سرود ملی: ای ایران ای مرز پرگهر

نقش دولتمردان و رسانه های آمریکایی در شورش 22 بهمن 1357

۱۳۸۸/۱۱/۰۱

پنجشنبه : 1 /11 / 1388
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توجه: ما به هیچ حزب، دسته، گروه یا مرامی وابسته نیستیم.
تقاضا داریم برای باز نشر مطالب انتشار یافته درین وبلاگ، نام منبع اصلی را درج نمایید.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بيانيه سه نهاد مدافع حقوق بشر در ايران؛ جان گروگان‌ها در دست ماست!
بدنبال تظاهرات مردم ايران در تاريخ ۶ دی ۱۳۸۸ (روز عاشورا) دهها تن از معترضين توسط نيروهای امنيتی رژيم ايران کشته و عدۀ زيادی زخمی شدند. هزاران نفر دستگير و جمع زيادی مورد ضرب و شتم بيرحمانه قرار گرفتند.در اين راستا حاکمين ايران با دستگيری وسيع فعالين سياسی، اجتماعی، فرهنگی، مذهبی، حقوق بشری و مطبوعاتی و . . . و با تحت فشار و شکنجه قرار دادن آنها به منظور اعتراف گيری اجباری و محارب خواندن عده ای از آنها، در صدد به اجرا در آوردن سناريوی هستند که ابتدا اعتراضات مردم را فتنه بخوانند و بدنبال آن زمينه اجرای حکم اعدام آنها را، همچون قتل عام های سالهای ۶۰ و ۶۷، فراهم سازند وبدين ترتيب با ايجاد جو رعب و وحشت در ميان مردم آنها را از پيگيری خواستها و مطالباتشان برحذر دارند.
اضافه بر اين لازم به تاکيد است که اين دستگيرشده گان از هيچ گونه حقوقی برخوردار نيستند؛ هيچ گونه اطلاعاتی در مورد آنها از سوی حاکمين ايران منتشر نمی شود؛ اجازه داشتن وکيل اختياری ندارند؛ پشت درهای بسته و در دادگاههای فرمايشی به اتهامات آنها رسيدگی می شود و . . . و بعبارتی ديگر اين زندانيان در واقع گروگان حاکمين ايران هستند.علی رغم نگرانی افکار عمومی جهان در مورد وضعيت اين گروگانهای زندانی، تاکنون رژيم به درخواستهای متعدد سازمانها و نهادهای ايرانی و بين المللی مبنی بر آزادی اين افراد عکس العملی نشان نداده است و تجربه هم نيز نشان داده است که رژيم در اين رابطه تابع معيار بين المللی حقوق بشر نيست و بدون تأسی از معاهده ها و پيمانهای بين المللی در اين زمينه، در نقض گسترده، مستمر و برنامه ريزی شده حقوق بشر در ايران کوتاهی نکرده است.
ما بعنوان جمعی از نهادهای ايرانی دفاع از حقوق بشر از کليه نهادها و فعالين حقوق بشر تقاضا می کنيم که افکار عمومی را در اين جهت آگاه ساخته و برای نجات جان گروگانها از دست حاکمين ايران سرسختانه بکوشند.ولی آنچه نهايتاً می تواند جان گروگانهای در معرض خطر اعدام را نجات دهد عبارتند از؛ پيگيری خواستها و مطالبات مبتنی بر اعلاميه جهانی حقوق بشر و ميثاقهای الحاقی آن از سوی مردم؛ اعتراض مستقيم مردم به حبس و موج دستگيری و مقابله با خطری که جان زندانيان را تهديد می کند و همچنين تقاضای آزادی کليه زندانيان سياسی و بازداشت شدگان وقايع اخير.
یکم بهمن ۱۳۸۸ برابر ۲۱ ژانويه ۲۰۱۰
فعالين ايرانی دفاع از حقوق بشر در اروپا و امريکای شمالی
کميته دفاع از زندانيان سياسی
کميته گزارشگران حقوق بشر
*****
افزایش بودجه پلیس و بسیج برای سرکوب بیشتر مردم
بودجه بسیج 200 درصد افزایش یافته است
اسماعیل احمدی مقدم فرمانده نیروهای انتظامی گله دارد که به نیروهای پلیس به اندازه کافی اضافه کاری داده نمی‌شود! به گزارش خبرآنلاین، نا آرامی‌های اخیر باعث بالا رفتن هزینه های مالی نیروهای انتظامی و بسیج شده و نمایندگان طرفدار دولت خواستار افزایش مجدد بودجه این نیروها شده‌اند . در همین حال فرمانده ناجا نیز از دولت می‌خواهد که بابت اضافه‌کاری، پول بیشتری به افراد پلیس بدهد. با آن که کمتر از 60 روز به پایان سال جاری مانده است، گروهی از نمایندگان طرفدار دولت در مجلس، خواهان آن هستند که ۱۰۰ میلیارد تومان به بودجه امسال نیروهای پلیس اضافه شود. البته هیات رییسه مجلس، مخالف این افزایش بودجه در روزهای پایانی سال هستند. محمدرضا باهنر، این پیشنهاد نمایندگان حامی دولت را مغایر با آئین‌نامه مجلس دانسته و در عین‌حال قول می دهد که بودجه مربوطه را در لایحه بودجه سال ۱۳۸۹ افزایش یابد. به گزارش هم‌میهن، حسن کامران، فاطمه آجرلو، مهرداد لاهوتی، بهروز جعفری و احمد بیغش از نمایندگان طرفدار دولت، به رد این پیشنهاد اعتراض دارند. افزایش مداوم بودجه بسیج به گزارش هم‌میهن، طبق برنامه چهارم توسعه، برای بسیج سالانه ۴۰۰ میلیارد تومان بودجه در‌نظر گرفته شده، اما در دو سال اخیر همواره امکانات مالی بیشتری در اختیار این نهاد قرار گرفته است. به نوشته نشریه صبح صادق در سال ۱۳۸۷ بودجه بسیج ۲۰۰ درصد افزایش یافت و علاوه بر آن ۵۰ میلیارد تومان نیز برای کمک به بسیجیان بیکار اختصاص یافت. در سال ۱۳۸۸ نیز به استناد گزارش نشریه برنامه , بودجه بسیج ۴۵ میلیارد و ۲۳۸میلیون تومان افزایش یافت. نشریه برنامه ارگان معاونت برنامه ریزی و نظارت راهبردی نهاد ریاست‌جمهوری است.
*****
حبیب الله لطیفی، از تولد تا محکومیت به اعدام
آنچه در پی می آید، زندگی نامه و شرح مختصری از پرونده حبیب الله لطیفی، زندانی سیاسی محکوم به اعدام و محبوس در زندان سنندج است که به روایت نزدیکان وی توسط کمیته کردستان مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، تهیه، تنظیم و جهت تنویر افکار عمومی ارائه میشود.
حبیب الله لطیفی هفتمین فرزند صغری و عباس لطیفی، 1 فروردین 1360 در سنندج چشم به جهان گشود. وی 7 سال نخست زندگی خود را به همراه خانواده اش (هنگام جنگ ایران و عراق) در روستای نایسر از توابع شهرستان سنندج و در آوارگی سپری نمود.
از کودکی به ورزش علاقه مند بود و در رشته ی فوتبال استعداد بی نظیری داشت. در حین گذراندن مقاطع تحصیلی ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان، در تیم های مختلف فوتبال از جمله تیم شهرداری سنندج بازی کرد. اما در آستانه ی ورود به دانشگاه مجبور به ترک آن شد چرا که پیش شرط ادامه ی آن، ثبت نام در مرکز بسیج بود و بدین ترتیب حبیب که حاضر به ثبت نام در بسیج نبود، علی رغم میل باطنی خویش مجبور به ترک باشگاه و خداحافظی از فوتبال شد. حبیب که عاشق طبیعت کردستان بود، کم کم به ورزش کوهنوردی روی آورد و توانست بسیاری از کوه های کردستان را فتح نماید.
علی رغم آن که حبیب در خانواده ای ثروتمند متولد شده بود، همواره در اجتماع فروتنانه ظاهر می شد. این دانش آموز ممتاز در سال 1380 موفق به اخذ دیپلم و پیش دانشگاهی رشته ی ریاضی و فیزیک شد و در مهرماه 1381 به دانشگاه ایلام راه یافت و در رشته ی مهندسی صنایع ادامه تحصیل داد.
حبیب جوان، علاقه ی ویژه ای به مطالعه و بحث و گفتگو در خصوص مسائل اجتماعی – سیاسی ایران به ویژه کردستان داشت. او به همراه دوستان خود مدام مشغول فعالیت های مدنی، فرهنگی، زیست محیطی و سیاسی بود. از شرکت در NGO ها گرفته تا فعالیت سیاسی. وی همچنین افتخار عضویت انجمن های زیست محیطی " ژیانه وه " و " شاهو " را داشت.
حبیب الله لطیفی ساعت 7:40 غروب 1 آبان ماه 1386 در خیابان ادب سنندج از سوی 11 تن از نیروهای امنیتی اطلاعات در زمانی که از یک خدمات کامپیوتری خارج می شد محاصره و بازداشت شد و از آن غروب تا 4 ماه بعد، آفتاب را در آسمانش ندید. وی 4 ماه در زندان انفرادی تحت شکنجه ی شدید بازجویان اطلاعات مورد بازجویی قرار گرفت. روز نهم بازداشتش بر اثر خونریزی کلیه هایش به بیمارستان تامین اجتماعی سنندج (دور افتاده ترین بیمارستان شهر) منتقل می شود و بر حسب اتفاق یکی از بستگان نزدیک اش وی را در وضعیتی بسیار وخیم اینگونه می بیند "پسرکی با چشم هایی ورقلمبیده و پوستی کدر و تیره و لبان پاره شده که 3 نفر وی را که توان راه رفتن نداشت و در میان بازوانشان نیمه خمیده و به سختی قدم بر می داشت، از پله های بیمارستان بالا می بردند و 8 نفر دیگر نظامی و لباس شخصی آنان را اسکورت می کردند". بعدها معلوم شد که 5 الی 6 نفر او را به باد لگد و باطوم گرفته و تا سرحد مرگ کتک زده اند.
