سرود ملی: ای ایران ای مرز پرگهر

نقش دولتمردان و رسانه های آمریکایی در شورش 22 بهمن 1357

۱۳۸۸/۰۶/۱۰

سه شنبه: 10/6/1388 (زمان: 00:04 بامداد)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توجه: ما به هیچ حزب، دسته، گروه یا مرامی وابسته نیستیم.
تقاضا داریم برای باز نشر مطالب انتشار یافته درین وبلاگ، نام منبع اصلی را درج نمایید.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

یاران، هم میهنان و همرزمان گرامی بامدادتان گرامی باد. با پایان نیمه شب دوشنبه، دقایقی است که بامداد سه شنبه دهم شهریور شروع شده است. "پست" امروز را با گلایه ای از هم میهنان آنسوی مرزها آغاز می کنیم.
**
گلایه ما: از آنجایی که ما بطور 24 ساعته بکار مشغولیم و حتا لحظه ای توقف و تاخیر در قاموس و مرام ما معنا و مفهومی ندارد، بسیاری از جدیدترین و آخرین اخبار میهن را پیش از هر مرجع و رسانه و خبرگزاری و خبرپراکنی و غیره انتشار میدهیم و اگرچه این کار بیش از 95% برای هم میهنان درون ایران است که هرچه سریعتر و زودتر از این خبرهای چه آشکار و چه نهان آگاهی یابند اما، بهرحال 5% نیز، نیم نگاهی بسوی هم میهنان آنسوی مرزها داریم و تلاش می کنیم که این خبررسانی را به سمع و نظر آنان نیز برسانیم زیرا که آنان نیز هم میهن ما هستند و حق دارند که از جدیدترین وقایع داخل میهن خویش آگاهی یابند اما افسوس که این یاران و هم میهنان گرامی نه تنها شاید هفته ای یکبار هم به سایت ما مراجعه نمی کنند، بکه کار را بدانجا رسانده اند که اخباری را که مثلن ما 2 یا 3 روز پیش (وگاهی حتا یکهفته پیش) انتشار داده ایم؛ با ایمیل های پیاپی خویش برای ما ارسال می دارند با این تفاوت و توضیح که این اخبار قدیمی که برایمان می فرستند از منابع و یا رسانه هایی بصورت "کاپی اند پیست" ارسال شده که فقط در خارج از ایران و در کشوری که خودشان زندگی می کنند انتشار یافته است.
این عمل چند نکته را برایمان روشن می سازد:
الف: بسیاری از سایت های خبری خارج از میهن با ساعتها و یا گاهی روزها تاخیر؛ به اخبارجدیدی از ایران دستیابی پیدا می نمایند و چه بسا از سایت ما آن را برداشت کرده اند بدون آن که به منبع خبر اشاره ای شده باشد.
ب: یاران و هم میهنانی که این اخبار را بعنوان خبرهای جدید برای ما بصورت ایمیل می فرستند (و در نتیجه میل باکس ما را اشغال می نمایند) اصلن باین نکته توجهی ندارند که: باباجان، برادر، خواهر گرامی؛ ما درون نایره آتش و میهن گرفتار ملایان زندگی می کنیم و از کوچکترین اتفاقات این سرزمین آگاهیم بنابراین منظور از ارسال این ایمیل چیست؟ که نشان دهید مشغول فعالیت برای میهن هستید؟ که نشان دهید دلتان بر میهن و هم میهن می سوزد؟ که بما یادآوری کنید که برای مثال یکی دیگر از جانباختگان جنایات بیشرمانه رژیم با اسید سوزانده و سپس در گورهای بی نام و نشان مدفون گردید؟ که بما یادآوری نمایید یکی از قربانیان تجاوزات بیشرمانه اوباشان سپاه و بسیج در اصفهان، برای آن که دوباره اسیر دست آنان نگردد و دوباره به او تجاوز نشود خود را از پل عابر پیاده به زمین پرتاب کرد و جان باخت؟ که به ما یادآوری نمایی که تمساح یزدی (مصباح یزدی) با اشاره و توسل به نوشته های تازی نامه (قرآن) فتوا داده که تجاوز به زندانیان مجاز است؟ که .... که .... که ....؟
عزیزان به هرچه که باور و اعتقاد دارید ما از همه این اخبار آگاهیم؛ در بسیاری مواقع روزها پیش از آن که شما از منبع و سایتی در محل اقامت خویش بدان آگاهی یابید ما آن را در سایت خویش انتشار داده ایم.
اگر می خواهید که جوانان مبارز و مجاهد و جان برکف میهن خویش را همیاری داده و از آنان پشتیبانی نمایید چرا ولو با یکبار مراجعه روزانه به همین "تارنمای" ناقص و نچندان آراسته ما، زودتر از این خبرهای "یخ زده و بیات شده" آگاه نمی شوید و برای مثال برگزیده ای از آن را برای یکدیگر ارسال نمی کنید تا یاران شما و دیگر ایرانیان خارج از میهن نیز آگاه شوند که چنین سایت یا وبلاگی نیز هست که بصورت 24 ساعت در روز، هفت روز در هفته و سی روز در ماه، بدون خستگی و با پشتکاری غیرقال توصیف به کار خبررسانی مشغول است.....!!!؟
گفتنی و گلایه بسیار است اما به همین بسنده کرده و نخستین مطلب "پست" امروز را با ایمیلی ارسال شده از سوی یکی از هم میهنان خارج از میهن (آقای حسن داعی) ادامه میدهیم:
***
از میان ایمیل های رسیده:
دوستان عزیزروز شنبه 5 سپتامبر، من و دکتر عبقری در سانفرانسیسکو سخنرانی خواهیم داشت. موضوع سخنرانی من، جنبش مردمی در ایران و آینده لابی جمهوری اسلامی در آمریکاست. آگهی سخنرانی و آدرس آن ضمیمه است.روز یکشنبه 13 سپتامبر نیز در رابطه با آینده لابی جمهوری اسلامی در آمریکا در آتلانتا سخنرانی خواهم کرد. این سخنرانی به دعوت بنیاد خوئی برگزار میشود. سخنران دیگر جلسه، آقای مهدی صارمی از بازماندگان قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان 67 است. آگهی این جلسه را در لینک زیر ملاحظه فرمائید:
حسن داعی

امروز سه شنبه، حسن نمازی بجرم جعل سند برای دریافت یک وام 74 میلیون دلاری از بانک، دستگیر و روانه زندان شد. فردا قرار است که وکلای وی با پرداخت 20 میلیون دلار وثیقه وی را آزاد کنند. البته ایشان قبلا 74 میلیون دلار را به بانک برگردانده ولی اصل جرم یعنی تقلب بر سر جای خود باقی است. 1
حسن نمازی، همانند یک دسته خاص از ثروتمندان ایرانی مقیم خارج، به بیماری مرموزی دچار گشته است که آنان را یکی پس از دیگری روانه زندان میکند. قبل از آشنائی با دیگر بیماران، بهتر است کمی با خود نمازی آشنا شویم. ایشان که صدها میلیون دلار ثروت دارد، از خانواده نمازی معروف شیراز است و پدر ایشان از افراد نیکوکار شیراز بود که بیمارستان نمازی را بنا کرد.
حسن نمازی به حزب دموکرات آمریکا وابسته است و قرار بود که در دهه نود میلادی، بیل کلینتون ایشان را بعنوان سفیر آمریکا به آرژانتین بفرستد که سنای آمریکا مخالفت کرد. نمازی صدها هزار دلار برای اوباما جمع کرد تا ایشان رئیس جمهور آمریکا شود. قبلا نیز همین کار را برای جان کری کرده بود. اما به فعالیت های "ایرانی" ایشان بپردازیم.
وی در سال 1997 به شورای آمریکائی ایرانی هوشنگ امیر احمدی پیوست و برای مدتی از اعضای هیئت مدیره آن بود. وی پس از چند سال ازآن جدا شد و در سال 2003، با دو نفر دیگر از اعضای مدیریت این شورا بنامهای اکبر قهاری و فرج علائی، یک لابی جدید به نام "کمیته عمل سیاسی آمریکائیان ایرانی تبار" یا IAPAC براه انداختند. وظیفه اصلی این لابی، پرداخت کمک مالی به کاندیداهای مجلس و سنا و انتخابات محلی بود تا آمریکائیان ایرانی تبار به مراکز قدرت وارد شوند.2
سال گذشته نیز یک لابی برای سازماندهی ایرانیان در آمریکا براه افتاد که نامش PAAIA است. از سال گذشته، این دو لابی با هم ادغام شده و برای رشد و ارتقای جایگاه ایرانیان در آمریکا شروع بکار کرده اند. لازم به تذکر است که این لابی تنها گروهی است که خود را نماینده بخشی از ایرانیان میداند ولی حتی یک کلمه در باره کشت و کشتار و تجاوز و شکنجه در یکی دو ماهه اخیر در ایران سخنی نگفته است. گویا بهتر است در باره کورش و داریوش سخن بگوئیم و موفقیت ایرانیان را برای آمریکائیان بازگو کنیم.3
از چپ: تریتا پارسی، حسن نمازی، بابک حقوقی
برگردیم به آن بیماری مرموزی که حسن نمازی بآن دچار شده و وی را روانه زندان کرده است. هنگامیکه چند سال پیش تحقیقات خود در باره لابی طرفدار رژیم در آمریکا را شروع کردم، متوجه شدم که بسیاری از افراد سرشناسی که در این حلقه بوده اند، به یک نوع با زندان و دادگستری سر و کار داشته اند. اولین آنها باب نی نماینده معروف کنگره از اوهایو بود که بجرم دریافت رشوه از بسیاری از آدمها، منجمله دو قاچاقچی که برای حکومت ایران کار میکردند، دو سال و نیم به زندان رفت. باب نی کارفرمای تریتا پارسی بود. ایشان نیز مدیر داخلی شورای وابسته به هوشنگ امیر احمدی بود که بعدا حساب خود را جدا کرد ولابی خودش بنام نایاک را براه انداخت.4
یکی از دوستان و همکاران امیر احمدی فردی بود بنام حسین علیخانی که "مرکز گفتگوی جهانی" را در قبرس براه انداخته بود. اتفاقا، حسین علیخانی، میزبان تریتا پارسی و دوستانش در سال 1999 بود تا ضمن شرکت در یک کنفرانس، پروژه خود در باره نحوه راه اندازی یک لابی در آمریکا را توضیح دهند. از قضا، حسین علیخانی نیز بجرم قاچاق تجهیزات نفتی به لیبی، مدتی را در زندان آمریکا گذرانده بود. 5
حال میرسیم به برادران علاقبند که ساکن لندن و تهران بوده و صاحب صد ها میلیون دلار ثروت اند. سال گذشته، دولت آمریکا این برادران و شرکت آنان بنام "بالی" را تحت تحریم قرار داد. گویا اینان، سه هواپیمای را بطور غیر قانونی به ایران فرستاده و در اختیار شرکت ماهان وابسته به باند رفسنجانی قرار داده بودند. وقتی به تحقیق در مورد این داستان پرداختم، جدا از گزارشات متعددی که در ایران در باره زد و بند شان با آخوندها و مافیای اقتصادی ایران بود، متوجه شدم که برادر بزرگتر بنام وحید، مدتی را در زندان آلمان گذرانده است.6
ناگفته نماند که برادران علاقبند بکار فرهنگی نیز مشغولند و برادر بزرگتر، رئیس موسسه فرهنگی معروف بنام "بیناد ایران" در لندن است.7
اگر خوانندگان بیاد داشته باشند، سال گذشته، فردی بنام فرهاد حکیم زاده، که ایشان نیز از ثروتمندان ایرانی است، بجرم پاره پاره کردن کتابهای عتیقه و نایاب کتابخانه لندن، روانه زندان شد. حکیم زاده، مدیر بنیاد ایران بود.8
فرهاد حکیم زاده، ثروتمند ایرانی که به زندان رفت
برای آنکه رشته داستان را از دست نداده باشیم، یادآوری میکنم که از حسن نمازی شروع کردیم و به وحید علاقبند رسیدیم. این دو، یک وجه مشترک دیگر نیز دارند. هر دوی این افراد عضو هیئت امنای یک موسسه معروف آمریکائی بنام "جامعه آسیائی" یا Asia Society میباشند. این موسسه معتبر، توسط خانواده راکفلر راه اندازی شد و تنها سه ایرانی را در هیئت امنای خود جای داده است. بجز نمازی و علاقبند، نفر سوم هوشنگ انصاری است.
9-10
انصاری به بیماری مرموز دو نفر بالا دچار نگشته است اما وزیر اقتصاد و رئیس شرکت نفت در زمان شاه بود و مدتی نیز بعنوان سفیر ایران در آمریکا خدمت کرد. زمان انقلاب لیست عده ای از افراد حکومت سابق منتشر شد که در روزهای آخر حکومت شاه، میلیونها دلار از بانک ها برداشته و به خارج رفته بودند. نام هوشنگ انصاری در صدر این لیست قرار داشت. انصاری بکار نفت مشغول است و میلیارد ها دلار ثروت دارد. دختر ایشان نینا انصاری است که از اعضای مدیریت لابی حسن نمازی است که در آغاز مقاله بآن اشاره شد.
نمیدانم ریشه اصلی این بیماری مرموز را بخوبی توضیح داده ام یا خیر.

*****
بالاتر از بیشرمی:
دیگ به دیگ میگه رویت سیاه...!!!
در شرایطی که رژیم غاصب و بیداگر و غیرقانونی ملایان و اوباشان جنایتکار آنان ضمن کشتار مردم بیگناه، خارج کردن اجزای بدن آنان مانند "کلیه" و سایر ارگانهای حیاتی و مورد نیاز بیماران برای فروش به بیمارستانها، و سپس دفن کردن اجساد مثله مثله شده در گورهای بی نام و نشان؛ پلیدی و دَد صفتی خویش رابه عالم نشان داده اند و کوس این رسوایی ها گوش جهانیان را کر و چشمان ناباور تمام انسانهای کره خاکی را خیره به این جنایات نموده، لجن نامه کیهان در سرمقاله شماره 19451 خود که قرار است تا ساعاتی دیگر انتشار یافته و در سراسر ایران توزیع گردد با درشت ترین تیتر ممکن، از افشای جزییاتی از قاچاق اجزای بدن فلسطینیان اشک تمساح ریخته است.
شیوه نگارش این مقاله فریاد میزند که این هم یکی دیگر از چرند نویسی های "حسین بازجو"ی بی آبرو و بی شرافت و گرگ صفت است. ما در زیر همین عکس صفحه اول، عین مقاله را نیز انتشار میدهیم:
افشاي جزئيات تازه از قاچاق اعضاي بدن شهداي فلسطينياين
روزها كه رسوايي دزديدن اعضاي بدن فلسطينيان ديگر آبرويي براي رژيم صهيونيستي باقي نگذارده و مقاله «دونالد بوستروم»، گزارشگر- عكاس سوئدي، در اين زمينه روابط ميان تل آويو و استكهلم را شكرآب كرده است، «كوثر اسلام» روزنامه نگار عرب كه 22 سال از عمر حرفه اي خود را در كرانه باختري و نوار غزه اشغالي گذرانده، نيز از خاطرات خود در اين باره و آنچه به چشم ديده است، مي گويد.به گزارش سايت هاي «تلاكسكالا» «آلترانفو» اين روزنامه نگار عرب خاطرات خود را اين طور آغاز مي كند: تجربه شخصي من اظهارات «بوستروم» را كاملاً تأييد مي كند. ماجراي دزديدن اعضاي بدن فلسطينيان امر روزمره اي است كه پيوسته به وقوع مي پيوندد و هنجاري است كه از آغاز دهه 1970 ريشه گرفته و به خوبي جا افتاده است. از همين سال بود كه اشغالگران نظامي كار ربودن اجساد و حتي مجروحان و دزديدن اعضاي بدن آنها را آغاز كرده، هزاران فلسطيني «كالبدشكافي شده» را در قبور مخفي گمنام و شماره گذاري شده دفن كردند. اين اقدامات صرفاً زماني كاهش يافت كه حكومت خودگردان كار خود را آغاز كرد. به عبارت ديگر، در مناطق تحت كنترل اين حكومت اجساد ديگر هرگز «كالبدشكافي» نشدند، اما در مورد اشخاص كشته شده و يا مجروحان ديگر مناطق تحت كنترل اسرائيل، اوضاع متفاوت بوده است. فرماندهي نظامي اسرائيل، فرماندهي مركزي و وزارت به اصطلاح «دفاع» اين رژيم نمي توانند اين وقايع را كه همگان بدانها آگاهند، كتمان كنند: اينكه، ارتش اسرائيل پيوسته فلسطينيان را به قتل مي رساند، غالب آنان را «گالبدشكافي» كرده، بسياري را در قبرستان نظامي اسرائيل در گورهايي گمنام كه شماره گذاري شده دفن مي كند و اظهارات تخيلي وزارت خارجه اسرائيل و ادعاهاي بي اساس يك جنايتكار جنگي و تروريست ديوانه اي همچون «ايهود باراك» و يا يك افراطي فاسد مانند «بنيامين نتانياهو» نمي تواند اين وقايع را پنهان سازد. در بسياري موارد، فرماندهان نظامي و يا كارمندان آنچه كه «دولت غير نظامي» خوانده مي شود، نيمه هاي شب اجساد فلسطينياني را كه به قتل رسانده بودند، پس از چند روز به خانواده هايشان باز مي گرداندند. افسران ارتش خانواده ها را عموماً بين ساعات يك تا سه صبح در جريان امر قرار داده، وادارشان مي كردند با تعدادي محدود، حداكثر 10 نفر، در خيابان منتظر تحويل جسد بمانند. شرط نخست نيز اين بود كه تدفين بلافاصله پس از تحويل جسد صورت پذيرد، آن هم در تاريكي، به «دلايل امنيتي»! شرط دوم نيز، شركت نكردن زنان در اين تدفين هاي پنهان بود و مراسم تدفين نيز در حلقه محاصره زرهپوش هاي خاكستري رنگ و ديگر خودروهاي نظامي مملو از سربازان تا دندان مسلح، انجام مي پذيرفت. اما، دليل اين همه پنهان كاري چيست؟ اگر همه چيز به روال طبيعي است و اعضاي بدن قربانيان دزديده نشده، به چه دليل همه چيز بايد در تاريكي مطلق انجام پذيرد؟ تمامي خانواده هاي قربانيان مي دانستند كه اجساد عزيزانشان «خالي» از عضو و در حقيقت پر از «پنبه» است! من شخصاً به چشمان خود ديده ام چگونه خودروهاي نظامي اجساد فلسطينيان را از بخش اورژانس بيمارستان «بار زده» و در مواردي ديگر، فلسطينيان را تا گورستان تعقيب مي كردند تا اجساد را پيش از دفن، از خانواده هايشان بدزدند. اين گونه اقدامات بقدري شايع بود كه بسياري از مردم اجساد عزيزان خود را به خانه هايشان مي بردند تا در باغچه يا زير زمين خانه دفنشان كنند. اسرائيلي ها پيوسته به سوي تظاهركنندگان تيراندازي كرده و مرده يا زنده شان را با خود مي بردند و يا بيمارستاني را كه آمبولانس هاي فلسطيني، مجروحان را به آنها تحويل مي دادند، به محاصره درمي آوردند، طوري كه تظاهركنندگان اجساد و مجروحان را مستقيماً به خانواده هاي خود آنها تحويل مي دادند. تهوع آورترين چيزي كه من شاهد آن بوده ام، تعقيب تشييع كنندگان جنازه ها از سوي سربازان جنايتكار «باراك» و «نتانياهو» و ربودن اجساد از گورستان بوده است. ماجراي دزديدن اعضاي بدن فلسطينيان را ديگر همگان به خوبي مي دانند و من بارها در مورد اين جنايات گزارش تهيه كرده ام و در بسياري موارد، اين گزارش ها توسط سانسور نظامي جنايتكارانه اشغالگران رد و در دفتر سانسور نظامي «بت آگرون» در بيت المقدس اشغالي «تل انبار» شده است. من مي دانم كه رژيم جنايتكار اسرائيل اعضاي بدن فلسطينيان را كه توسط ارتش اين رژيم از سرويس هاي اورژانس بيمارستان هاي فلسطيني در الخليل، نابلس، رام اله، جنين و در جاي جاي كرانه باختري و غزه ربوده و به بيمارستان اسرائيلي- يا بهتر بگوئيم، قصابي اسرائيلي- «ابوكبير» در تل آويو منتقل شده بودند، بيرون مي آوردند. خانواده هاي قربانيان يك به يك پرسنل نظامي اين به اصطلاح «دولت غير نظامي» را به خوبي مي شناسند. اگر اسرائيل اعضاي بدن فلسطينيان به قتل رسيده را ندزديده است، اگر نمي خواسته اين جنايات غيرانساني را پوشش دهد و اگر كنوانسيون هاي ژنو و ديگر قوانين بشردوستانه زمان صلح و يا زمان جنگ را محترم مي شمرد، پس به چه دليل اجساد فلسطيني ها را به «ابوكبير» منتقل ساخته، آنها را «قصابي» كرده است؟ وراي تمامي ناله ها و قيل و قال هاي اسرائيلي ناشي از انتشار مقاله «بوستروم» سوئدي، اين حقيقت انكارناپذير باقي است كه هزاران جسد و حتي اشخاص «هنوز زنده» به مركز كالبدشكافي «ابوكبير» انتقال يافته و سپس مملو از «پنبه» به خانواده هايشان پس داده شده اند. آري، من به چشمان خود ديده ام، و آنچه مي توانم از ديده هايم نتيجه بگيرم اين است: از آغاز دهه 1970، تمامي افسران اسرائيلي و پرسنل غيرنظامي اسرائيل در كرانه باختري، در سرقت اعضاي بدن فلسطينيان شركت داشته و يا آن را پوشش داده اند- تمامي پزشكان اسرائيلي و پرسنل «ابوكبير» در جمع آوري و فروش اين اعضا دخالت داشته اند- تمامي تيراندازان زبده نيروهاي دفاعي اسرائيل و ديگر سربازاني كه در جريان تظاهرات آرام، فلسطينيان (و خارجيان) را كشته اند، همدست مافياي قاچاق اعضاي بدن فلسطينيان كشته شده اند و يا بوده اند- مركز فرماندهي نيروهاي دفاعي اسرائيل و تمامي افسران شبكه فرماندهي به خوبي به آنچه به وقوع پيوسته و مي پيوندد، واقفند و در اين روندشركت دارند، و كل رژيم صهيونيستي و تمامي ملت اسرائيلي كه اشغال نظامي را مي پذيرند، در اين جنايات دست دارند- تمامي واحدهاي پزشكي اسرائيل درجريان اين موضوع قرار داشته، اما سكوت اتخاذ كرده اند و پاداش اين سكوت را نيز دريافت مي دارند- و اينكه، طبق شواهد و گزارشات موجود و نيز اعترافات قاچاقچيان اعضاي بدن كه در سال 2003 در برزيل و آفريقاي جنوبي دستگير شدند، وزارت بهداشت اسرائيل كاملاً به آنچه مي گذرد، واقف است.
