوید اگر چیزی بود حتی سایزش رو هم بهت می دادند وادامه داد که ما کارمان این است که البته معلوم نیست معنای این جمله مجهول کدام کار است.
در راه برگشت وقتی گفتم امسال ماه رمضان بی آبیش سخت است با صدای بلند و چشم غره به من گفت :همینش خوب است که آدم ها بفهمند که جهنم چگونه است. امروز هم به نزد همسایه های ما آمده اند و یکسری سوالات راجع من و خانواده ام کرده اند این کارها چه مفهومی جز ارعاب من از عمومی شدن قضیه را در ذهن تداعی می کند؟ من سوال کوچکی دارم از بزرگوارانی که روز 5 شنبه من را به مانند یک متهم مورد بازجویی قراردادند من را گرفته اند؛ زندان بودم چشمان ودستهایم بسته بود ند؛به حد مرگ مرا زدند و بدتر از همه کاری با من کردند که نزد تمام بی دینان و بت پرستان مذموم است ومن تنها جرات این را داشتم که آقای کروبی را از این موضوع مطلع کنم.من از شخص حقیقی شاکی نیستم چرا که می دانم متاسفانه همیشه در کشورمان گناه به گردن یک شخص رده پایین یا یک گروه پایین رتبه می اندازند وهیچ وقت با مسببین اصلی برخوردی در خور انجام نمی شود.
پاسخ کروبی به احمد توکلی
بسم الله الرحمن الرحيم
برادر ارجمند جناب آقاي دکتر احمد توکلي
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات در ماه مبارک رمضان
از سر لطف و محبت اقدام به نوشتن نامه ای بعنوان اينجانب فرموده ايد که آنرا در روزنامه خواندم. در اين مرقومه هم نسبت به نظام مقدس جمهوری اسلامی و هم نسبت به ارادتمند، اظهار دلسوزی شده که جای تقدير و تشکر است.
بر اساس دلسوزی نامه ای مبنی بر آنکه چنانچه تخلفی از سوی مامورين انجام شده است بررسی و در صورت صحت موضوع با قاطعيت برخورد گردد تا مبادا بار ديگر نظام همچون قضايای تلخ مرحومه زهرا کاظمی و مرحومه زهرا بنی يعقوب هزينه های گزاف پرداخته و آب در آسياب دشمن ريخته شود که متاسفانه اينگونه در حق بنده اجحاف گرديده و اين بلوای بازار مسگری را راه انداخته و به زعم خويش آنرا دفاع از نظام می پندارند که حقير از فهم آن عاجزم.
عليهذا نه بعنوان پاسخگويی و نه از سر گلايه و اعتراض به بعضی داوريها که هم شما و هم جايگاه و هم شرايط شما را درک می کنم و هم اين روزها چنان آماج حملات تند و بی حساب و کتابی هستم که در مواردی سيبل تمرين تيراندازان ناشی و افراد تازه کاری که رزم آزمايشی را تجربه می کنند نيز شده ام و افرادی که شمشير و نيزه ندارند با سنگ و کلوخ در هوس جايزه و پاداش و به نيت رسيدن به کلاهی از اين نمد، از لطف و مرحمت دريغ ندارند که به حمد الهی هيچکدام از اين حرکتها کوچکترين خللی را در عزم قاطع بنده در دفاع و صيانت از نظام و انقلاب و راه امام بزرگوار نخواهد داشت، وليکن فرصت را مغتنم دانسته، جهت تنوير ذهن شريف و استحضار ملت قهرمان و شريف ايران نکاتی را يادآور می شوم:
1. اينکه از سر دلسوزی مرا از سقوط در چاه ويل بر حذر داشته ايد، گذشته از اداء تکليفی سياسی و اجتماعی و در فرصتی فراهم شده برای اعلام موضع شفقی در حق يک برادر دينی است اما در کنار ضرورت هر دو هدف ياد شده از امثال بنده و جنابعالی انتظار است در دفاع و دلسوزی از نظام و حقوق مردم که مصالح و منافع آنان مقدم بر حفظ و آسايش و عافيت طلبی افراد است به شفاف سازی و تعريف تمام ابعاد و علل و عواملی که سبب حفر و ايجاد اين چاه ويل شده و راهکارههای عينی و عملی و واقع بينانه ای که بايد به تخريب يا پلمپ اين چاه ويل بکار گرفته شود بپردازيم. لذا بنظر می رسد بايد همه عقلاء و انديشمندان در حل اين بحران يا معضل و يا فتنه بزرگ به گونه ای بگويند و بنويسند و رفتار کنند که قبل از آنکه دير شود، نظام و مردم را از اين چاه ويل نجات دهند.
2. از فردی فاضل مثل جنابعالی خصوصا" در ساحت نماينده مجلس و رئيس مرکز مهم و تاثير گذار پژوهش های مجلس، يک بعدی نگری و يکجانبه داوری نمودن زيبنده نيست نه در بخش عتاب و خطاب به اينجانب و يادآوری نکاتی در خصوص بعضی نوشته و اظهار نظرهايم و غفلت از علل و عوامل اصلی اين فضای ايجاد شده و آتش سنگين توپخانه صدها شخصيت حقيقی و حقوقی و دهها نهاد و تريبون که کشور را به فضای جولان و نمايش قدرت تبديل نموده اند و نه در آن بخش که گفتن و نوشتن را خلاف مصلحت نظام تشخيص داده و به آن بپردازيد ولی خطر سکوت و عافيت طلبی و در مواردی به زعم خويش مصلحت انديشی يا به عبارتی دست بر کلاه خويش نهادن برای نظام را ناديده بگيريد! مگر جنابعالی هم از افرادی هستيد که اعتقاد دارند بايد تابلو دعوت به سکوت بيمارستانها را در جای جای نظام نصب نمايند! در حاليکه در عمل از شما غير از اينرا ديده ايم، خصوصا" نامه ای که اخيرا" در ارتباط با اوضاع اقتصادی نوشته ايد که محافل اقتصادی دنيا چنان به آن پرداختند که قاعدتا" بايد همسايگی ما در چاه ويل را بپذيريد.