او 4 هفته توانایی هیچ حرکتی جز سینه خیز نداشت. سرش از 3 ناحیه شکسته بود و لگدهای پیاپی لبانش را شکافته بود. گفتنی است طی اعتراض حبیب به قاضی کامیانی بازپرس پرونده که هر از گاهی جهت بازپرسی به تک سلولی وی در اطلاعات مراجعه می کرد، کامیانی هرگونه اعمال شکنجه را انکار کرده و حبیب را متهم به اظهارات کذب نموده بود.در این گیر و دار رئیس کل اطلاعات استان و دادستان آن زمان سنندج (امجدی) طی گفت و گویی که در تک سلولی اطلاعات از پشت دریچه سلول با حبیب انجام داده بودند، قول فراری دادن شخص وی و دوستش یاسر گلی در ازای اعتراف بر علیه دیگر دوستانش و فرستادن گزارش ماهانه در مورد 2 نفر (که مشخص نکرد چه کسانی هستند) را داده بودند که پس از آن که با واکنش منفی حبیب رو به رو شده بودند او را تهدید به اعدام کرده بود.
پس از پروسه بازجویی که توسط ماموران وزارت اطلاعات انجام شد، به بند قرنطینه و سپس بند پاک 2 زندان مرکزی سنندج منتقل شد و پس از 4 ماه چشمانش به نور آفتاب و دیدار خانواده اش روشن شد.
حبیب در تاریخ 10 تیرماه 1387 طی دادگاهی چند دقیقه ای و بدون حضور خانواده، در شعبه ی اول دادگاه انقلاب اسلامی سنندج از سوی قاضی حسن بابایی به جرم اقدام علیه امنیت ملی و نظام با استناد به آیه 33 سوره مائده (قرآن کریم) و استناد به مسائل یکم، سوم و پنجم از فصل ششم (حد محارب) جلد چهارم کتاب تحریر الوسیله امام خمینی و مواد 183، 186، 190، 191 قانون مجازات اسلامی، محارب (دشمن خدا) اعلام شده و به اعدام محکوم شد (اتهامی که وی هیچگاه نپذیرفت).
در پی اعتراض به این حکم غیرحقوقی، در 10 بهمن ماه 1387 باردیگر این دانشجوی کرد در دادگاه تجدید نظر به اعدام محکوم شد. تاسف آور است که قاضی بابایی در این رابطه به وی گفته بود، "تو که حکم ات اعدام است بیا و جرم های پرونده ی دیگر متهمان بی گناه من را به عهده بگیر، بگذار این پرونده ها نیز مختومه شود!!"
لازم به ذکر است در آستانه ی اعدام زندانی سیاسی احسان فتاحیان و زمانی که مادر حبیب به نشانه ی اعتراض به اعدام وی به جمع زندانیان سیاسی اعتصاب کننده پیوست و تهدید به خودسوزی کرده بود، حجت اسلام بابایی "الهه" خواهر حبیب را به دلیل مصاحبه با رسانه های خارجی تهدید به پرونده سازی "چرب" و زندان کرد. پیش از آن نیز امید برادر حبیب که جهت پیگیری پرونده ی او به دادگاه رفته بود، از سوی حمزه ای رئیس سابق حفاظت دادگاه انقلاب سنندج، به مدت نیم روز بازداشت و در مقابل انظار عمومی مورد ضرب و شتم شخص رئیس حفاظت قرار گرفته بود.
در طی مدت بازداشت، کم کم بیماری برونشیت (عفونت ریوی) که در کودکی از آن رنج می برد، باردیگر عود کرده و عفونت معده و دندان ها که همگی بر اثر نبود بهداشت در هوا و غذای تک سلولی اطلاعات و زندان مرکزی سنندج ظاهر شده بودند، بر فشار و شکنجه ی روحی او افزود. اما علیرغم درخواست های مکرر حبیب و خانواده و وکیلش مسوولان اجازه ی درمان نداده و تنها یک بار به منظور انجام سونوگرافی حبیب را به بیمارستان توحید سنندج منتقل کردند که بعدها اعلام کردند جواب سونوگرافی گم شده است. مسعود مهربان (رئیس سابق حفاظت زندان مرکزی سنندج) و محمد خسروی (رئیس زندان مرکزی سنندج) توسط نیروهای خود در زندان حبیب را با کنترل روایط تحت فشار قرار داده و به طرق مختلف از جمله ممنوعیت های بی دلیل و ناگهانی ملاقات و تماس تلفنی او را آزار می دهند.پس از ارجاع پرونده به دیوان عالی کشور در تاریخ 16 فروردین 1388 که جهت آخرین تجدیدنظر بر این پرونده ی غیرحقوقی صورت گرفت، تنها یک هفته پس از آن، درخواست مزبور، با مخالفت مسوولان مواجه شد و این مسئله که کمیسیون عفو دیوان عالی کشور حاضر به بررسی مجدد پرونده نشده است، پس از 10 ماه مخفی کاری دستگاه مربوطه، هفته ی گذشته و به صورت شفاهی به دکتر صالح نیکبخت وکیل حبیب اعلام شد.
بدین ترتیب احتمال اجرای حکم حبیب با فاش شدن این مسئله و پس از آنکه از سوی اسکندری رئیس اجرای احکام دادگاه انقلاب سنندج به وی اعلام کرد که هیچ تضمینی جهت عدم اجرای حکم اعدام وجود ندارد قوت گرفت. احتمال لغو حکم اعدام حبیب از میان رفته است و هر آن امکان دارد در یک سپیده دم، وی نیز به دار آویخته شود. لازم است به مصائب خانواده لطیفی نیز اشاره کرد که حسب ادعای مسوولیت و نفوذ چند تن در اداره اطلاعات و قوه ی قضائیه و از آن جا که خانواده ی وی مجبور بودند برای نجات جان فرزندشان به آن ها اعتماد نمایند مبالغ فراوانی از خانواده حبیب وجه نقدی و رشوه دریافت شده و هیچ کاری نیز در ازای آن انجام نشده است. هم چنین خانواده لطیفی خواستار دیدار با مقامات قضایی همچون آیت الله شاهرودی، آقای لاریجانی و استاندار کردستان (اسماعیل نجار) بوده اند، اما این مقامات به بهانه های مختلف از دادن وقت ملاقات با این خانواده سر باز زده و هیچ یک حاضر به پاسخگویی به درخواست آنان نبوده اند.حبیب از جمله زندانیان سیاسی و اعتصاب کنندگان معترض به اعدام احسان فتاحیان بود و تا آخرین لحظات از تلاش برای نجات جان این همبندی خود از پای ننشست و این خود دلیلی شد بر تشدید فشار هایی که هم اکنون در حق او اعمال می دارد. منجمله نگهبانان به دستور ریاست زندان، چندین بار وسایل و یادداشت و کتب شخصی حبیب را تفتیش و ضبط، حق ملاقات حضوری با خانواده اش و سپس تلفن را از وی سلب کردند. در پایان نیز لازم به ذکر است اواسط دی ماه سال گذشته حبیب یک بار دیگر جهت پاره ای توضیحات از زندان به سلول های انفرادی این اداره منتقل شد و مدت 4 روز را تحت شکنجه به سر برده بود. همچنین در زمان آیت الله خامنه ای به کردستان بر اثر رفتن ماموران اداره اطلاعات در پاسی از شب به خانه ی پدری حبیب که به منظور تهدید خانواده وی جهت حبس خانگی تا اتمام سخنرای آیت الله خامنه ای در میدان آزادی سنندج صورت گرفته بود، مادر حبیب دچار سکته ی قلبی شد.در حال حاضر، زندانی سیاسی حبیب الله لطیفی، 28 ساله، در زندان مرکزی سنندج، بند 2 تحت حکم اعدام قطعی به سر می برد که هر لحظه با استیذان ریاست قوه قضائیه می تواند به اجرا درآید.
خانواده وی تمامی مجامع و نهادهای حقوق بشری را برای نجات جان وی به مدد طلبیده اند.
*****
شورش در زندان یاسوج در پی بازداشت تعدادی از اصلاح طلبان استان
در پی بازداشت شش تن از چهره های شاخص اصلاح طلب استان کهکیلویه و بویراحمد و انتقال آنها به زندان شهر یاسوج، خبر ها از شورش زندانیان این شهر حکایت دارد.
شب گذشته این افراد با ورود به زندان یاسوج دست به افشاگری برای زندانیان زدند که همین امر موجب شورش زندانیان این شهر شد.
گفتنی است عصر روز گذشته در پی شکایت روح الله حسینیان، سيد ضياء الدين رضا توفيقي رئيس سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي استان، سيد رضا عسكري دبير جبهه مشاركت ايران اسلامي، علي خواجوي دبير انجمن اسلامي معلمان استان به همراه قاسم يزداني، لطيف رستاد و هجير تشكري از اعضاي شوراي مركزي جبهه مشاركت ايران اسلامي بازداشت شدند.
احزاب اصلاح طلب استان كهکيلويه و بويراحمد چندی پیش نسبت به سخنراني اهانت آميز روح الله حسينيان در سخنان پيش از خطبه نماز جمعه ياسوج، و وقایع عاشورای خونین تهران بیانیه ای مشترک صادر کرده بودند.
زندانیان روز گذشته با سر دادن شعارهایی چون "زندانی سیاسی آزاد باید گردد" به اعتراض پرداختند که همین امر موجب شد تا دادستانی یاسوج دستور خروج اصلاح طالبان از بندهای عمومی را صادر و آنها را در بندی مجزا نگهداری کند.