*****
کروبي: کميته هاي ويژه بامستندات من تشکيل شد
مهدي کروبي کميته يي را که از سوي صادق لاريجاني رئيس قوه قضائيه براي بررسي حوادث اخير تشکيل شده است، گامي مثبت در جهت اعتمادسازي مردم دانست. کروبي درباره تشکيل اين کميته نظراتي دارد؛ «من در نامه يي که به ايشان نوشتم تاکيد کرده بودم که حوادث اخير بررسي شود و حتي اعلام کردم از اين آمادگي برخوردارم که مستندات خود را به ايشان ارائه کنم و در صورتي که امنيت افرادي که آسيب ديده اند تامين شود، آنها را نيز به ايشان معرفي کنم تا اينکه عاملان جناياتي که روي داده شناسايي شده و با آنها برخورد شود تا اينکه مردم اين حوادث را به کل نظام تعميم ندهند و اصل نظام از اين اتفاقاتي که روي داده است، تبرئه شود.»وي گفت؛ «من از همان ابتدا هنگامي که نامه يي را به آقاي هاشمي رفسنجاني نوشتم، اعلام کردم اخباري درباره سخنان خود دارم ولي برخي از جرايد و مسوولان و چهره هاي سياسي از تريبون هاي مختلف عجولانه در اين باره قضاوت کردند ولي اکنون مستنداتي که از سوي من ارائه شد، موجب تشکيل کميته هايي ويژه براي رسيدگي به اين جنايات وحشتناکي که روي داد، شد. علاوه بر کميته يي که در مجلس از سوي علي لاريجاني تشکيل شده بود آقاي صادق لاريجاني نيز کميته يي ويژه را براي رسيدگي به اين حوادث تشکيل داد. کروبي در گفت وگو با سحام نيوز گلايه هايي را از برخي از رسانه هايي داشت که هنوز به هتاکي هاي خود پايان نداده اند. کروبي با انتقاد از مطلبي که در روزنامه کيهان به نقل از او نوشته شده بود، گفت؛ «اين روزنامه به استناد سخنان بنده مدعي آن شده که بنده متوجه نيستم چه کاري انجام مي دهم و تحليلي از شرايط ندارم. بنده بعيد مي دانم مسوولان اين روزنامه تا اين اندازه کوته فکر باشند که منظور سخنان مرا متوجه نشده اند که چنين برداشتي را در روزنامه خود منعکس کرده اند. اگر بنده مي گويم تحليلي از شرايط موجود ندارم به خاطر اينکه عملکرد برخي از مسوولان شرايط را به سمتي سوق مي دهد که نمي دانيم چه سرنوشتي در انتظار ماست.من مي گويم هيچ تحليلي از شرايط فعلي ندارم چرا که نمي دانم سرانجام اين رفتارها به کجا ختم مي شود.کانديداي اصلاح طلبان در انتخابات رياست جمهوري دهم تاکيد کرد اين نوع برخوردها موجب مي شود او به رغم ميل خود مثال هايي را براي روشن شدن ذهن جرايدي که اين گونه قلم مي زنند، مطرح کند. وي گفت؛ «هنگامي که در سال 53 در زندان رژيم طاغوت بودم مادر يکي از هم سلولي هاي من که يک آدم فرهنگي است که اکنون نيز در شميران زندگي مي کند توانست از طريق رايزني با کميته مشترک به اصطلاح ضدخرابکاري وقت ملاقاتي را با فرزندش بگيرد. در همان زمان هنگامي که ماموري آمد تا او را به ملاقاتي ببرد هنگامي که مشاهده کرد روي انگشتان پاي وي هنوز آثار جراحت ديده مي شود، جورابي به او داد تا پايش کند تا مگر اينکه مادر وي از ديدن اين صحنه دگرگون نشود. اين رفتاري بود که در زندان رژيم فاسد طاغوت که هرگونه خشونتي را عليه مبارزان انقلابي مي کردند با زندانيان مي شد آن هم در سال 53 که خشونت ها به اوج خودش رسيده بود.کروبي خطاب به مسوولان اين روزنامه تاکيد کرد؛ «اگر من مي گويم تحليلي از شرايط ندارم به خاطر اين رفتارهايي است که صورت گرفته و من گيج شده ام و نمي دانم دولتمردان ما با چنين رفتارهايي که عدم رضايت مردمي را به همراه دارد به کجا مي روند. من اگر از روز اول اين مسائل را مطرح کردم براي آن بود که بگوييم بايد اين مسائل مورد بررسي قرار گيرد.» وي گفت؛ «من تنها مثالي جزيي زدم. اگر بخواهم حرف بزنم بايد درباره عملکرد دولت در سياست خارجي، عرصه اقتصاد و فرهنگ سخن بگويم از حرف هاي نسنجيده يي که زده مي شود و هزينه هايي را به کشور تحميل مي کند و من از اين رفتارها متحيرم، نمي دانم چه استدلال و نطقي پشت اين حرکت ها وجود دارد.» کروبي تصريح کرد؛ «آن آقاياني که مرا به حرکت در مسيري مطابق خواست صهيونيست ها متهم مي کنند اندکي درباره عملکرد خود و همفکران شان بينديشند تا متوجه شوند آيا مهدي کروبي که تمام دغدغه و تلاشش براي تقويت پشتوانه مردمي نظام است در راستاي نفع رژيم صهيونيستي حرکت مي کند يا آناني که با خشونت با مردم رفتار مي کنند.» کروبي همچنين با اشاره به آرمان بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران گفت؛ «من مي گويم وعده هايي که به مردم در ابتداي نظام جمهوري اسلامي داده شد به جاي خود، اکنون اين چه کارهاي غيرمعقولي است که صورت مي گيرد. به جاي آنکه همه در اين ماه مبارک رمضان که حتي قرائت يک خط قرآن به منزله ختم کل قرآن است در راستاي رضايت خداوند حرکت کنيم به دروغ پراکني و اتهام زني بي دليل به ديگران مي پردازيم.» کروبي در نهايت با ابراز تاسف از عملکرد برخي از جرايد گفت؛ «من همواره معتقد و پاييند به انقلاب اسلامي و آرمان هاي حضرت امام (ره) بوده ام ولي اکنون نيز حرکت بنده براي تبرئه نظام از جناياتي است که از سوي عده يي تحت لواي نظام جمهوري اسلامي صورت گرفته است ولي متاسفانه اکنون برخي از مسوولان که به نظر مي رسد خودشان آرمان هاي اوليه انقلاب اسلامي را به فراموشي سپرده اند، درصددند حرکت هاي فرزندان انقلاب را به بيگانگان و صهيونيست ها نسبت دهند که من اين دوستان را به تامل در فکر و انديشه شان و تدبير در عملکردشان در اين ماه مبارک رمضان فرا مي خوانم.»
*****
جوابيه دانشگاه تهران به خبر دیروز
شفیعی کدکنی جلای وطن نکرده
شفيعي کدکني به مدت يک سال به دعوت دانشگاه پرينستون به امريکا رفت
پيرو درج خبر ديروز «استاد شفيعي کدکني از ايران رفت» در تمامی نشریات و سایت ها، روابط عمومي دانشگاه تهران جوابيه يي به تمامی جراید و خبرگزاریها و غیره انتشار داده است.
در اين جوابيه آمده است؛ «با سلام، احتراماً پيرو درج خبري با عنوان «استاد شفيعي کدکني از ايران رفت» مورخ 9/6/88 در آن روزنامه، متن جوابيه دکتر اکبري رئيس دانشکده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران جهت درج در آن روزنامه ارسال مي گردد. لذا خواهشمند است دستور فرماييد طبق ماده 23 قانون مطبوعات نسبت به درج جوابيه اقدام فرماييد.خبر رفتن معترضانه استاد دکتر شفيعي کدکني از سوي دانشکده ادبيات و علوم انساني اکيداً تکذيب مي شود. لازم است به اطلاع عموم اصحاب انديشه و تحقيق برساند حضرت استاد دکتر شفيعي کدکني به دعوت دانشگاه پرينستون امريکا به مدت يک سال از مهر 1388 لغايت مهر 1389 به عنوان فرصت مطالعاتي به خارج از کشور اعزام شده اند. تقاضاي مکتوب نامبرده در اختيار است.ضمناً اخبار ديگري که ذيل اين عنوان پيرامون نحوه بازنشستگي اعضاي هيات علمي دانشگاه ادبيات درج شده است، غيرواقع است.دانشگاه هيچ گونه تصميمي براي بازنشستگي استاد دکتر شفيعي کدکني نگرفته است. خبر اعزام به دانشگاه پرينستون را قبل از همه شخص استاد در برنامه ريزي هاي سالانه خويش، صادقانه در کلاس درس گفته اند. حتي مقرر است بسياري از کارهايي که حضرت استاد در دست تاليف و تصحيح و حتي در مرحله نشر دارند به روال عادي صورت پذيرد و ايشان از طريق اي ميل و اينترنت با ناشر مرتبط هستند. ان شاءالله پس از اتمام ماموريت، دانشگاه تهران از وجود پربرکت ايشان بهره مند خواهد شد.به اصحاب مطبوعات توصيه مي شود قبل از فضاسازي و چاپ اخبار مخدوش و هرگونه بهره برداري از ساحت استادان بنام و مشهوري چون دکتر شفيعي کدکني يا از دانشگاه استعلام کنند و يا از شخص ايشان.»
*****
سرمقاله اعتماد که تا ساعاتی دیگر انتشار می یابد:
ديگر حرف «کارآمدي» و «ناکارآمدي» وزراي پيشنهادي نبود، «احمدي نژاد»فصل مشترک تمام نطق هاي مخالفان بود
گروه سياسي، صبا آذرپيک؛
ديروز هم روز «احمدي نژاد» نبود. مجلس يکدست از جناب رئيس دولت انتقاد مي کرد، ديگر حرف «کارآمدي» و «ناکارآمدي» وزراي پيشنهادي نبود؛ «احمدي نژاد» فصل مشترک تمام نطق هاي مخالفان بود.وزير اگر وزير قديمي بود با آماج سوالات مواجه مي شد که چرا احمدي نژاد اين کار را نکرد و آن کار را کرد و «تو» چهار سال هيچ چيزي نگفتي و «بله، اجرا مي کنم» تنها پاسخت بوده؛ اگر هم وزير پيشنهادي چهره جديد بود باز يکجور ديگر اسم احمدي نژاد وسط مي آمد؛ «نکند هر چيزي که احمدي نژاد مي گويد اجرا کني»، «نکند وزارت اطلاعات، وزارت اطلاعات احمدي نژاد شود»، «نکند وزير سايه باشي و...» تا به اين ترتيب پيش بيني رئيس دولت درست از آب در بيايد. او بعدازظهر شنبه گويا به فراست دريافته بود که اين بار، بحث مجلس، بحث ضعف هاي اوست. اگر اصولگرايان چهار سال لب به مصلحت گاز گرفتند و چيزي نگفتند اما روز انتخاب وزرا براي احمدي نژاد «روز گذار» نيست، روز ماندن و جواب پس دادن است. مجلسي ها حافظه شان قوي شده. از همان سال اول دولت نهم ضعف ها را ليست کرده بودند و مي خواندند تا سخنان يکشنبه احمدي نژاد که مي گفت «تريبون، تريبون تخريب من است» برايش مسجل شود. وزير آموزش و پرورش، خارجه و اطلاعات روز سختي را سپري کردند و هر سه قرباني عملکرد رئيس دولت نهم شدند.سوسن کشاورز گرچه معلوم شد به جاي 22 سمت اجرايي تنها سه سمت مديريتي داشته اما مخالفان اصلي اش احمدي نژاد را مخاطب قرار مي دادند که يادت هست چهار سال هر آنچه خواستيد، کرديد و مشورت نگرفتيد و سه سرپرست و سه وزير را راهي وزارت آموزش و پرورش کرديد تا نابساماني چهار سال بر اين سازمان عريض و طويل سايه افکند. به قول نماينده ها «سوءمديريت» رئيس دولت بد بين شان کرده و مي ترسند مبادا تاريخ تکرار شود و همان بلا بار ديگر با آمدن سوسن کشاورز که در قامت معلم هيچ گاه در کلاس درسي حاضر شده و خاک گچي نخورده تکرار شود. هر چند موافقان گفتند «زن» است و راي دهيد تا پاسخ دندان شکني به «دشمن» باشد چرا که پس از 30سال چرا چنين به نظام توهين مي کنيد و راي آوردن يک وزير اينقدر ارزش دارد که جملات دشمن شاد کن مي گوييد. وزير خارجه هم که هر چه شنيد به قول نماينده ها دست گل هاي احمدي نژاد بود و او بايد پاسخ مي داد چرا وقتي چهار سال سياست خارجي ايران با ابداعات احمدي نژاد جلو مي رفت به استاد حمل و نقل و ترافيک، درس سياست ياد نداد تا منافع کشور در خزر و خليج فارس اين طور ضايع نشود. ترکيه و سوريه بشوند کشورهاي اول مدافع اسلام و تاثيرگذار منطقه و ايران نظاره گر داووس باشد و کشتار گرجستان و مسلمانان چين و سکوت کند. نامه به اوباما، پاپ، هولوکاست، سخنراني هاي توهين آميز ژنو، عضو دائم نشدن شوراي امنيت، از دست دادن سهم درياي خزر، نداشتن يک سفر اروپايي رئيس دولت، کدر شدن روابط خارجي با بسياري از کشورها به جز بوليوي، زامبيا، کلمبيا و... همه کارهاي احمدي نژاد بود که متکي بايد به جايش جواب پس مي داد. نوبت وزارت اطلاعات هم که رسيد در روي همان پاشنه مي چرخيد. حرف احمدي نژاد بود و عزل هاي بي دليل در اين وزارتخانه. مجلس نگران بود مشورت نکردن با مقامات ارشد نظام در پالايش وزارتخانه ادامه يابد و وزارت اطلاعات نظام شود وزارت اطلاعات احمدي نژاد.«شما وزير اطلاعات نظام هستيد يا وزير اطلاعات آقاي احمدي نژاد». اين سوال مشترک مخالفان حيدر مصلحي وزير پيشنهادي اطلاعات بود. آنها از اينکه مصلحي در برنامه هايش به صراحت عنوان کرده هم منويات مقام معظم رهبري و هم منويات احمدي نژاد را لحاظ مي کند، دچار ترديد شده بودند که مبادا وزارت اطلاعات به جاي آنکه به نظرات رهبري صرفاً توجه کند، نهادي شود براي گروه و طيف خاص سياسي. ديروز اصلاح طلبان مخالفان وزير اطلاعات بودند؛ آنها به استناد ترديد اول شان، از مصلحي خواستند توضيح دهد که نظرش در مورد عزل و نصب ها چيست؟ مخالفان مي پرسيدند آيا او هم مي خواهد به پالايش هاي مورد نظر احمدي نژاد در اين وزارتخانه تن دهد يا در برابر آن مقاومت خواهد کرد. بعد هم که مخالفان در برنامه هاي وزير ريز شدند سوالاتي مي پرسيدند؛ «منظورتان از اينکه شبکه مجازي اطلاعات را بايد تا عمق جامعه نفوذ داد يعني چي؟ آيا مصلحي مي خواهد جامعه را اطلاعاتي کند؟» بعد هم رسيدند به شوراي هماهنگي اطلاعات که ايده مصلحي است و مخالفان معترض بودند به جاي اينکه وزارت اطلاعات مادر اطلاعات کشور باشد و جلوي کار نهادهاي امنيتي موازي را بگيرد، تازه پيشنهاد داده براي هماهنگي بين اين نهادها شوراي هماهنگي هم راه بيفتد. حال آنکه طبق نظر امام خميني(ره) وزارت اطلاعات بايد تنها نهاد اطلاعاتي باشد و ساير دستگاه ها کار اطلاعاتي نکنند. در مقابل مصطفي کواکبيان و جمشيد انصاري که از مخالفان بودند، موافقان مصلحي هم چهره هاي سرشناس اصولگرا بودند. روح الله حسينيان صلاح ديد خودش پشت ميکروفن برود و از همکار قديمي اش دفاع کند. عليرضا زاکاني نماينده ديگر حامي احمدي نژاد هم کنار محمدرضا ميرتاج الديني روحاني عضو هيات رئيسه مجلس به کمک مصلحي رفتند تا پاسخ دهند، اما به جاي دفاع از برنامه هاي مصلحي، اصلاح طلبان، دوران رياست جمهوري محمد خاتمي و وزير اطلاعات آن دوران حسن يونسي را مورد نقد قرار دادند تا صداي اعتراض اصلاح طلب ها هم دربيايد و وزير اطلاعات بهانه يي شود براي اينکه دو طيف، همديگر را به خاطر کارهاي اطلاعاتي شان زير سوال ببرند. کار تا جايي بالا گرفت که دفتر علي يونسي اطلاعيه داد و از اصولگرايان خواست اگر براي اتهاماتي که به وزارت اطلاعات دوران اصلاحات زدند مدرک دارند، رو کنند، تا به نوعي صحن علني مجلس به جاي بررسي کارآمدي وزير به اين سمت و سو کشيده شود که اصلاح طلبان هشدار دهند وزارت اطلاعات بشود «وزارت اطلاعات احمدي نژاد» و اصولگراهاي حامي احمدي نژاد هم در مقام پاسخ مي گفتند اين ويژگي تنها به دوران اصلاحات اختصاص داشت که وزارت اطلاعات شده بود «وزارت خاتمي». مصلحي هم که سعي کرد آرام سخن بگويد اما چند جا هم جملاتي گفت که باز سبب شد منتقدان امنيتي شدن جامعه تذکر دهند که با اين حرف ها احساس خطر بايد کرد. نطق ها را مصطفي کواکبيان نماينده اصلاح طلب مخالف شروع کرد. او از مصلحي خواست جواب چند سوال را صريح بدهد؛ «اولين مساله ما اين است که وزارت اطلاعات را براي نظام مي دانيم نه براي دولت خاص چون دولت ها مي آيند و مي روند و بايد ببينيم آقاي مصلحي چقدر در اين راستا گام برمي دارد. وي به مصلحي يادآوري کرد که چشم پوشي مي کنند از فعاليت هاي وي در ستاد انتخاباتي احمدي نژاد، اما آيا وي در آينده اين وزارتخانه مي خواهد منبع اطلاعاتي و امنيتي براي کل نظام باشد يا مخصوص دولت دهم؟ خطر بيشتر اين است که بخواهيم در وزارت اطلاعات يک سليقه خاصي حاکم باشد.وي با بيان اينکه مي خواهيم اين وزارتخانه براي منويات کل نظام و رهبري باشد، نه در اختيار سليقه خاص سياسي اعم از اصلاح طلب يا اصولگرا تاکيد کرد وزارت اطلاعات چشم و گوش نظام سياسي برآمده از خون شهداست اما برنامه هاي مصلحي اين را نشان نمي دهد و ما وزارت قانونگرا مي خواهيم نه براي اشخاص خاص و سليقه گري هاي خاص. نگراني دوم کواکبيان در مورد دستگاه هاي موازي اطلاعاتي بود که مصلحي گفت با آنها کنار مي آيد؛ «وزارت اطلاعات به عنوان دستگاه مادر اطلاعات مي خواهد فعاليت کند يا به عنوان وزارتخانه يي در جنب دستگاه هاي موازي اطلاعات ديگر؟» اين نماينده در پشت تريبون مجلس خبر داد مصلحي گفته حتي به دنبال ايجاد شوراي هماهنگي اطلاعات است تا بين اين نهادها هماهنگي ايجاد کند به همين دليل هم پرسيد آيا اين به آن مفهوم است که مي خواهيد همچنان دستگاه هاي موازي اطلاعات وجود داشته باشد و لذا يک شوراي هماهنگي هم ايجاد مي کنيد براي اينکه آنها را هماهنگ کند؟ حال آنکه وزارت اطلاعات بايد دستگاه مادر اطلاعات باشد. وي با اشاره به قانون ايجاد وزارت اطلاعات در سال 62 گفت؛ چرا بايد از زبان وزير پيشنهادي نشنويم که دستگاه هاي موازي اطلاعات در کشور نخواهد بود و بر اساس قانون وزارت اطلاعات عمل خواهد شد. همان گونه که در خصوص بازداشتگا ه ها تاکيد کرديم قوه قضائيه هم بايد بگويد هر جايي که نتواند براي خود بازداشتگاه ويژه داشته باشد، دستگاه اطلاعاتي هم اين نکته را توضيح دهد. تا اينجا بحث بر سر احمدي نژاد بود. بعد هم نوبت رسيد به تغيير و تحولات اخير وزارت اطلاعات. هم کواکبيان و هم جمشيد انصاري هر دو از مصلحي مي پرسيدند آيا او هم تحت الامر احمدي نژاد است و پالايش هاي خاص مورد نظر احمدي نژاد را در وزارت اطلاعات ادامه خواهد داد. کواکبيان پرسيد؛ «رئيس جمهور سرپرستي داشتند، در حالي که بر اساس قانون وزارت اطلاعات، سرپرست و وزير اين وزارتخانه يا بايد مجتهد باشد يا تجزي اجتهاد داشته باشد، خيلي از عناصر کليدي اين وزارتخانه کنار زده شدند. آيا به اين وضعيت رضايت مي دهيد يا در اين رابطه با اين تغييرات حتماً نظر خود را عمل مي کنيد؟ بعد هم کنايه يي زد و گفت آيا مثل وزارتخانه هاي ديگر افرادي از اوقاف مي خواهيد ببريد يا از بدنه سالم اطلاعاتي که در اين 30 سال کار کرده را به کار مي گيريد؟ بعد هم جمشيد انصاري دبير کميته سياسي اصلاح طلبان مجلس به عنوان مخالف دوم، اول کار به مصلحي و احمدي نژاد گفت حرف کارشناسي مي زند و خط مشي سياسي اش را دخالت نمي دهد. انصاري اول از همه پرسيد چرا به جاي اينکه برنامه بدهد، برنامه وزارتخانه را آورده است، چون هر وزارتخانه يي يک برنامه بر اساس قوانين مصوب کشور دارد اما برنامه وزير که شيوه مديريتي اش است، نبايد اهداف و افق و برنامه هاي وزارتخانه باشد. انصاري سپس تعابيري را که احمدي نژاد در تغيير و تحولات چهره هاي شاخص وزارت اطلاعات به کار برده بود، يادآوري کرد و نتيجه گرفت احمدي نژاد با سلايق شخصي اش سطوح بالاي مديريتي اين وزارتخانه را برکنار کرد. سپس خبر داد مصلحي در برنامه هايش آورده که هم منويات رهبري را اجرا مي کند و هم منويات احمدي نژاد را و بعد از وزير پيشنهادي اطلاعات پرسيد؛ رعايت فرامين رهبري براي همه وزارتخانه ها لازم است، اما اين وزارتخانه فراقوه يي نبايد اجراي منويات رئيس جمهور را در برنامه هايش بياورد. وي همچنين به نماينده ها خبر داد که مصلحي مي گويد با شبکه مجازي دشمن و نفوذ آن تا عمق روستاها جلو رفته و بايد براي مقابله با اين شبکه، شبکه قوي تري را ايجاد کرد که راهکار وي براي آن برجسته کردن نقش سربازان گمنام در تمامي عرصه ها بوده تا جايي که شبکه وزارت اطلاعات در دانشجو، استادان، نخبگان و ائمه جمعه نفوذ کنند. حال نگرانيم که اين کار به منزله اطلاعاتي کردن فضاي حاکم بر جامعه باشد. اين رويکرد منجر به تشديد بي اعتمادي و سوءظن در جامعه است. وقتي مسوول حفاظت پرسنل وزارت اطلاعات بدون هماهنگي با برخي مسوولان تغيير مي کند، اين نگراني را داريم که باز هم مسوولان اين وزارتخانه دچار تغييراتي از اين دست شوند. انصاري در مورد ويژگي هاي مصلحي هم گفت چندان به ملاک هاي تشخيص اجتهاد در حد تجزي وقوف ندارد، اما وزير پيشنهادي در طول تصدي مسووليت هاي مختلف فاقد تجربه اطلاعاتي مرتبط با اين وزارتخانه بوده است. چرا بايد در چنين سمتي باشد؟ نوبت موافقان که رسيد، زاکاني به جاي پاسخ دادن انتقادات را آغاز کرد. او گفت چون تهديد امروز متفاوت است و مصلحي هم به اين تهديدهاي جديد آشنا است، به درد وزارت مي خورد. او گفت مصلحي به درد مردمي کردن اطلاعات مي خورد. همان نگراني که مخالفان بر آن تاکيد مي کردند و بعد هم با سابقه يي که در قرارگاه کربلا، خاتم و فرماندهي بسيج دارد، بهترين وزير پيشنهادي براي گزينه اطلاعات است چون مي تواند «ناب » ترين افراد را به اين وزارتخانه ببرد. بعد هم در پاسخ به اصلاح طلبان که وزارت احمدي نژادي را نقد مي کردند، گفت؛ من يادم هست سوالي را از وزير اطلاعات اسبق کردم، شش ماه تلاش مي کردند من را قانع کنند، قانع نشدم، يک روز آمدند در دفترم نشستند، گفتند بيا با اين وزير معامله کن و جواب منفي شنيدند. فرداي آن روز که قرار بود سوال را قرائت کنم، در همين کريدور آمدند من را تهديد کردند، گفتند از تو چيزي نداريم، ولي از دوستانت در مجلس چيزي داريم، آنها را رو مي کنيم. من عرضم اين است که در دوره يي که مورد نظر برخي آقايان بود، نوع تعامل از جنس تهديدات بود، اما آن چيزي که من از آقاي مصلحي سراغ دارم، چيزي غير از اين است. نوبت روح الله حسينيان که رسيد، رفت سراغ اينکه مصلحي متخصص امور فرهنگي و هنري است و بلد است چطور در اين حوزه ها مراقب انقلاب نرم باشد. او موضوع را به «دشمن جهانخوار» سوق داد و گفت؛ «دشمنان جهان خوار نيز به اين نتيجه رسيده اند که تنها راه فروپاشي نظام جمهوري اسلامي ايران، اقدامات فرهنگي است و به همين جهت ده ها رسانه شفاهي، کتبي، صوتي و تصويري را به زبان فارسي راه اندازي کرده اند.» او گفت مصلحي آمده تا مراقب کودتاي نرم باشد به ويژه آنکه وزير پيشنهادي با راه اندازي و مديريت پنج مجله فرهنگي سياسي با مقوله رسانه ها هم آشنا شده است و از عهده مقابله با رسانه ها هم برمي آيد. حسينيان که خود از قديمي هاي اين وزارتخانه است، در پاسخ به نماينده هايي که نگران اطلاعاتي شدن جامعه بودند، گفت اصلاً قصدمان همين است که اطلاعات را مردمي کنيم. يکي از آسيب هاي اطلاعات در جمهوري اسلامي، تبديل شدن وزارت اطلاعات به يک سازمان حرفه يي مستقل از مردم است و منفک کردن آن از توده هاي مردم يک آفت اطلاعاتي است. مصلحي حرف چندان جديدي نزد و سخنان زاکاني و حسينيان را تکرار کرد و گفت مگر مي شود وزارت اطلاعات بدون هماهنگي احمدي نژاد کار کند. بعد هم در پاسخ به انتقاد دوم گفت وزارت اطلاعات را از مردم منفک نمي کند و آمده اطلاعات را به قول خودش مردمي کند. بعد هم برخي از احزاب را تهديد کرد که به گروه ها و احزاب معاند تسلط پيدا خواهد کرد. بعد هم سراغ مسائل هنري رفت و گفت چون متوجه شده تهاجم فرهنگي است، به سربازان گمنام خواهد گفت استفاده از مسائل هنري را ياد بگيرند. بعد هم به پرسنل وزارت اطلاعات قول داد پس از 30 سال نگذارد بازنشسته شوند و بيکار و هنوز از آنها استفاده خواهد کرد. تا به اين ترتيب دغدغه هاي اصلاح طلبان با اعلام صريح مصلحي بر اتخاذ همان مواضعي که مخالفان نگرانش بودند، بي پاسخ باقي بماند.