3. حرمت شکنی ها و حملات شديد برخی از شخصيت های حقوقی و حقيقی و دهها نهاد دولتی و تريبونهای نماز جمعه به فرزندان امام و انقلاب و دلسوزان نظام در سطوح مختلف بخصوص از ناحيه برخی جرايد که متعلق به بيت المال بوده و مسووليت سنگين خويش را با اطمينان خاطر از آنکه هيچ کس را يارای تعرض و بازخواست از آنان نيست، در بی آبرو ساختن، تهمت و افترا زدن و خراب نمودن چهره های خدوم نظام اعم از زن و مرد، روحانی و غير روحانی، استاد و دانشجو دانسته و کسی را از گزند و سمپاشی های کريه آن امانی نيست.آيا اين وضعيت تاسف بار را نمی بينيد ؟! چگونه است که از کنار اين مسائل تلخ براحتی عبور می کنيد؟!
4. همانطوري که اشاره نموديد ما نيز از ابتدا تمامي سعي و تلاشمان را مصروف داشتيم که مطالب بحق و قانوني خويش را از مجاري قانوني به نتايج انتخابات پيگير باشيم ولي طبيعي است اتفاقات نادري که در روزهاي قبل از انتخابات خصوصا ً روز راي گيري رخ داد: چگونگي چينش ناظرين و بازرسين، شمارش آرا و اعلام نتايج انتخابات در زمانيکه هنوز ساعت اخذ راي پايان نيافته از سوي سايت هاي حامي دولت و از همه مهمتر داوري شوراي نگهبان که مي بايستي اصل بي طرفي را رعايت مي نمود، بي محابا و بدون پرده پوشي از يک کانديدا حمايت هاي همه جانبه نمود و قبل از خاتمه بازي سعي و تلاش وافر مي نمود تا تيم مقابل را به هر شکل ممکن برنده مسابقه قرار دهد!، فعال بودن اکثريت بدنه ی دولت در جای جای انتخابات و به نفع يک کانديدا، تلاش همه جانبه ما براي بررسي شکايات و بازشماري آرا بصورت صحيح و ساير پيشنهادات همه و همه در مقاومتی آهنين و محکمي روبرو بود که در جهت سد خواسته هاي بحق رقبا خود نمائي ميکرد، انصاف خواهيد داد مردم خودشان جهت احقاق حقوقي که احساس ميکردند از دست رفته و مرجعي را جهت طرح شکايات خويش نمی يافتند با مدني ترين شکل و مسالمت آميز ترين شيوه به خيابانها آمدند و تنها يک سوال داشتند (( راي ما چه شد )) و اين ما بوديم که به خيل درياي بيکران مردم پيوستيم و مانند سي سال گذشته مردم طلايه دار و پيشگام و جلوتر از تمامي مسئولين و در کليه پيشامد ها جلودار بودند.
حال سوال اينجاست که آيا ما بي قانوني کرديم يا آنها که صرفا ً قانون را در جهت منويات و در خدمت مقاصد خود ميپندارند؟! آيا ما به سوي آبروي نظام تير انداختيم يا اين تير منيت اصحاب قدرت بود که با يورش ناجوانمردانه به اجتماعات آرام و مدني مردم، آنان را مورد ضرب و شتم، دستگيري و زنداني، رها کردن در بيابان ها و شکنجه و قتل قرار داد .
5. فرموده ايد اگر امام امروز در قيد حيات بود با شما چگونه برخورد مي کرد؟ مي خواهم اجازه بدهيد همين سوال را من از جنابعالي داشته باشم و شما را مخاطب قرار دهم زيرا به عنوان شخصي که از جريان فکري حوادث اخير دفاع مي کنيد و براي نمونه مثال هايي را هم در حوزه هاي مختلف مطرح کرده ايد، بنظر می رسد اين دفاع را بايد مورد قضاوت افکار عمومي و وجدان هاي بيدار قرار گيرد تا مشخص گردد که چه اشخاص و گروه هايي آتش را شعله ور نموده و سلاح براي حمله به جمهوري اسلامي به دست دشمنان داده و ميدهند.
الف : همگان اذعان دارند امام در دفاع جانانه و بي وقفه از جايگاه والا و مقدس مرجعيت که همواره در غيبت امام معصوم (ع) مهمترين عامل براي احيای اسلام ناب محمدي و احقاق حقوق حقه مردم می باشد، لحظه اي از مجاهدت و پايداری در اين راستا دست بر نداشتند و تا آخرين لحظه عمر مدافع اين انديشه ناب بودند ولی متاسفانه سالهاست فضای سياسی جامعه را چنان مسموم و آلوده کرده اند که حتی برخی از آن بزرگواران به جهت حفظ حرمت خويش و ترس از شکستن شيشه خانه هايشان در دفاع از حق، مجبور به سکوت گشته اند!
ب : جناب آقاي توکلي آيا اصل شکل گيری اين انقلاب همه به برکت مرجعيت نبوده؟! مگر نه آنکه نقش پر عظمت مرجعيت و شخص حضرت امام (ره) بعنوان يک مرجع عظيم الشان و عاليقدر به نحوی بود که در زندانهای رژيم گذشته از شما و مای زندانی مورد بازخواست های شديدی قرار می گرفت.
ج : همانطوري که همگان اطلاع داريم امام مرجع بزرگ و با عظمتي بود ولي همين امام زمانيکه آيت الله سيد حسن طاهري از سوي ايشان بعنوان نماينده عازم پاکستان مي شود، امام تاکيد مي فرمايند در رابطه با تقليد بحث نکنيد که مردم در انتخاب مراجع آزاد هستند فلذا مقلدين ساير مراجع را محترم شماريد.
د : زمانيکه من نماينده امام (ره) در حج بودم کساني اصرار داشتند که منحصرا ً فتاواي امام در کاروانها و در ايام حج گفته و اجرا شود و از فتاوای ساير علما خودداری شود که اين امر مورد اعتراض معظم له واقع و برآشفته شدند و فرمودند جلوي اين مسائل را بگيريد، شما به تقليد مردم چه کار داريد و فتاوای علما همگی گفته و اجرا شود.