همچنین خبرنگار جرس از منابع محلی خبردار شد از آنجایی که افراد دستگیر شده عموما از خانواده شهدا و همچنین رزمندگان سالهای جنگ هستند، خانواده های شهدا قرار است روز شنبه در مقابل دادستانی شهر یاسوج تجمع کنند.
*****
جایگاه پانزدهم برای سرعت اینترنت ایران در منطقه
طبق آمارهای منتشر شده سرعت اینترنت در کشور برای کاربران شرکتها 512 کیلوبیت در ثانیه و برای کاربران خانگی 128 کیلوبیت در ثانیه است.
بر اساس آخرین گزارشهای رسمی ایران با ضریب نفوذ اینترنت 34 درصد بعد از فلسطین اشغالی، امارات، قطر، لبنان و ترکیه در مقام ششم منطقه قرار دارد و براساس شاخص اینترنت پرسرعت، جایگاه 15 را در منطقه به خود اختصاص داده است.
این در حالی است که طبق برنامه چهارم توسعه تا پایان سال ٨٨ تعداد پورت های پر سرعت فعال (ADSL) باید به 5/1 میلیون برسد در حالی که هم اکنون کمتر از ١٠٠هزار پورت فعال ADSL وجود دارد. به عبارت دیگر نفوذ ADSL در ایران یک نهم میزان پیش بینی شده در برنامه چهارم توسعه است.
*****
ویژه برنامه های سالروز تولد ندا آقا سلطان در گفتگو با کاسپین ماکان
همزمان با سوم بهمن سالروز تولد ندا، ویژه برنامه هایی در برخی از شهرهای بزرگ جهان از جمله تورنتو، استکهلم، مونیخ، کپنهاک ، اورنج کانتی، لندن و آتلانتا از سوی ایرانیان و آزادیخواهان برگزار خواهد شد. کاسپین ماکان نامزد ندا آقا سلطان در گفت و گو با جرس با بیان اینکه "راه ندا راه خشونت نیست" افزود:" راه ندا، راه شجاعت در برابر استبداد تا صبح پیروزی است." کاسپین ماکان در خصوص برگزاری برنامه ای مشابه در تهران گفت: با آنکه دستیابی به آزادی بهای سنگین دارد اما چون متاسفانه حاکمیت کوچکترین و آرامترین مخالفتها و اعتراض ها را نیز تحمل نمی کند با خشونت تمام عیار با معترضین برخورد می کند, بیم آن داریم که برنامه ای اعلام کنیم و در جریان آن عده ای مصدوم شوند. بهمین خاطر در تهران هیچ برنامه ای را اعلام نکرده ایم. نامزد ندا آقا سلطان همچنین تصریح کرد: از طریق سایتهای اجتماعی متوجه شدم که مردم به صورت خودجوش قرار گذاشته اند که عصر روز سوم بهمن به محله امیرآباد و جایی که ندا به شهادت رسید بروند و با روش کردن شمع و اهدای گل، یاد او را گرامی بدارند. درخواست می کنم اگر چنین برنامه ای برگزار می شود حتما در سکوت باشد که بهانه ای به دست سرکوبگران داده نشود.
*****
تبدیل مجموعۀ سالن فرهنگی زندان گوهردشت کرج به محل بازجوئی و شکنجه دستگیر شدگان روز عاشورا
ساختمانی سالن فرهنگی زندان گوهردشت کرج از 10 روز پیش به تصرف بازجویان وزارت اطلاعات در آمده است و دستگیر شدگان روز عاشورا در آنجا تحت بازجوئی و شکنجه قرار دارند.از 10 روز پیش به مرور قسمتهای مختلف سالن فرهنگی که از کتابخانه مرکزی و مدرسه تشکیل می شود و در طبقه سوم کریدر اصلی زندان گوهردشت کرج قرار دارد به تصرف کامل بازجویان وزارت اطلاعات در آمده است. بازجویان وزارت اطلاعات کل سالن فرهنگی را به محل بازجوئی و شکنجه دستگیر شدگان روز عاشورا تبدیل کرده اند.در حال حاضر بصورت شبانه روزی بازجوئی و شکنجه از دستگیر شدگان روز عاشورا در آنجا ادامه دارد. در این مکان تعداد زیادی در حال بازجوئی هستند. شیوه بازجوئی را طوری تنظیم کرده اند که همزمان دستگیر شدگان مورد بازجوئی قرار دارند صدای فریادها و ناله های شکنجه شدن سایر دستگیر شدگان به گوش کسانی که تحت بازجوئی هستند برسد از این شیوه برای تخریب روحیه آنها بکار برده می شود. شکنجه و بازجوئی بصورت وحشیانه صورت می گیرد و بازجویان روی اعترافات تلویزیونی متمرکز هستند. در میان دستگیر شدگان حداقل 10 نفر از هموطنان بهائی وجود دارد که در این سالن تحت بازجوئی و شکنجه قرار دارند.
از طرفی دیگر از 10 روز پیش ورود و یا نزدیک شدن سایر زندانیان به سالن فرهنگی ممنوع شده است اما زندانیان صدای ناله ها وشکنجه های دستگیر شدگان روز عاشورا را بخصوص در ساعات شب بخوبی می شنوند.علاوه برسالن فرهنگی ،بند سپاه زندان گوهردشت کرج که در دست بازجویان وزارت اطلاعات و سلولهای انفرادی بند 5 زندان گوهردشت مملو از دستگیر شدگان روز عاشورا است.جان دستگیر شدگان روز عاشورا در زندان گوهردشت کرج در معرض خطر جدی قرار دارد با تشکیل سالنهای بازجوئی و شکنجه خطر به قتل رساندن آنها در زیر شکنجه های قرون وسطائی وجود دارد.
همزمان با تبدیل سالن فرهنگی به محل بازجوئی و شکنجه دستگیر شدگان،یورشهای شبانه به زندانیان در بندهای 2 ،4 ،5 و6 شدت گرفته است. گارد زندان نیمه های شب به سلول زندانیان یورش می برند و افرادی را که قادر به خوابیدن نیست را به زیر 8 می برند و مدت طولانی آنها را مورد شکنجه قرار می دهند که منجر به شکستگی اعضای بندن آنها و دچار زخمها ویا کبودی در بندن آنها می شود. اسامی تعدادی از زندانیان بند 6 که در این یورشهای وحشیانه توسط گارد زندان مورد ضرب و جرح قرار گرفته اند عبارتند از: محمد تات در اثر ضرب وشتم دچار شکستگی دست راست شده است - عباس توکلی برازجانی کبودی در بدن- علیرضا سپهر- امیرزالی - بهزاد بهرنگ - افشین احدی نژاد - سعید یزدانی و جعفر زاده تمامی می باشد.
این یورشها توسط فردی بنام امیریان و سمیعی نژاد از فرماندهان گارد که همراه با 30 الی 40 از نیروهای گارد صورت می گیرد حملات با نظارت و همراهی کرمانی و فرجی رئیس و معاون اطلاعات زندان گوهردشت صورت می گیرد.گفته می شود این حملات بخاطر عدم توجه زندانیان به سالن فرهنگی می باشد.
*****
وکیل مجید توکلی : حکم صادر شده از اساس باطل و غیرقانونی است
45 روز پس از بازداشت مجید توکلی از دانشجویان فعال دانشگاه امیر کبیر، روز گذشته حکم هشت سال و شش ماه حبس تعزيری، ۵ سال محروميت از فعاليت سياسی و ۵ سال ممنوعيت خروج از کشور برای وی صادر شد.
محمدعلی دادخواه وکیل مدافع مجید توکلی که هفته گذشته پس از اتمام آخرین جلسه دفاعیات توکلی، هنگام خروج او از دادگاه انقلاب موفق به گرفتن امضای پذیرفتن وکالت شده است ، در گفتگو با خبرنگار جرس گفت: "هنوز نتوانسته‌ام موکل خود را ملاقات کنم و فقط می‌دانم که ظرف یکی دو روز گذشته به بند عمومی 207 یا 208 در زندان اوین منتقل شده و شاید ظرف چند روز آینده بتوانم با موکلم ملاقات حضوری داشته باشم."
دادخواه با تاکید بر اینکه هنوز حکم صادره ، رسما به او ابلاغ نشده افزود:" برابر مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی ، رسیدگی به تخلفات دانشجویان باید در کمیته انضباطی دانشگاه ها انجام شود و دادگاه انقلاب حق و اجازه صدور حکم را ندارد."
وی با اشاره به اینکه 6 ماه حکم حبس به اتهام توهین به رئیس جمهوری به توکلی ابلاغ شده،تاکید کرد:"در صلاحیت دادگاه انقلاب نیست که به دلیل توهین به رئیس جمهور حکم صادر کند".
دادخواه هم چنین تصریح کرد: "برابر با قانون اساسی،جلسات دفاعیه متهم در دادگاه باید با حضور وکیل مدافع متهم برگزار شود و با توجه به اینکه وی در هیچ یک از جلسات برگزار شده در دادگاه انقلاب نتوانسته به عنوان وکیل مدافع توکلی حضور پیدا کند،بنابراین این حکم از اصل باطل و غیرقانونی است." وی ادامه داد:"برابر با رای دیوان عالی کشوردر چنین مسائلی ، باید مجددا جلسات دفاعیه مجید توکلی،با حضور وکیل مدافع وی برگزارشود. "
دادخواه با اشاره به اینکه" سوء نیت توکلی در هیچ کجا ثابت نشده" ادامه داد: "به هر ترتیب ،این نسل در دامان انقلاب اسلامی پرورش یافته اند و فرزندان این انقلاب هستند. پس با عنایت به رافت و عطوفت اسلامی ،اگر قرار به صدور حکم به این سرعت و بدون حضور وکیل مدافع در دادگاه انقلاب بوده، می باید حداقل حکم را برای توکلی ، صادر می کردند، اما دادگاه انقلاب در تمامی موارد اتهامی، حداکثر مجازات را برای وی اعمال کرده است. "
وی در پایان ابراز امیدواری کرد که دادگاه توکلی دوباره برگزار شود.