*****
احمد شیرزاد: زخم ها پابرجا خواهند بود، شاید مرتضوی دیگر نمک نپاشد
"آقای مرتضوی یک فرد نبود بلکه یک شاخصه از یک گروه بود که در بطن قوه قضائیه فعالیت می کردند."
به گزارش فرارو، احمد شیرزاد فعال سیاسی و عضو شورا مرکزی جبهه مشارکت اظهار داشت: "نوع عملکرد و برنامه های تیم مرتضوی با ترکیب کلی قوه قضائیه متفاوت بود یعنی اصولا قوه قضائیه و رئیسش که سمبل آن بود، ارکستر خودش را داشت و ساز خود را می نواخت و دادستانی تهران راه دیگری را در پیش گرفته بود حالا باید دید کسی که به جای مرتضوی آمده باز با همان گروه و روند کار خواهد کرد، این موضوع را باید در تحولات آینده مشاهده کنیم."
این فعال سیاسی با اشاره به ویژگی های شخصیتی مرتضوی گفت: "مرتضوی به لحاظ ویژگی های شخصیتی آدم عجیبی بود و این ویژگی های عجیب گاهی برجستگی خاصی به مسائلی که دادستانی تهران در آن ها درگیر بود، می داد. اولین ویژگی مرتضوی این بود که وی به شدت موضع سیاسی داشت و این موضع سیاسی را کتمان نمی کرد. شاید آرشیوهای شما بتواند نشان دهد که مرتضوی آن زمان که به عنوان قاضی دادگاه مطبوعات شناخته شد، روزی که در مجلس پنجم اصلاح قانون مطبوعات (در این اصلاحیه شرایط کاری برای مطبوعات سخت تر شد و در مجلس ششم برای تغییر این شرایط قانونی جدید ارائه نمود که شورای نگهبان آن را رد کرد) مورد بحث قرار گرفت و در صحن علنی به رای گذاشته شده بود، مرتضوی در صف تماشاچیان مجلس حضور داشت و در لحظه ای که این قانون به تصویب نهایی می رسد از جایگاه تماشاچیان با ابراز احساسات شدید و تکبیر گویان ،که البته خلاف قانون است ،خودی نشان می دهد.در آن زمان ایشان اگر اشتباه نکنم قاضی شعبه 1410 کارکنان دولت بود که تخلفات مطبوعاتی در آن بررسی می شد."
شیرزاد در ادامه گفت: "روند نفوذ و رشد مرتضوی به خاطر همین عملکردهای خیلی ویژه بود و ایشان به صورت خاصی پیشرفت کرد و گرنه یک قاضی جا افتاده ی بی طرف، غیر سیاسی و صاحب نظر نبود. برجستگی شخصیتی دیگر ایشان که بسیار هم مهم است صحبت هایی بود که خارج از روال برنامه قضایی در ارتباط با متهمان، خانواده متهمان و شخصیت های سیاسی مطرح می کردند و تغییراتی که به صورت ساعتی و گاهی لحظه ای در موضع گیری های ایشان رخ می داد .مثلا امروز چیزی می گفتند و فردا اتفاق دیگری می افتاد و وعده های سرخرمنی که اغلب به افراد می دادند مثلا به طور قاطع به خانواده ی یک زندانی می گفتند در این ساعت به ملاقات زندانی بروند و هنگامی که این خانواده به زندان مراجعه می کردند می دیدند مثل این که هیچ خبری نیست و اجازه ملاقات به آنها داده نمی شد.خلاصه ایشان نوعی بازیگری در حاشیه کار قضاوت داشتند که این بازیگری خیلی ویژه به حساب می آمد."
شیرزاد با اشاره به روند عملکرد هاشمی شاهرودی گفت: "اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم باید گفت که آقای شاهرودی تغییراتی را در قوه قضاییه ایجاد کرد و این گونه نیست که بگوییم در دوره ایشان هیچ اتفاقی نیافتاده است. اولین کار مثبت ایشان احیای دادسراها بود یعنی در واقع بخشی از ویرانه ای که ایشان تحویل گرفته بودند با احیای دادسراها ترمیم شد و بخشنامه ی حقوق شهروندی هم از اقدامات مثبت هاشمی شاهرودی بود که در مجلس ششم هم تبدیل به قانون شد."
این عضو شورای مرکزی مشارکت با اشاره به نقاط ضعف هاشمی شاهرودی گفت: "اما مشکل آقای شاهرودی این بود که ایشان مدیریت خوبی نداشتند و در واقع خودشان در کسوت قضاوت دارای تجربه قضایی نبودند، به همین دلیل از لحاظ مدیریتی با مشکل مواجه شدند. علاوه بر این در حوزه هایی هم از اختیارات لازم برخوردار نبودند از جمله همین حوزه که آقای مرتضوی در آن فعالیت می کردند و تقریبا مرتضوی بیرون از حیطه مدیریت هاشمی شاهرودی بود."
این فعال سیاسی با یادآوری تغییراتی که در قوه قضاییه صورت بپذیرد گفت: "این که آیا آقای لاریجانی قادر خواهد بود قدرت را در دادستانی تهران پس بگیرد؟ و فردا اگر روزنامه ای تعطیل شد آقای لاریجانی جواب گو هست یا خیر؟ اگر دستگیری های عجیب و غریب صورت گرفت پاسخ این رفتارها را خواهند دادیا خیر؟ باید در آینده درباره اش سخن گفت و دید که ایشان تا چه حد می توانند موفق عمل کنند."
وی ادامه داد: "در دوران بعد از انتخابات تعداد زیادی از ضابطین با احکام سفید امضا اقدام به دستگیری افراد می کردند، آیا احکام سفید امضای دستگیری که تماما به مجموعه ی جناب مرتضوی باز می گشت کماکان وجود خواهد داشت یا خیر؟ و مهمتر از این ها آیا از این پس آیین دادرسی کیفری رعایت خواهد شد یا خیر؟ یعنی دستگیری های بدون حکم قضایی و شبانه پایان خواهد یافت؟ آیا بازجویی توسط افرادی که سمت قضایی ندارند و اصطلاحا به کارشناس پرونده مشهور هستند انجام خواهد شد؟ در همین دادگاه متهمان آشوبها کسانی به عنوان کارشناس پرونده وجود دارند. آیا قوه قضاییه این افراد را به عنوان کارشناسان خودش قبول دارد و این کارشناسان چه کسانی هستند؟"
وی درباره ی امکان رفع توقیف روزنامه اعتماد ملی گفت: "من به این قضیه خوشبین نیستم چرا که تجربه نشان می دهد در این سیستم اگر کسی هزینه ای پرداخت و روزنامه ای را به تعطیلی کشاند امکان بازگشت این روزنامه بسیار اندک است. همه چیز به رفتن مرتضوی بستگی ندارد .اگر رفتن مرتضوی به معنای رفتن یک سیستم باشد که ایشان نمادش بودند می توان خوشبین بود، اما من این خوشبینی را ندارم چرا که مرتضوی تنها نبود، ایشان فقط نمک هایی به زخم می پاشیدند که این نمک ها ممکن است دیگر پاشیده نشود ؛یعنی پیش بینی می کنم زخم ها همچنان پابرجا باشند ولی کسی مثل مرتضوی نباشد که به این زخم ها نمک بپاشد."
*****
آقای رییس دولت غاصب و کودتاگر
سهم ايران از خزر چه شد
ديروز کسي مخالف منوچهر متکي نبود. مخالفان متکي معترض اصلي به عملکرد احمدي نژاد در سياست خارجي بودند اما به منوچهر متکي مي گفتند تو که کارشناسي و ديپلمات، چرا به احمدي نژاد که استاد ترافيک است نمي گويي اين کارهايي که در طول چهار سال اخير انجام داده، اقتدار ايران را زير سوال برده و حتي به سهم ما از درياي خزر تا خليج فارس هم ضربه زده است. سوال پشت سوال از متکي؛ «چرا احمدي نژاد اين کار را کرد، شما مانع نشدي؟»، «چرا احمدي نژاد فلان نامه را داد، فلان سخنراني را کرد، فلان توافق را کرد و شما سکوت کرديد؟آنها به متکي گفتند تو وزير دستوراتي نه وزير خارجه، و حرف، حرف احمدي نژاد است. نماينده هاي مخالف منوچهر متکي وزير امور خارجه معترض بودند و خواستار وزيري هستند که جلوي رئيس جمهور بايستد و نگذارد در سياست خارجي کشور سليقه يي رفتار شود. برخي از مخالفان هم به برنامه متکي ايراد گرفتند و پرسيدند ما که استاد علوم سياسي و روابط بين الملل هستيم نفهميديم «اصولگراي واقع بينانه در روابط خارجي يعني چي؟» يا «روابط بين الملل بر اساس منويات عدالت گرايانه به چه معني است؟» سيروس برنا نماينده بروجن به عنوان اولين مخالف متکي به او گفت يادش هست که احمدي نژاد در يک مصاحبه مطبوعاتي گفت؛ «متاسفانه بار سياست خارجي روي دوش من هست.» و با اين مقدمه مصداق هايي را که احمدي نژاد سياست خارجي کشور را بر عهده داشت و وزير امور خارجه و مجموعه تحت امرش هيچ کاره سياست خارجي شدند،ليست کرد. برنا مي گفت چهار سال سياست خارجي کشور خيمه ابداعات احمدي نژاد بود. وي سپس ايراداتي را از عملکرد متکي گرفت و پرسيد؛ يادتان هست عيد غدير پارسال گفتيد سهم 50 درصدي خزر نه منطقي است و نه قراردادي؟ آيا اين سخنان قابل بخشش است؟ او متکي را متهم کرد که عقب نشيني کرد تا خزر وجه المصاوي همچنين از متکي پرسيد چرا ايران در اتفاقاتي مانند مناقشات گرجستان و کشتار مسلمانان چين سکوت کرد؟ اما اردوغان در داووس در برابر نخست وزير اسرائيل چه رفتاري کرد و ايران از چنين فرصتي استفاده نکرد. حال ما صف اول مبارزه با اسرائيل هستيم يا ترکيه؟ برنا به متکي انتقاد کرد که در اين چهار سال حتي روابط سياسي مان با عربستان، عراق و مصر هم «بد» شده، امارات منافع اقتصادي مي برد و هر روز توهين جديدي مي کند. يا اينکه چرا سوريه، ترکيه و قطر کشورهاي تاثيرگذار در منطقه شدند، يا اينکه چرا نيروهاي نظامي بيگانه در منطقه مستقر شدند. بعد هم که نوبت رسيد به انتصاب هاي فاميلي آقاي متکي. برنا گفت متکي، همکلاسي هايش که فارغ التحصيل دانشگاه هاي هند هستند را به اين وزارتخانه آورده و به عنوان نمونه مسووليت حقوق بشر را به نزديکانش داده است.مصطفي کواکبيان هم گفت؛ در دوره وزارت آقاي متکي نه تنها پرونده ما از شوراي امنيت سازمان ملل به شوراي حکام بازنگشت، بلکه هر روز شاهد برنامه هاي جديدي بوديم. ممکن است بگوييد آنها با ذات انقلاب ما مخالفند، بله، در اين شکي نيست، اما ما در تقليل اين مخالفت ها چه کرديم؟کواکبيان هم به ماجراي خزر اشاره کرد و گفت؛ در اجلاس قرقيزستان که قرار است برگزار شود، بدون حضور ايران چگونه مي توانند درباره درياي خزر تصميم بگيرند و سياست خارجي ما در اين زمينه چه کاره است و چطور حتي نتوانستيم شوراي همکاري خليج فارس را که مي تواند منافع ملي ما را تامين کند، با خود همراه کنيم و هر روز بيانيه و توطئه عليه ما صورت مي گيرد. نماينده سمنان همچنين از متکي پرسيد آيا شما مي خواهيد به رئيس جمهور کار ، کارشناسي بدهيد يا از ايشان دستور مي گيريد؟ يعني درباره رفتن به اجلاس ژنو، نامه نگاري هاي بي جواب آقاي احمدي نژاد به سران برخي از کشورها، تبريک زود هنگام به آقاي اوباما حتي پيش از کشورهاي ديگر، سخنراني هاي جنجال برانگيز و بحث غيرضروري هولوکاست، شما بايد کار کارشناسي ارائه بدهيد و بايد کاري کنيد که منافع ملي ما حفظ شود، نه اينکه سکوت کنيد تا احمدي نژاد هر چه مي خواهد انجام دهد و منافع ما را زير سوال ببرد. متکي هم در پاسخ گلايه کرد چرا ضعف ها را مي گويند چون با گستردگي موضوعاتي که دستگاه ديپلماسي کشور با آن مواجه است، ده ها موردي که نمايندگان به آن پرداختند مشتي از خروار فراوان مباحث حوزه سياست خارجي است. به گفته متکي در چهار سال گذشته در حوزه روابط و سياست خارجي به عنوان يک فرد مطلع که 26- 25 سال است در وزارت خارجه و کميسيون سياست خارجي بوده است، هيچ وقت به اندازه دولت نهم دستگاه سياست خارجي مرتبط، برخوردار و بهره گير از حوزه روابط اقتصادي در روابط خارجي نبوده است. متکي در ادامه گفت؛ سياست منطقي، عدالتخواهانه و قاطع دولت نهم در حوزه سياست خارجي در همه زمينه ها پاسخ خود را دريافت کرد.لحه غرب و روسيه شود.
*****
اصابت جسم سخت به سر و شرايط بد جسماني در کهريزک علت مرگ اعلام شد
نظرپزشکي قانوني درباره دليل مرگ محسن روح الاميني
حدود يک ماه پس از مرگ محسن روح الاميني در بازداشتگاه کهريزک، سازمان پزشکي قانوني کشور دليل مرگ وي را اصابت جسم سخت و شرايط بد نگهداري عنوان کرد و ابتلاي وي به بيماري مننژيت را رسماً رد کرد. محسن روح الاميني فرزند دبيرکل حزب عدالت و توسعه و رئيس سابق انستيتوپاستور بود که در جريان حوادث پس از انتخابات رياست جمهوري بازداشت و به بازداشتگاه جنجال برانگيز کهريزک منتقل شد. اما مدتي پس از اين بازداشت در حالي که خانواده وي به دنبال محل بازداشت او بودند به آنها اطلاع داده شد براي تحويل جسد فرزندشان مراجعه کنند. به دنبال اين حادثه بود که ماجراهاي صورت گرفته در بازداشتگاه کهريزک که از مدت ها قبل به صورت غيررسمي شنيده مي شد شکل رسمي به خود گرفت و سرانجام با دستور مقام معظم رهبري دستور تعطيلي آن و برخورد با عوامل خاطي آن صادر شد. اما پس از مرگ محسن روح الاميني فرزند مشاور انتخاباتي محسن رضايي اخباري مبني بر اينکه وي بر اثر بيماري مننژيت فوت شده و هيچ گونه آزار جسماني در کار نبوده است، منتشر شد؛ اخباري که البته از سوي برخي نمايندگان مجلس و ناظراني که شاهد جسد محسن روح الاميني بودند، رد شد. آنها از همان ابتدا بر اين نظر بودند که فرزند روح الاميني در اثر آزار جسماني شديد در کهريزک کشته شده است.سرانجام روز گذشته سازمان پزشکي قانوني کشور نيز به اخبار غيررسمي در اين خصوص رسميت داد و با اعلام اينکه مرحوم محسن روح الاميني به مننژيت مبتلا نشده بود دليل مرگ وي را ناشي از استرس هاي فيزيکي، شرايط بد نگهداري، ضربات متعدد و نيز اصابت جسم سخت به سر و بدن عنوان کرد.يک منبع آگاه در گفت وگو با مهر در اين زمينه افزود؛ کميسيون پزشکي قانوني کشور در تاريخ 25/5/88 نتيجه نهايي و نظريه رسمي خود درباره علت فوت محسن روح الاميني را به مراجع قانوني و طرفين ذي ربط ارائه کرده است. اين منبع آگاه در خصوص محل حادثه نيز گفت؛ مرحوم محسن روح الاميني در بازداشتگاه کهريزک زنداني بوده و در شرايط نامناسب جسماني در حال انتقال به زندان اوين بوده که با توجه به تشديد حالت بد جسماني از ميانه راه به بيمارستان منتقل شده و متاسفانه فوت کرده است. به اين ترتيب وي اصولاً در زندان اوين پذيرش نشده بود.منبع فوق همچنين به مهر گفت؛ با توجه به حساسيت هاي ارزنده مسوولان عالي رتبه نظام در پيگيري تخلفات صورت گرفته، هرگونه پيش داوري و انتشار اخبار کذب مي تواند تلاشي براي انحراف از واقعيت و ضربه به روند قانوني مورد نظر مسوولان کشور براي احقاق حق و اقامه عدالت ارزيابي شود. وي خواستار پيگيري اين خبرسازي ها از سوي مراجع مسوول شد.ظاهراً اعلام اين مطلب از سوي پزشکي قانوني کشور پس از ديدار يکشنبه شب عبدالحسين روح الاميني پدر وي با مقام معظم رهبري در جمع استادان، اعضاي هيات علمي و روساي دانشگاه ها صورت گرفته است.در همين حال روح الاميني در گفت وگوي اختصاصي با بخش ديگران پايگاه اطلاع رساني khamenei.ir درباره پيگيري هاي رهبري درباره حوادث اخير گفت؛ حسب اطلاع ما، رهبر معظم انقلاب وقتي از حوادث اخير مطلع شدند، دستور پيگيري هاي ويژه يي را دادند. از جمله تشکيل جلسه شوراي عالي امنيت ملي در حضور ايشان بود که منجر به تشکيل کميته ويژه يي در شورا براي رسيدگي به اين حوادث شد. ضمن اينکه همزمان دستور بستن بازداشتگاه کهريزک را صادر کردند.
ارائه گزارش کميته ويژه مجلس به رئيس قوه قضائيه
در همين حال کاظم جلالي سخنگوي کميته ويژه مجلس روز گذشته از ارائه جمع بندي فعاليت هاي کميته ويژه مجلس به رئيس قوه قضائيه خبر داد.به گزارش پارلمان نيوز سخنگوي کميته ويژه مجلس براي بررسي وضعيت بازداشت شدگان حوادث اخير گفت؛ «جلسه يي با آقاي آيت الله لاريجاني داشتيم که اين جلسه يک ساعت و نيم طول کشيد و گزارشي از پيگيري ها و روند تشکيل کميته و پيگيري هاي انجام شده به رئيس قوه قضائيه ارائه کرديم.» به گزارش ايسنا کاظم جلالي در جمع خبرنگاران با اعلام اين خبر افزود؛ «در اين نشست اعضاي کميته جمع بندي خود را در مورد فعاليت هايي که انجام شده و همچنين درخصوص بازداشت ها ارائه کردند. همچنين برخي پيشنهادها و فعاليت هاي کميته را به رئيس قوه قضائيه ارائه کرديم.»سخنگوي کميته ويژه مجلس براي بررسي وضعيت بازداشت شدگان حوادث اخير افزود؛ «با توجه به پيشنهادات ارائه شده از سوي کميته رئيس قوه قضائيه اعلام کرد تلاش مي شود بازداشت شده هايي که نقش برجسته يي در حوادث نداشتند، و با رافت اسلامي قابل اغماض هستند، هر چه سريع تر آزاد شوند.» نماينده شاهرود درباره نامه کروبي نيز گفت؛ «ما مطلع شديم در پاسخ به نامه کروبي گروهي از قوه قضائيه تيم سه نفره يي که مسوولان عالي رتبه قضايي هستند مامور شده اند مسائل مربوط به نامه را بررسي کنند.»جلالي گفت؛ «البته اميدواريم آقاي کروبي مستندات خود را در اختيار اين کميته سه نفره قوه قضائيه قرار دهد، اما تاکنون مستنداتي ارائه نشده است تا اگر چنانچه تخلفي شده با متخلفان برخورد جدي شود.»وي اعلام کرد اين هيات سه نفره متشکل از دادستان کل کشور، رئيس دفتر آيت الله لاريجاني و معاون اول آيت الله لاريجاني هستند.