و يا در همان زمان برادر عزيزي که مشهور هم بود مقلد حضرت آيت الله العظمي خوانساري هستند و در بعثه هم حضور داشتند و مسووليت سنگينی هم داشتند و در حاليکه مناسک مرحوم حضرت آيت الله العظمي خوانساري را در دست داشته و بدان عمل می نمودند ولي هيچ کس حق نداشت و جرات نميکرد در خصوص مرجع تقليد ايشان مطلبي را بيان نمايد.
ز : از موارد ديگر استقلال حوزه هاي علميه و اداره آن توسط بزرگان حوزه است که امام (ره) بسيار حساس بودند.آيا در حال حاضر نيز به اتفاقاتي که قبلا" مکرر رخ داده و امروز نيز ادامه يافته که حتی در نماز جمعه مورد عتاب آيت ا... امينی نيز قرار گرفته، گلايه مند بوده و اعتراض خويش را همانند ساير بزرگواران علني نموده اند.
6. جناب آقاي توکلي من و شما از سال 59 وارد مجلس شديم و سه دوره انتخابات مجلس در زمان حيات امام انجام گرديد، نظارت شورای نگهبان بر اين انتخابات و در زمان حيات ايشان چگونه بود؟ چه شده است که اکنون حاکميت شوراي نگهبان به شکلي مبدل گرديده که نظارت آنان عامل استقرار يک جريان فکري و حذف جريان فکري رقيب و به واقع دخالت صريح در اجرا گرديده است و متاسفانه نظام را از خدمات اجرائي افراد مومن، انقلابي و خدوم به نظام مقدس جمهوري اسلامي محروم نموده است.
لازم است به عنوان نمونه 3 نفر از مشاهير را که برای اولين بار در انتخابات مجلس هشتم رد صلاحيت گرديده اند را ذکر نموده و اين سوال را مطرح سازم که آيا پاداش سالها خدمات ارزنده آنان بدينگونه بوده است؟! آيا شيوه امام (ره) در حفظ نيروهای خدوم و مسوولين دلسوز بدينگونه بود؟! با کمال تاسف عرض نمايم که کار بجايي رسيده که سرنخ جريانات اصولا ً از دست عزيزان شوراي نگهبان خارج شده و اين کارشناسان هستند که تعيين تکليف مي نمايد.
الف: آقاي دکتر عباسي فرد با سوابق 8 سال نمايندگي مجلس، قريب 12 سال حقوقدان شوراي نگهبان، 10 سال خدمت در قوه قضائيه بعنوان معاون و رئيس ديوان عدالت اداري در زمان آيت ا.. يزدي، يک دوره حضور در مجلس خبرگان رهبري، به چه جرم و گناهي رد صلاحيت مي شود؟!
ب: آقاي دکتر سيد رضا نوروززاده که 5 دوره متوالي و به مدت 20 سال نمايندگي مجلس را در کارنامه خويش دارد و نمونه انسان خدمتگزار و با صلاحيت، تحصيل کرده، متخصص و با سوابق درخشان می باشد، به چه گناهي براي مجلس هشتم رد صلاحيت مي شود؟!
ج: آقاي مهندس مرتضي الويري که سابقه مبارزه در زمان طاغوت، نمايندگی مجلس، شهردار تهران، معاون برنامه و بودجه و سفير ايران در اسپانيا را دارد، به چه دليل عقلي و شرعي رد صلاحيت مي شود؟! جالب آنکه زمانيکه وی با بعضي از فقها و حقوقدانان محترم روبرو مي شود و علت رد صلاحيت خويش را جويا مي شود با کمال تعجب مي پرسند مگر شما کانديدا بوديد براي مجلس هشتم؟!
آيا مجلسی که بفرموده امام می بايست در راس امور باشد و به مرکز همه ی قدرتها تبديل گردد و مدرس ها در آن پرورش يابند، با ادامه چنين رويه ی ناصوابی امکان پذير است؟!
يادمان نرفته که حضرت امام حتی در مورد مبحث رياست جمهوری می فرمودند که برويد و مجلس را قوی تر نمائيد. تشکيل چنين مجلسی در سايه ی رهنمودهای آن پير فرزانه می توانست نقش نظارتی و تائيد دولتها را بدون کوچکترين تحقيری به منصه ی ظهور رساند.
آيا اکنون و با وجود فشارهای سياسی وارده، مجلس می تواند همان نقش واقعی خويش را که امام دنبال می کرد را ايفاء نمايد؟!
7. مبارزه با خرافات و حاکميت ارتجاع و چهره هايي که اصولا" امام (ره) ورود آنان را به منهاد های انقلابی منع فرموده بودند و کارهايي که موجب وهن نظام مقدس جمهوري اسلامي و توسط افراد خودسر انجام مي شد و امام تاکيد داشتند که از اعمال آنان جلوگيري و با مرتکبين به شدت برخورد و مسببين مورد محاکمه قرار گيرند و اتفاقاتي که در خيابانها و در تماس با اينجانب و هيات حقيقت ياب مجلس به آنها اشاره شد و مسائل اخير همه و همه موجبات نشان دادن چهره غير واقعي از اسلام و انقلاب و امام (ره) گرديد و انصاف خواهيد داد که عملکرد چه اشخاص و گروه هايي به مسووليت خويش در قبال مردم و رهبري عمل نموده اند و ساير نمونه هايي که در اين مقال، فرصت پرداختن به آنها ميسر نمي باشد سوالي است که مي بايست سناريو نويسان کودتاي انتخاباتي و آمرين و مباشران و مجريان حوادث پس از انتخابات بدان پاسخ دهند که اگر امام امروز در قيد حيات بود با آنان چگونه برخورد مي کرد.
8. اما در راس نگارش نامه سرکرده منافقين (مسعود رجوی)جناب آقاي توکلي ما که به اتفاق در زندان بوديم و منافقين را مي شناسيم، نوشتن نامه توسط او چه ارتباطي به من دارد؟! مگر شما اطلاع نداريد که من از داخل زندان با آنها درگير و مشکل داشتم. خدا وکيلي واژه وااسفا و خون گريه کردن و از غصه جان دادن زيبنده مسببين و موثرين در جناياتي که بعد از حوادث انتخابات روي داد، نمي باشد؟!