مجيد توکلی پيش از اين دو بار بازداشت شده بود که بار اول مدت يک سال و هفت ماه را در زندان گذرانده بود و در بار دوم ۳ ماه را در انفرادی تحت بازجويی قرار داشت
توکلی امسال در مراسم ۱۶ آذر و پس از ايراد سخنرانی شجاعانه اش در دانشگاه اميرکبير بازداشت شد موارد اتهامی عنوان شده و احکام صادره مربوط به حکم توکلی از قرار زير است: اجتماع و تبانی عليه نظام منجر به صدور حکم ۵ سال حبس تعزيری توهين به رهبری منجر به صدور دو سال حبس تعزيری توهين به رياست جمهوری منجر به ۶ ماه حبس تعزيری تبليغ عليه نظام منجر به صدور يک سال حبس تعزيریهمچنين وی به مدت ۵ سال از هرگونه فعاليت سياسی و نيز از حق خروج از کشور محروم شده است.
*****
مرگ یک زندانی سیاسی در زندان اوین
"البرز قاسمی" زندانی سیاسی متهم به محاربه از طریق عضویت در یک سازمان سیاسی که از سرطان پیشرفته معده نیز در رنج بود، در پی وخامت وضعیت جسمی که نشعت گرفته از محرومیت بلند مدت این زندانی از خدمات پزشکی و مرخصی استعلاجی بود روز گذشته به بهداری زندان اوین منتقل و صبح امروز مرگ وی تائید شد. گزارش شده است این زندانی که در بند ٣۵۰ زندان اوین به همراه برادر خود "حمید قاسمی" نگهداری میشد، در روزهای اخیر حتی قادر به حرکت کردن نبوده و دچار بی اختیاری ادرار شده بود، علیرغم تلاش های زندانیان و خانواده وی، بهداری و مسئولان مربوطه در زندان اوین تا روز گذشته حاضر به ارائه خدمات درمانی به وی نشده و تنها پس از پیگیری های مستمر روز گذشته این زندانی را به بهداری زندان اوین منتقل کردند، در حالیکه بیماری وی و رسیدگی پزشکی به ایشان مستلزم حضور در مراکز تخصصی پزشکی بوده است. لازم به توضیح است، البرز و حمید قاسمی، به اتهام همکاری با یک سازمان سیاسی به محاربه متهم، در دادگاه اولیه محکوم به اعدام و در دادگاه تجدید نظر به حبس ابد محکوم شده اند، از تاریخ و جزئیات پرونده کماکان اطلاعی در دست نیست.
*****
گزارشی از فعالین حقوق بشر ودموکراسی در ایران
بند مخوف 209 مملو از زندانیان سیاسی که تحت شکنجه های قرون وسطائی قرار دارندبنابه گزارشات رسیده به" فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" خانواده های زندانیان سیاسی محبوس در بند مخوف 209 زندان اوین از صبح امروز برای ملاقات ، اطلاع یافت و آزادی عزیزانشان اقدام به تجمع اعتراضی کردند.
روز پنجشنبه اول بهمن ماه با وجوديكه روزهاي پنجشنبه به ملاقات زندانيان بند 209 اختصاص یافته است و تعداد زيادي از خانواده ها به خصوص خانواده دانشجويان بازداشت شده بعد از انتخابات كه در بند 209 در بازداشت بسر می برند در سالن ملاقات زندان اوين حضور داشتند. ده ها نفر از خانواده بازداشت شده هايي كه عزیزان آنها در بندهاي ديگر زندان اوين بازداشت بودند در سالن ملاقات حضور داشتند به دليل ازدياد تعداد بازداشت شده ها به خصوص بازداشت شده هاي روز عاشورا تعدادي از خانواده ها نتوانسته بودند روزهاي يكشنبه و سه شنبه عزيزان خود را ملاقات كنند و تنها موفق به دادن لباس و مقداري پول به كاركنان زندان اوين شده بودند كه در اختيار بازداشت شده ها بگذارند .
بازجویان وزارت اطلاعات برای تحت فشار قرار دادن زندانیان و خانواده های آنها ساعات و زمان ملاقات را کاهش داده اند.ساعتهای ملاقات از ساعت 9 تا 2 بعد ازظهر در نظر گرفته شده و علیرغم كاهش زمان ملاقات زندانيان سیاسی از 20 دقيقه به 10 دقيقه برخي از خانواده ها موفق به ملاقات عزيزان خود نمي شوند و اين مدت زمان نمي تواند جوابگو باشد. بازداشت شده ها در تماس تلفني با خانواده خود گفته اند كه نامشان را براي ملاقات خوانده شده و تا درب خروجي بند آنها را آورده اند ولی پاسداربندها به حالت تمسخر و براي تحت فشار روحی قرار دادن و اذیت و آزار آنها گفته اند شما ممنوع الملاقات هستيد.
خانواده ها اعتراض مي كردند و مي گفتند: تا توانستيد جوانها را بازداشت كرده ايد نه تنها مكان و غذاي كافي به آنها نمي دهيد ملاقات را هم از آنها گرفته ايد و فشار روحي خانواده ها و بازداشت شده ها را زياد كرديد ما و عزيزانمان يك هفته انتظار مي كشيم و اين راه طولاني را با هزار جور زحمت مي آييم و دست خالي بر مي گرديم .اما زندانبانان زندان اوين با برخوردی غیر انسانی خطاب به خانواده می گویند: زودتر بياييد تا نوبتتان شود . خانواده ها با اعتراض به آنها پاسخ می دادن و مي گفتند: ساعت 5 صبح در تاريكي هوا و با وجود سردي هوا از خانه بيرون مي زنيم خوب نگاه كنيد مي بينيد تا توانسته ايد بي گناه بازداشت كرده ايد.بازجویان وزارت اطلاعات شبانه روزی مشغول بازجوئی از دستگیر شدگان روز عاشورا هستند بازجوئیها با شکنجه های روحی و جسمی همراه است و بازجوئیها گاها تا 9 ساعت ادامه می یابد.از طرفی دیگر چندین برابر ظرفیت سلولهای بند 209 زندان اوین زندانی در آن جای داده اند سلولها ی که ظرفیت آن 9 نفر بوده به 36 نفر افزایش یافته است ، سلولهای انفرادی تک نفره را به 2 الی 4 نفر افزایش داده اند. سرمای شدید زمستان ، نداشتن لباس و پوشش کافی برای استراخت شرایط را بر زندانیان سیاسی طاقت فرسا کرده است.سر بازجویان وزارت اطلاعات که زندانیان سیاسی را مورد بازجوئی و شکنجه های غیر انسانی قرار می دهند عبارتند از علوی،سعید شیخان،سید و ... می باشند.
عباس جعفری دولت آبادی دادستان امنیتی تهران و بیگی رئیس شعبۀ 3 امنیت دادگاه انقلاب بطور مستمر بر بازجوئیهای وحشیانه در بند 209 زندان اوین نظارت دارند و بعضا خود در آن شرکت می کنند. افراد فوق بطور موثر در جنایت علیه بشریت شرکت فعال دارند.لیست جدیدی از اسامی تعدادی از بازداشت شده ها ی روز تاسوعا و عاشورا برای ارسال به سازمانهای حقوق بشری و اطلاع عموم انتشار می یابد. با این لیست تا به حال اسامی 205 نفر از بازداشت شدگان روز تاسوعا و عاشورا منتشر شده است.
1- رسول عليزاده 29 ساله روز عاشورا در حوالي ميدان امام حسين بازداشت و به بند زنان منتقل شده
2- شاهين جليلوند 30 ساله و فوق ليسانس عمران روز عاشورا در كالج بازداشت و به اوين منتقل شده
3- سيد سعيد ساجدي 26 ساله روز عاشورا بازداشت و به بند 240 منتقل شده
4- عليرضا حجت 24 ساله روز عاشورا در ستارخان بازداشت و به اوين منتقل شده
5- فربد يوسفي لطافت 31 ساله روز تاسوعا در پل چوبي بازداشت و به اوين منتقل شده
6- كامران محمدي 24 ساله عاشورا در ولي عصر بازداشت و به بند 350 اوين منتقل شده
7- حسين زرگرآبادي 39 ساله و متاهل روز عاشورا بازداشت و به بند 240 اوين منتقل شده
8- كوروش اطهري 27 ساله روز عاشورا بازداشت و به اوين منتقل شده
در حال حاضر در بندهای 240،241و 2-الف که در اختیار وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه پاسداران است مملو از دستگیر شدگان روز عاشورا است.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، تحت شکنجه های جسمی و روحی قرار دادن دستگیر شدگان روز عاشورا ،بی اطلاع نگه داشتن خانواده ها از وضعیت و شرایط عزیزانشان را محکوم می کند و از دبیر کل و کمیسر عالی حقوق بشر خواستار پایان دادن به سکوت است و بکار بردن اقدامات عملی برای پایان دادن به جنایت علیه بشریت که بصورت سیستماتیک و سازمان یافته در زندانهای این رژیم صورت می گیرد.
*****
اخراج صبا واصفی از تدریس در دانشگاه
صبا واصفی پژوهشگر ،فعال حقوق بشر و فعال جنبش زنان که از سال 1385 تاکنون در دانشگاه شهید بهشتی مشغول به تدریس بود،صبح امروز، 30 دی ماه، از تدریس محروم و از دانشگاه اخراج شد.
صبا واصفی، سومین فعال جنبش زنان است که طی چند ماه گذشته از محل کارش اخراج می شود و خبر آن به رسانه ها رسیده است.
موج اخراج از محیط کار، در چند ماه اخیر گسترش بسیار یافته است. پیش از آن نرگس محمدی، از اعضای کانون مدافعان حقوق بشر و از فعالان جنبش زنان، در 28 آبان ماه سال جار از کار اخراج شد.