بررسي نامه کروبي در هيات قضايي
در خبري ديگر در اين راستا سيدابراهيم رئيسي معاون اول قوه قضائيه از بررسي نامه مهدي کروبي در جلسه ديروز هيات سه نفره قضايي خبر داد.
*****
«برای جنازه سعیده پورآقایی پول خواسته‌ بودند»
افشای موضوع گورهای بی‌‌‌نام و نشان بهشت زهرا، خانواده‌ها را در اعلام مرگ عزیزان‌شان راسخ‌تر کرده است. یک فعال حقوق بشر از شمار ۸۵ کشته در جریان اعتراض‌های جاری خبر می‌دهد. سعیده پورآقایی و یک مادر و پسر از آن جمله‌اند.
گفت‌وگوی دویچه وله با مهدی محمودیان، روزنامه‌نگار و عضو "کمیته پیگیری بازداشت‌های خودسرانه":
دویچه‌وله: آخرین آماری که در باره کشتگان دارید چقدر است؟
مهدی محمودیان: تا امروز اطلاعات کاملا مستند مربوط به کشته شدن ۸۵ نفر را داریم. ما با ۳۵ خانواده دیدار مستقیم داشته‌ایم و خبرهای دقیق با نام و جزییات کشتگان را دریافت کرده‌ایم. خبر مربوط به گورهای بدون نام در بهشت‌‌‌زهرا هم افکار عمومی را حساس کرد. تعدادی از خانواده‌ها آمدند و به ما گفتند تا بحال فکر می‌کردند بچه‌هایشان زندانی‌اند و در نتیجه مدام جلوی دادگاه انقلاب و اوین بوده‌اند.
اعلام این خبر موجب شد که ما با ۱۵ خانواده دیگر تماس پیدا کنیم و بعد روشن شد که عزیزان آنها کشته‌شده‌اند. کشته‌شدن سعیده پورآقایی و یک مادر و پسر، از جمله خبرهای تازه ماست. سعیده با چند نفر دیگر، بخاطر گفتن الله‌اکبر روی پشت‌‌‌‌بام از داخل خانه بازداشت شده، آن هم در حالی‌که چند روز بیشتر از تولد ۱۷ سالگی‌اش نگذشته بود. بعد از مدتی، جنازه سوخته‌شده او را به مادرش نشان داده‌اند.
فاصله دستگیری تا نشان دادن جنازه چقدر بوده؟
فکر می‌کنم حداکثر ۲۰ روز پس از دستگیری، جنازه او را به مادرش نشان می‌دهند و برای تحویل آن پول طلب می‌کنند. و بعد مادر چه کرده؟ پول نمی‌دهد و در نتیجه سعیده را می‌برند در یکی از همین گورهای بدون نام و نشان دفن می‌کنند. البته بعدا به ایشان می‌گویند که اینجا قبر فرزند شماست. مادر سعیده علاوه بر آن‌که همسر شهید است، سه برادر شهید نیز دارد. در نتیجه با او همراهی نسبی کرده‌اند. فراموش نشود که یکی از مسئولان بهشت‌زهرا، در راستای خبر گورهای بدون نام و نشان مصاحبه کرد و گفت از ۴۴ قبر بدون نام که فعالان حقوق بشر مدعی شده‌اند، صاحبان ۱۹ قبر پیدا شده‌اند. باید بگویم که سعیده و آن مادر و پسر، در میان همین ۱۹ نفر هستند.
جزییات کشته شدن آن مادر و فرزند چیست؟
این دو در خیابان آزادی احتمالا روز ۲۵ خرداد مورد هدف تیر قرار گرفته‌‌اند. پسر دیگر این خانواده را بعنوان گروگان بازداشت کرده بودند تا اینها مراسم نگیرند و به کسی خبر ندهند. حتی نگذاشته‌اند در مغازه یا خانه پارچه عزا بزنند. الان چون گروگان این خانواده آزاد شده، تصمیم به اطلاع رسانی گرفته‌اند. ما به زودی عکس و اطلاعات دقیق‌تری در این مورد منتشر می‌کنیم.یکی از مشکلاتی که فعالان حقوق بشر در ایران دارند و نمی‌توانند بخاطر آن آمار و اطلاعات دقیق بدهند، این است که خانواده‌ها شدیدا تحت فشارند و خبرهایی را که دارند، انتقال نمی‌دهند.
فکر می‌کنید دلیل تناقض‌گویی مسئولان در ارائه آمار سرکوب‌ها چیست، آیا آن‌ها هم تحت فشارند؟
یکی از دلایل این است که در اوج سرکوب‌هاهرکس که دستش رسید، علیه مردم مسلح شد و اقدام کرد. خود فرمانده سپاه، رسما اعلام کرد که غیر از بسیج و سپاه، مردمی هم که احساس تکلیف کرده بودند وارد ماجرا شدند. واقعیت این است که حتی برخی هیئت‌های مذهبی هم برای سرکوب مردم، دستکم مسلح به چوب و چماق شدند.
در همین کهریزک، سه نهاد مستقل از یکدیگر در حال شکنجه متهمان بوده‌اند. در پاسارگاد هم همینطور. ما از بازداشتگاه‌هایی خبر داریم که در اصل دفتر یا خانه بوده‌اند اما برخی بخاطر احساس تکلیف، از آنها برای نگاهداری و بازجویی و شکنجه استفاده کرده‌اند. در بهشت‌زهرا هم همینطور بوده است. هر نهادی برای خودش جنازه‌ها را آورده داده و طبق سلیقه خودش دفن کرده. عده‌ای با جواز، عده‌ای بدون جواز، عده با هویت و دیگران بدون شناسایی دفن شده‌اند.
*****
از میان ایمیل های دریافتی:
سلامي و کلامي با رياست جديد قوه قضائيه
دکتر علي مندني پور
جناب آقای لاریجانی ریاست قوه قضاییه
با سلام؛ توجه مخصوص شما را به چند مورد در راستای بهبود دستگاه قضایی ایران که بسختی دچار آشفتگی گردیده جلب می نمایم:
1- استفاده مطلوب و بجا از دانش و تجربيات ذي قيمت متخصصان مسائل حقوقي- قضايي، با عنايت کامل به ابعاد گوناگون اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و حتي سياسي در جهت حل مسائل و مشکلات موجود، به ويژه در امر قانونگذاري.
2- سعي و کوشش در بالا بردن سطح دانش و آگاهي هاي حقوقي جامعه، در حد رفع نيازهاي اوليه با هدف آشنايي هرچه بيشتر مردم با حقوق و تکاليف قانوني خويش از طريق بهره گيري از ابزارهاي ارتباطي به ويژه وسايل ارتباط جمعي همچون راديو، تلويزيون و مطبـوعات و تکيـه بر لازم و ملزوم بودن دو عنصر کليدي حق و تکليف در زندگي فردي و اجتماعي.
3- بررسي دقيق و همه جانبه پيرامون ايجاد يک سيستم کارا و مورد نياز و جوابگو با استفاده از تکنولوژي پيشرفته روز در نظام قضايي با هدف تسريع و انتظام امور و در نتيجه کمک به کاهش ميزان نارضايتي هاي موجود از عملکرد دستگاه قضايي.
4- همکاري تنگاتنگ و به دور از جهت گيري هاي سياسي قوه قضائيه با قوه مقننه در جهت تدوين و تصويب قوانين مورد نياز و متناسب با نياز روز جامعه در ابعاد گوناگون با بهره گيري از حقوقدانان آگاه، مجرب و آشنا به نظام هاي حقوقي دنيا. و در همين راستاست تعامل سازنده با قوه مجريه با محوريت اصل استقلال دستگاه قضا.
5- جذب و به کـارگيري هـرچه پربـارتر نيـروهاي مـورد نياز، علاقه مند و با انگيزه، به منـظور خدمـت در کادر قضايي و نيز تامين پرسنل کارکشته اداري از ميان فارغ التحصيلان درخشان دانشگاهي.
6- تقويت و ايجاد زمينه رشد فرهنگ احترام به قانون و مقررات در سطوح مختلف جامعه. چه اين مهم، زماني مي تواند حاصل آيد که جامعه احساس کند، قانون و مقررات نـه در شعار که در عمـل پياده شـده، و بدون کمتـرين تبعيضي به مرحله اجرا درمي آيد.
7- پذيرش قانون به عنوان ملاک اساسي و نظارت و پيگيري مستمر بر اجراي آن و حضانت و دفاع از حقوق شهروندان به طور عموم و پذيرش اين واقعيت که «قانون بد بهتر از بي قانوني است».
8- رعايت کامل اصول مرتبط با امر قضا در قانون اساسي از جانب متوليان و به ويژه مسوولان رده بالاي کشور و پياده کردن اصل شفاف سازي در مسووليت و نهادينه ساختن قاعده پرسشگري و پاسخگويي در ميان مسوولان.
9- تاميـن آبرومنـدانه معيـشت زنـدگي کارکنـان اداري با هدف سالم سازي فضاي اداري.
10- مبارزه جدي و پيگير دراز کارانداختن ماشين وحشتناک رابطه و توصيه به عنوان آفات بسيار مهم در سطوح جامعه، به ويژه در امر مهم و بنيادي قضاوت.
11- از بين بردن سايه سنگين و نفسگير بخشنامه ها بر سر قانون، و کوتاه کردن دستان نامرئي صاحبان قدرت از ساحت اين قوه (درون دستگاه و برون دستگاه).
12- تحکيم و تقويت بنيان هاي مدني و معاضد در نظام قضايي همچون؛ کانون وکلاي دادگستري مستقل و مشارکت دادن هرچه بيشتر اين نهاد ديرپاي مدني در تنظيم و تدوين طرح ها، لوايح و آيين نامه هاي در ارتباط، در کنار کانون کارشناسان رسمي دادگستري و مطبوعات مستقل و منتقد و به کارگيري تمهيدات قانوني در راستاي رشد و ارتقاي موقعيت چنين نهادهايي با هدف تعميم توسعه قضايي در چارچوب اهداف اصلاحات مورد نياز.
13- برچيـدن بساط بازداشتـگاه هاي غيرقانـوني و نظـارت تـام و تمام بر سازمان زندان ها.
14- لحـاظ کـردن معيـارهاي اصـولي همچـون؛ رعايـت شـأن، جايـگاه علمي (تخصص و تعهد)، خاستگاه فرهنگي، اجتماعي و اخلاقي در گزينش قضات، با تکيه بر اصل استقلال و نظارت قانوني و فراگير بر اعمال و رفتار آنان.
15- پيدا کردن راه حل اصولي و عملي بر پايان دادن به دور تسلسل پرونده ها در دالان پر پيچ و خم نظام قضايي و در نتيجه «قطعي کردن» احکام به معناي واقعي، يک بار براي هميشه.
16- ايجاد پليس قضايي در چارچوب آموزش هاي ويژه در راستاي اهداف اساسي دستگاه قضايي.
17- نظارت دقيق و همه جانبه در تمامي سطوح به ويژه در مراحل اوليه شکل گيري پرونده در دادسرا.
18- به رسميت شناختن و احترام به اصل قانوني و جدايي ناپذير «مصونيت» وکيل دادگستري در چارچوب وظايف وکالتي نه در شعار که در عمل از جانب مديران و مسوولان و به ويژه قضات محترم دادگاه ها. بديهي است وکيل مدافع براي پاسداري از حقوق و جلوگيري از تعديات و اجحافات و راهنمايي ماموران و دادرسان، ممانعت از عمليات قانون شکنانه و اقدامات خودسرانه، حفظ اصول قانون اساسي و مباني دموکراسي نيازمند دارا بودن «مصونيت» است، تا بدون طرح از تعقيب و توقيف بتواند از حق دفاع و در مسير پيکار با ستم و حمايت از ستمديدگان از اين «سپر قانوني» بهره برده و با استقلال کامل به وظايف خويش در چارچوب مقررات مربوطه جامه عمل بپوشاند. آزادي وکيل در برابر دادگاه ها در تنظيم دادخواست ها، تذکرات و دفاع از منافع و مصالحي که به او سپرده شده و آزادي در انتخاب روش و شکل دفاع با حرفه شريف وکالت ارتباط تنگاتنگ و پيوندي ناگسستني دارد. بنابراين شايسته است وکيل دادگستري با توجه به جايگاه والا و نقش حساس و تعيين کننده يي که در جهت اعاده حقوق مردم از جنبه خصوصي و عمومي و در رويارويي اجتناب ناپذير با صاحبان قدرت و مکنت دارد و با عنايت به ميزان شکنندگي و آسيب پذيري آن به تبع شرايط شغلي در جامعه و اصولاً ماهيت اين حرفه در دفاع از حق و در برخورد با موانع و مشکلات پيش رو، از پوشش مصونيت قانوني لازم عملاً بهره مند شده و بيش از اين مورد بي مهري قرار نگيرد.
19- رعـايت کامل اصـل تناسب جرائـم و مجـازات ها در رابطه با متجاوزان و سوءاستـفاده کنندگان از قانون در تمامي سطوح، به ويژه پديده «يقه سپيدها» و «دانه درشـت ها» که خود مي تـواند عامل ثبـات، آسايش، امنيت و تامين و تعميم عدالت اجتماعي در جامعه به حساب آمده، نه آنچنان که ولتر فيلسوف معروف قرن 18 درباره فلسفه وجودي قوانين آن روز فرانسه اعتقاد دارد؛ آنجا که مي گويد؛ «قوانين فقـط براي توانـگران و مردمـان مرفه و با قـدرت تدوين شده تا منافع آنان را حفظ نمايد.» بلکه برعکس قبول حاکميت قانون بر همه، براي همه و بدون تبعيض.به ياد داشته باشيم که در راستاي پرهيز از اطاله دادرسي روا نيست دو عنصر کليدي دقت و عدالت قرباني شوند، و هرگز از ياد نبريم که «عدالت در کنار آزادي و نظم اساس تمدن يک ملت را شکل مي دهد و از اين رو پيوندي ناگسستني بين اين مفاهيم وجود دارد. عدالت بدون نظم و آزادي بي معناست و فرضيه يي توخالي بيش نيست. نظم بدون عدالت و آزادي به استبداد منجر مي شود و آزادي بدون نظم و عدالت نتيجه يي جز هرج و مرج و ناامني نخواهد داشت.»
جناب آقاي لاريجاني در ميان سخنان اميدبرانگيزتان جمله يي بيش از همه به دل نشست که صلوات حضار را چون مهر تاييد به دنبال داشت و آن اينکه «بنده در همين جا اعلام مي دارم در اين راستا نسبت به احدي گذشت نخواهم کرد و خاطيان را به دستگاه عدالت خواهم سپرد.» عمل به مرٌ قانون شاه بيت غزل خواسته هاي بحق مردم از قوه قضائيه مستقل و مردمي و آرزويي ديرينه، از ديرباز بوده و هست، نه بيش و نه کم. و کلام آخر آنکه به قول حضرتعالي «اجراي عدالت مرد مي خواهد و صبر» که بايد گفت؛ به صبـرکردن عادتـي ديرينـه داريم و انتـظار بحق آن است که صبرمان شانه به شانه «صبر حضرت ايوب» نسايد، يا علي؛ اين گوي و اين ميدان.به اميد آينده يي بهتر.
رئيس کانون وکلاي دادگستري استان هاي فارس کهکيلويه و بويراحمد
*****
نامه دیده بان حقوق بشر به صادق لاریجانی
حسین درخشان را آزاد کنید
سازمان دیده بان حقوق بشر در نامه ای به صادق لاریجانی رییس قوه قضاییه از وی خواست به موارد نقض حقوق بشر بعد وقبل از انتخابات سریعا رسیدگی کند واز جمله تکلیف وضعیت زندانی بودن حسین درخشان وب لاگ نویس را روشن و وی را با قید وثیقه آزادکند.
دراین نامه با اشاره به اینکه نزدیک به ده ماه است حسین درخشان در زندان نگهداری شده خطاب به رییس قوه قضاییه آمده است: فورا حسین درخشان وب لاگ نویس ایرانی-کانادایی که بدون هیچ جرم مشخصی درزندان است را آزاد ویا اتهامش را مشخص کنند و او را در دادگاه عادلانه ای که از استانداردهای دادگاه های عادلانه برخوردار است محاکمه کند. درخشان از ماه اکتبر سال 2008 تاکنون -عمدتا بدون دسترسی به خانواده و یا مشورت حقوقی ـدر زندان نگهداری شده است.
یکی از بازداشت شدگانی که اخیرا از زندان آزاد شده به دیده بان حقوق بشر گفته است که درخشان تحت کنترل بخش اطلاعات سپاه پاسداران در سلول انفرادی نگه داشته می شود: " ما دلایلی داریم که باور کنیم وی فرد موسوم به "جاسوس" است که دراعترافاتش اصلاح طلبان برجسته و فعالان جامعه مدنی که بعد از انتخابات ریاست جمهوری بازداشت شده اند را به فعالیت های موسوم به "انقلاب مخملی" مربوط کرد." در کیفرخواست دادگاه اول دستگیرشدگان بعد از انتخابات از یک "جاسوس" نام برده شد که در تحلیلی به برخی موسسات و افرادی که برای ایجاد انقلاب مخملی درایران طی سالهای گذشته تلاش کرده اند اشاره کرده بود. مقامات قضایی از افشای هویت این فرد را خودداری کرده اند.
مقامات اطلاعاتی وامنیتی ایران تاکنون از توضیح اینکه حسین درخشان به چه جرمی دراختیار آنهاست ودرچه وضعیتی و تحت چه شرایطی نگهداری می شود خودداری کرده اند. خانواده درخشان نیز پس از دستگیری وی از صحبت با مطبوعات خودداری کرده اند.
درنامه دیده بان حقوق بشر همچنین از رییس قوه قضاییه خواسته شده است برای پیداکردن کسانی که آمر سرکوب تظاهرکنندگان بعد از انتخابات وهمچنین آزار واذیت بازداشت شدگان بودند یک کمیته حقیقت یاب تشکیل دهد: " بخصوص این کمیته باید نقش حسین تائب فرمانده نیروی مقاومت بسیج، سردار اسماعیل احمدی مقدم فرمانده نیروی انتظامی، حجت الاسلام غلامحسین رمضانی رییس حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران و همچنین سعید مرتضوی دادستان تهران را مورد تحقیق وتفحص قرار دهد."
دیده بان حقوق بشر همچنین خواستار آزادی سه زندانی دیگر شده است که به دلیل ارتباط کاری با موسسات آمریکایی هم اکنون بیش از یک سال است در زندان به سرمی برند: "ما از شما می خواهیم سیلواهاراتونیان، کامیارعلایی وآرش علایی را از زندان آزاد کنید. برادران علایی پزشکانی هستند که به خاطر فعالیت هایی که درزمینه با مبارزبا بیماری ایدز داشته اند شناخته شده هستند. هاراتونیان نیز کارمند مرکزبین المللی تحقیقات وتبادل علمی، سازمانی که فعالیت های توسعه ای درحوزه جامعه مدنی انجام می داد بود. همه این افراد به "همکاری با ایالات متحده آمریکا محکوم شده اند که آشکارا تنها به خاطر حوزه کاری وتماس های بین المللی شان بوده است. "
*****
علی مطهری نماینده مجلس:
احمدی نژاد در حوادث بعدازانتخابات مقصرست

علی مطهری نماینده مجلس شورای اسلامی، در صریح ترین اظهار نظرها از جانب جناح اصولگرا، محموداحمدی نژادرا درحوادث بعد از انتخابات مقصر دانست و خواستار بررسی نقش وی در این زمینه شد. علی مطهری فرزند شهید مرتضی مطهری طی هفته های گذشته به شدت توسط لایه های تندرو محافظه کاران و از جمله روزنامه کیهان به دلیل انتقادات شدیدش به مدیریت بحران توسط محمود احمدی نژاد و برخی عوامل نظامی مورد حمله قرار گرفته بود. وی پیش از این هم حسین طایب، فرمانده بسیج را فردی معرفی کرده بود که با باتون مانوس تر است تا با عقل و تدبیر. او گفته بود اگر مدیریت بحران حوادث بعد از انتخابات با افراد دیگری چون سردار قالیباف یا سردار طلایی بود از تلفات به وجود آمده جلوگیری می شد.
مطهری درگفت وگو با خبرگزاری مهر تاکید کرد: "اگر بناست به اتهامات مقصران بپردازیم رئیس جمهور خود یکی از این افراد است و باید به طور همزمان اتهامات موسوی و اتهامات احمدی نژاد در این قضیه بررسی شود. چون دو طرف در ایجاد این حوادث مقصر هستند."
این نماینده مجلس سخنان احمدی نژاد در نمازجمعه رادر جهت سلب مسئولیت ازوی دانست و تاکید کرد که خود احمدی نژاد یکی از مقصرین در این اتفاقات است.
احمدی نژاد در نماز جمعه گفته بود کارهایی که در کوی دانشگاه و بازداشتگاه ها انجام شد ازاجزای سناریوی دشمن بود و توسط وابستگان به جریان براندازی انجام شد. وی در حالی مسئولیت اتفاقات بعد ازکودتای انتخاباتی را متوجه "دشمن خارجی" و عوامل آن در داخل کشور کرد که پیش از وی آیت الله علی خامنه ای ارتباط دستگیرشدگا نبا خارج را رد کرده و از وقوع برخی تخلفات توسط برای مامورین سخن گفته بود.
مطهری بر این اساس با اشاره به اینکه سخنان احمدی نژاد نافی اظهارات رهبر جمهوری اسلامی است، ضافه کرد: "کمیته ویژه مجلس باید با جدیت کار خود را ادامه دهد. سخنان صریح مقام معظم رهبری در چند روز گذشته موید این مسئله است که تخلفات و بلکه جنایاتی توسط معدودی از ماموران صورت گرفته است ، اما حرفهای رئیس جمهور منافی با این فرمایشات رهبری است. به هرحال تعدادی از ماموران و مسئولان آنها متهم هستند و باید محاکمه شوند. همین طور قضاتی که بازداشت شدگان را به جاهایی مثل کهریزک فرستادند باید محاکمه شوند."
عضو کمیسیون فرهنگی مجلس همچنین گفت: "کشور در شرایط خاص و حساسی است . بحث دولت آقای احمدی نژاد و شخص آقای موسوی مطرح نیست. هم اکنون اساس نظام درخطر است. همه باید بکوشیم تا آنجا که ممکن است فضا را آرام کنیم و از احساس و هیجان پرهیز نماییم . باید فضا را منطقی و معقول کنیم. اگر بناست رهبران حوادث اخیر محاکمه شوند باید همه کسانی که در این حوادث دخیل بودند محاکمه شوند. اگر بناست به اتهامات مقصران بپردازیم رئیس جمهور خود یکی از این افراد است و باید به طور همزمان اتهامات موسوی و اتهامات احمدی نژاد در این قضیه بررسی شود. چون دو طرف در ایجاد این حوادث مقصر هستند."