حال سوال نهايي اين است، روشهاي من نظام برکن، اعلام ختم جمهوريت نظام، تجليل سرکرده منافقين، ظلم به امام و عدم حمايت از ولايت فقيه است؟! و بر سر شاخه نشستن و بن مي برم يا کساني که اعتراضات هوشمندانه و تظاهرات آرام و چند ميليوني که همگان شاهد بودند از ميدان امام حسين (ع) تا ميدان آزادي را دربر گرفته بود و تنها سوالشان اين بود که (راي من چه شد؟) را به خاک و خون کشاندند و به زندان و شکنجه و قتل و ... دچار ساختند.
وجدان بيدار افکار عمومي و آيندگان در اين خصوص بهترين قضاوت را خواهند داشت.
توقع بنده از جنابعالی که از زندان رفته های رژيم گذشته هستيد و هميشه و در همه حال تمايز بين گروه های سياسی را به راستی و درستی تشخيص می داديد و گرو ههای تروريستی من جمله منافقين را به خوبی می شناسيد بيش از اين بوده و اين سخن جنابعالی برای من بسيار گران تمام شد. مطمئنا" شما از آن جمله افرادی که شناخت ندارند و يا مغرضند و يا جهل به گروه های سياسی و ... دارند، نيستيد که اگر جز اين بود هرگز شما را مخاطب خويش قرار نمی دادم.
مواضع بنده چه در قبل از انقلاب و در دوران سخت و تلخ زندان های ستم شاهی و چه بعد پيروزی انقلاب شکوهمند اسلامی هميشه شفاف و روشن بوده است.
در پايان لازم است به حضور عرض نمايم، که براستی آقای توکلی آن مصلحتی که بايد همه بخاطر آن و برای پرهيز از سقوط در چاه ويل، دين و شرف و مردانگی و دنيا و آخرت خود را فدای آن کنيم تا مصلحت حکومت و خودمان حفظ گردد، اگر جنابعالی گفتن و نوشتن را خلاف اين مصالح می دانيد من رسما" اعلام می کنم امروز سکوت خلاف همه آن مصالح است.
به اميد حصول و يکپارچگي و وحدت آحاد جامعه و حفظ دستاوردهاي نظام مقدس جمهوري اسلامي اين ميراث ارزشمند امام و شهيدان و ايثارگران گرانقدر.
مبادا توجه به يکسری امور ما را از توجه به امور بزرگتر غافل نمايد.
*****
نامه مادر سمیه توحیدلو به مناسبت آزادی دخترش
مادر سمیه توحیدلو در نامه‌ای به دخترش آزادی او را تبریک گفت. متن این نامه خواندنی که در صفحه شخصی فیس بوک برادر توحیدلو منتشر شده به شرح زیر است:
هوالخبير
کاروانی که بود لطف خدا بدرقه اش به تجمل بنشیند به جلالت برودعزيز دلم سمیه جان،به بهانه مژده آزادیت كه مطمئنم تو در تمام لحظات آزاده بوده اي خواستم با تو سخني بگويم.قبل از آن لازم است از تمام فاميل و دوستان و نزديكاني كه در اين 70 روز با ما همدلي و همراهي نمودند چه تلفني چه حضوري و چه از طريق نوشتن مطالبي در فضاي مجازي تشكر كنم و از خداي منان بخواهم كه در تمام مراحل زندگي خوش و خرم و سعادتمند باشند.دوستاني كه از قبل مي شناختم و دوستان جديد و عزيز كه من را به نام تو شناختند يعني "مادر سميه". اين روزها بيش از هر چيز به اين عنوان خود مي بالم و افتخار مي كنم. دخترم، نه تنها لذت و افتخار "مادر سميه" بودن را، بلكه لذت مادر بودن را اولين بار حدود سي سال پيش كه دكتر براي انجام كارهاي بعد از تولد نوزاد، تو را روي شكم من قرار داد، گرماي وجود تو به من داد. فكر نمي كنم هيچ لذتي در دنيا از اين بالاتر باشد. البته دو بار ديگر نيز اين لذت را با تولد برادرانت احساس كردم كه آن لحظات نيز زيبا بود.
دلبندم، تو را حتي قبل از ازدواجم به خاطر شناختي كه بعد از مطالعه كتاب¬هاي دكتر شريعتي از سميه اين صحابي پاك رسول الله كه در انتخاب راه و مقاومت در راه عقيده اش حتي با شكنجه هاي طاقت فرسا هم تسليم نشد و شهادت در راه خدا را برگزيد، به اين نام ناميده بودم. و چه زيبا دوست عزيزمان شرايط تو را با او مقايسه كرده بود.
عزيزم تو در شرايط انقلاب، بزرگ و بزرگتر شدي و هر روز به رشد و كمالت افزوده مي شد و مراحلي را كه پدرت هم در مقاله اش راجع به تو نوشته بود و من نمي خواهم تكرار كنم طي كردي. چنان فعال و پرتلاش بودي كه فكر نمي كردم به غير از درس و مطالعه و فعاليتهاي اجتماعي چيز ديگري بتواند تو را خوشحال كند كه در جريان همان فعاليتها كم كم برقي در چشمانت مشاهده مي كردم كه سميه ی پر جنب و جوش و شاد و شنگول مرا در خود فرو برده بود و من با حس مادرانه¬ي خود فهميدم كه ذهن و دل دخترم مشغوليت جديدي پيدا كرده و اين شرايط هر روز بيشتر مي شدومن مطمئن شدم كه تو عاشق شدي واين آتش عشق تو را نوراني تر و خدايي تركرده بود. به خاطر ارتباط صميمانه و نزديكي كه با هم داشتيم خيلي زود در جريان قرار گرفتم . ايمان عزيز، اين درياي وسيع و عميق كه گاهي پر تلاطم و مواج و زماني آرام و ساكت بود، با ساحل سلامتي چون تو در شرايطي بسيار استثنايي و زيبا به هم پيوستيد و اين بار خوشحالي و خوشبختي من به خاطر داشتن دامادي چون او چند برابر شد. او نه تنها دامادم ، كه دوست و همراه و راهنمايم تا الان است، و هميشه از مصاحبتش و همفكري هايش نهايت استفاده را مي برم. و خدا را به خاطر وجود عزيزش شاكرم. به خصوص در اين مدتِ 70 روز كه گاهي به مرز مردودي از اين امتحان الهي مي رسيدم ايمان او و آيات قرآني كه خودش تمام اين مدت را با آنها به سر برده است، مرا نجات مي دادند. براي هر دوي شما آرزوي سلامتي و سربلندي مي نمايم.اين دوران فكر مي كنم براي هر دوي شما- هر چند خيلي سخت بود - براي تو كه ظاهراً در بند بودي و براي او اگر چه آزاد بود ولي لحظاتش بهتر از تو نبودند-فرصتي بود كه كمك به به ساخته تر و آبديده تر شدن هر چه بيشترتان كردتا انشاءالله بقيه زندگيتان را بتوانيد پربارتر و زيباتر از قبل بسازيد.