سمیرا صدری، عضو شورای سیاستگذاری سازمان دانش آموختگان ایران و از فعالان جنبش زنان نیز پس از هفت سال حضور بر سر کلاسهای درس، از اوایل آذرماه سال جاری از تدریس در آموزش و پرورش محروم شد و از محل کارش اخراج گردید.
*****
نیچر: جامعه‌ی آکادمیک ایران از ادامه‌ی ترور بیم دارد
نیچر می‌نویسد، دانشمندان ایران پس از ترور مسعود علی محمدی، استاد فیزیک، بیم آن دارند که ترور جامعه‌‌ی آکادمیک ادامه یابد. آنها هدف احتمالی این ترور را هشدار به طرفداران اپوزیسیون می‌دانند.
هفته‌نامه‌ی معتبر نیچر سه‌شنبه (۲۹دی‌ماه، ۱۹ ژانویه) با انتشار گزارشی به پیامدهای تاثیر روانی ترور مسعود علی محمدی، استاد فیزیک دانشگاه تهران، بر جامعه‌ی آکادمیک ایران پرداخت.
این هفته‌نامه می‌نویسد، ترور مسعود علی‌محمدی، استاد فیزیک ذرات بنیادی، که ۲۲ دی‌ماه برابر با ۱۲ ژانویه در تهران انجام شد جامعه‌ی آکادمیک ایران را به هراس افکنده است.
نیچر به نقل از یکی از محققان ایرانی که خواست نامش فاش نشود می‌نویسد، «همه نگران آن هستند که این اتفاق ممکن است سرآغازی باشد و اساتید بیشتری کشته شوند».
نیچر پس از تماس با چند تن از دانشمندان ایرانی که مسعود علی محمدی را می‌شناختند و خواستند نامشان فاش نشود می‌نویسد، آنها ابراز تعجب کرده‌اند که «چرا علی محمدی برای ترور انتخاب شده است». یکی از آنها می‌گوید: «می‌توانستم انتظار داشته باشم که بعضی از چهره‌ها‌ی مؤثر سیاسی ترور شوند، اما انتظار ترور او را نداشتم».
این افراد به نیچر گفته‌اند، مسعود علی محمدی به سیاست توجه داشت، اما به هیچ وجه یک فعال سیاسی نبود.
محمود احمدی‌نژاد، رئيس جمهور ایران، و علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، «دشمنان» کشور را عامل ترور علی‌محمدی خوانده ‌و افزوده‌اند که هدف آنها جلوگیری از روند پیشرفت‌های علمی و فنی بوده است. رسانه‌های دولتی ایران از علی محمدی به عنوان «شهید» یاد کرده‌ و او را «استاد متعهد انقلابی» خوانده‌اند.
اما محققان و دانشمندان ایرانی در گفت‌وگو با نیچر به شدت با تصویر ارائه شده‌ از علی محمدی در رسانه‌های رسمی ایران و اینکه او حامی احمدی نژاد بوده مخالفت کرده ‌و آن را رد کرده‌اند.
آنها می‌گویند، علی محمدی مخالف رژیم کنونی و سرکوب خشونت‌بار معترضان پس از انتخابات ریاست جمهوری بود.
آنها همچنین این گفته‌ی رژیم مبنی بر اینکه علی محمدی در برنامه‌ی هسته‌ای ایران دخالت داشت و به همین دلیل هدف قرار گرفت را رد کرده‌اند.
نیچر در ادامه می‌نویسد، علی محمدی از حامیان انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹ (۱۳۵۷) بود و در گذشته با سپاه پاسداران ارتباط داشت. اما او یکی از مخالفان سرکوب جنبش دانشجویی سال ۱۹۹۹ (۱۳۷۸) بود. سال گذشته پیش از انتخابات ریاست جمهوری نیز او یکی از صدها استادی بود که نامه‌ی حمایت از میر حسین موسوی را امضا کرده بودند.
مسعود علی محمدی همچنین یکی از ۸۸ استادی بود که در اعتراض به سرکوب دانشجویان پس از انتخابات به علی خامنه‌ای نامه نوشتند.
«او دنبال سقوط رژیم نبود»
دوستان مسعود علی محمدی به نیچر گفتند که او خواستار سقوط رژیم نبود، بلکه «مشتاق پیدا کردن راه حل‌هایی برای خروج از بحران بود».
دانشمندان ایرانی همچنین به نیچر گفته‌اند، تا جایی که آنها می‌دانند، علی محمدی با تلاش‌های هسته‌ای یا برنامه‌‌های نظامی ایران هیچ‌گونه ارتباطی نداشت. این در حالی‌ست که رژیم هفته‌ی گذشته از علی محمدی به عنوان یک «دانشمند هسته‌ای» یاد کرده است.
نیچر می‌نویسد، علی محمدی دکترای خود را در تئوری ریسمان (string theory) گرفت و سپس وارد تحقیقات بر روی اثرات کوانتومی جاذبه و تئوری‌های مربوط به انتقال موضعی ذرات (gauge theories) شد. وی اخیرا بر روی انرژی تاریک در کیهان ‌شناسی و دینامیک‌های نیوتونی اصلاح‌‌شده تحقیق می‌کرد.
موشه پاسترناک (Mosche Paz-Pasternak)، فیزیکدان دانشگاه تل‌آویو در اسراییل، که با علی محمدی در پروژه‌ی سزامی (SESAME) همکاری می‌کرد می‌گوید: «هیچ دلیلی نمی‌بینم که توضیح دهد، چرا و چگونه او می‌توانست برای برنامه‌ی هسته‌ای یا نظامی ایران مفید واقع شود».
پروژه‌ی سزامی (مرکز تابش سینکروترون برای تحقیقات و علوم کاربردی در خاور میانه)، پروژه‌ای علمی مربوط به بهر‌ه‌برداری از یک دستگاه سینکروترون در منطقه می‌شود که ایران نیز مانند اسراییل به عضویت آن در آمده است.
نیچر در پایان می‌نویسد،‌همه‌ی این دلایل باعث می‌شود که قاتلان علی محمدی و انگیزه‌‌ی آنها در هاله‌ای از ابهام قرار گرفته و «رازگونه» شوند. رژیم ایران، اسراییل، آمریکا و «عوامل داخلی آنها» و گروه‌های مختلف «ضد انقلاب» را مسئول این ترور معرفی کرده است.
اما برخی احتمال می‌دهند که تندروها و رژیم ایران با هدف هشدار به هواداران اپوزیسیون دست به این ترور زده باشند.
«پیام واضح است»
محمد سهیمی، متخصص علم مواد در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی در لوس‌آنجلس، می‌گوید، «اگر علی محمدی توسط تندروها کشته شده باشد، پیام واضح است، یعنی آنها حتی نیروهای آکادمیک مشهور و مورد احترام را نیز می‌کشند و دیگر نیروهای آکادمیک باید پیش از مشارکت در فعالیت‌های سیاسی و حمایت از موسوی تأملی دوباره کنند».
بسیاری از محققان ایرانی خواستار آن شده‌اند که جامعه‌ی علمی بین‌المللی واکنش نشان داده و این ترور را محکوم کند.
*****
جایگزین کردن اساتید "غیر متعهد" با بسیجیان
رادیو فرانسه: طرح اسلامی کردن دانشگاه ها به سطح اساتید دانشگاه رسیده است.معاون اول رئیس جمهور اعلام کرد که وزارت علوم باید از اساتید "غیر متعهد" پاک شود و بجای آن از بسیجیان در عرصه های علمی و دانشگاهی استفاده گردد. وی اساتید علوم را متهم کرد که در کلاس های درس، "به مقدسات و ارزش های انقلاب اسلامی اهانت می کنند". او گفت، "باید شرایط را به گونه ای فراهم کنیم تا آموزه های بسیج در همه سطوح اداره ها و سازمان های دولتی بیش از پیش عملیاتی شود".
در عین حال این روزها خبرهائی مبتنی بر بازنشستگی، ممنوع التدریس شدن و یا حتی بازداشت بعضی از استادان منتشر شده است، که گمان بسیجی شدن حوزه دانشگاهی را تقویت می کند.
سعید پیوندی جامعه شناس، استاد دانشگاه در پاریس و پژوهشگر امور آموزشی ایران، در جواب به این نگرانی که آیا این سیاست ها به بسته شدن در دانشگاه ها منجر نمی شود، پاسخ می دهد که این بار مانند سال 1359 بستن دانشگاهها غیر ممکن است. زیرا نیروی انسانی عظیمی در سطح دانشجو و کادر علمی، در مقایسه با انقلاب اول فرهنگی، وجود دارد. بخصوص اینکه مفهوم درستی نیز از "اسلامی شدن" موجود نیست.
سعید پیوندی با بازگشت به تجربه انقلاب فرهنگی، به صدماتی که این موضوع بر حوزه دانشگاهی وارد می آورد اشاره می کند و می افزاید این بار حرکتی جدی در سه عنصر دانشگاه، یعنی دانشجو، استاد و برنامه های درسی صورت گرفته است تا گفتمان اسلامی حاکم شود.
سعید پیوندی تذکر می دهد که تا کنون برخوردهای پراکنده ای از طرف بعضی از مسئولین به اساتید صورت گرفته بود ، اما به نظر می رسد که این بار جدی به این حوزه وارد شده اند. وی در عین حال این سؤال را مطرح می کند که نیروهای نخبه بسیج که باید جایگزین این اساتید بشوند، کجا هستند و چرا برای جامعه ناشناخته اند؟
این پژوهشگر مسایل آموزشی، معتقد است فشار بر دانشگاه و اساتید ، ضربه ای جدی به سطح علمی دانشگاهها می زند. زیرا دانشگاه محل پرسشگری و نقد است. دانشگاه محل برخورد با دنیا و واقعیت های آنست و اگر تحت فشار سیاسی و بیرونی باشد نمی تواند فکر کند و کار کند.
*****
شب شعری با پدر در زندان
عمار ملکی