*****
از میان ایمیل های دریافتی:
پیرمرد چشم ما بود*
مرتضي كاظميان

دکتر محمد ملکی، استاد دانشگاه و فعال سیاسی پرسابقه‌ی ایران، ده روزی است که در سن 76 سالگی بازداشت شده است. حتی تصور به حبس کشیدن پیرمرد آزاده، با پشتی خمیده و تنی رنجور و بیمار، سخت است. منتقد جسور که سری پردرد و زبانی تیز و بی‌تعارف دارد، البته چنان که خود در هنگام بازداشت گفته، خرسند است که در این روزهای سخت و غریب ایران، در کنج خانه نمی‌فرساید. اما آنها که او را به حبس برده‌اند، چگونه رضایت داده‌اند که یکی از تصاویر مجسم آزادگی و خداترسی و روشنفکری متعهد و مسئول را با وضع جسمی و شرایط خاصی که دارد، به بند کشند؟ این پرسش، از جنس همان سئوال‌های بی‌پاسخ غیرقابل فهم و کشف‌ناشدنی ایران امروز است.
حکومت و نهادهای امنیتی و قضایی آن، حق دارند که از منظر مصالح نظام سیاسی از پاره‌ای دیدگاه‌های پیرمرد برآشوبند و نشر آنها را برنتابند. اما آیا چاره‌ی کار، در بازداشت یک‌باره‌ی منتقد سالخورده، و بی‌توجهی به حقوق اساسی شهروندی است؟ بدون هیچ احضاریه‌ای، محمد ملکی در صبح نخستین روز ماه رمضان خود را در برابر تیم عملیاتی می‌یابد که برای بازداشت و تفتیش خانه‌اش، به سراغ او رفته‌اند. منزلی که چند بار جست‌وجو شده است، بار دیگر مورد کاوش قرار می‌گیرد، و ده‌ها نسخه از کتاب‌هایی که با مجوز وزارت ارشاد چاپ شده‌اند، ضمیمه‌ی دیگر "اسناد" می‌شوند و همراه با نخستین رئیس دانشگاه تهران پس از پیروزی انقلاب، به ناکجاآباد، منتقل می‌گردند.
آیا امکان بازجویی از دکتر ملکی در منزل‌اش، یا حتی در محل نهادهای امنیتی وجود نداشت؟ پیرمرد حکایت ما، از جمله فعالان ملی ـ مذهبی بود که در بازداشت فله‌ای سال 1379 چند ماهی را در حبس و انفرادی به‌سر برد و بعدتر به قید وثیقه، آزاد شد. از نیمه‌ی سال 1380 تاکنون، او اگر قصد گریز از کشور یا هجرت داشت، چنین می‌کرد. چنان که برای معالجه و دیدار با فرزندش، دو سال پیش، سفری به کانادا داشت. مرد سالخورده اگر انگیزه‌ای برای زیستن در وطن نداشت، به میهن بازنمی‌گشت. پس نه شائبه‌ی فرار او مطرح بوده و نه بحث امحاء اسناد و مدارک جرم محتمل. او نیز از جمله‌ی افراد "آزاد" به قید وثیقه بود. چرا بازجویی و محاکمه ـ حتی غیرعلنی ـ نمی‌شود؟ انصاف می‌باید که عدم‌رعایت ترتیبات قانونی در برخورد با مخالفان و منتقدان، گاه غیرقابل هضم می‌نماید.دکتر ملکی ـ ظاهرا" ـ باید برای مدتی سکوت می‌کرده است. بسیار خوب! اما آیا چاره (تنها چاره) بازداشت این‌چنینی مرد بیمار است؟
هرگاه که در سال 79 ـ80 از شکاف در سلول انفرادی بازداشتگاه 59 مرد را می‌دیدم که با قامتی خمیده و موی پریشان و ریش بلند، در لباس زندانی و با چشم‌بند، دست در دست نگهبان برای بازجویی یا دستشویی، می‌رفت، بر خود می‌لرزیدم از آنچه بر ایران می‌رود. مام میهن سزاوار تحمل صدای کشیده شدن دمپایی یکی از آزادگانش بر زمین خود، نبود و نیست.
بعد از چهار ماه که با مرد آزاده و چند تن دیگر از دوستان به سلول دربسته (جمعی) منتقل شدیم، در شب‌های کشدار سلول، از معاشرت و موانست‌اش با روحانیان ارشد نظام (همچون آیت‌الله مرتضی مطهری) پیش از پیروزی انقلاب می‌گفت. بدیهی است مقایسه‌ی وضع و موقعیت چهره‌های اصلی آن خاطرات، سال‌ها پس از تغییر نظام سیاسی، کاری بس سهمگین بود. محمد ملکی اما از ابتدای دهه‌ی 60 این اختلاف فاصله و موقعیت را بارها، و به‌ تمامی، چشیده است؛ چه در زندگی پشت دیوارهای اوین برای نیم دهه، و چه در مشکلات کاری و اقتصادی و معیشتی و احضارها و تهدیدهای گاه و بیگاه و بازداشت سال 80. و این اختلاف موقعیت فاحش، اگر هزار علت داشته باشد، یکی‌اش بی‌شک، "بینش انتقادی" ملکی است. دوست و همراه دکتر شریعتی، تبیین و تعریف او را از روشنفکر، خوب متبلور ساخته است. دکتر ملکی از آن دست روشنفکرانی است که کوشیده "حقیقت" را قربانی "مصلحت" نکند؛ و همین تلاش سترگ، برایش بس پرهزینه بوده است؛ هزینه‌هایی که تا امروز، و در هشتمین دهه از زندگانی‌اش، همچنان بر او تحمیل می‌شود. تحمل پیرمرد آزاده که چشم بینا و راوی صادق تاریخ سیاسی معاصر ایران است، البته برای تحریف‌گران حقیقت، کار آسانی نیست. چنین است که نه به سن او التفات می‌شود، و نه به سرطانش توجهی. مرد سالخورده خمیده‌پشت‌تر از همه‌ی عمر، بازداشت و روانه‌ی حبس می‌شود؛ چرا که او چشم ما بود؛ چشم ما و زبان بی‌باک ما.
*توضیح: عنوان یادداشت برگرفته از مطلب مشهور زنده‌یاد جلال آل احمد، در یادکرد از پدر شعر نو، نیما یوشیج است.
*****
همسر زیدآبادی با این زندانی سیاسی ملاقات کرد
مهدیه محمدی، همسر احمد زیدآبادی، دیروز (دوشنبه) با این فعالان سیاسی بازداشت‌شده در زندان اوین دیدار کرد. دیروز که روز تولد احمد زیدآبادی بود، همسرش اجازه یافت با او دیدار کند.
به گفته‌ی خانم محمدی، آقای زیدآبادی بسیار آشفته و سردرگم بوده و مدام می‌گفته است که نمی‌تواند هیچ چیز را تحلیل کند.
بعید نیست که این سخنان، با گزارش‌هایی که در روزهای اخیر در خصوص ارائه‌ی اطلاعات غلط و خبرهای جعلی به زندانیان منتشر شده بود، مرتبط باشد و سردرگمی فکری آقای زیدآبادی ناشی از اخبار و اطلاعات غلطی باشد که به او داده‌اند.
آقای زیدآبادی از زمان بازداشت تا دو هفته پیش امکان استحمام نیافته بود و همسرش نیز چندی پیش گفته بود که او برای روزهای متمادی در سلولی که شبیه قبر بوده، نگهداری می‌شده است.
*****
حمزه غالبی،دکتر ذبیحی، و دکتر سلیمانی آزاد شدند
دکتر محمد ذبیحی،دکتر عبدالرحیم سلیمانی اردستانی دو روحانی حامی میرحسین موسوی و حمزه غالبی رئیس کمیته جوانان ستاد انتخاباتی میرحسین که از مدت ها پیش بازداشت شده بودند در شبانه روز گذشته آزاد شدند.حمزه غالبی رئیس کمیته جوانان ستاد انتخاباتی میر حسین موسوی و از اعضای جبهه مشارکت که 31 خرداد ماه در منزلش بازداشت شده بود با گذشت نزدیک به نزدیک به هفتاد ساعاتی پیش آزاد شد.حمزه غالبی نیز چون سایر اسرای جنبش سبز و از جمله شهاب طباطبایی و محمدرضا جلایی‌پور برای احذ اعتراف اجباری در طی مدت بازداشت اش تحت فشار بازجویان بود.
دکتر ذبیحی آزاد شد،اما طاها ذبیحی همچنان در بازداشت است
دکتر محمد ذبیحی رئیس کمیته روحانیان ستاد انتخاباتی میر حسین موسوی نیز که دو هفته پیش در قم بازداشت شده بود روز گذشته با تبدیل قرار بازداشت به قرار وثیقه و پس از سپردن وثیقه تعیین شده آزاد شد.حجت الاسلام ذبیحی رئیس دانشگاه تربیت مدرس قم نیز هست.بنابر گزارشهای دریافتی طاها ذبیحی،پسر این روحانی حامی میرحسین موسوی که همزمان با پدرش در تهران بازداشت شده بود، هچنان در بازداشت به سر می‌برد.
آزادی دکتر سلیمانی روحانی بازداشت شده در چهلم شهدا
همچنین دکتر عبدالرحیم سلیمانی اردستانی از اعضای مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم نیز که در چهلم شهدای جنبش سبز در بهشت زهرای تهران بازداشت و علاوه بر ضرب و شتم مورد اهنت ماموران قرار گرفته بود در روزهای گذشته آزاد شده است.
*****
پخش مجدد سریال گرگ‏ها
حسن خیری
"حامیان کودتا در صداوسیمای غیرملی بهتر است در رفتار خود تجدید نظر کرده و کمی به شعور مردم احترام بگذارند، چرا که بیننده‏ی 40 درصدی که ضرغامی ادعا کرده، پایان راه نیست و شاید به زودی تنها بیننده تلوزیون فقط "آقای دوربینی" باشد."
درحدود بیست سال پیش سریالی بنام گرگ‏ها ازتلویزیون پخش می‏شد که با وجود سنت دیرینه صداوسیما درتکرار چندین باره و پخش مجدد فیلم‏ها وسریال‏ها، دیگر پخش نشد و درآرشیو صداوسیما جا خوش کرد.
سریالی که در آن خون به ناحق ریخته یکی از رعایا توسط داروغه شهر، درتبانی مابین داروغه و قاضی به ظاهر پایمال شد، اما با مبارزه‏های شیخ روشن ضمیری که نصیریان بازیگر نقش آن بود، این بی‏عدالتی آشکار منجر به آشوب و اعتراض عمومی، مجازات داروغه و فرار والی شد؛ که ضلع سوم این مثلث ظلم و بی‏عدالتی بود.
با توجه به آنچه این روزها ازصداوسیما پخش می‏شود و خط فکری گردانندگان آن که تماما در استخدام غاصبین رای مردم قرار گرفته است، تنها راهی که این سریال پربیننده را قابل پخش مجدد می‏کند، ویرایش مجدد و بازسازی آن براساس اتفاقات و تعاریف امروزی است. درنسخه به روز شده، شیخ باید بازداشت و به تلاش برای براندازی نرم متهم وسپس محاکمه شود! هیات ویژه‏ای نیز از طرف قاضی تشکیل شود تا حقیقت قتل رعیت توسط داروغه را کشف کند و...
با روندی که حاکمیت در ارائه مصادیق ظلم، عدل ومبارزات آزادی‏خواهانه درپیش گرفته است مدت‏هاست که پخش سریال‏هایی نظیرگرگ‏ها و فیلم‏هایی با مضمون عدالت‏خواهی وحقیقت‏جویی غیرممکن شده‏است، چرا که بینندگان نکته‏سنج به سرعت به قیاس شخصیت‏ها وموقعیت‏های داستان با وقایع پیرامون خود پرداخته و دچارتناقض می‏شوند.
مصیبت دیگری که برای سیمای کودتاچیان در راه است و ناشی از قلب حقیقت و نتیجه‏ی مستقیم وارونه نشان‏دادن واقعیات است درایام دهه فجردامن گردانندگان جام‏جم را خواهد گرفت. آنجا که طبق روال سال‏های قبل، با زندانیان سیاسی قبل از انقلاب درباره اعمال شکنجه درزندان‏های شاه مخلوع مصاحبه می‏شود و قاعدتا باید این اعمال درحالی که پس از سی سال هنوز (شاید حتی بدتر) در حال انجام است، تقبیح شود!
حامیان کودتا در صداوسیمای غیرملی بهتر است در رفتار خود تجدید نظر کرده و کمی به شعور مردم احترام بگذارند، چرا که بیننده‏ی 40 درصدی که ضرغامی ادعا کرده، پایان راه نیست و شاید به زودی تنها بیننده تلوزیون فقط "آقای دوربینی" باشد.
*****
با اعتراف، حقیقت عوض نمی‌شود
حسین قوام
" درست است که ما حجاریان، شریعتی، تاج‏زاده، رمضان‏زاده، امین‏زاده، ابطحی و ... را دوست داریم، لیکن حقیقت را بیشتر از این اعترافات، حتی اگر بی هیچ خللی هم به آن معترف شده باشند دوست داریم."
1- ویتگنشتاین وقتی از نظرات اولیه خود دست کشید و امکان‏پذیر بودن دست‏یابی به زبانی صوری که تمام گزاره‏های با معنا قابل ترجمه بدان باشد در هاله‏ای از ابهام قرار گرفت، عده‏ای مانند راسل تا آخر با نظرات ثانویه او مخالفت کردند و او را در تغییر خویش یاری نکردند و اصول تغییر نظریه ابتدایی وی را غیر علمی و نادرست پنداشتند و وقعی به ویتگنشتاین ننهادند و کار خویش پی‎گرفتند.
در تاریخ تفکر عده‎ی زیادی از اندیشمندان بزرگ نظراتشان را در طول زندگی خویش تغییر دادند و فکر آن‏ها به دو بخش اول و دوم تقسیم گشت که بنا به صحت معرفت شناسانه و ملاک‏های مختلف هر کدام از آن‏ها دارای طرفدارانی گشت که هر کدام استدلال‏های خویش را جهت سقم و قوت خویش ارائه می‏دهند.
هیچ‏گاه در نگاه به یک گزاره‏ی علمی ملاک نگاه قول نویسنده نبوده که اگر آن را نفی کند گزاره صحت خویش را از دست دهد یا نابود شود. به عنوان مثال اگر اینشتین پس از کشف نظریه نسبیت در یک برنامه‏ی تلویزیونی زنده شرکت می‏کرد و می‏گفت: نظریه بنده اشتباه است و من بابت نظریه اشتباهم از عموم فیزیکدانان جهان عذرخواهی می‏کنم؛ مسلما عموم فیزیکدانان جهان وقعی به گفته‏های او نمی‏نهادند.
زیرا صحت معرفت‏شناسانه‏ی گزاره‏ای که اینشتین کشف کرده از قول او اخذ نمی‏شود که با گفته‏ی او زایل شود. بلکه از تطبیق آن گزاره با ملاک‏های معرفت‏سنجی دستگاه‏های مختلف معرفت سنجیده می‏شود. عالمان هیچ‏گاه دهن‏بینی و تقدیس و مدیحه‏سرایی و تمجید نمی‏کنند، تنها کاری که از دستشان بر می‏آید سنجش‏گری است.
2- برخی ادعا می‏کنند سعید حجاریان، 70 روزه نظریات 15 ساله‏اش را تصحیح کرده و به نتایجی که عموما مصباح یزدی در چنین حوزه‏هایی ارائه می‏دهد دست یافته است و از دانش و معرفت‏های قبلی‏اش توبه کرده و سخنانی که همیشه با آن مخالف بود را این بار خود بر زبان آورده است.
صرف‏نظر از اینکه حجاریان تحت چه شرایطی و با چه‏انگیزه‏ای و تحت چه فشاری و بنا به چه دلایلی و چرا و چگونه و آیا آن حرف‏ها را زده است و با فرض تبری از تمام سوالات فوق و رضایت به آنکه شخص دوست عزیزمان، آن حرف‏ها را گفته باشد، باز همانطور که اشاره شد، ما صحت و سقم نظریات حجاریان را با خودش نمی‏سنجیم، یعنی ملاک ما در اعتقاد و یا عدم اعتقاد به درستی و نادرستی نظریات پیشین حجاریان این نیست که او بیاید و بگوید این نظری که من می‏دهم نظری درست و آن یکی نظری غلط است.
بلکه از راه‏های معرفتی و شناختی، معرفت و شناخت حاصل می‏گردد و باطل می‏شود، نه از راه قول گوینده به صحت یا نادرستی نظریات خویش. اشتباه اعتراف‏گیران ناآشنا اینجاست که نمی‏دانند این حجاریان نیست که صحت نظریاتش را تامین می‏کند و حال اگر بیاید و بگوید که الف غلط است الف غلط شود و شتر مرد و حاجی خلاص؛ که او اگر هزار بار هم بگوید که من اشتباه کردم، حتی اندکی در صحت و یا عدم صحت نظریاتش تاثیری نمی‏گذارد و این فریاد اصولا ربطی به نظریاتش ندارد و باید مرجع این فریادها را در جای دیگری جست.
3- اشتباه اعتراف‏گیران این است که اگر ابطحی بگوید ما اشتباه کردیم، اشتباه بر پیشانی حرفی که مدعی آن را اشتباه می‏داند ثبت نمی‏شود، اگر هم فرض بگیریم که هیچ فشار و بار اضافه‏ای بر گرده‏ی کسی نباشد و همه آزادانه اعتراف کرده‏اند، باز هم ممکن است انسان در اعتراف به اشتباهاتش نیز دچار اشتباه شود و قول هیچ کسی سندی بر تایید و یا عدم تایید ماهیت کاری که انجام داده معتبر نیست.
4- ارسطو در جایی نظریات افلاطون را بررسی می‏کند و بر آن ایراد می‏گیرد و خطاب به دانشجویانش می‏گوید گرچه ما افلاطون را دوست داریم، ولی حقیقت را بیشتر از افلاطون دوست داریم؛ حالا هم ما اعلام می‏کنیم درست است که ما حجاریان، شریعتی، تاج زاده، رمضان‏زاده، امین‏زاده، ابطحی و ... را دوست داریم، لیکن حقیقت را بیشتر از این اعترافات، حتی اگر بی هیچ خللی هم به آن معترف شده باشند دوست داریم.
*****
عیسی سحرخیز همچنان در انفرادی به سر می‌برد
از وضعیت عیسی سحرخیز، روزنامه نگار سرشناس ایرانی نیز هیچ خبری در دست نیست. مهدی سحرخیز، پسر این روزنامه نگار با ابراز خرسندی نسبت به تغییر دادستان تهران به روز گفت: هفته گذشته مادرم به دادگاه انقلاب رفته و در خواست ملاقات کرده اما هیچ جوابی نداده اند و برخلاف دستور قاضی پرونده، پدرم همچنان در سلول انفرادی است.
به گزارش روزآنلاین به گفته مهدی سحرخیز، حساب بانکی آقای سحرخیز از سوی دادستانی مسدود شده بود که با پی گیریهای وکیل و خانواده این روزنامه نگار، حساب مالی باز شده است.نسرین ستوده، وکیل آقای سحرخیز نیز درباره وضعیت موکلش به روز گفت: بعد از ملاقات دو هفته پیش هیچ خبری از وضعیت آقای سحرخیز نداریم.وی افزود: در روز ملاقات متوجه شدم که قاضی دستور انتقال آقای سحرخیز به بند عمومی را داده اما برخلاف دستور قاضی ایشان همچنان در سلول انفرادی است و بازپرس پرونده گفت که وزارت اطلاعات درخواست کرده مدت انفرادی ایشان یک ماه دیگر تمدید شود.
به گفته خانم ستوده، بازپرس پرونده با تمدید مدت انفرادی آقای سحرخیز به مدت ده روز موافقت کرده اما اکنون با سپری شدن این ده روز هنوز این روزنامه نگار در سلول انفرادی است. خانم ستوده گفت: این روند کاملا غیر قانونی است و امیدوارم امروز با مراجعه به دادگاه انقلاب بتوانم این مساله را حل کنم.
وی با ابراز نگرانی از وضعیت موکلش گفت: موقع بازداشت، آقای سحرخیز را به شدت مورد ضرب و شتم قرار داده بودند و دنده اش شکسته اما در ملاقات با ایشان فهمیدم که اجازه مداوا نداده اند از سوی دیگر ایشان روز 12 تیر بازداشت شده اما روز 23 مرداد به او تفهیم اتهام شده است که این مساله نقض آشکار قانون است.
توهین به رهبری، تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی به قصد بر هم زدن امنیت کشور، اتهاماتی است که به عیسی سحرخیز تفهیم شده است.
*****
تمدید قرار بازداشت رمضانزاده به مدت دو ماه
خانواده عبدالله رمضان زاده هفته گذشته با این فعال سیاسی اصلاح طلب ملاقات کردند. خانم سکینه کریم زاده، همسر عبدالله رمضان زاده درخصوص وضعیت همسرش به روز گفت: دیروز آقای رمضان زاده تماس گرفتند و گفتند که درخواست تبدیل قرار بازداشت به قرار وثیقه را داده اند و از ما خواستند که به آقای شیری، وکیل ایشان بگوییم درخواست ایشان را پی گیری کنند.
خانم کریم زاده، وضع روحی همسرش را خوب توصیف کرد و گفت: دیروز که همسرم تماس گرفت صدایش بهتر بود و میدانست که قاضی مرتضوی از دادستانی تهران رفته و از این موضوع خیلی خوشحال بود.البته به گفته همسر رمضان زاده، قرار بازداشت این فعال سیاسی برای دو ماه دیگر تمدید شده است. او گفت: همسرم همچنان در انفرادی است و حدود ده تا دوازده کیلو لاغر شده و می گفت که یک ماه است بازجویی اش تمام شده اما با این وجود همچنان او را در انفرادی نگه داشته اند.
من از ایشان پرسیدم که یک ماه است بازجویی ات تمام شده چرا هنوز در انفرادی هستی و چرا به ما ملاقات نمیدادند که جوابی نداد.خانم کریم زاده افزود: آقای رمضان زاده در ملاقاتی که داشتیم تاکید کرد که روی مواضعم ایستاده ام و کوتاه نیامده ام و اینها اشتباه کرده اند که ما را بازداشت کرده اند.به گفته خانم رمضان زاده، این فعال سیاسی از اوضاع کشور هیچ گونه اطلاعی نداشته و فقط از انتصاب صادق لاریجانی به عنوان رئیس قوه قضائیه باخبر بوده. این موضوع را هم در دادگاه متوجه شده است.