دخترم، گفتي كه جمله¬ي نوشته شده روي ديوار زندان "زندان مدرسه يوسف است" كه توسط زندانياني كه قبل از تو بودند نوشته شده بود در شرايط سخت و طاقت فرساي انفرادي در روزهاي اول به تو آرامش داد و سعي كردي که از لحظاتت با خواندن قرآن و نهج البلاغه و دعاها و ... و از همه مهمتر فکرکرذن استفاده کنی که از این بابت خوشحالم و امیئدوارم که همچوم یوسف که به عزیزی از زندان بیرون آمد همانطور که در تلفن هایت می خواستی دعایت کنیم تو نیز عزیز به درگاه خداوند بیرون آمده باشی که مطمئنم چنین است و دلیلش هم عزیز بودن پیش خلق خداست که من در این مدت و هرکجا که نامی از تو برده می شد آنقدر تعاریف مختلف از علم تو، دانایی تو ، مهربانی تو، تعهد تو، مسدولیت پذیری تو و ادب و حجب و حیای تو، و حبت تو به انسانها شنیده ام که غبطه خورده ام به عزت تو در بین مخلوقات از استادانت تا دانشجویانت و دوستان و نزدیکان و فامیل و هرکسی که تورا می شناخت
نور چشم من، نمی دانم که تو راو بقیه کسانی که همچون تو در بند بودند و هستند را به چه جرمی گرفتند لبته نیک میدانم و حافظ هم برایم روشن نمود که :
تو افضلی و دانش ..... همین گناهت بس!
و حتی آن کارمند زندان اوین هم که در چندین باری که برای ملاقاتت آمدیم گفتند ممنوع الملاقاتی از او پرسیدم چرا خانواده های زندانیان عادی (قاچاقچی، قاتل، فاسد و ...) به راحتی می توانند با زندانیانشان ملاقات کنند (که البته به خاطر قوق شهرندی) حقشان است ولی ما نمی توانیم گقت چون زندانی شما خیلی می فهمیده ،کارشما سخت تر است ، این را می دانست.
گل زیبای زندگی ام اکنون که پس از طی این مرحله و تحمل مرارت ها و سختی هایی که تو داشتی و همراه تو ما که به قول آن عزیز در سعی بین صفا و مروه (دادستانی و دادگاه انقلاب و زندان اوین و ...) هر روز طی می کردیم تا خبری از تو بشنویم و هر روز با دقت تمام سایت ها و وب لاگ هایی را که در مورد زندتنیان می نوشتند می خواندیم که حتی جمله ای را در مورد تو ببینیم و تمام دلخوشی زندگیمان این روزها صحبت و شنیدن چیزی در مورد تو بود و لاغیر. که یک امتحان بزرگ بور برای همه ما ، هم تو که جان عزیزت در بند بود و هم ما که خداوند می خواست شاید صبر ما را در سختی ها بسنجد. تو حتما چون همه امتحان هایت شاگرد اول بودی همسر عزیزت هم که بسیار متین و آرام و شاکر پروردگار این مدت را گذراند مصداق صبر جمیل را مشاهده کردم که بسیار عجیب و شگفت آور بود الحمد لله ما هم سعی کردیم . البته شاید بقیه موفق تر از من بودند شاید عشق و محبت مادری و یا ایمان کمترم باعث می شد که بعضی وقت ها بی طاقت شوم البته چون از همان ابتدا یعنی 4 صبح روز 24 خرداد نیت روزه نمودم که خداوند صبر و استقامت تو را زیاد کند و اگر قرار است تو فشازی و سختی داشته باشی آن را من تحمل کنم . و خداوند را گواه می گیرم که کمتر شبی توانستم راحت بخوابم و تقریبا تمام بازجویی های تو را حس می کردم چرا که هر وقت به این حالت گرفتار می شدم بعدش تو زنگ می زدی و از خداوند ممنونم که مقداری از فشار روحی را که قرار بود تو تحمل کنی به من ممتقل کرد تا شاید تو مقاوم تر باشی و زندان را راحت تر تحمل کنی . بگذریم .... خدا را شکر که این لحظات گذشت .
حالا بهترینم اینک تو آمده ای . عزیز و سربلند و عزیز تر و مصمم تر . مصمم برای انجام رسالتت. رسالتی که نیمه رمضان هفت سال پیش باایمان عزیز پیمانش را بستید رسالتی که همه تلاشت درس خواندنت و حتی ازدواجت برای آن بود . رسالتی زینب گونه و فاطمه وار همان فاطمه ای که همراه با عزاداری هایش خطبه هایش را نیز آموختی همان زینبی که قافله سالار فرزندان و پیام آور کربلا بود .
اینک زمان منتظر توست
به امید ایفای هرچه بهتر نفشی که خداوند برایت رقم زده است
فدایی تو: مادرت
*****
از میان ایمیل های دریافتی تا ساعت18:30 پس از نیمروز
"دل کندن"، شرط آزادی است!
بابک داد
گاهی مثل الان، بايد ظرف ١٠ دقيقه از دوستی عزيز و خانه ای امن و آرامشی هرچند موقتی، به سرعت "دل بکنيم!" و برويم. درست شبيه دل کندن از دنياست و حتی "ماکت کوچکی" از مردن ناگهانی و چشم بستن بر همه دلبستگی هاست! تمرين بدی هم نيست، بالاخره بايد وقتی که اصلا" منتظرش نيستی، از چيزهايی که داری،از کسانی که دوستشان داری،از احساساتی که به آنها نياز داری و حتی از خود اين دنيا و زندگيت دل بکنی! و چشم از دلبستگی های فراوانت برداری.