به یاد مجید توکلی، دکتر احمد زیدآبادی، عبدالله مومنی، مرتضی کاظمیان، بهاره هدایت، عماد باقی، مهدی عربشاهی، میلاد اسدی، پیمان عارف، کیوان صمیمی، کوهیار گودرزی و دیگر پرندگان دربند...
و برای پدرم، دکتر محمد ملکی در آغاز ششمین ماه پروازش در قفس

پدر جان؛
این شبها باز هم دلگیرم از دوری تو و مانند هر وقت دیگری که دلتنگت میشوم، کتاب شعرت را بدست گرفتم و آنرا ورق زدم تا که با من سخن بگویی. چشمم به شعری افتاد که در دیباچه اش نوشته بودی:
یک روز که خیلی دلم گرفته بود «اندوهم» را قطره قطره نوشیدم:

"اندوه را درود
اندوه را سلام
در کوچه های تنگ دلم
جای پای اوست
...در جمع خامشان
تنها و سرگران
کی همدم من است
اندوه، والسلام"

اینروزها هر کس که از من سراغت را میگیرد، میگوید باورش نبود که این قوم جفاکار تا این حد بیرحم باشند که با هجوم به بستر بیماری ات، عقده های دیرین از استادی کهنسال بگشایند و تو را با آن حال ماهها به زندان افکنند. لحظه ای پشت خمیده ات که نشان جور جلادان است در نظرم آمد و با چشمانی تار دفترت را ورق دیگری زدم و از پشت پرده اشک، شعر «شناسنامه» تو را دیدم:

"من از اهالی رنجم
و از قبیله درد
تبار من همه از درد و رنج نالیدند
و من نه ناله که فریاد میکنم، فریاد
چه!
از اسارت شهر حماسه می آیم
و از ولایت زنجیر عدل جلادان
که جای جای تنم زخمدار «تعزیر» است
و قلب و کلیه و مثانه جملگی بیمار
و پشت۫ گوژ ز سنگینی و صلابت دار"

بابا ناصر
میدانی که اینروزها پدران زیادی اسیرند و کودکان خردسال بسیاری غصه میخورند و غم به دل کوچکشان میریزند. وقتی که یاد پسران احمد و عبدالله و مرتضی و بچه های زندانیان دیگر می افتم، غصه آنها جانم را میسوزاند و خاطرات کودکی خودم زنده میشود. یادت هست که در هر ملاقاتی میپرسیدم: "بابا کی میای خونه؟ آخه میخوام باهات بازی کنم" و تو در جواب من، شعر کودکانه «قصه غصه عمار» را گفتی:

"عمار تا مامانو دید
پرید و روشو بوسید
گفتش مامان نازی
میکنی با من بازی
حوصله ام سر اومد
بابا ناصرم نیومد
عمار میخواس بدونه
بابا کی میادش خونه
مامان با چشم گریون
خسته و گیج و حیرون
اشکاشو رُفت با دست
گفت: عمارم خدا هست
اگر بابا اسیره
تو زندون امیره
خدا که مهربونه
همه چیزو میدونه
غصه نخور پسرجون
تموم میشه زمستون
بهار میاد دوباره
کار زمستون زاره"

امان از این زمستان دیرپا پدر.
یادم هست که چقدر شعر زمستان اخوان ثالث را دوست میداشتی و همیشه در راه سفر برایمان میخواندی:
"سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است...زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است"
و یادم می آید که همیشه پس از آن، این شعرت را میخواندی که

"قسم به صبح و قطره قطره باران
به رعد و برق، ابر و باد بهاران
به گل به نغمه های بلبل بستان
بهار خواهد شد، پایدار نیست زمستان"

بابا جان، میدانم که صدای بلبلان زندانی به گوش ات میرسد. همه مرغان عشق را به بند کرده اند. اینجا پرنده ای بیرون از قفس نمانده جز کلاغان که غارغارشان تمامی شهر را پر کرده. اما اینبار دیگر مردم گوشهایشان را با پنبه نپوشانده اند که اینبار مردم در گوش هم آواز امید، شجاعت و مبارزه میخوانند و برای یکدیگرسرود شورانگیز زمزمه میکنند تا که آواز دلخراش کلاغان آنها را از جنبش باز ندارد. دفترت را ورق دیگری زدم و به شعر «پرواز در قفس» رسیدم:
"پرنده های اسیر
درون قفس
در فضای کوچک
پشت میله ها
جایی که امکان پرواز نیست
با بالهای شکسته
عصیان میکنند
پرواز میکنند
تن به دیوار قفس میکوبند
تسلیم اسارت نمیشوند
و از زخم و درد و مرگ نمیهراسند
تا بیاموزند
در قفس هم می توان پرواز کرد"

راستی امروز تمامی روزهای زندانت را در نظام ولایی شمردم. میدانی که امروز دو هزار و دویستمین روزیست که در زندانهای جمهوری اسلامی بوده ای: 1880 روز در دهه پنجم زندگی ات با تحمل شکنجه های سیاه دهه شصت...170 روز در آخرین سالهای دهه ششم زندگی ات با تحمل شکنجه های سفید و امروز 150 روز است که در میانه دهه هفتم زندگی، باز هم در خانه سوم خود یعنی زندان هستی. (خانه دومت دانشگاه است) و اینبار نمیدانم که رنگ شکنجه ات چیست که دارد جسمت را ذره ذره آب می کند.
دفترت را ورق میزنم تا که برایم از شکنجه بگویی؛

"از تفاوت شکنجه سپید و سیاه می پرسند،
می گریم
نمیدانم
چه باید کرد؟
چه باید گفت؟
و آیا میتوانم رنجهایم را که خون رنگند
به روی صفحه ای بی رنگ بنشانم
من از «فعلی» حکایت میکنم
با رنگ روز و شب
نمیدانم
سپیدی و سیاهی را تفاوت چیست
و اما فاش می سازم
که سخت است و توان فرساست هر رنگش"

پدر این روزها اگر چه زمانه ایست که سنگها را بسته وسگها را رها کرده اند، اما نسلی در مقابل ظلم ایستاده و برای گرفتن حقش به مبارزه برخاسته که ترس را به خود راه نمیدهد. ورقی دیگر به دفترت زدم و دیدم که تو به این نسل امید بسته بودی و درباره اش سروده بودی:

"باید گشود پنجره ها را
به روی صبح
وانگه نگاه کرد ... به فردا
باید امید داشت به این نسل
نسلی که با یقین
با مشت آهنین
فریاد میزند
تا کی در انتظار سحر میتوان نشست
این «نظم» سست را باید ز هم گسست
تندیس شیشه ای جهل و ظلم را
باید شکست، باید شکست"

پدر جان، میدانم که تو استوار ایستاده ای و خم به ابرویت نمی آوری و درد و سوز را در خود میریزی و دم برنمی آوری تا مبادا که جوانان زندانی از دیدن رنج تو بشکنند و بی طاقت شوند. اما بدان همگان نگرانت هستند که گذر زمان و بی رحمی حاکمان، جسمت را فرسوده و جانت را خسته کند و این اضطراب، غم به جان همه دوستدارانت میریزد.
داشتم دفتر شعرت را می بستم تا اشک بیش از این ورقهایش را رنجور نکند که چشمم به آخرین شعرت افتاد که نامش «زندگی» بود:

"با آنکه پیر زمان سخت گذر میکند
ولی
مردان مرد را
سخن از ضعف و درد نیست
در کوچه های تنگ و پر از سنگ زندگی
باید
به پیشباز گل سرخ و لاله رفت
باید گشود پنجره ها را
بر دشتهای پر ز شقایق
وانگه شنید زمزمه چشمه سار را
باید قبول کرد دگر
فصل سرد نیست
باید رسید به این اصل جاودان
وقتی که ظلم هست
رهی جز نبرد نیست"

پی نوشت:تمامی شعرهای داخل گیومه (با رنگ آبی) از دفتر اشعار دکتر محمد ملکی با نام «پرواز در قفس» است.
*****
ملاقات مقامات رسمی ایران و اسرائیل در یک نمایشگاه گردشگری
بی بی سی: اسرائیلی ها می گویند که یک مقام سازمان میراث فرهنگی و گردشگری ایران در نمایشگاهی در مادرید با وزیر گردشگری اسرائیل دست داده و او را به ایران دعوت کرده است.
به گزارش پل وود، خبرنگار بی بی سی در بیت المقدس، یک سخنگوی دولت اسرائیل گفته که این مقام ایرانی روز چهارشنبه ۳۰ دی (۲۰ ژانویه) در مراسم افتتاحیه نمایشگاه گردشگری مادرید با وزیر اسرائیلی ملاقات کرده است.
بنا بر اظهارات این سخنگو، در ابتدا نماینده سازمان گردشگری ایران از وزیر گردشگری اسرائیل و سفیر این کشور دعوت کرده است تا از غرفه ایران بازدید کند.
سپس مقامات ایرانی از همتایان اسرائیلی خود دعوت کرده اند تا ضمن سفر به ایران از بناهای تاریخی این کشور بازدید کنند.
پس از آن وزیر گردشگری اسرائیل و همتای ایرانی اش در مراسم افتتاحیه نمایشگاه در حالیکه کنار یکدیگر ایستاده بودند، با هم دست دادند.
بنا بر اظهارات سخنگوی اسرائیلی، در این دیدار استاس مسزنیکوف، وزیر گردشگری اسرائیل به همتای ایرانی خود گفته است که روابط یهودیان با ایرانیان به صدها سال پیش باز می گردد و ایران و اسرائیل تا پیش از انقلاب اسلامی ایران روابط خوبی با هم داشتند.
آقای استاس مسزنیکوف به مقامات دولت ایران گفته است که امیدوار است روزی فرا برسد که اسرائیلی ها بتوانند به ایران سفر کنند، اما این موضوع در ابتدا نیازمند تغییراتی در حکومت ایران به ویژه رئیس جمهور آن کشور است.
در ادامه این دیدار وزیر گردشگری اسرائیل درباره محمود احمدی نژاد به مقامات ایرانی گفت: "او باید از حملات خود علیه اسرائیل دست بردارد و اجازه دهد که ایران در تعامل مجدد با سایر کشورهای جهان قرار بگیرد."
این وزیر اسرائیلی گفته است که اگر چه چنین دیداری نمی تواند بر مناسبات رسمی میان دو کشور تاثیر داشته باشد، اما از آن جهت قابل توجه است که مقام ایرانی عضوی از دولت "افراط گرای" این کشور است که پس از روی کار آمدن، بارها اسرائیل را مورد انتقاد قرار داده است.
چندی پیش نیز خبر ارسال پیام تبریک سال ۲۰۱۰ توسط فدراسیون فوتبال ایران به فدراسیون فوتبال اسرائیل، منجر به عذرخواهی رئیس فدراسیون فوتبال ایران و استعفای مسئول روابط بین الملل این فدراسیون شد.
جمهوری اسلامی ایران، اسرائیل را به رسمیت نمی شناسد.
*****
دکتر مرتضی مردیها از تدریس محروم شد
به دنبال از سرگيری موج جديد تسويه اساتيد دانشگاه علامه طباطبايی، سيد مرتضی مرديها استاد فلسفه اين دانشگاه نيز ممنوع التدريس شد.
دکتر مرديها از چهره های سرشناس فلسفه سياسی در ايران و از اصحاب حلقه کيان به حساب می آيد.
دکتر مردیها که در سال 86 با فشار صدر الدين شريعتی، رياست دانشگاه علامه، از دانشکده حقوق و علوم سياسی به دانشکده ادبيات منتقل شده بود، پس از تحمل فشارهای بسيار، اکنون از تدريس در اين دانشکده نيز منع شده است.
اين در حالی است که مرتضی مرديها عضو هيات علمی رسمی اين دانشکده به حساب مي آيد و ممانعت از تدريس او فاقد مبنای قانونی است.
گفتنی است که اين تصميم در گروه فلسفه اين دانشکده و پس از فشارهاي مستمر رييس دانشگاه صورت پذیرفته است.
لازم به ذکر است که حميد رضا آيت اللهی، رييس پژوهشگاه علوم انسانی که با حکم شورای عالی انقلاب فرهنگی مسئوليت اجرای پروژه اصلاح علوم انسانی در دانشگاهها را بر عهده دارد نيز عضو گروه فلسفه دانشگاه علامه است.
*****
حسینیان:خواستم شوك‌بدهم رهبری نپسندید!
روح الله حسینیان تاكید كرد كه درپی پس‌گرفتن استعفایش با تمام قدرت و تازه نفس‌تر از همیشه به جنگ با دشمنان ادامه خواهد داد.
به گزارش ایسنا، این نماینده مجلس شورای اسلامی كه سه‌شنبه‌شب در مسجد اهل بیت در قم سخن می‌گفت، هم‌چنین با بیان این كه « سه ماه قبل از برپایی فتنه اخیر، ایران به عنوان ابرقدرتی درمنطقه در حال تثبیت جایگاه خود بود و دنیا، آمریكا و اروپا آن‌را به رسمیت شناخته بودند» اظهار كرد: در آن زمان اوباما پیامی به مسئولان می‌فرستاد مبنی بر این‌كه منازعه به نفع بشریت نیست و باید بر روی صلح و عدالت جهانی مذاكره كنیم.
وی افزود:40میلیون ایرانی درانتخاباتی بی‌سابقه مشاركت كردند كه اگر این مساله همان جا خاتمه می‌یافت جهان شاهد این بود كه نظام اسلامی چطور صاحب نقش‌آفرینی در تحولات جهانی خواهد شد.
این نماینده مجلس گفت: هنوز انتخابات به طور رسمی پایان نپذیرفته بود كه آقای موسوی در یك حركت بی‌سابقه در ساعت 10 شب مصاحبه خبری تشكیل داد و در آنجا خود را با تعداد آرای بالا رییس‌جمهور رسمی كشور معرفی كرد، این درحالی بود كه آنها می دانستند با گزارش‌هایی كه از شمارش صندوق‌ها در روستاها و برخی شهرهای كوچك به ستاد آنها آمده بود، احمدی نژاد حداكثر آرا را به خود اختصاص داده است.
حسینیان اضافه كرد: رهبری با صبر و حوصله تلاش كرد اگر شبهه‌ای وجود دارد برای مردم آشكار شود، اما در مجموعه اعتراضاتی كه به اصل انتخابات از سوی كاندیدای معترض شد حتی یك مورد هم منطقی نبود. برای مثال عنوان كردند چگونه ممكن است در شمیرانات تعداد رای دهنده بیشتر از تعداد آمار ثبت احوال باشد؛ درحالی كه در دوره قبل در همین منطقه 800 درصد نسبت به قبل شركت‌كننده داشته است كه دلیل آن وجود افراد غیربومی درمنطقه است.
حسینیان افزود: آرزوی ما این است و خواهد بود كه آقای هاشمی رفسنجانی همواره یار رهبری و یار انقلاب باشند، اما متاسفانه باید گفت كه ایشان در ماه های اخیر تعزیه گردان جریان معترض شدند.
وی تصریح كرد: من به عنوان یك فرد مطلع عرض می‌كنم با وجود انتقاداتی كه به احمدی‌نژاد وارد است مثل وجود افرادی چون مشایی، اما باید پذیرفت در این دوره دست‌های زیادی از بیت‌المال قطع شد و باندهای زیادی كه اشرافیت در آنها فرهنگ شده بود و در درون حكومت شكل گرفته بودند متلاشی شدند، هم‌چنین منافع مادی بسیاری به خطر افتاد. به عنوان نمونه در زمان میرحسین موسوی بخشنامه شده بود كه وزرا مادام‌العمر حقوق وزارت بگیرند، ولی احمدی‌نژاد مقابله كرد و گفت هركس در كشور مشغول خدمت باشد، حقوق می‌گیرد. همه اینها در مجموع باعث شد یك دشمنی مشترك در داخل علیه او شكل بگیرد و شعار نه به احمدی‌نژاد در انتخابات سازماندهی شود.
این نماینده مجلس در بخش دیگری از سخنانش تصریح كرد: بعد از سخنان مقام معظم رهبری در نمازجمعه تهران ، عده‌ای به كارهای خود ادامه دادند و مجمع روحانیون مبارز نیز برای حضور مردم در تجمعات بیانیه داده بود. به یكی از اعضای مجمع روحانیون گفته بودم اگر من قاضی بودم این اعلامیه را محاربه با خداوند می‌دانستم و كسانی را كه این بیانیه را تكذیب نكرده باشند، نیز مسوول می‌دانستم.