*****
از میان ایمیل های رسیده:
کوچ بنفشه ها(برای شفیعی کدکنی)
علي اصغر سيدآبادي
براي او ايران فقط جغرافيا نيست؛ محصور در درون زمان و مکاني مشخص. ايران براي او بزرگ است و بي کران، بيرون از مرزهاي جغرافيايي و سياسي، بيرون از حصار زمان و بيرون از حصار حکومت اين و آن. او دلبسته ايراني است که مکان تعيين کننده سرنوشت سازي نيست برايش. رفتن براي او از ايران جغرافيايي ممکن است، اما مگر از ايراني که او در دل و جان دارد بيرون رفتن ممکن است؟ از ايران فرهنگي که مي تواند به وسعت تمام جهان گسترش يابد و در هر جايي حي و حاضر باشد. وطن او ادبيات است، ايران او در ادبيات ريشه دارد؛ آسوده از گزند مکان و زمان و زمانه. شفيعي کدکني را فقط يک بار ديده ام، در روزي سخت. تکيه داده بود به درختي و گريه مي کرد، روز رفتن قيصر بود. جاي هيچ کلامي نبود، جز سکوت. او را در زمان و مکان يک بار ديده ام، اما بيرون از اين حصار بسته و در کتاب هايش بارها و بارها. او جايي نرفته است، هميشه حي و حاضر است. گاهي فکر مي کنم براي نوشتن اين همه کتاب چقدر وقت لازم بوده؟ کتاب هايي که براي خواندنش روزهاي زيادي پشت سر هم بايد بيايند و بروند. نگراني اين نيست که شفيعي کدکني از ايران رفته است. او رفتني نيست. نگراني شايد اين باشد که چرا اين جان شيفته ايراني، جغرافيايي ديگر را بر اين جغرافيا در اين زمان ترجيح داده است.او پنجره يي بود به باغ باصفايي که ادبيات قديم ايرانش مي خوانيم. بسياري از ما ادبيات قديم را- حداقل بخشي از آن را- از اين پنجره به تماشا نشسته ايم. پنجره او محدود نبود. چشم اندازي گسترده را به تماشا مي گذاشت. نگاهش همه اش به پشت سر نبود. مولوي و سنايي و عطار و ناصرخسرو و ادبيات عرفاني در چشم انداز او بسيار باشکوه اند، اما روبه رو را هم مي ديد، نيما و اخوان و فروغ و شاملو را هم مي ديد. آن کتاب هاي جادويي قديمي که هر کس در آنها سر فروبرده بود، اسير جادويشان شده بود و ديگر نتوانسته بود سر بلند کند و به دور و برش نگاه کند، او را از امروز و آنچه در آن بود، جدا نکرده بود. او در سال هاي پيش از انقلاب يکي از شاعران بنيانگذار شعر انقلابي بود، شايد شاعرترين شان. از جنگل هم سروده بود، از ياران زنداني. حالا او از اين جغرافيا رفته است؛ از اين ايران محصور در زمان و مکان. اما در ايران بي زمان و بي مکان، در ايران بي کران با ماست، با آنچه نوشته است و آنچه خواهد نوشت. شايد بهتر باشد پايان اين يادداشت، شعري از او باشد درباره وطن و مهاجرت.
(کوچ بنفشه ها)
در روزهاي آخر اسفند
کوچ بنفشه هاي مهاجرزيباست در نيم روز روشن اسفند
وقتي بنفشه ها را از سايه هاي سرد در اطلس شميم بهاران
با خاک و ريشه
ميهن سيارشان
در جعبه هاي کوچک چوبي
در گوشه خيابان مي آورند
جوي هزار زمزمه در من مي جوشد اي کاش
اي کاش آدمي وطنش را
مثل بنفشه ها ؛ در جعبه هاي خاک
يک روز مي توانست
همراه خويشتن ببرد هر کجا که خواست
در روشناي باران
در آفتاب پاک
*****
هفت‌پرده از واقعيت‌هاي زندگي كارگري
اينجا شرمندگي، كارگران را بلعيده است

پرده نخست: 19 سال سابقه كار در يكي از سخت‌ترين و زيان‌آورترين كارهاي ممكن، حداقل اين دل‌خوشي را براي انسان به همراه دارد كه زودتر از ساير كارگران به بازنشستگي دست يابي و پيش از آنكه مرگ تو را دريابد، تو سهمي از زندگي را بچشي. با اين حال، هراسي مثل خوره به جانت مي‌افتد كه نكند سرنوشتي كه كارگران نساجي مازندران را در بند گرفت، تو را نيز اسير خويش كند. چند سال پيش، كارگران نساجي قائم‌شهر نيز هر روز صبح بر سر كارهاي خود حاضر مي‌شدند تا شامگاه، وقتي كودكانشان از مدارس بازگشتند، با يك بغل خواروبار و ميوه به خانه‌هايشان بازگردند، تا اگر از صبح تا شب با نعره دستگاه‌هاي ريسندگي و بافندگي، مجال لختي آسايش و آرامش را نمي‌يابند، حداقل در خانه‌هايشان، لبخندي بر لبان كودكانشان بنشانند. نساجي قائم‌شهر اما فروريخت تا امروز هم با گذشت چند سال، هنوز رو پاي نايستد و دل كارگراني كه بازنشستگي را در يك قدمي خود مي‌ديدند، لك بزند براي همان صداهاي آشناي ماشين‌هاي نساجي. نساجي فرو ريخت و به دنبالش، چه بسيار خانواده‌هايي كه فرو ريختند براي يك لقمه نان حلال. چه كارگر ايران خودرو باشي، چه ايرالكو، چه صدها كارخانه بزرگ و كوچك ديگر، امروز با همين هراس زندگي خواهي كرد. هراس از فردايي كه معلوم نيست بتواني ريالي در جيب داشته باشي تا لحظه‌اي لبخند بر لبان همسر و كودكانت بنشاني و شرم داري از اين‌كه با آنها رودررو شوي.
پرده دوم: كارگران هم مثل ساير مردم در آستانه ماه مبارك رمضان هستند؛ ماه مهماني خدا. ماهي كه معلوم نيست سفره‌هاي روزه‌داران كارگر مهمان خدا، با قيمت‌هاي امروز و حقوق‌هايي كه 8 تا 9 ماه و بعضي وقت‌ها 22 ماه تعويق را هم تجربه مي‌كنند، چگونه قرار است پر شود. سفره‌هايي كه سال‌هاست كوچك و كوچك‌تر مي‌شوند تا به سادگي بتوان با متر كردن آن، سهم سالانه كارگران از عدالت را در آن ديد. "آقا شرمنده زن و بچه‌ها هستيم". در يكي از كارخانه‌هاي توليد لوازم خانگي در شرق تهران كار مي‌كرد. پشت تلفن بود و حتي از پشت خط هم هراس داشت كه نامش را بگويد، شايد بعدها برايش دردسرساز شود. "6 ماه است حقوق‌مان عقب افتاده است. به خدا تلويزيون خانه‌مان را هم فروخته‌ايم". خانمش تلفن را از او مي‌گيرد و با لحني تلخ‌تر مي‌گويد: "دخترمان دانشگاه دولتي از نوع غيرانتفاعي آن مي‌رود، دانشگاهي كه اسمش دولتي است اما شهريه‌اش از دانشگاه آزاد هم بالاتر است. الان به اين فكر رسيده است كه درس را ول كند و دنبال يك كار بگردد. شما معناي شرمندگي پيش فرزندان را مي‌دانيد؟"
پرده سوم: "سال گذشته كارم را از دست دادم. همين مواقع بود. كارفرما بعد از من، كارگر ديگري را به جاي من مشغول كار كرد. فكر كنم به خاطر استخدام آن كارگر، حدود 10 ميليون تومان وام گرفت". اصغر راست مي‌گفت. توافق سال‌هاي پيش تامين اجتماعي و وزارت كار مبني بر اينكه كارفرمايان براي اشتغال هر فرد، 10 ميليون تومان وام بگيرند، بيش از آنكه سبب اشتغالزايي در كشور شود، سبب سودجويي برخي كارفرمايان شد. برخي كارگران سابقه‌دار با قراردادهاي موقت اخراج شدند تا كارفرما، با جايگزين كردن عده‌اي ديگر به‌جاي آنها، بتواند به وام‌هاي آسان و كم‌بهره دست پيدا كند. اصغر حدود يك سال است كه بيكار شده و از آن روز تا حالا، فقط 2 تا 3 ماه در يك كار ساختماني به‌طور موقت مشغول شده است. البته با تعريف مركز آمار كه هر فردي در هفته با 2 ساعت كار شاغل است، اصغر هم شاغل به حساب مي‌آيد، اما خود وي اعتقاد دارد كه اگر هر مسوولي 2 روز مثل وي زندگي كند، آن وقت ديگر دم از وضعيت مناسب مردم نمي‌زند.
پرده چهارم: در خبرها مي‌خواند كه يكي از هزاران مسوولي كه دم از وضعيت نسبتاً مناسب مردم مي‌زند، اعلام كرده كه امسال چون گراني در پيش نداريم، از توزيع بن ماه مبارك رمضان بين كارمندان و كارگران خبري نيست. نمي‌داند بايد خوشحال باشد يا نه؟ آخر او سال گذشته، وعده بن گرفت ولي از بن هيچ خبري نشد، ولي ناراحت است چون به‌ هرحال كارمندان هم وضع بهتري از او و امثال او ندارند. 4 سال است كه قرارداد موقت است؛ يعني 4 سال انتظار براي اينكه هر لحظه پشت در كارخانه بماند و برگه‌اي ببيند مبني بر اعلام نام وي به عنوان مازاد. البته باز هم وضع او بهتر است از كارگراني كه در ابتداي كار، مجبورند برگه‌هاي سفيدي امضا كنند به‌عنوان قرارداد و حتي گاهي مجبور شوند كلي سفته بدهند تا اگر اعتراض كردند، از هستي ساقط شوند. ياد داستان گراني مي‌افتد. ميوه كه هيچ، پول خريد شام و ناهار مناسب هم ندارد ولي باز مي‌گويند وضع خوب است. چند روز پيش حساب كرد كه اگر كل حقوق 300 هزار توماني‌اش را پس‌انداز كند؛ يعني خود و خانواده‌اش نخورند، نپوشند، نبينند و نشنوند، باز هم براي خريد يك واحد 60 متري در جنوبي‌ترين نقاط تهران، با متري 900 هزار تومان قيمت، بايد 180 ماه پس‌انداز كند؛ يعني 15 سال از عمرش، آن هم در روزگاري كه همه از ركود در بازار مسكن و كاهش حدود 30 درصدي قيمت مسكن در كشور خبر مي‌دهند.
پرده پنجم: نمي‌شود بدون اين‌كه به عمق حتي 10 متري زمين رفت، فهميد كه كار در معدن چيست. نمي‌شود فهميد كه وقتي كارفرمايي برخي دستگاه‌ها را به بهانه هزينه بالا خاموش مي‌كند و متان سراسر ريه را پر مي‌كند و آن وقت جرقه‌اي كافي است تا حتي ذره‌اي از تو هم پيدا نشود، كار در معدن چه معنايي پيدا مي‌كند. نمي‌شود فهميد كه چرا بايد به فاصله چند سال، فاجعه دوباره و سه باره تكرار شود و آن وقت تنها دل‌مشغولي مسوولان اين باشد كه چرا به خانواده قربانيان ديه داده نشد. با اين حال مي‌شود فهميد كه چرا با وجود چنين سابقه‌اي در يك معدن، كارگري بر اساس نيازهاي خود حاضر به كار در آن معدن مي‌شود.
پرده ششم: ناهار با خود نان و پنير مي‌آورد. روزي حدود 15 هزار تومان حقوق مي‌گيرد، ولي مي‌داند كه كار موقت است و وقتي ساختمان تمام شد، باز هم بيكار است و بايد بگردد به امان خدا. روزي 15 هزار تومان مي‌گيرد ولي مي‌داند كه اگر خداي ناكرده، غفلتي شود بايد تا آخر عمر خودش تاوان آن را بدهد. روزي 15 هزار تومان حقوق مي‌گيرد، اما مي‌داند كه چند سال ديگر كه ديگر ناي كار سخت ساختماني را ندارد، بايد به كميته امداد يا جاهاي مشابه پناه ببرد، چون نمي‌توان روزي 15 هزار تومان گرفت و به بيمه و بازنشستگي هم فكر كرد. كار هم كه تمام مي‌شود به اتوبوس پناه مي‌برد تا به خانه مستاجريش برسد، چون مي‌داند كه الان كاري دارد با روزي 15 هزار تومان حقوق و معلوم نيست كه فردا هم اين كار و اين 15 هزار تومان را داشته باشد.
پرده هفتم: دو سال است كه در مغازه كار مي‌كند. 120 هزار تومان امسال حقوق مي‌گيرد و باقي درآمدش بستگي به لطف و كرم كساني دارد كه شايد شاگردانه‌اي به او بپردازند. البته اميدوار به اين است كه نهايتاً كار را ياد بگيرد و با دو سه مشتري كه همين 2 ساله با آنها آشنا شده است، كسب و كاري به هم زند، ولي هنوز بيمه نيست و نمي‌داند بايد چند سال ديگر اين وضع را تحمل كندو به ازدواج و تشكيل خانواده فكر نكند، تا شايد روزي ستاره بخت او هم چشمكي بزند.
تمام گفته‌هاي فوق بخشي از واقعيت‌هايي است كه هر روز بخش گسترده‌اي از كارگران كشور را رنج مي‌دهد. قراردادهاي سفيد، قراردادهاي موقت كار، كار با دستمزدي كمتر از حداقل اعلامي در شوراي‌عالي كار، كار در محيط معدن با كم‌ترين تجهيزات كه بتوان جان خود را به آنها سپرد، كار بدون بيمه تامين اجتماعي و بيشتر از 8 ساعتي كه سال‌هاست كارگران سراسر جهان براي آن مي‌جنگند و ... بخشي از اين واقعيت‌هاست.
واقعيت اين است كه كارگران ما امروز نيازمندند، وقتي حتي 400 هزار تومان هم حقوق بگيري باز هم به نيمي از خط فقر اعلامي نمي‌رسي. جمعيت عظيمي از جوانان و اخراجي‌هاي ساير كارخانه‌ها هم در صف انتظار براي اشتغالند. بسياري از كارگران ما نيازمندند و همين نياز، شرايط غيرانساني بيشتري را بر آنها تحميل مي‌كند.
*****
شرکت نفت به دلیل کسری منابع مالی قادر به واردات سوخت نیست
خبرگزاری مهر: برای تکمیل ظرفیت مخازن کشور تا آبان ماه امسال باید در مجموع حدود یک میلیارد و 800 میلیون لیتر گازوئیل واردات شود اما شرکت ملی نفت به دلیل کسری منابع مالی قادر به واردات این میزان سوخت نیست.
در حال حاضر موجودی گازوئیل کشور در مخازن ذخیره سازی نیروگاه ها و انبارهای شرکت ملی پخش فرآورده های نفتی 3 میلیارد و 670 میلیون لیتر است، این در حالی است که امکان افزایش این موجودی تا سقف 5 میلیارد و 700 میلیون لیتر وجود دارد.
در این رابطه اواخر تیر ماه امسال سید نورالدین شهنازی زاده مدیر عامل شرکت ملی پالایش و پخش فرآورده های نفتی ایران در گفتگو با مهر آغاز واردات گازوئیل تا مرداد ماه امسال خبر داده و گفته بود: برای تکمیل موجودی مخازن گازوئیل نیروگاه ها و انبارهای شرکت نفت تا پیش از فرا رسیدن زمستان باید از محل واردات کسری آنها جبران شود.
اما با توجه به اینکه بر اساس قانون بودجه ردیفی برای تامین مالی واردات گازوئیل مشخص نشده است، شرکت ملی پالایش و پخش فرآورده های نفتی در شرایط فعلی بودجه ای برای واردات این فرآورده استراتژیک نفتی ندارد.
این در حالی است که پس از پشت سر گذاشتن زمستان ملایم در سال گذشته موجودی گازوئیل مخازن نیروگاه ها و انبارهای شرکت نفت تقریبا دست نخورده باقی ماند و پس از ممنوعیت واردات گازوئیل در سالجاری، مسئولان شرکت نفت برای تامین سوخت مورد نیاز از ابتدای امسال اقدام به برداشت از مخازن کشور کرده اند.
در این رابطه باید برای جبران کسری تولید داخل و افزایش موجودی ذخایر از ابتدای سال جاری به طور متوسط روزانه بیش از 10 میلیون لیتر گازوئیل وارد کشور می شد.
تحویل 110 میلیون لیتر گازوئیل به نیروگاه ها در زمستان
به گزارش مهر، بر اساس برآوردهای صورت گرفته در فصل زمستان امسال باید روزانه حدود 30 میلیون متر مکعب گاز تحویل نیروگاه ها شود و مابقی نیازهای انرژی این بخش از محل توزیع فرآورده های نفتی و به ویژه گازوئیل تامین شود.
شرکت ملی پالایش و پخش فرآورده های نفتی برای تامین این میزان گازوئیل مورد نیاز نیروگاه ها در فصل سرد سال تنها تا آبان ماه امسال برای واردات فرصت خواهد داشت، زیرا در 4 ماه پایانی سال با توجه به افزایش انتقال فرآورده های نفتی از طریق نفتکشهای جاده پیما امکان انتقال سوخت وارداتی از اسکله های بندرعباس به سایر نقاط از ریسک بالایی برخوردار است.
از سوی دیگر، بر اساس رویه سالهای گذشته برای تکمیل مخازن سوخت نیروگاه ها ابتدا باید مخازن نیروگاه های دور افتاده تکمیل شود که این موضوع وقت گیر است به طوریکه انتقال گازوئیل بندرعباس به مناطق شمال، شمال شرق و شمال غرب کشور حداقل به 15 تا 20 روز زمان نیاز دارد.
همچنین با گذشت زمان ممکن است محدودیتهای بین المللی برای تحریم گازوئیل و بنزین به داخل کشور ایجاد شود که به نظر می رسد این موضوع تامین پایگاه سوخت مورد نیاز نیروگاه ها و تولید برق کشور در فصل زمستان امسال را تحت تاثیر قرار دهد.
*****
زمزمه مخالفت روسیه با تشدید تحریمها علیه رژیم تهران
مسکو، خبرگزاری «ریا نووستی»
"سرگی لاوروف" وزیر امور خارجه روسیه روز سه شنبه طی سخنرانی در انستیتو دولتی روابط بین الملل مسکو اظهار داشت که در مسکو معتقدند مشکل برنامه هسته ای ایران تنها می تواند به روش های سیاسی و دیپلماتیک حل شود.
لاوروف اظهار داشت: "در رابطه با ایران باید گفت که ما جایگزین معقولی برای راه حل سیاسی - دیپلماتیک برای مشکل برنامه هسته ای آن نمی بینیم".
وزیر امور خارجه فدراسیون روسیه افزود که بهترین روش برای "تاثیرگذاری از خارج بر شکل گیری مقاصد آن (ایران)، نه منزوی سازی و نه تهدید توسل به زور، بلکه جذب گسترده به همکاری است".
لاوروف ابراز یقین کرد: "تنها بدین ترتیب می تواند نقشی عینی در امر حمایت از ثبات و امنیت در منطقه مجاور و در کل داشت".
اوایل ماه آپریل سال جاری گروه 1+5 (پنج عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد بعلاوه آلمان) به ایران پیشنهاد دادند که برای بررسی برنامه هسته ای خود پشت میز مذاکرات بازگردد. سران کشورهای گروه هشت (G8) نیز در اجلاس خود که اوایل جولای برگزار شده بود، تهران را فرا خواندند که تا ماه سپتامبر این کار را انجام دهد.
سران کشورهای جهانی قصد دارند باری دیگر اوضاع پیرامون برنامه هسته ای ایران را در اجلاس سران G20 که در شهر پیتزبورگ آمریکا طی روزهای 24 و 25 سپتامبر برگزار خواهد شد، بررسی کنند.
آمریکا و برخی دیگر از کشورها به ایران سوء ظن دارند که بطور پنهانی سلاح هسته ای می سازد.
*****
قرار وثیقه پانصد میلیون تومانی برای شیوا نظرآهاری
کمیته گزارشگران حقوق بشر
در حالی که شیوا نظرآهاری، همچنان در زندان و تحت بازجویی به سر می برد، بازپرس سبحانی در پاسخ به پی گیری های مادر وی، شهرزاد کریمان، خبر از صدور وثیقه پانصد میلیونی برای این فعال حقوق بشر داده است. کریمان طی روزهای گذشته برای پی گیری وضعیت پرونده دخترش به دادگاه انقلاب مراجعه و به قرار مزبور اعتراض نموده است. وی همچنین اعلام کرده است که توانایی تامین چنین وثیقه سنگینی را ندارد اما بازپرس سبحانی ضمن ممانعت از ادامه بحث گفته است: "پس بگذارید در زندان بماند." در همین رابطه نیز، افروز مغزی، وکیل شیوا نظرآهاری به دادگاه انقلاب مراجعه کرده و بازپرس سبحانی پاسخ داده که تا زمان پایان یافتن بازجویی و تکمیل گزارش نهایی نمی تواند در مورد وثیقه تجدیدنظر نماید. همچنین شیوا نظرآهاری در ملاقات کابینی با خانواده خود در روز دوشنبه، از ادامه بازجویی ها و اتهام جدیدی مبنی بر فعالیت حقوق بشری در داخل زندان سخن گفته است. او 80 روز است که در بند 209 زندان اوین به سر می برد و تنها پیشرفت جدید در پرونده وی، افزوده شدن وکالت نامه به پرونده، بدون دریافت شماره ثبت است که در آخرین مراجعه وکلا صورت گرفته است.
*****
سیاست نظامی سازی دریای خزر
شبکه خبری آذربایجانی The first news در مقاله ای که روز سه شنبه منتشر شد، نوشت: متاسفانه علیرغم اینکه همه کشورهای ساحلی خزر صحبت از غیرنظامی سازی این دریاچه منحصر بفرد می کنند، اما در حقیقت کشورهای حوزه خزر سیاست نظامی سازی این دریا را پیش گرفته اند. نامشخص بودن رژیم حقوقی خزر نیز رقابت تسلیحاتی در این دریا را افزایش می دهد.
در این مقاله آمده است: طبق اطلاعات منابع بین المللی، هم ارتش و هم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران در خزر حضور دارند. پایگاه آنها در انزلی و نوشهر است. در کل ایران حدود 90 کشتی کوچک در خزر دارد. ارزشمندترین آنها، قایق های موشکی هستند که در سال های 2003 و 2006 به نیروهای مسلح تحویل داده شده بودند و مجهز به موشک های چینی با برد 120 کیلومتر می باشند. ایران پس از روسیه، دومین کشور حاشیه خزر است که از موشک های تهاجمی دریایی برخوردار است.
در ادامه گفته می شود: طبق ارزیابی های انجام شده، در حال حاضر ایران می تواند ظرف مدت کوتاهی با انتقال قایق ها از خلیج فارس، یگان ناوهای خود در خزر را 1.5 برابر افزایش دهد. در فرماندهی نیروی دریایی این کشور اطلاع داده اند که قرار است ناو جدید نوع "موج" که ساخته ایران و مجهز به موشک و تسلیحات ضدکشتی و بالگرد در عرشه خود می باشد نیز در دریای خزر مستقر شود.
این گزارش می افزاید: روسیه از نظر ترکیب نظامی نیرومندترین یگان را دارد. این یگان بواسطه انتقال ناوها از دریای سیاه به خزر تقویت شده بود. در ترکیب یگان روسی، چند تیپ کشتی، تجهیزات هوایی و گارد ساحلی وجود دارند. یگان هایی مجزا نیز در ماخاچ قلعه و کاسپیسک وجود دارند. در ترکیب یگان روسیه، ناوهای موشکی، هوابرد و انواع دیگر ناوها نیز دیده می شوند. در ماهاچ قلعه تیپ تفنگداران و مرزداران دریایی نیز مستقر هستند.
بر اساس این گزارش: نیروی دریایی ترکمنستان دارای پایگاهی در ترکمن باشی، مرکب از 10 قایق گشتی "گریف" و به همین تعداد قایق های نوع دیگر می باشد. یک گردان تفنگداران نیز وجود دارد.
در ادامه آمده است: پایگاه اصلی نیروی دریایی قزاقستان در بندر آکتائو است. تا سال 2003 قزاقستان در خزر تنها قایق های مرزبانی و یک کشتی پاسبانی داشت. این کشور از سال 2004 قایق نوع "گریف" و قایق گشتی "کالکان" را از اوکراین را خریداری کرد. چند ناو و بالگرد نیز از آمریکا، ترکیه و روسیه خریداری خواهند شد. برنامه ریزی می شود نفرات نیروی دریایی جمهوری قزاقستان از 3 هزار به 5 هزار نظامی افزایش یابد. نیروی دریایی این کشور حدوداً دارای 10 قایق پاسبانی و گشتی و نیز ناوهای کوچک هوابرد است. در آتیرائو گردان تفنگداران مستقر است. امروز قزاقستان، پس از روسیه دومین کشور حاشیه خزر است که ناو و کشتی های نظامی می سازد.
همچنین گزارش می افزاید: نیروی دریایی آذربایجان دارای یگان ناوهای نگهبانی، ناوهای هوابرد، ناوهای امداد و غیره است. در ترکیب نیروی دریایی این کشور گردان تفنگداران و نیروهای ویژه وجود دارند که از زیردریایی های کوچک نوع "تریتون" برخوردارند. پرسنل نیروی دریایی آذربایجان همواره در آمریکا و ترکیه آماده می شود.
در پایان این مقاله گفته می شود: پنتاگون نیز چشم به خزر دوخته است و قصد دارد ظرف شش سال برای اجرای طرح "نگهبان خزر" 130 میلیون دلار هزینه کند.
خاطر نشان می کنیم که طرح "نگهبان خزر"، طرح ویژه تامین امنیت در حوزه خزر می باشد که سال 2003 در پنتاگون تدوین شده بود. این طرح تشکیل یگان ویژه و نیروهای پلیس در کشورهای حاشیه خزر را در نظر دارد تا بتوانند سریعاً نسبت به اوضاع اضطراری، از جمله تهدید حمله تروریستان به تاسیسات نفتی و خط لوله ها واکنش نشان دهند. به گفته کارشناسان، "نگهبان خزر" عملاً باید مقر پیشرفته فرماندهی آمریکا در اروپا باشد که دفتر مرکزی آن در اشتوتگارت قرار دارد و منطقه خزر در حیطه مسئولیتی آن می باشد. در عین حال نشریه "وال استریت ژورنال" خاطر نشان می کند که مرکز فرماندهی "نگهبان خزر" مجهز به جدیدترین رادارها خواهد شد و در باکو مستقر می شود.
*****
احضار و تفتیش منزل فرشته شیرازی
فرشته شیرازی فعال کمپی تغییر برای برابری در شهر آمل به ستاد خبری وزارت اطلاعات در این شهر فراخوانده شد. این فعال کمپینی در این رابطه به تغییر برای برابری گفت: "امروز برای سومین بار با تماس تلفنی از ستاد خبری برای بازجویی احضار شده ام و از من خواسته شده ساعت 10 صبح برای ادای پاره ای از توضیحات در مورد فعالیتم در کمپین یک میلیون امضا به ستاد خبری مراجعه کنم". فرشته شیرازی که پیش از این در روزهای 21 و 22 مرداد نیز پس از تفتیش منزل و محل کارش در ستاد خبری مورد بازجویی قرار گرفته است در خصوص روند احضار و تفتیش منزل و محل کارش گفت: " روزچهارشنبه 21 مرداد، پنج مامور لباس شخصی به محل کارم که کارگاه خیاطی است مراجعه کردند. دخترم در را باز کرد و من مانتو تنم نبود. خواستم در را ببندم که یکی از ماموران پایش را لای در گذاشت و با زور به داخل آمدند. یک نفر از آنها حکمی را به من نشان داد که متوجه شدم با برگه ی دادستانی قصد بازرسی منزل را دارند اما هیچ کدام کارت شناسایی نشان ندادند. با این که حکم تفتیش منزل را داشتند محل کارم را هم مورد بازرسی قرار دادند و به همکارم که شدیدا ترسیده بود اجازه ندادند از روی صندلی تکان بخورد. بعد از مدتی گفتند باید به منزل برویم. دو مامور در محل کارم ماندند و من به همراه سه نفر دیگر به منزلم رفتیم. تمام کمدها و لوازم شخصی پسر و دخترم را نیز مورد بازرسی قرار دادند و در نهایت تعدادی دفترچه کمپین دستنوشته های شخصی، تعدادی سی دی و کیس کامپیوتر و دفتر تلفن منزل را به همراه بردند". این فعال کمپین ادامه داد: "بعد از ضبط وسایل به محل کار برگشتیم و اصرار داشتند پشت برگه ای از من تعهد بگیرند که روز شنبه خود را به ستاد خبری معرفی کنم که به آنها گفتم تا نخوانم هیچ برگه ای را امضا نمی کنم. در نهایت یکی از ماموران که با لحن تند حرف می زد برگه ای را نشان داد که روی آن از اتهام مخالفت با نظام و نشر اکاذیب و ارتباط با سایت ها و رسانه های خارج از کشور از مواردی بود که قید شده بودند و برگه مهر دادستانی داشت. فردای همان روز تماس گرفتند که منتظر تماس آنها بمانم". شیرازی در مورد محور سوالاتی که در طی دو روز بازجویی ها از او پرسیده شده و نیز برخورد ماموران در بازجویی هایش گفت: " یک هفته بعد از تفتیش منزل و محل کارم تماس دیگری گرفتند و به ستاد خبری احضارم کردند.روزهای دوم و سوم شهریور بازجویی شدم. نکته ی جالب این بود که من با پسرم به ستاد خبری مراجعه کردم و تصور می کردم که او باید در اتاق دیگری منتظر بماند که بازجو گفت چه بهتر که پسرت همراهت هست وگرنه من مجبور می شدم از یکی از برادران بخواهم که اینجا بنشیند چون شما زن هستید نمی شود من تنهایی بازجویی کنم! به هر حال این بازجویی ها که در مورد کمپین و موضوعات دیگری مانند نوشته های وبلاگ خودم و دوستانم در آمل بود با در حضور پسرم ادامه پیدا کرد و با تهدیدهایی همراه بود که مرتبا تکرار می شد. در بسیاری از موارد پسرم هم مورد سوال قرار می گرفت و به او گفته می شد که مادرت دادگاهی می شود یا به فکر وکیل باشید و این فضا بسیار آزار دهنده بود. این برخوردها تا جایی پیش رفت که سوالاتی در مورد بهاییت از پسرم پرسیده شد که او می گوید در این لحظه های سخت و جاهایی که تهدید به بازداشت من می کردند قلبش به شدت می زد و پاهایش می لرزید". فرشته شیرازی در انتها در حالی که از استرداد کیس کامپیوترش خبر داد گفت امروز سه شنبه 10 شهریور برای سومین بار او را به ستاد خبری احضار کرده اند: " از من خواسته شد که امروز سه شنبه دهم شهریور برای سومین بار به ستاد خبری بروم. اما باز هم با تماس تلفنی احضار شده ام و در مقابل مقاومت من برای این که ادامه ی این بازجویی ها بر چه اساسی است به من گفته شد ما به خاطر بیماری تان مراعات می کنیم وگرنه سوالات اصلی از شما هنوز مانده و در مورد کمپین قرار است شخص دیگری به طور مفصل از شما سوال کند".
*****
ادامه تجمع خانواده های دستگیرشدگان در مقابل اوین
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران
ادامه تجمعات اعتراضی خانواده های دستگیر شدگان در مقابل دادگاه انقلاب و زندان اوین
بنابه گزارشات رسیده خانواده های دستگیر شدگان از صبح امروز در مقابل دادگاه انقلاب و زندان اوین تجمعات اعتراضی خود را که بیش از 2 ماه ادامه دارد و علیرغم تهدیدات ،برخودهای غیر انسانی و وعده و وعیدهای ادامه دادند. آنها خواستار آزادی عزیزان خود هستند.روز سه شنبه 10 شهريور ماه بيش از صد نفر از خانواده بازداشت شده ها قبل از شروع ساعت كاري در مقابل دادگاه انقلاب تجمع كردند و خواستار روشن شدن وضعيت عزيزانشان به خصوص آزادي آنها بودند.هنگامي كه ساعت كاري دادگاه انقلاب شروع شد خانواده ها به داخل دادگاه انقلاب رفتند تا فشارهاي خود مبني بر آزادي عزيزانشان را بيشتر كنند چرا كه دادگاه انقلاب به تعدادي از خانواده ها اعلام كرده بود كه بازداشت شده ها تا اواخر همين هفته آزاد خواهند شد.اما در طول هفته نه تنها عده كمي آزاد شده اند ، حتي برخي از بازداشت شده ها با گذاشتن كفالت و وثيقه هنوز آزاد نشده اند.طبق معمول نيز كسي جوابگوي خانواده ها نبود و خانواده ها سرگردان مرتبا وارد دادگاه مي شدند تا شايد بتوانند با دفتر حداد و حيدري فر تماس گرفته وخبري از عزيزان خود بگيرند.كاركنان دادگلاه انقلاب نيز كمتر تلفن ها را در اختيار خانواده ها قرار مي دهند تا آنها بتوانند با دفتر حداد تماس بگيرند.خانواده ها از وعده و وعيدهاي دروغين دادگاه انقلاب به شدت خشمگین هستند و مي گويند اينها اينقدر پست هستند كه از گفتن دروغ هيچ ابايي ندارند.اوايل ما را تهديد مي كردند كه اگر مي خواهيد فرزندانتان آزاد شوند ساكت باشيد ، ساكت شديم دادگاه مسخره و فرمايشي راه انداختند و هر چه اتهام دلشان خواست به آنها نسبت دادند.بعد گفتند قبل از ماه رمضان آزاد مي كنيم حالا هم گفته اند تا آخر اين هقته آزاد مي شوند .چقدر دروغ و ناسزابشنويم و دم بر نیاوریم حداد اگر جرات دارد بيايد و در چشم ما نگاه كند و وعده بدهد نه با تلفن.اگر جرات دارد حالا بيايد و جواب ما را بدهد. همزمان با تجمع خانواده در مقابل دادگاه انقلاب ،در مقابل درب دژباني زندان اوين نيز حدود 50 نفر از خانواده ها تجمع كردند اما ماموران جلو درب دژباني مانع ايستادن آنها شدند و آنها را مجبور كردند تا در پايين زندان اوين زير پل بايستند.هدف از این ممانعت، در معرض دید قرار نگرفتن تجمع اعتراضی خانواده های دستگیر شدگان است.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران ،ادامه بازداشت زندانیان سیاسی ،شکنجه،وادار کردند آنها به اعترافات تلویزیونی ،تشکیل دادگاهها فرمایشی و فشار بر خانواده های دستگیر شدگان را محکوم می کند و از دبیر کل و کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد خواستار ار سال پرونده نقض حقوق بشر رژیم ایران به شورای امنیت سازمان ملل برای گرفتن تصمیمات لازم اجرا است.
*****
در آن اتاقهای بازجویی بر من چه گذشت؟
سمیه توحیدلو
از مدت هفتاد روزی که در زندان بودم، ۴۰ روز را به یک شکل در ساختمان ۲۰۹ و ۳۰ روز را در ساختمان ۲۴۰ بازجویی می شدم. بازجوها و به قول آنجایی ها کارشناسان متعددی داشتم و با هرکدام از این تغییرها مجموعه کسانی که بازجویی می کردند، برای من تغییر کرد. سوالات و پرسشهایی که نه مربوط به انتخابات دهم که به سیزده سال اخیرم بازمی گشت. شاید در سه دوره مجزا به دلیل تغییرات بنیادین در روند بازجویی اتوبیوگرافی مفصلی از خودم نوشتم. فکر نکنم بشود دوباره آن را نوشت و کاش لااقل نسخه ای از آن در اختیار خودم هم قرار می گرفت. با توجه به اینکه اساسا عادت به نوشتن داشتم و پیش از زندان نیز حجم نوشته های روزانه ام بالا بود، موقع نوشتن هایی از این دست مفصل می نوشتم و حتی برای خودم در برگه های بازجویی تحلیل هم ارائه می دادم. البته این ماجرا چندان به مذاق بازجوها خوش نمی آمد و دائم تاکید می کردند که در حال پیچاندن ماجرا هستم. درباره حال و هوای بازجویی ها بقیه هم نوشته اند. یکی از نکات جالب بازجویی من زمانی بود که تمام نوشته های این وبلاگ را کپی شده دیدم. دلم برای بنده خدایی که دقیق این نوشته ها را خوانده بود و حتی بخشی از آنها را بولد کرده بود می سوخت. فکر نکنم من موقع نوشتن آن مطالب در دو سال پیش اینقدر دقت در نوشتن کرده بودم که ایشان در خواندنش وقت گذاشته بودند. طبیعی بود که باید درباره فرق وبلاگ و روزنامه حرف می زدم و از دامنه مخاطب می گفتم. البته روال بازجویی از وبلاگ از دو پست در وبلاگ فراتر نرفته بود که بازهم روال کار تغییر کرد. در زندان کتابهای زیادی را برای مطالعه دادند (درباره ولایت فقیه و اندیشه امام و نهادهای مثل شورای نگهبان و مفاهیمی مثل دموکراسی و عقلانیت ) و یک روز هم بعد از خواندن یکی از این کتب یکی از کسانی که چهره شاخصی هم در بین جناح مقابل دارد برای بحث و نظر به ۲۴۰ آمده بود. بیش از دو ساعت با ایشان بحث کردم. در واقع جلسه ای بود که دو طرف حرفشان را زدند و هیچکدام حرف دیگری را نه توانست که بشنود و نه خواست که بپذیرد. اما بعد از آن حدود بیست روز - تا زمان آزادی - روال بازجویی تغییر کرد. یکی از اساتید دانشگاه پرونده را مجددا از ابتدا آغاز کردند. البته اینبار روال بازجویی فرق کرده بود. در ابتدای کار بعد از ۵۶ روز ممنوع الملاقات بودن توانستم با خانواده دیدن کنم. کتاب و قلم و کاغذ برایم آزاد شد، هرچند مدت زمان طولانی حضور برای بازجویی ها زمانی را برای خواندن آنها در سلول برایم نمی گذاشت. با ایشان نیز بحث زیادی می کردم و بخش زیادی از انتقاداتی که می شد را چه از وضعیت جامعه و سیاست و چه از وضعیت زندان و کارشناسان قبلی به ایشان ارائه کردم. در ابتدای امر سعه صدر ایشان در شنیدن این حرف ها و حتی آرامش بازجویی ها و احترام گفتگوها برام هم عجیب بود و هم مشکوک! البته این تعجب تا انتها برایم باقی ماند چرا که از بین کسانی که آنجا دیدم تنها فردی بود که نگاه جناحی نکرد و حتی از بودن ما در زندان هم راضی نبود. همزمان با پرونده من تا جایی که می دیدم پرونده های دیگری را نیز در دست داشت که حتی دیدم ژیلا نیز درباره روند کارش با این اقای دکتر نوشته است. هرچه بود نقطه امیدی بود در آن روالی؟! که داشت طی می شد. انقدر بود که در روزهای انتهایی گفتم فکر کنم که وزارتخانه و مسیر بازجویی ها نیاز دارد که افرادی مثل ایشان تکثیر شوند. هرچند که بر این باورم جز خدا نمی تواند و نمی توانست کاری از پیش ببرد، اما گاهی مخلوقات می توانستند واسطی در این خواست باشند. بدون شک تلاش خانواده و دوستان و نیز اتفاقاتی از این دست برای این آزادی بی تاثیر نبودند. بازجویی ها حال و هوای خاصی داشت. تقریبا تمام فشار زندان بود خصوصا برای من که از هفتاد روزی که آنجا بودم نزدیک ۵۰ روزش بازجویی داشتم. یکی از خصوصیات بازجویی هایی که می شدم این بود که مدت زمان طولانی در اتاق بازجویی یا سلول انفرادی ۲۴۰ می ماندم و بخش کمی از زمانی که آنجا بودم به گفتگو و نوشتن می گذشت. مابقی زمانهایش را باید به کاری اختصاص می دادم. نشستن و تنها فکر کردن گاهی آزار دهنده می شد. قرآنی داشتم که از شبی که از خانه رفتم همراهم بود و تا انتها همراه همیشگی ام ماند. خداوند توفیق زیادی داد تا بارها و بارها بتوانم در همین زمانها کلامش را بخوانم و قرآنش را ختم کنم. گاهی هم تفال ها و قران بازکردن ها آنقدر آرامش بخش می شد که گویی خداوند مستقیم با تو حرف می زند. بخش دیگری از زمانها هم مشغول نوشتن و خط خطی کردن می شدم. کمتر در اتاق می شد نوشت و من هم طبق عادت دوست داشتم اشعار و متن هایی که در ذهنم بود مکتوب کنم. همین باعث شده بود که هرچه دستمال کاغذی با خودم داشتم بر رویش می نوشتم و توانسته ام چندتایی از این دستمال ها را -که اجازه دادند - با خودم بیاورم. نوشته هایی که تنها حس لحظه بازجویی بود. یکی از این نوشته ها که البته متعلق به روزهای آرام بیست روز آخر آن است نوشته زیر است. برای ثیت خاطره، آن را می گذارم برای اینکه فراموش نکنم که در آن اتاق های با پشم شیشه بازجویی، در اتاق های پوشیده با یونولیت ِ شکسته بازجویی، در آن اتاقهای شلوغ و مملو از صندلی ِ بازجویی و در ان سلول انفرادی دو در سه و پوشیده از یک میز و سه صندلی ِ بازجویی چقدر خدا نزدیک بود.
*****
حمایت قاطع مجلس از سردار وحیدی
سایت دولتی تابناک - کدخبر 62090
امروز نمايندگان مجلس، با فرياد «احسنت، احسنت» حمايت قاطع خود را از سردار احمد وحيدي، كانديداي پيشنهادي وزارت دفاع اعلام كردند.
به گزارش خبرنگار «تابناك»، در جريان سومين روز بررسي وزراي كابينه دهم، هنگامي كه نوبت به وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح رسيد، آقاي قوامي كه قرار بود به عنوان تنها مخالف سخن بگوید، از مخالفت خويش صرف‌نظر كرد.
بنا بر اين گزاش، به دلیل انصراف وی، نماینده موافق هم صحبت نکرد و سردار وحیدی برای اعلام برنامه‌های خود به پشت تریبون رفت.
در میان سخنان آقای وحیدی، منشی مجلس با قطع سخنان وی، به نقل از آقای قوامی، دليل اين انصراف را گستاخي و رجزخواني رژيم صهيونيستي درباره سردار وحيدي اعلام كرد و گفت: براي نشان دادن حمايت كامل و قاطع مجلس از ايشان در برابر اين گستاخي صهيونيست‌ها، از وقت مخالفت خود صرف‌نظر مي‌كنم و به ايشان رأي خواهم داد.
اين گزارش مي‌افزايد: در همين هنگام، نمايندگان با فرياد «مرگ بر اسرائيل»، حمايت قاطع خود را از سردار وحيدي اعلام نمودند که البته علی لاریجانی تأکید کرد که این حمایت قاطع را در رأی اعتماد انشاءالله نشان خواهیم داد.
گفتنی است، رژیم صهیونیستی پس از اعلام سردار وحیدی به عنوان وزیر پیشنهادی دفاع، با احیای مسأله سوخته «آمیا» که در آن به دروغ برخی از مسئولان ایرانی را متهم به بمب‌گذاری کرده‌اند ـ سردار وحیدی در آن زمان از فرماندهان ارشد سپاه بود ـ سعی در تخریب وجهه وی در افکار عمومی جهان دارد.
*****
فعالان حقوق بشر در ایران
گزارشی از وضعیت هفت تن از نوكیشان مسیحی در زندان اوین
خبرگزاری هرانا : در پی بازداشت جمعی از مسیحیان فارسی زبان در منطقه ای در شمال تهران ، تاكنون ۷ نفر از این بازداشت شدگان در وضعیتی نامعلوم بسر می برند.
به گزارش كمیته مسیحیان مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، در پی خبر منتشره در خصوص بازداشت ۲۵ نفر از نوكیشان مسیحی در قالب یك كلیسای خانگی در منطقه ای در شمال تهران، گزارشها حاكی از آن است كه ۷ تن از این افراد همچنان تحت بازداشت و در سلولهای انفرادی بسر می برند و زیر بازجویی و فشارهای روحی قرار دارند.
به گزارش این كمیته، در تاریخ ۹ مردادماه ۱۳۸۸ (۳۱ جولای ۲۰۰۹) ماموران نیروی انتظامی در یك اقدام هماهنگ و از پیش تعیین شده با هجوم به یك اجتماع از شهروندان مسیحی در منطقه ای در شمال تهران ۲۵ تن از آنان را باز داشت کردند. این در حالی بود كه این افراد فقط به جهت اجرای مراسم آئینی بر اساس اعتقادات دینی خود در آن محل گرد هم جمع شده بودند .
پس از بازداشت، ماموران امنیتی و لباس شخصی این افراد را به مکانی نامعلوم انتقال دادند و پس از انجام بازجویی و گرفتن مشخصات كامل فردی آنان، ۱۸ تن از بازداشت شدگان را بصورت موقت آزاد نمودند. آنها ۷ نفر باقیمانده را برای بازجوئیهای بیشتر به سلولهای انفرادی در زندان اوین انتقال دادند.
مریم رازندی، اشرف امیدی، مهدی محمدی، مبینا لك، نریمان شریفی، شاهین ...، شهنام یارمحمد توسكی (كه نامبرده شبانی و مسئولیت این گروه كلیسای خانگی را بر عهده داشته است) هویت شهروندانی است که کماکان در بازداشت به سر می برند.
ماموران امنیتی پس از بازجوئی های طولانی، شبانه به خانه های این بازداشت شدگان رفته و در پی تفتیش و بازرسی، بسیاری از لوازم شخصی آنان اعم از كامپیوتر، ضبط، عكسها و كتب، وجوه نقدی و پاسپورت برخی از آنان را ضبط و با خود بردند.
همچنین در یك اقدام مشابه نیز در تاریخ ۱۲ مرداد ماه سالجاری ( ۳ اگوست ۲۰۰۹) ماموران امنیتی با ورود به منزل یكی دیگر از شهروندان مسیحی بنام " مرضیه فسایی" پس از تفتیش و بازرسی از منزل ایشان بسیاری از متعلقات شخصی نامبرده را نیز ضبط و ایشان را به زندان اوین انتقال دادند.
این گزارش حاكی است، پس از چند روز از انتقال این افراد به زندان اوین، یكی از بازداشت شدگان بنام "مبینا لك " بصورت موقت از زندان آزاد شده است
لازم به توضیح است چند تن از خانواده های این بازداشت شدگان در پی مراجعات مكرر به مقامات و نهادهای مربوطه، سرانجام موفق شدند تا دقایقی با عزیزانشان در زندان ملاقاتی داشته باشند. در این میان آقای "شهنام یارمحمد توسكی" شبان و مسئول گروه كلیسای خانگی مذکور در طی ملاقاتی با همسرش از وضعیت بد روحی، تداوم بازداشت و شرایط نامساعد جسمانی خود ابراز نگرانی كرده است، بطوریكه ایشان در هنگام راه رفتن با مشكل مواجه بودند و كاملا آشكار بود كه نامبرده در زندان تحت فشار و مورد بد رفتاری از سوی مامورین و بازجویان قرار گرفته است .
به گفته شاهدان ماموران امنیتی در زمان بازداشت ایشان حكم قضایی ویژه ایی بهمراه داشتند. آنها به خانواده این مسئول گروه كلیسای خانگی گفتند، كه همه چیز را در باره وی و فعالیت هایش می دانند اما از توضیحات بیشتری در این مورد خودداری كردند.
منابع مطلع عنوان می دارند، این بازداشت شدگان مسیحی تاكنون چندین بار از سوی ماموران امنیتی در مراكز اطلاعاتی در مورد عقاید و اعتقادات دینی شان مورد بازجویی های طولانی قرار گرفته اند.
با گذشت بیش از یكماه از بازداشت این افراد و علیرغم پیگیریهای خانواده آنان تاكنون اتهام این افراد از سوی مقامات قضایی رسماً بیان نشده و مسئولین تا این لحظه از ارائه و بیان هرگونه اطلاعاتی به خانواده های این بازداشت شدگان خودداری کرده اند.
كمیته مسیحیان مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، ضمن ابراز نگرانی از تداوم بازداشت این افراد، نگهداری آنان در سلولهای انفرادی و عدم دسترسی شان به وكیل و همچنین بازجوئیهای طولانی همراه با فشارهای روحی و جسمی برای آنچه كه اخذ اعتراف نامیده می شود را عملی غیر قانونی و غیر انسانی اعلام می كند. این كمیته همچنین خواستار رسیدگی فوری نسبت به وضعیت این زندانیان اعتقادی است و اعلام می دارد هرگونه اعتراف در وضعیت فشار و تهدید محكوم و بدور از واقعیت تلقی میشود و مقامات قضایی باید این اجازه را بدهند تا بازداشت شدگان از حقوق قانونی و انسانی و شهروندی خود برای داشتن وکیل استفاده نمایند.
*****
چه کسی داروی نظافت را سر خواهد کشید؟
محمد شکوری راد
جنایت و فضاحت بازداشتگاه کهریزک بر اثر دستپاچگی کسانی که می خواهند به هر ترتیب شده بر روی آن خاک بپاشند هر روز بیشتر و بدتر آشکارمی شود. در این مورد همه اتفاق نظر دارند که آنچه در این بازداشتگاه اتفاق افتاده است یک رسوایی بزرگ برای کشور وهمۀ کسانیست که به هر اندازه مسئولیتی در قبال آن داشته اند.
از اراذل و اوباشی که در آنجا بکار گمارده شده و تا کسانی که آنها را بکار گرفته بوده اند، تا کسانی که آنجا را بر مبنای رفتار غیر قانونی پایه گذاری کردند و مسئولین وقت آنجا، تا کسانی که مسئولین بی پروا را برای آنجا نصب کردند، تا کسانی که باید بر آنجا نظارت می کردند و نکردند، تا کسانی که مجوز اعزام بازداشتی ها را به آنجا صادر کردند، تا فرماندهان نیروی انتظامی که به عنوان ضابط قضایی در آنجا عمل می کردند، تا مسئول ادارۀ زندانها، تا دادستان تهران که مسئول همۀ بازداشتی ها بوده است، تا رئیس دادسرای انتظامی قضات که اکنون امام جمعۀ موقت تهران شده است و می بایست پیش تر به کار قاضی بی پروای آنجا و دادستان تهران رسیدگی می کرد، تا رئیس پیشین قوۀ قضائیه که هر کاری زیر دستش خواستند، کردند و.... و بالاخره کسانی که افتضاح آنجا را می شنیدند و دم بر نمی آوردند تا کوس رسوائیش به صدا درآمد و رهبری ناگزیر به مداخله شد.
متاسفانه امروز هم که گند کار بالا آمده است عده ای بجای آنکه غصه بخورند که چرا چنین اتفاقاتی افتاده است به آقای کروبی خرده می گیرند که چرا جنایت و فضاحت آنجا را، پس از نا امیدی از رسیدگی درخور، افشا کرده است. ایستادگی ستودنی آقای کروبی، که مطابق با انتظاری است که از روحانیت ظلم ستیز شیعه می رود، بر سر دفاع از حقوق مظلومینی که در غربت زندان اسیر ددمنشی و وقاحت زندانبانان و بازجویان خود شده اند نقطۀ امیدی است برای تفکیک این رفتار ها از دینی که پیامبرش رحمت للعالمین بود و بشارت دهندۀ عدالت و قسط.
گفته شده است 12 نفر از مسئولین و دست اندرکاران آن بازداشتگاه مخوف برکنار و بازداشت شده اند. نام وسمت های رسمی هیچ یک از این افراد و اتهام مشخص هیچکدام اعلام نشده است و هیچ امیدی هم نیست که عدالت در مورد آنها اجرا شود. از این دستگاه قضا که پاشنۀ درش بر سیاست صاحبان قدرت می چرخد امید عدالت داشتن سادگی ست. مگر عدالت در مورد جنایتکاران قتل های زنجیره ای و فاجعۀ حمله به کوی دانشگاه در سال 78 که در هر دو مورد رهبری نظام بر جنایت آمیز بودن آنها شهادت داد اجرا شد که این بار چنین گمانی برود. تا وقتی قاضی مرتضوی نماد سیستم قضایی کشور است، امید عدالت از این دستگاه قضا بردن بی حاصل است ولو اینکه رئیس آن بگوید و یا حتی واقعاً ارادۀ عدالت داشته باشد.با این حال داوری افکار عمومی و وجدان بیدار ملت کار خود را می کند. مگر فشار همین افکار عمومی نبود که منجر به بازداشت سعید امامی، امین ترین فرد دستگاه اطلاعاتی کشور در نزد مقامات عالی نظام، شد. و مگر او متهم به تدارک قتل ها و جاسوسی برای سرویس امنیتی اسرائیل نشد و مگر بر اساس ادعای زندانبانانش او ناگزیر نشد برای فرار از زیر بار همۀ مسئولیت قتل های زنجیره ای داروی نظافت را در زندان سر بکشد تا ماجرای آن جنایت ها بدون رسیدگی افشاگرانه به پایان برسد و همۀ کاسه و کوزه ها بدون رسیدگی و محاکمه بر سر کسی بشکند که دیگر دستش از جهان کوتاه است.
در مورد جنایتها و افتضاحات بازداشتگاه کهریزک که با اعلام کشته شدن فرزند دکتر روح الامینی در آنجا، تشت رسوائی آن بر زمین افتاد و موجب تعطیلی آن شد و با افشاگری آقای کروبی در مورد وقوع اعمال شنیع با زندانیان مجدداً رسوا شد و حتی انکاربدون بررسی مسئولان مربوطه و دست و پا زدنهای ناشیانه صدا و سیما و پرده پوشی های عجولانه و بی ثمر رئیس و برخی نمایندگان مجلس و تهاجم تبلیغاتی تریبونهای نماز جمعه علیه افشا کنندۀ این جنایت ها و شناعت ها نیز هرگز نتوانست ازرسوائی آن بکاهد، چرا چنین نشود. لابد آنان که بیش از آبروی نظام به فکر آبروی مسئولان نظام هستند بیکار ننشسته اند که آبرو ریزیهای این ماجرا روز به روز بیشتر شود. آنها به یک داوطلب از جان گذشته نیاز دارند تا ایثار را به کمال برساند و آبرو و جان خویش را یکجا قربانی حفظ آبروی آنان و البته نظام! کند. یک نفر باید همۀ مسئولیت را به عهده بگیرد و داروی نظافت را سر بکشد. در سلسله مراتب مسئولیت های بازداشتگاه کهریزک کسی هست که از او بر می آید چنین فداکاریی را بکند. کسی که بی علاقه نبوده است همیشه در صف مقدم باشد و مردم او را خوب می شناسند.
*****
نامه مهسا امرآبادی به همسر در بندش: قرار نبود این گونه شود
آزادی ام با دادگاه همسرم مصادف شد و طعم آن را آن قدر تلخ کرد که تحمل آزادی سخت شد. توان و تحمل دیدن تو در دادگاهی بدون وکیلت و گوش دادن به سخنانت دشوار بود. اما سخت تر از آن اتهاماتی بود که از زبان نماینده دادستان تهران به تو نسبت می دادند. برای من که تنها چند ساعت قبل از آزادی تو را دیده بودم، دیدن تو در تلویزیون سخت بود. به خصوص که در آن دیدار گفتند قرار نیست به دادگاهت ببرند.
کیفرخواستت را که خواندم، یاد حرف حاج آقا افتادم که می گفت کیفرخواست مسعود خنده دار است. راست می گفت، این کیفرخواست خنده آور بود. به ویژه اتهام جاسوسی.
آن خنده آور بود که من آرزویی خنده دار در دل کردم که ای کاش آزاد نمی شدم و حداقل فکر نمی کردم تاوان آزادی من را می پردازی. ای کاش در همان سلول می ماندم تا حداقل بدانی تنها چند دیوار فاصله ما است و حداقل می دانستم همان غذایی را می خورم که تو می خوری.
زمانی که برای وثیقه به خانواده ام زنگ می زدی، دستت به اشتباه شماره می گرفت و جمله «نمی دانی برای آزادی تو چه کردم» را گفتی و نمی دانستی که این جمله پس از آزادی چه بر سر من آورد.
جاسوسی؟!! جاسوسی برای که یا چه؟ ما که خانه استیجاری مان در نظام آباد است و زمان انتخابات برای تشویق مردم به شرکت در انتخابات، بدون وسیله نقلیه از این سو به آن سو می رفتیم و در شبانه روز همدیگر را نمی دیدیم؟ اکنون دیگر جاسوسی برایم از یک اتهام به یک شوخی بزرگ تبدیل شده است و با شنیدن آن یاد قسط های 100 هزار تومانی همیشه عقب مانده بانک می افتم.
مسعود، بیش از یک هفته از آخرین دیدارمان می گذرد و خیلی مسایل تغییر کرده. می دانم وقتی در گوشه سلول انفرادیت نشسته ای و به واکنش و بازخورد آنچه در دادگاه گفته ای می اندیشی. فکر می کنی تمام شد. من هم وقتی یک روز پس از آزادی دردادگاه به تماشایت نشستم، وزنه ای چند صد کیلویی به روی سینه ام افتاد و خاطرات قول و قرار قبل از ازدواجمان روبه روی چشمانم رژه رفت.
می دانم برایت سخت بود اما سخت تر از دیدن من در زندان نبود. مسعود من عذاب وجدان دارم. قول داده بودم هیچ گاه مانع رسالت خبررسانی و شغلی که هیچ گاه حاضر به ترک آن نشدی، نشوم اما می ترسم ناخواسته وارد بازی شده باشم که تمامی ندارد.
دل تنگی هایم یک سو، اتهاماتت سوی دیگر و زیر پا گذاشتن قول و قرارمان طرف دیگر.
قرار نبود این گونه شود، قرار ما این نبود. می خواستم برایت از سختی های دوران بازداشت بنویسم اما الان باید از سختی های آزادی بدون تو و سایر دوستان دربندمان بنویسم.
و من امیدوار منتظر می مانم تا روزی بدون چشم بند و بدون حضور دیگران برایت بگویم و بگریم و از تو حلالیت بطلبم.
من منتظرت هستم...
*****
دانشگاه حوزه علمیه می شود
محمد شوری :
آیه الله خامنه ای اخیرا وطبق گزارشاتی که برای ایشان ارسال شده وبااشاره به تحصیل حدود دومیلیون دانشجوازسه میلیون ونیم دانشجوی کشوردررشته علوم انسانی،احساس خطرکرد وگفت:«این مسأله نگران کننده است.زیراتوانایی مراکزعلمی ودانشگاههادرزمینه کاربومی و تحقیقات اسلامی درعلوم انسانی وهم چنین تعداداساتیدمبرّزومعتقدبه جهان بینی اسلامی رشته های علوم انسانی درحداین تعداددانشجونیست.بسیاری ازعلوم انسانی مبتنی برفلسفه هایی است که مبانی آنهامادیگری وبی اعتقادی به تعالیم الهی واسلامی است و آموزش این علوم موجب بی اعتقادی به تعالیم الهی واسلامی می شود.وآموزش این علوم اسلامی دردانشگاهها منجربه ترویج شکاکیّت و تردیددرمبانی واعتقادی خواهد شد». می گویند وقتی برای شروع درس دینی وارد حوزه علمیه می شوی اولین کتابی که باید بخوانی و یادبگیری،کتاب«جامع المقدمات»است.و اولین درس که می خوانی و اولین کلمه ای که بر زبان می رانی صرف فعل«ضرب»به معنای«زدن»است.
اگربخواهیم شیوه آموزش دین بر حسب این آیه قرآن که می فرماید:«وماکان المؤمنون لینفرواکافه فلولانفرمن کل فرقه منهم طائفه لیتفقهوافی الدین ولینذرواقومهم رجعواالیهم لعلمه یحذرون»آنرابرکفایت عده ای خاص قراردهیم- که آنراعلوم دینی یا حوزوی نام نهاده اند-شیوه های تدریس و اساتیدآن نیز سبب شد تا از تفقّه دردین،دو نگرش همزمان رشد کند: نگرشی که معتقد است مردم را باید به شیوه«نصربالرعب»هدایت کرد و نگذاشت ایمان و باور دینی شان بواسطه عوامل خارجی خدشه دار شود. و دیدگاهی که بااعتقاد وبه تأسی ازقرآن که می فرماید:«لااکراه فی الدین»و نیز این کلام خدا که می فرماید:«فبشرعبادالذین یستمعون القول،فیتبعون احسنه»یعنی اینکه:«باید همه کلامهارا شنید،خواندودید،وآنگاه بهترین راانتخاب کرد»؛معتقداست:اندیشه های متفاوت و متضادبایددریک فرصت برابر ودریک فضای سالم وآزاد،و دریک کارزار علمی ونقدونقادی،باهم تلازم وتزاحم داشته باشندوفقط این راهکاررا،مسیرتکامل وتقویت بُینه علمی اجتماع وجامعه می دانند.
وقتی درآغازتأسیس جمهوری اسلامی،انقلاب فرهنگی(بخوانیدانقلاب آموزشی یاپاکسازی سیاسی)شد،برخی(چون درکوزه همان برون تراودکه دراوست)شعارمی دادندکه بایدشیمی و فیزیک هم اسلامی شود!!؟ اکنون تصورمی رودکه باانقلاب فرهنگی دوم-البته بادیدگاه«نصربالرعب»-که این نیزمستلزم تغییردراساتیدعلوم انسانی ونوع نگاه به دروس جامعه شناسی(که«مادر»بسیاری ازعلوم انسانی است)،وجایگزینی برخی افرادازحوزه (آن هم احتمالا ازمدرسه حقانی ودارالتبلیغ قدیم وجدید)است،مواجه باشیم.کما اینکه مدتی است که این روندنیزآغازشده است.امااکنون همه عوامل اجرایی وسیاسی وتمامی اسباب قدرت به شکل کامل مهیّاست. یادآوری می کنیم که دررژیم پهلوی«استاد مرتضی مطهری»توانست دردانشگاه سخن بگوید. استادگلزاده غفوری وشهیدباهنرتوانستنددروزارتی که ریاستش برعهده یک زن بودوپس از انقلاب نیز اعدام شد،کتاب درسی بنویسند. یادمان باشدکه طرح«وحدت حوزه ودانشگاه»برای این بودکه آنهادریک فضای دمکراتیک وآزاد، اندیشه یکدیگررادرک وسپس تراوشات آنراکه مناسب توزیع باشد،برای مصرف عمومی،به فروش برسانند! امااکنون چنین پیش بینی ویاتصور می شود که همه چیزقراراست به شیوه همان صرف فعل «ضَرَبَ»:یعنی(زدن)به سرانجام برسد؛وتدریس علوم انسانی دردانشگاه که اساتیدش به زَعم برخی،ضعف بُنیه درمبانی جهان بینی اسلامی دارند،دانشگاه هم حوزه علمیه شود!
علوم انسانی رشته دار دروسی است که درآن«تاریخ»وابعادآن شکافته می شود:«جامعه باز و دوست ودشمنش»موردتجزیه وتحلیل قرارمی گیرد. علوم انسانی درآن درس وفنی به عنوان تدریس«روزنامه نگاری»دارد،که درآن روزنامه نگار تعلیماتی می آموزدکه چگونه بتواند«وقایع اتفاقیه»را آنطورکه روی می دهد،جامعه و آدمهایش راآنگونه که هست،همچون یک آینه شفاف(ونه مُکدّر)توزیع کند؛تادربازارجامعه،مردمش،«مردم شناسی»رایادبگیرندونیز«آدم شناسی»را؛و«سره»از«ناسره»و«واقعیت»از«جعل حقیقت»که راهکار«سوفسطائیان»و«سفسطه گران»هست رابا وضوحی تمام عیار،عامی وباسواد راازآن مطلع سازد. دردروس علوم انسانی،دروسی هست که به دانشجویانش فن«سیاست ورزی»و«تدبیر مُدُن»وشیوه مدیریت«اداره شهر»رامی آموزاند،تجربه شهرنشینی واداره شهر«بیگانه»را تعلیم ومی شناساند،تا وقتی وی درکارازمدیریت سیاسی و غیرسیاسی واقع شد،شیوه درست زندگی رابیاموزاند؛وآسان کردن«سختی زندگی»بر «شهروند» رارهبری کند.وبه مردمش شَهد آنرا بچشاند. اما چون این دروس با«قیل وقال»مردم سروکاردارد،چون این دروس به زندگی اجتماعی و شیوه های رایج آن دردنیا می پردازد،آنگاه که در«دکّان دین»برخی پیدانشود،گزارشگران بجای اینکه درتقویت پوستین علمی خود،بُنیه قوی کنندوبر سبیل وفرضیه:«اطلب العلم ولوبه صین»دراین کارزار،جَهدبیشتر نمایند،ازآنجا که درکوزه همان است که دراوست؛ازاین واهمه هست که نکند،چنین تدریسی وچنین دروسی به ارکان«قدرت بی حساب وکتاب»خدشه وارد سازد.و نیزفهمِ عوام!
*****
با جولان برنج هندی در بازار، برنج ايراني همچنان خاک مي‌خورد
سایت دولتی تابناک - كدخبر: ۶۲۱۹۸
در حالي که صداوسيماي جمهوري اسلامي ايران به شدت هر چه تمامتر، در حال تبليغ انواع برنج‌هاي وارداتي بسته‌بندي شده با مارک‌هاي گوناگون است،‌ آينده سياهي در انتظار برنج کشور و برنجکاران خواهد بود.به گزارش خبرنگار «تابناک»، در حالي که مقدار بسيار چشميگري از برنج داخلي کشور در انبارها، خاک خورده و برنجکاران کشور نيز در بدترين وضعيت اقتصادي و معيشتي هستند، برخي افراد سودجو، با سوءاستفاده از کم‌توجهي مسئولان کشور، در حال واردات گسترده برنج بوده و با تبليغ در رسانه‌ها، بدون هيچ اشاره‌اي به اصليت برنج و محل توليد آن و تحقير توليدهاي داخلي، اين برنج را به خورد مردم ايران مي‌دهند.بنابر اين گزارش، اين سيل واردات برنج، در حالي است که به دليل حمايت نکردن دولت و مسئولان ذيربط، توليد برنج در کشور با چالش‌هاي جدي روبه‌رو شده و با بروز برخي مشکلات طبيعي از جمله کم‌آبي و خشکسالي و... اين عارضه تشديد شده و برنج و برنجکاران کشور را به خاک سياه نشانده است.بر پايه آمار رسمي کشور در سال 87، يک ميليون و 382 هزار تن برنج به ارزش 790 ميليون دلار وارد کشور شده، حال آن که اين رقم در سال 86، يک ميليون و 66 هزار تن بوده است. ناگفته نماند که در سه ماه نخست سال جاري نيز 368 هزار تن به ارزش 310 ميليون دلار وارد کشور شده است.
اين گزارش مي‌افزايد: به گفته کارشناسان امر، اين واردات بي‌رويه در سايه بي‌مهري دولت نسبت به برنجکاران کشور مانند سمي مهلک، توليد داخلي را به نابودي کشانده و کشاورزان را از کاشت برنج منصرف ساخته است.بنابر اين گزارش، با توجه به اين‌كه در سال گذشته، برنج‌كاران كشورمان نتوانستند دسترنج خود را به قيمت عادلانه و منصفانه به فروش رسانند، وزارت بازرگاني براي خريد هر كيلو برنج توليد داخل، 1800 تومان قرار داده و كارشناسان نيز قيمت تمام‌ شده هر كيلو برنج را پيش از بارندگي‌هاي كشور 1680 تومان برآورد كرده‌اند كه البته پس از بارندگي‌هاي اخير و افزايش هزينه كارگران، اين رقم به 1735 تومان در هر كيلو رسيد كه با اين اوصاف، هيچ‌گونه صرفه اقتصادي براي كشاورزان نداشته، چراكه فروش محصول براي كشاورزان با قيمت‌هاي كمتر از 2500 تومان، مقرون به صرفه نيست و با اين حال، باز هم كشاورزان همچنان در اين وضعيت بد اقتصادي بايد دست و پا بزنند.بررسي‌هاي خبرنگار «تابناك» حاكي است، برنجي كه هم‌اكنون با تناژ بسيار بالا در حال ورود به كشور بوده و توسط شركت‌هاي گوناگون بسته‌بندي به فروش ميرسد، با قيمت كيلويي پانصد تا ششصد تومان از كشاورزان هندي و پاكستاني خريداري شده و با قيمت حدود دو هزار تومان در معرض خريد مردم قرار گرفته كه البته ناگفته پيداست كه غير از اين باشد نيز براي واردكنندگان صرفه‌اي ندارد و اين در حالي است كه برنج هاشمي توليد داخل با كيفيت عالي، 2400 تومان، دودي‌ هاشمي 3100 تومان، دم سياه ايراني 2100 تومان، دودي دم سياه 2900 تومان است و اين برنج مفت از سوي شرکت‌هاي گوناگون واردكننده به قيمت 1900 تا 2500 تومان در مغازه‌ها و فروشگاه‌ها در دسترس مردم قرار دارد.با اين حال، به نظر مي‌رسد، دولت بايد با توجه بيشتر به اين صنعت و قشر محروم، دست‌کم نرخ 2500 تومان را براي خريد از مردم در نظر گرفته و مانع نابودي برنج و برنجکاري کشور شود و ديگر شاهد فزوني تابلوي «اين زمين به فروش مي‌رسد» شاليزارهاي شمال کشور نباشيم.گفتني است، لازم است دولت و وزارت بازرگاني و جهاد کشاورزي، توجه بيشتري به اين محصول با کيفيت ايران و برنجکاران کشور مبذول داشته و با تخصيص يارانه کافي به حمايت از اين قشر مستضعف پرداخته و با تعيين عوارض گمرکي براي اين اجناس وارداتي خوش ظاهر، اما بدون هيچ گونه ارزش غذايي مفيد از توليد داخلي حمايت کند.
*****
-
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بدلیل پائین آوردن سرعت اینترنت از سوی رژیم در حال زوال، ناگزیر شده ایم هر صفحه را فقط به یک "پست" اختصاص دهیم. برای خواندن مطالب و دیدن تصاویر و ویدئوهای "پست" های قبلی با مراجعه به "بایگانی وبلاگ" در نوار جنبی (سمت راست) پست و روز مورد نظر را انتخاب کرده و بروی آن کلیک کنید.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