عصر روز جمعه خبردار شدم خط موبايلم لو رفته. سه چهارساعت قبل از مصاحبه با تفسيرخبر صدای آمريکا با اجرای سيامک دهقانپور بود که فهميدم تلفنم لو رفته و بالتبع جای ما هم رديابی شده است و خطر دستگيری نزديک شده.من آدم مذهبی نيستم، اما به سبک خودم بنده خدای خوب و بامرامی هستم: «که در اين نزديکی است، لایاين شب بوها، پای آن کاج بلند...» من عميقا" به کمکها و لطفهای اين خدای «ضد ولايت فقيه!» باور دارم. به لطفهايش به بندگان مخلص،به خدمتگزاران خلق، و به حق گويان و حق طلبان «باور» دارم. خدايی که انعکاس زيبايی اش نه در چهره جبارانه احمد خاتمی و جنتی، بلکه در نگاه آسمانی ندا آقاسلطان است. بگذريم. خدای من «شرکی بنام ولايت مطلقه فقيه» را قبول ندارد و گير بدجور شيادانی افتاده است! جمعه شب بعد از تعيين قرار مصاحبه با voa، فردی تلفن کرد و با عجله گفت:«آقاجون رديابی شدی،سريع فرار کن!» و بلافاصله قطع کرد.اين شخص تلفن جديدم را چطور پيدا کرده؟ اين تهديد بود يا هشدار دلسوزانه؟ دشمن بود يا دوستی ناشناس؟ اين شماره جديد، فقط دست سه نفر بود که مطمئن بودند! طرف حتی نگذاشت من حرفی بزنم،و فقط هشدارش را داد و قطع کرد! از پنجشنبه در خانه يک دوست قديمی مهمان بوديم و تازه از ملاقات «پدرام» برگشته بودم. يک دنيا بی رمق و خسته بودم. ديدم به ريسکش نمی ارزد! به خانواده گفتم «سريع بريم!» اين يعنی خطر در فاصله ١٠ دقيقه ای ماست! و «حضرات!» سر می رسند! پس «احتياط واجب» به قول علماء اين بود که زودتر برويم. با اينکه خانواده های ما تازه با همديگر صميمی شده بودند، اما بايد سريع می رفتيم و ناگهان «دل می کنديم!» اين شصت،هفتاد روزه، «دل کندن ناگهانی» بخشی از عادت ما شده است! گاهی مثل الان، بايد ظرف ١٠ دقيقه از دوستی عزيز و خانه ای امن و آرامشی هرچند موقتی، به سرعت «دل بکنيم!» و برويم. درست شبيه دل کندن از دنياست و حتی «ماکت کوچکی» از مردن ناگهانی و چشم بستن بر همه دلبستگی هاست! تمرين بدی هم نيست، بالاخره بايد وقتی که اصلا" منتظرش نيستی، از چيزهايی که داری،از کسانی که دوستشان داری،از احساساتی که به آنها نياز داری و حتی از خود اين دنيا و زندگيت دل بکنی! و چشم از دلبستگی های فراوانت برداری.هرجور دل کندنی، دل آدم را به درد می آورد، اما دل دردکشيده ات را بزرگ می کند. آزاده و بی دلبستگی و وسيع و غنی می شوی! حافظ بزرگ می گويد:«غلام همت آنم که زير چرخ کبود، ز هرچه رنگ تعلق پذيرد آزاد است!» ما هنوز به آن مراحل بالای دل کندن از هرچه رنگ تعلق دارد، نرسيده ايم! اما اعتراف می کنم از اينکه خانواده ام شب ٢٣خرداد از خانه کوچک ولی آراممان دل کندند، يا از اينکه پسرم بعد از ماهها به قول بچه ها «خرخونی» از کنکور دل کند و خانواده ام بارها و بارها از همه آنچه دوست داشته و دارند، بزرگوارانه دل کنده اند، به آنها رشک ميبرم. حتی بچه ها،خيلی بزرگ و غنی شده اند. ميزبان مهربانمان، دست به قرآن برد که از زير آن عبورمان دهد، لحظه ای چشمانش را بست و لای قرآن را باز کرد و استخاره ای گرفت. صفحه ای باز شد که ابروهايش را جهاند بالا! واقعا" متحير شد؛آياتی بود که معانی عجيبی داشت.درباره لحظه تصميم بزرگ «ابراهيم جوان» بود که وارد بتخانه شد و همه بتها را شکست،الا يک بت تا مردم،حقيقت را از او بشنوند،البته اگر بتواند سخنی بگويد...! و خدا به ابراهيم جوان وعده داد:«آسوده باش که ما حافظ و پشتيبان توئيم!» راستش با شنيدن اين نشانه ها، پشتم تير کشيد و خشکم زد. چشم دوستم که آدم اهل دلی هست،نمناک شد. «نشانه» اميدبخشی بود. آيا من (اين من ناچيز) قابل شده ام بتهايی را بشکنم؟ و آيا خدا پشتيبانم است؟ آيا ديگر جای نگرانی هست؟ به شوخی و جدی گفتم:«ولی مشکل اون بت بزرگه ها! از ما گفتن بود!» گفت:«خيالم راحت راحت شد. تقدير نيست که دستشان به تو برسد!» و سفارش کرد:«بعدا" سر فرصت به معناهای ضمنی اين آيه ها فکر کن!» خداحافظی کرديم و رفتيم. چرخی درشهر زديم و يک خط موبايل ديگر خريدم. اما «خط لو رفته» را روشن نگهداشتم، چون دو نفر قرار بود تلفن کنند. ساعت ١١ شب بود و ما مجددا" بی خانمان شده بوديم و فقط يک ساعت به شروع برنامه «تفسير خبر» باقی مانده بود.يادم آمد جای امنی در يک طرف ديگر شهر سراغ دارم که می توانيم امشب را در آنجا سر کنيم. شماره تلفن جديدم را برای تماس به سيامک دهقانپور ايميل کردم. نيم ساعت مانده به برنامه، شخصی به همان خط لورفته تلفن کرد. خيلی عصبی بود. گفت:« داريم ميايم خدمتتون. ديدی بالاخره گرفتيمت! نزديکتونيم! بلاهايی رو.... سر خودت و... مياريم! ديگه توی مشتمون هستی مادر...! امشب مهمون مايی!» گفتم:«آخه اون بزرگترات بهت ياد ندادن چه جوری بايد يه مهمون رو به بارگاه ولی فقيه دعوت کنی؟ اين چه جور دعوت کردنه بی ادب؟»مکالمه را قطع کردم و سيم کارت را شکستم! مصاحبه ام را کنار اتوبان کرج، مشرف به شهرک آپادانا انجام دادم. خيلی خسته بودم. اواخر مصاحبه از غيرت مردم شهرک آپادانا تمجيد کردم و از الله اکبری که شب قبل برای چهلمين روز شهادت «سهراب اعرابی» عزيز سر داده بودند. شهرک آپادانا از اتوبان پيدا بود. چند پنجره باز شد و چند خانواده، از آرامش خود «دل کندند» و فرياد زدند: «الله اکبر». ماندن بيشتر ريسک بود.راه افتاديم به سمت ديگر شهر و بدنبال جايی برای زندگی. زندگيی که هر لحظه اش،آماده ايم برای دستگيری،برای وداع و برای «دل کندن»! زندگی ما در طول اين هفتاد روز «کوچ سبز»، برای يک شب ديگر «تمديد» شد! و يک برگ ديگر،بر «سند انکار قدرت امنيتی» نظام افزوده شد!ما به دعای خير مردم و به لطف خدا اتکا کرده ايم و رسم «دل کندن» را در اين هفتاد روز کوچ سبزمان بارها تمرين کرده ايم. پس از من بپذيريد که اگر اهل «دل کندن» باشيد، به قول سهراب سپهری: «زندگی، رسم خوشايندی است!» و «مرگ پايان کبوتر نيست!» کافی است با تمرين روزانه «دل کندن» تلاش کنيم آزاده زندگی کنيم و به وقتش،آزاده بميريم.
*****
فردا؛ "شو" جدید تلویزیونی رژیم مفلس- همزمان با تشکیل چهارمین بیدادگاه "هیتلری - فاشیستی"
سایت پارلمان نیوز خبر داد که فردا شب قرار است میزگرد تلویزیونی با حضور سعید حجاریان، محسن امین‌زاده، مصطفی تاج‌زاده و محسن میردامادی در نقد و بررسی اصلاحات پخش شود! خبر سایت فراکسیون اقلیت مجلس را ببینید:
چهارمین جلسه رسیدگی به اتهامات بازداشت‌شدگان حوادث اخیر فردا برگزار می‌شود.
به گزارش پایگاه خبری فراکسیون خط امام(ره)مجلس«پارلمان‌نیوز»،صبح فردا چهارمین جلسه رسیدگی به اتهامات بازداشت شدگان حوادث اخیر در شعبه 15 دادگاه انقلاب برگزار می‌شود.
گفتنی است پس از موافقت قاضی صلواتی با درخواست استمهال وكلای برخی از بازداشت‌شدگانی كه قرا بود چهارشنبه هفته گذشته محاكمه شوند، شعبه 15 دادگاه انقلاب طی اطلاعیه‌ای چهارمین جلسه رسیدگی به اتهامات بازداشت‌شدگان حوادث اخیر را به فردا (سه‌شنبه) موكول كرده بود.
به گزارش پارلمان‌نیوز، در جلسه فردا برخی از چهره‌های سیاسی دربند از جمله سعید حجاریان نیز به دادگاه آورده خواهند شد.
همچنین شنیده ‌شده فردا شب میزگرد تلویزیونی با حضور سعید حجاریان، محسن امین‌زاده، مصطفی تاج‌زاده و محسن میردامادی در نقد و بررسی اصلاحات پخش می‌شود.
*****
از میان ایمیل های رسیده (تا ساعت 23 امشب)
واژه‌های خونین
وحید رسا

از واژه خون کفن کفن می گویم
از قصه تلخ تیر و تن می گویم

با خون غزل باز وضو می گیرم
با غربت سرخ خاک خو می گیرم

تکرار گلوله بود بر پیکر عشق
زنجیر به دست و پای بی یاور عشق

فریاد _ امن ینصرنایی _ دیگر
این بار نه کربلا که جایی دیگر

این بار تهران، خون و آتش سوزی
در مسلخ تاریخ سیاوش سوزی

تاریخ دوباره گیج و سرگردان است
انگار اسیر بهت و یخ بندان است

در سلولی تنگ جوانی می میرد
در جان پیکرش زندگی می میرد

نسلی که هنوز عشق آزادی دارد
کی کار به اغتشاش و براندازی دارد

دردانه من تیر چه میداند چیست
سرسختی زنجیر چه میداند چیست

بر قامت او گلوله کم چیزی نیست
آن ضجه داغ دیده کم چیزی نیست

این جاری اشک کیست بر قامت او
شاید که خدا گریست بر قامت او

در صحن خیالتان قدم خواهم زد
این ظلمت سرد را به هم خواهم زد

آتش به تن و پیرهنم خواهم ریخت
یک حس بزرگ در تنم خواهم ریخت

از پشت تمام میله ها می گویم
آه ای همه نو قبیله ها می گویم

این گونه نمی شود که دریا را کشت
در پنجه شب حضور فردا را کشت

بر پیکر عشق خنجر از پشت زدید
پای سند فاجعه انگشت زدید

اما به خدا ایران زنده است هنوز
آغوش خدا مال پرنده است هنوز
*****
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بدلیل پائین آوردن سرعت اینترنت از سوی رژیم در حال زوال، ناگزیر شده ایم هر صفحه را فقط به یک "پست" اختصاص دهیم. برای خواندن مطالب و دیدن تصاویر و ویدئوهای "پست" های قبلی با مراجعه به "بایگانی وبلاگ" در نوار جنبی (سمت راست) پست و روز مورد نظر را انتخاب کرده و بروی آن کلیک کنید
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