حسینیان در ادامه با بیان این‌كه جریان معترض از شعار ابطال انتخابات كه در ماههای اول سر می‌داد عقب‌نشینی كرد افزود: آنها در جدیدترین جلسه با تحلیل اوضاع خود بیان كردند ما به واسطه برگزاری تجمعات مختلف و عنوان شعارهای ساختار شكنانه و جریان‌های روز عاشورا پایگاه اجتماعی خود را از دست داده‌ایم، با راهپیمایی روز 9 دی ماه نیز جایگاه رهبری مشخص شد؛ حال تنها راهی كه می‌تواند جلوی ریشه‌كن شدن اصلاحات را بگیرد آن است كه به رهبری نامه بنویسیم و اظهار پشیمانی كنیم و خواهان یك وحدت و گذشت از سوی رهبری باشیم.
حسینیان افزود: آن آقایی كه در پرتو ولایت ، عضوی از حاكمیت است امروز وكیل تسخیری جریان چپ شده و از آنها دفاع و آنان را تبرئه می‌كند.
وی هم‌چنین با استقبال از برگزاری مناظرات در صدا و سیما تاكید كرد: آگاهی بخشی و شناخت شرایط یك اصل است و كسانی كه در مناظرات شركت می‌كنند باید در فضایی منطقی و به دور از سیاست‌زدگی حرف‌های خود را مطرح كنند و این از كسی پذیرفته نیست، قطاری را كه هر هفته از شیراز به تهران حركت و مردم را جابجا می‌كند با سیاه‌نمایی و دروغ ، عنوان كنیم قطار از ریل خارج شده است و این گونه با بزرگ‌نمایی، بی‌اعتمادی را در جامعه اشاعه دهیم.
حسینیان در پاسخ به پرسشی درباره استعفایش از نمایندگی مجلس اظهار كرد: آن چه من در اعلامیه انصراف خود نوشتم از سر صداقت بود و از طرفی متن آن هم رسالتی بر عهده داشت كه شوكی را در بین مسئولان و جامعه وارد كند، كه تا كی باید وارد مبادلات سیاسی یك طرفه شویم؟
وی درادامه با بیان این‌كه مجلس شورای اسلامی كمیته‌ای تحت عنوان كمیته دفاع از فلسطین دارد و مسئول آن را رییس مجلس منصوب می‌كند، اظهاركرد:140 نماینده مجلس نامه‌ای را به رئیس مجلس نوشتند و در آن نامه عزل محتشمی‌پور ، كسی كه كمیته صیانت از آرا را تشكیل داد، كسی كه مسئله تقلب را بعد از انتخابات مطرح كرد، به عنوان رییس كمیته دفاع مجلس خواستار شدند كه با بی‌اعتنایی رییس مجلس روبه رو شد، از این رو تصمیم گرفتم تا شوكی به مسئولان وارد شود كه رهبری ادامه این كار را نپسندیدند و من هم تابع رهبری‌ام و با نظر ایشان انصرافم را پس گرفتم و با تمام قدرت و تازه نفس‌تر از همیشه به جنگ دشمنان ادامه خواهم داد.
*****
می گویند برای منصوره شجاعی وثیقه بیاورید، اما هیچ کس جوابگو نیست
مدرسه فمینیستی: با همسر منصوره شجاعی از زندان اوین تماس گرفتند که وثیقه ملکی بیاورید تا همسرتان آزاد شود، اما به گفته همسر منصوره شجاعی «اما پس از رد سند ملکی توسط بازپرسی، دیگر کسی پاسخگوی من نیست».
فرهاد داودی، همسر منصوره شجاعی می گوید: «خسته شده ایم از انتظار پشت درهای زندان اوین و کسی نیست که جواب پرسش های ما را بدهد. فردای همان شبی که تماس گرفتند و گفتند وثیقه ملکی بیاورم، سند ملکی را بردم و حتا آن را هم در اداره ثبت، در بازداشت بردند، اما پس از آن که همه کارهای اداری اش انجام شد، آقایان بهانه گرفته اند که مالک این سند حضور ندارد و چون به اسم من نیست آن را نمی پذیرند. درحالی که در آن سند من وکالت تام دارم. پس از آن هم برای گرفتن پاسخی از آن ها دو روز است که در جلوی در زندان اوین انتظار می کشم تا بلکه جوابی برای پرسش ام بگیرم تا بلکه همسرم هرچه زودتر آزاد شود و بی قراری های پسرم را هرچه سریعتر رفع کنم، اما اصلا کسی نمی آید که جوابی بدهد. دیگر مستاصل شده ام و نمی دانم چه باید بکنم.»
به نظر می رسد مسئولان پرونده منصوره شجاعی، از ابتدا نیز قصدی برای آزادی وی نداشتند و تماس برای سپردن وثیقه برای آزادی وی، صرفا آزار خانواده های بازداشت شده است.
منصوره شجاعی، پژوهشگر حوزه زنان و از اعضای کمپین یک میلیون امضاء، روز 7 دی ماه، نیمه های شب در منزلش بازداشت و به بند 209 زندان اوین منتقل شده است.
*****
ایکاش ارزش آزادی به قدر جان آدمی نبود
کاوه مظفری
نمی دانم، چه نیرویی است که به یادم می آورد: مگر زندگی بدون آزادی، بدون آرزوهایمان باز هم معنایی خواهد داشت؟ فکر می کنم، آن نیرو چیزی نیست جز درس هایی که از مردمانی همچون فرزاد آموخته ام.
آدم های کمی هستند که قدر زندگی را می دانند، آدم هایی که زندگی شان سرشار از آفرینش است، آدم هایی که دقایق زندگی شان با هم متفاوت است، و برای خوشبختی مبارزه می کنند. انگار چنین انسان هایی عصاره های زندگی هستند، انسان هایی که ارزش های زندگی را درک می کنند و به قول همه معلم ها «برای جامعه شان مفید هستند». وقتی مدت کوتاهی در اوین بازداشت بودم، با یکی از این انسان ها که از قضا معلم است، آشنا شدم.
فرزاد کمانگر، از معدود انسان هایی است که وقتی در چشمانش نگاه می کنی، به تمام معنا زندگی را احساس می کنی. انگار نه انگار، سال هاست در بند است، انگار نه انگار که زیر چوبه دار زندگی می کند. فرزاد به آزادگی کوهستان های کردستان است. به سرزندگی کودکانی که در حیاط مدرسه اش بازی می کنند.
فرصتی اندک، اما تجربه ای بسیار گرانبها بود، مدت کوتاهی که با فرزاد همبند بودم. در جایی که ساخته شده تا انسان را به پست ترین نیازهایش فروبکاهد، فرزاد برای زندگی مبارزه می کند. انگار او ساخته شده تا زندگی را معنا کند؛ انگار ساخته شده تا آزادگی را به دیگران بیاموزد؛ انگار ساخته شده تا زندان را بی معنا کند. امیدش به انسان و آزادی چنان تنومند است که بلندای دیوار زندان به قامتش نمی رسد. شاید همین روحیه آزاد است که قدرت پرستان را هولناک می کند. وقتی نمی توانند ایمان فرزاد به زندگی را تسخیر کنند، وسوسه می شوند تا پیکرش را بی جان کنند. منفعتِ حفظ نابرابری های موجود، آنقدر قدرت پرستان را از فطرت آدمی بیگانه ساخته که فدا کردن جان انسان‌ها، جزء اصول‌شان شده است؛ آنقدر که مرگ را به جای زندگی تقدیس می کنند؛ آنقدر که شکنجه کردنِ دیگران برایشان عبادت شده است.
با این همه، این زندگی است که ادامه می یابد؛ و انسان هایی همچون فرزاد که آموزگاران آن می شوند. انسان هایی که به دیگران مقاومت و مبارزه را می‌آموزند. انسان هایی که برای خلق جهانی عاری از ستم و خشونت تلاش می کنند. انسان هایی که چراغ امید را روشن نگاه می دارند.
در این روزها که قدرت پرستان خشونت را ترویج می کنند و بذر یأس را منتشر می کنند؛ یاد انسان هایی همچون فرزاد است که امید به زندگی را دوباره زنده می کند. وقتی فکر می کنم انسان هایی همچون فرزاد و عبدالله و بهمن و شیوا و منصوره و امید و سمیه و روزبه و شیرین و نادر و هزاران زندانی دیگر، چگونه مقاومت می کنند، یاد می گیرم که باید چراغ امید را روشن نگاهداشت.
هرچند جدال بیم و امید تمامی ندارد؛ هرچند زنجیرهای پنهان روزمرگی بی وقفه تلاش می کنند تا ما را به حداقل هایمان تقلیل دهند؛ باز هم رویاهایی هستند که هنوز ارزش مبارزه کردن، دارند. گاهی که ناامیدی و هراس غلبه پیدا می کند، فکر می کنم آیا آزادی ارزش این همه درد و رنج را دارد؟ آیا آرمان های مان به تحمل این مصائب می ارزد؟ نمی دانم، چه نیرویی است که به یادم می آورد: مگر زندگی بدون آزادی، بدون آرزوهایمان باز هم معنایی خواهد داشت؟ فکر می کنم، آن نیرو چیزی نیست جز درس هایی که از مردمانی همچون فرزاد آموخته ام.
_________________________________________

هیچ نظری موجود نیست: